نقد و بررسی مواجهه با مرگ و رنج در نگاه دالایی لاما

از دیدگاه بوداییان، رنج و مرگ به عنوان مظهری از رنج، حقیقتی انکارناپذیر در زندگی دنیایی است. دالایی لاما معتقد است:
سه‌شنبه، 13 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نقد و بررسی مواجهه با مرگ و رنج در نگاه دالایی لاما
نقد و بررسی مواجهه با مرگ و رنج در نگاه دالایی لاما

نویسنده: محمدتقی فعالی

 
از دیدگاه بوداییان، رنج و مرگ به عنوان مظهری از رنج، حقیقتی انکارناپذیر در زندگی دنیایی است. دالایی لاما معتقد است:
"کهن‌سالی، جوانی، بیماری، تندرستی و مرگ، زندگی را از بین می‌برد. این حقیقتی انکارناپذیر است. نمی‌توان از مرگ فرار کرد. درست مثل این است که برای فرار از مکانی که به وسیله چهار کوه سر به فلک کشیده احاطه شده،‌ تقلا کنید. (1)"
این‌که انسان بتواند به گونه‌ای مناسب با این رنج و دیگر رنج‌های خود کنار آید، مسأله‌ای پیچیده و بغرنج است. به نظر او، عقل سلیم برای این مشکل دو روش را پیشنهاد می‌کند: اول این‌که از مواجهه با آن بپرهیزیم و موضوع مرگ را از ذهن خود خارج سازیم، هرچند واقعیت آن مشکل، هنوز وجود خواهد داشت و از آن کم نخواهد شد. روش دیگر آن‌که با این مسأله مستقیماً رودررو شویم و ضمن تحلیل آن، مرگ را برای خود به صورت موضوعی آشنا درآوریم و بفهمیم که آن بخشی از زندگی است و امری استثنایی نیست. همه‌ی ما حق داریم از مرگ، بیماری و دیگر رنج‌ها دوری کنیم، اما هنگام بروز درد و رنج بهتر است آن را بپذیریم. هنگام بروز بیماری باید برای معالجه اقدام کرد، ولی به آرامی و به دور از مشکل روحی. محقق بزرگ هندی، شانتی دوا گفته است: «اگر راهی برای غلبه بر رنج وجود داشته باشد، جای نگرانی نیست. اگر هم راهی برای غلبه بر رنج نیست، نگرانی هیچ سودی ندارد.» چنین روشی منطقی‌ترین روش و کاملاً سودمند است.
او ادامه می‌دهد، مرگ بخشی از زندگی ماست و چه آن را دوست بداریم و یا دوست نداشته باشیم، بی‌گمان خواهد آمد. از این‌رو، بهتر است به جای آن‌که از فکر به آن اجتناب کنیم، معنای آن را دریابیم. جسم همه‌ی ما مشابه است و در نتیجه همگی خواهیم مرد. با قبول این مسأله که مرگ بخشی از زندگی است، مقابله با آن راحت‌تر می‌شود. (2)
از این کلام دالایی لاما کاملاً روشن می‌شود که بهترین روش برای کاستن از میزان درد و رنج ناشی از مشکلات، پذیرش آنها به صورت واقعیتی از زندگی و درک حقیقت آنهاست، نه آن‌که تنها درصدد دوری از آنها باشیم و حتی بدان‌ها نیندیشیم؛ زیرا در این صورت مشکل برای ما ناآشنا و بسیار سهمگین خواهد بود. به نظر او، حتی اگر با این روش میزان رنج کاسته نشود، اما دست کم به فرد آمادگی می‌دهد تا با مشکل روبه‌رو شود. (3)
دالایی لاما معتقد است هدف، رهایی از رنج است، نه عدم احساس آن. از این‌رو با پذیرش این مطلب که درد و رنج واقعیتی طبیعی از موجودیت انسان است، باید با جرئت با مشکلات مواجه شد، نه آن‌که از آنها گریخت.
هنگامی که با مشکلاتی مواجه می‌شویم، سعی می‌کنیم از آنها دور شویم و یا به آنها فکر نکنیم. این کار ممکن است تسکینی موقتی ایجاد کند. اما دالایی لاما معتقد است اگر مستقیماً با درد و رنج مواجه شویم، برای درک عمق و ماهیت مشکل بهتر خواهد بود.
بنابراین روبه‌رو شدن با مشکلات، بهتر از دوری جستن از آنهاست و ما را در موقعیت مناسب‌تری برای مقابله قرار می‌دهد. اما اگر دریافته شود که راه‌حلی برای مشکل وجود ندارد، چه باید کرد؟ آیا وضعیت روحی بدتر نمی‌شود؟ پاسخ دالایی لاما منفی است. او حتی روبه‌رو شدن با مشکلاتی چون مرگ و پیری را بهتر می‌داند. اگر به راحتی آنها را به فراموشی سپاریم، هنگام مواجه شدن با آنها ضربه‌ای بزرگ و تکان دهنده خواهیم خورد. اما اگر زمانی را برای اندیشیدن به این‌گونه مشکلات صرف نماییم، به هنگام بروز مشکل، چون پیش‌تر با آنها رودررو شده و نوع ناراحتی را تشخیص داده‌ایم، آمادگی کافی برای روبه‌رو شدن با آنها را داشته و بی‌شک با ثبات‌تر خواهیم بود. افرادی که هرگز جنگ را ندیده‌اند، با ورود به میدان جنگ مشکلی جدی خواهند داشت، اما با تمرین‌های نظامی می‌توان فرد را با آن شرایط آشنا نمود. (4)
دالایی لاما معتقد است مهم‌ترین مسأله هنگام مرگ، داشتن آرامش روحی است:
"به نظر من آرامش روحی در هنگام مرگ یک امر اساسی است. مهم نیست به چه چیز معتقد باشیم. چه بودایی باشید، یا هر مذهب دیگری داشته باشید، در هنگام مرگ فرد نباید در پی حالاتی چون خشم، تنفر و غیره باشد. به تصور من بی‌اعتقادان نیز مرگ با آرامش را چیزی خوب و مناسب می‌دانند. این شکل از مرگ شادمانه‌تر است و نیز در مورد کسانی که به بهشت یا مفاهیمی دیگر از این قبیل باور دارند نیز مرگ آرام با اعتقاد به خدا یا اعتقاد به یک نیروی برتر بهترین روش است. برای بودایی‌ها و نیز دیگر سنت‌های هند باستان که فریضه‌ی نوزایی [تناسخ] یا کارما را قبول دارند، طبیعتاً در هنگام مرگ داشتن حالت پرهیزکارانه روحی مفید است. (5)"
از نظر دالایی لاما، دلیل اهمیت آرامش به هنگام مرگ تأثیری است که بر زندگی آینده ما می‌گذارد:
"یکی از دلایل این موضوع که آگاهی از مرگ و عدم پایندگی در تمرینات مذهب بودا این قدر مهم است، این‌که حالت روحی فرد هنگام مرگ تأثیر بسیار زیادی بر تعیین شکل نوزایی - که آن فرد ممکن است داشته باشد - خواهد داشت. اگر شخص یک حالت ذهنی مثبت یا منفی داشته باشد، هر یک از این حالات تأثیر عظیمی خواهند داشت. به همین دلیل در تمرینات بودایی تأکید بسیار زیادی بر اهمیت آگاهی از مرگ و عدم ثبات شده است. یکی از عوارض جانبی مثبتِ حفظ آگاهی زیاد نسبت به مرگ آن است که فرد به اندازه‌ای آمادگی می‌یابد که وقتی واقعاً با مرگ مواجه شد، در وضعیت روحی بهتری خواهد بود تا حضور ذهن خود را حفظ کند. مخصوصاً در بودیسمِ تانتریک آن‌چه مورد توجه است، این‌که حالت روحی که فرد هنگام مواجهه با مرگ آن را تجربه می‌کند، فوق‌العاده پیچیده است. (6)"
او در جایی دیگر ضمن بیان تأثیر حالات روحی - ذهنی در آستانه‌ی مرگ بر زندگی بعدی می‌گوید:
"در آیین تانتریک مثلی وجود دارد که عبارت است از: مرگ را چون راه رسیدن به «کالبد راستی و حقیقی» (Truth body) یا درماکایا (Dharmakaya) به حساب آور. در این آیین، شما از تجربه‌ی مرگ چون تمرینی روحانی بهره می‌گیرید. مرحله‌ی میانیِ پس از مرگ نیز چون رسیدن به «کالبد شادکامی» (Enjoyment body) یا «سمبهوگاکایا» (Sambhogakaya) در نظر گرفته می‌شود و زاده شدن، راه رسیدن به «کالبد تجلی» (Emanation body) یا «نیرماناکایا» شمرده می‌شود.
بنابراین تجربه‌ای که در هنگام مرگ خواهیم داشت - چه مثبت و چه منفی - تا اندازه‌ی بسیار زیادی به شیوه‌ی زندگی ما بستگی خواهد داشت. مهم‌ترین چیز این است که زندگی ما مثبت و پرمعنا باشد و خوب و شاد زندگی کنیم. (7)"
به نظر او، مرگ نشان دهنده‌ی رنج است و بی‌شک چیزی است که خواهانش نیستیم. با این همه، اگر بتوانیم بیاموزیم که چگونه با مرگ روبه‌رو شویم، همین آمادگی ما را دلگرم می‌سازد که ناگزیر به تجربه‌ای گران نباشیم. این‌که بتوانیم مرگ را به گونه‌ای آسوده و به دور از ناشادمانی پذیرا شویم، به شیوه‌ی زندگی روزانه‌ی ما بستگی دارد. اگر بتوانیم زمانی که زنده‌ایم، بر ذهن خود چیره شویم و آرام بودن خویمان شود، زمانی که حقیقتاً با مرگ روبه‌رو می‌شویم، آرام خواهیم بود.
البته دالایی لاما وجود اطرافیان و دوستان را نیز به هنگام مرگ مثبت می‌داند:
"ذهنی که با مرگ روبه‌رو می‌شود، می‌تواند در دو دسته‌بندی زمخت و لطیف جای گیرد: در رده زمخت، دوستانی که هنگام مرگ پیرامون شما هستند، می‌توانند به پدید آمدن روحیه‌ای مثبت در شما کمک کنند. اما زمانی که به رده‌ی لطیف‌تر ذهن رسیده باشید، از دوستان بیرونی‌تان کاری برنمی‌آید. تنها خوهای مثبت - هر خوی مثبت که شاید در زندگی کنونی یا در زندگی‌های پیشین‌تان به دست آورده باشید - به شما یاری خواهند رساند. بنابراین از همان اوان جوانی با مرگ و چگونگی حالاتِ از هم پاشیدن ذهن باید آشنایی پیدا کنید. می‌توانید به جای ترس از مرگ، شناخت آن را در خود پدید آورید. به سال‌ها آماده‌سازی نیاز است. آن‌گاه زمانی که حقیقتاً مرگ روی دهد، سرانجام می‌توانید به راستی فرایند مرگ را کنترل کنید. (8)"
او معتقد است ما در لحظه کنونی از موهبت زندگی و سایر نعمات بهره‌مندیم. پس از مرگ، معرفت روحانی و اعمال ما تنها متاعی است که می‌توانیم عرضه کنیم. (9)
بنابراین بودن اطرافیان خوب و دوستان همراه به هنگام مرگ مفید است، اما زمانی که مرگ عمق می‌یابد، تنها حالات روحیِ تثبیت شده سودمند است. بی‌شک کسانی به اخلاقیات متعالی می‌رسند که به رده‌ی بالایی از تمرین رسیده باشند. دالایی لاما بر آن است که باید مراقبه‌ها با تمرین‌های تانترایی همراه شود تا فرایند انتقال آگاهی نیز انجام پذیرد. با این همه، او قوی‌ترین تمرین را برای آرامش به هنگام مرگ، یادآوری بودی سیتا یا نوع دوستی مطلق می‌داند. او می‌گوید با آن که من خود در تمرین‌های روزانه‌ام یوگاهای وابسته به ایزدانِ (10) گوناگونی را تمرین می‌کنم، به یادآوری بودی سیتا در هنگام مرگ را بیش‌تر باور دارم و آن را مؤثرتر می‌دانم. (11)
وی برای معنوی کردن زندگی روزانه، نوعی تمرین را توصیه می‌کند که آن را «تمرین اساسی دم مرگ» نام می‌نهد. اساس این تمرین آن است که زندگی‌ها و تناسخ‌های طولانی بعدی را بپذیریم. او معتقد است این موضوع در خصوص مرگ به انسان دیدگاه جدیدی می‌بخشد. او پس از بیان مطالبی درباره‌ی دلایل و چگونگی وجود تناسخ و بی‌آغاز و پایان بودن آن می‌گوید:
"بدین‌گونه، نگرش آدمی به مرگ مایه‌ی دگرگونی او می‌شود. درک روشن این‌که مرگ بخشی از زندگی است و از بهر نادانی و احساسات منفی روی می‌دهد، بینش انسان را دگرگون می‌کند. از این دیدگاه، هستیِ تن آدمی بیش‌تر به دلیل وابستگی اوست و زندگی کنونی بر پایه‌ی دلبستگی و نادانی استوار است و لذا سراسر رنج به بار می‌آورد. (12)"
با تمام این توضیحات درباره‌ی تمرین‌ها و راه‌های کاهش ناآرامی به هنگام مرگ، دالایی لاما خود از داشتن مرگ راحت برای خود مطمئن نیست و می‌گوید:
"مطابق با تجربیات خودم، هنوز آن اعتماد را ندارم که در لحظه‌ی مرگ به معنای واقعی تمام این اعمال را که برای آنها مهیا شده‌ام، به کار بندم. من هیچ تضمینی ندارم. گاهی اوقات وقتی در مورد مرگ فکر می‌کنم، دچار نوعی هیجان می‌شوم. من به جای حس ترس، حسی از کنجکاوی دارم و این امر، پذیرش مرگ را برای من ساده‌تر می‌سازد. البته امروز تنها رنج من در هنگام مرگ این است که «آه! بر سر تبت چه خواهد آمد!؟ فرهنگ تبتی چه می‌شود! حقوق ملت شش میلیونی تبت چه می‌شود!؟» این نگرانی اصلی من است. به عبارت دیگر، تقریباً هیچ ترسی از مرگ ندارم."
"من در حین تمرینات عبادی روزانه، هشت الهه‌ی مختلف یوگا و هشت مرگ مختلف را تجسم می‌کنم. شاید هنگامی که مرگ از راه برسد، تمام آمادگی من با شکست مواجه شود. امید دارم که چنین نباشد. به نظر من، این تمرینات از نظر روحی برای مواجهه با مرگ خیلی مفید هستند. (13)"

تحلیل و بررسی

در این رابطه نکاتی قابل ذکر است:

نکته‌ی اول: پذیرش مرگ به مثابه یک واقعیت

دالایی لاما به منظور مواجهه با مرگ دو روش را پیشنهاد می‌کند: یکی پاک کردن صورت مسأله است،‌ بدین معنا که موضوع مرگ را از ذهن خود خارج سازیم. توصیه‌ی او، راه دوم است و آن پذیرش مرگ است. با مرگ باید مستقیم مواجه شد و ضمن تحلیل آن، مرگ را به صورت موضوعی آشنا درآورد. مرگ جدای از زندگی نیست بلکه بخشی از آن محسوب می‌گردد و بهتر است به جای گریز از آن، معنای آن را دریافت تا راحت‌تر بتوان با آن مقابله کرد. انسان باید از دردها و رنج‌های خود بکاهد. بهترین روش برای کاستن از میزان رنج ناشی از مرگ، پذیرش آن به صورت بخشی از زندگی است. در این صورت با مرگ آشنا شده، آمادگی لازم را برای رودررو شدن با آن به دست می‌آوریم.
چنین نگرشی نسبت به مرگ، نگاه کاربردی است. اگر اساس انسان را بر اصل رنج استوار بدانیم و یکی از پدیده‌های رنج‌آور برای انسان را مرگ به حساب بیاوریم، طبعاً برای کاهش دردها و آلام انسانی باید با آن روبه‌رو شد و ضمن رؤیارویی مستقیم باید حالت پذیرش نسبت به آن داشت. این توصیه بدین معناست که باید مرگ را پذیرفت تا رنجمان کاهش یابد.
نگاه دیگر این است که مرگ یک واقعیت حتمی و قطعی است که تمام انسان‌ها آن را خواهند چشید: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» (14) این پدیده به عنوان یک واقعیت در آینده‌ی زندگی هر انسانی خواهد آمد، مرگ پایان زندگی انسان نیست، بعد از مرگ حیاتی دیگر یا مرحله‌ای دیگر از حیات انسانی آغاز می‌شود. لذا مرگ یک امر واقعی است و باید نسبت به آن نگاهی واقع‌بینانه داشت نه این‌که با رویکردی کاربردی و با اصالت بخشیدن به انسان - اومانیسم - و این جهان - سکولاریسم - از مرگ هم به عنوان ابزاری برای بهبود وضعیت انسان در دنیا استفاده برد.

نکته‌ی دوم: یاد مرگ یا خانه

در قرآن کریم محور تمامی فضیلت‌ها و ارزش‌ها، ایمان وعقل صالح قلمداد شده است. ایمان مراتب دارد، عالی‌ترین قله‌ی رفیع ایمان، مقام اخلاص است. اخلاص در قرآن به دو گونه مطرح شده است؛ گاهی مؤمن نیت خویش را در کارهایش خالص می‌گرداند که به او «مخلِص» می‌گویند و این اولین مرحله‌ی اخلاص است. اخلاص مرتبه‌ی رفیع تری دارد و آن این‌که ذات، تمام هویت، باطن و درون انسان کاملاً از آلودگی‌ها پاک شده و حتی یاد غیر خدا در آن نباشد، بلکه عمیق‌ترین لایه‌های وجودی انسان به یاد او و با او باشد. شخصی که به چنین اوج ایمانی دست یافته باشد «مخلَص» نامیده می‌شود. لذا مخلَصین عالی‌ترین درجات و بالاترین مراتب قُرب ایمان و زیبایی را دارا می‌باشند.
در قرآن کریم تنها در یک مورد، راهکار وصول به این مقام آسمانی بیان شده است: «إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ (15)؛ ما آنان را برای تذکر سرای آخرت خالص گردانیدیم». در این آیه‌ی شریفه، دو نکته‌ی زیبا وجود دارد: یکی این‌که مکانیسم نیل به کمال عالی انسانی، یاد آخرت، اعلام شده است. اگر مؤمن بخواهد به کمال انسانی نزدیک گردد و راه قرب پیش گیرد، توجه به جهان دیگر و بهشت و دوزخ، بهترین راهکار است. یاد قیامت آرزوها را می‌میراند، از هوای نفس می‌کاهد، انانیّت را در انسان زائل می‌کند و راهی به سوی قرب الهی در اختیار انسان می‌گذارد. بنابراین از یک‌سو آن‌چه در قرآن و اسلام مطرح است، یاد آخرت است و اگر در برخی احادیث یاد مرگ هم مطرح شده است، از آن روست که مرگ سر پلی برای ورود به حیات دیگر است والا اگر کسی اعتقاد به جهان دیگر نداشته باشد یاد مرگ چه فایده‌ای برای او دارد؟ برای چنین شخصی یاد مرگ چیزی جُز دلهره، اضطراب و نگرانی در پی نخواهد داشت.
از سوی دیگر در این‌گونه بیان‌های قرآنی و روایی، هرگز یاد آخرت یا مرگ جهت بهبودی دنیای انسان مطرح نشده است. یاد مرگ برای بهینه‌سازی وضعیت دنیا نیست بلکه هدف آن ساختن بهشت و آخرت مطلوب است.
نکته‌ی دوم که در آیه‌ی پیش گفته وجود دارد این‌که خانه‌ی انسان، آخرت است، تمامی انسان‌ها فقط یک خانه دارند که آن جهان دیگر است. قرآن حتی نمی‌گوید انسان‌ها دو منزلی‌اند؛ منزل واقعی و منزل مجازی، بلکه معتقد است آدمی تنها یک منزل دارد و آن جهان دیگر است. به عبارت دیگر براساس بینش قرآنی، دنیا خانه‌ی مجازی انسان‌ها هم نیست. از نظر قرآن دنیا تنها یک پل است که عاقل هرگز روی آن خانه نمی‌سازد.

پی‌نوشت‌ها:

1. همو، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 10.
2. همو، کتاب خرد، ص 34-37.
3. همان، ص 38-39.
4. دالایی لاما، هنر شاد زیستن، ص 146-150.
5. همو، کتاب خرد، ص 53-54.
6. همان، ص 46-48.
7. همو، زندگی در راهی بهتر، ص 119-120.
8. همان، ص 118.
9. دالایی لاما، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 99.
10. Deity yoga
11. همو، زندگی در راهی بهتر، ص 118-119.
12. همان، ص 115-116.
13. همو، کتاب خرد، ص 51-52.
14. آل عمران / 185.
15. ص / 46.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های دالایی لاما، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط