نویسنده: محمدتقی فعالی
عوامل درونی، بسیار مهمتر از عوامل بیروناند. این عامل درونی، یعنی رضایت است که حتی اگر عوامل بیرونی مانند مال و ثروت، دوستان و یا سلامت وجود نداشته باشد، باز هم فرد در شادی زندگی میکند.
دالایی لاما معتقد است با نامساعد بودن اوضاع خارجی و محیط پیرامون، چنانچه نگرش ذهنی و روحی فرد درست باشد، مشکل چندانی نخواهد داشت:
"شیوهی عملکرد و نگرش ما به گونهای است که اغلب اوقات به واسطهی عوامل خارجی آزرده میشویم. پس یک جنبه موضوع این است که وجود دردسر را در محیط اطراف خودتان کاهش دهید. محیطزیست به معنای وضعیتی است که ما را احاطه میکند و عامل بسیار مهمی در ایجاد یک چهارچوب شادمانه روحی است. اما موضوع مهمتر جنبه دیگر قضیه است که همان نگرش ذهنی افراد است.
ممکن است شرایط محیطی زیاد دوستانه نباشد؛ حتی شاید خصمانه باشد، اما اگر نگرش درون ذهنی شما درست باشد آنگاه شرایط محیط، آرامش درون شما را آشفته نمیسازد. از طرف دیگر، اگر نگرش شما درست نباشد، آنگاه حتی اگر اطراف شما را بهترین دوستان و بهترین امکانات فراگرفته باشند، نمیتوانید شاد باشید. به همین دلیل است که نگرش ذهنی مهمتر از شرایط خارجی است. با این وجود به نظرم میرسد که بسیاری از مردم بیشتر نگران شرایط خارجی محیط خود هستند و نگرش درون ذهنی را فراموش میکنند. نظر من این است که توجه بیشتری را باید به ویژگیهای درونی خود معطوف سازیم. (1)"
او میگوید یکی از دشمنان درونی انسان آرزوهای بیحد و حصر است که علاج آن تنها رضایت و خرسندی است. همیشه افراط وجود دارد، اما راه میانه شیوهی مناسب است. حس رضایت و خرسندی عاملی اساسی برای رسیدن به شادی است. این عامل درونی رابطهی ما را با سه عامل شادی، یعنی سلامت، ثروت و دوستان و نزدیکان متعادل میسازد. برای نمونه، اگر رابطهی ما با ثروت و دارایی خود مناسب نباشد، باعث دلبستگی افراطی به مایملک، خانهها و تعلقات میشود. با این نوع احساس - که نوعی ناخرسندی را در ما به وجود میآورد - همیشه خواهان چیزهای بیشتری خواهیم بود. از اینرو، فرد در واقع فقیر است؛ زیرا رنج فقر و تنگدستی همان طلب کردن و احساس فقدان است. (2)
پس حالت شادمانی ذهنی برای فرد بسیار سودمند است و با نبودِ آن سراسر زندگی در رنج و تعب خواهد بود. مثلاً هرچند ممکن است دو نفر با یک نوع مصیبت مواجه شده باشند، آنکه از درون خوبی برخوردار است، میتواند نسبت به دیگری با سهولتی بیشتر با آن روبهرو شود. بیشک این امر به دلیل طرز برخورد ذهنی اوست. (3)
دالایی لاما بر آن است که آداب و مراسم مذهبی میتواند فضایی معنوی در زندگی ایجاد کند، اما قابلیت نداشتن درونی برای تأثیرپذیری از فضای معنوی، این مراسم را به تشریفاتی خارجی و ظاهری بدل کرده است. از اینرو نیروی شفابخش درون، در ساختمانهای زیبا، طلای مجسمهها، ابریشم جامههای فاخر و یا حتی در نوشتههای کتاب مقدس وجود ندارد، که در باطن نهفته است. برای بهرهوری از این منبع عظیم میباید افکار و غرایز قلبی از آلودگی، خصومت، بغض، عناد و انتقام پاک شود؛ زیرا وضعیت ذهنی و مفاهیم و آرمانهاست که تجربههای هر روز ما را رقم میزنند و باعث تندرستی جسمانی و روانی میشوند. بیشک میان تن و ذهن ارتباط دائمی برقرار است. اندیشههای منفی و تصاویر بیماریزا جسم را به ناخوشی میکشاند و از این سو اندیشههای منفی و تصاویر شفابخش نیز جسم را به سلامتی سوق میدهد. در واقع بیماری مظهر و نمود تجلیات درونی است.
او معتقد است که انسان پیوسته میکوشد شادی را از طریق عوامل بیرونی به دست آورد، غافل از آنکه آرامش واقعی از عمق وجود سرچشمه میگیرد. اگر ثروت و شهرت موجب شادمانی همیشگی بود، بسیاری از ثروتمندان و صاحبان جاه و مقام، از شادمانی واقعی و پایدار برخوردار بودند. باید دانست که هیچ پزشکی نمیتواند نسخهای قطعی برای آرامش ذهن بنویسد و یا نمیتوان شادمانی را با پول از فروشگاهی تهیه کرد.
از منظر وی برای کشف طبیعت حقیقی، ضروری است هنگام سکوت و یا استراحت در خود فرورویم و به بررسی دنیای درونی بپردازیم و به خودِ راستین و فطرت حقیقی متصل شویم. از اینرو به جای آنکه ارزیابی دیگران را مبنای رفتار خود قرار دهیم، میتوان از معیارهای درونی و وجدان پیروی کرد. (4)
آرامش درونی فرد بیتردید در سلامت جسمی او تأثیری بسیار دارد. دالایی لاما دراینباره میگوید:
"اگر شما آرام بمانید، فشار خون شما و نیز بقیهی بخشهای بدن شما نیز در حالت معمولی باقی میمانند و در نتیجه تندرستی شما محفوظ خواهد ماند. پس آرامش ذهنی عاملی مهم برای تندرستی است. حتی با رضایت و آرامش درونی میتوان از امکانات مادی و اموال نیز بهتر استفاده کرد و در کسب و روزی نیز بهتر و موفقتر خواهیم بود. در ضمن با آرامش، دوستانِ بهتر و بیشتری جذب ما میشوند و خشم و ناخرسندی درونی موجب پراکندگی دوستان ما میشود. (5)"
بنابراین طبق نظر او اگر خواهان زندگی شادتر، خانوادهای خوشبختتر، همسایگانی خوشدلتر، یا کشوری خوشبختتر هستیم، کلید این نیکبختی را باید در درون خود جستجو کنیم. ماشینها و وسایل و ابزار نمیتوانند به ما خوشبختی بخشند. پول و دارایی تنها بخش کوچکی از خوشبختیاند، نه حقیقت و عمق آن. خاستگاه نهایی خوشبختی، آسودگی یا آرامش درون و ذهن است. (6)
حال پرسیدنی است این نیروی درونی که به آدمی توانایی رؤیارویی با دشواریها را میدهد و ما را آرام نگاه میدارد، چیست؟ دالایی لاما خود پاسخ میدهد:
"بیشک نه دستاورد علل بیرونی - داروها و تزریقات و مواد مخدر - است و نه سرچشمه گرفته از گونهای عامل بیرونی. توانایی درونی، از آموزش درست ذهن ریشه میگیرد. (7)"
انسان دارای دو بعد است: بعد درونی و بعد بیرونی. دیدگاهها هم دربارهی این دو جنبه انسان متفاوت است، بعضی کاملاً برونگرا هستند و درون را نفی میکنند. روند علوم تجربی که فقط بر تجربه و عنصر حس تأکید دارد، جایگاهی برای درون انسان باقی نمیگذارد، علمگرایی افراطی انسانها را «الینه» کرده و باعث خودفراموشی بزرگ برای بشر شده است. در برابر، برخی دیدگاهها به صحنه آمدهاند که به شدّت درونگرا شدهاند و جنبهی بیرونی انسان را فراموش کردهاند. به نظر میرسد هر دو رویکرد نادرست است. نگاه درست، جمع میان هر دو جنبه انسانی است. بدین معنا که نه بیرون فراموش شود و نه درون بلکه میان این دو توازن منطقی برقرار گردد. نگاه اسلام، توازن بین دو عالم درون و بیرون انسان است.
قرآن از یک طرف انسانها را دعوت به مطالعه و کنکاش در درون خود میکند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ (8)؛ ای اهل ایمان بر شما باد توجه به خودتان». در این آیه از انسانها خواسته شده است خود را فراموش نکنند و مبتلا به «الیناسیون» نشوند، بیش از آنکه مشغول دیگران باشند به خود مشغول شوند. کسی که خودش را فراموش کند خدا او را فراموش خواهد کرد، باید خودشناسی کرد و با شناخت ابعاد وجود خویش به خداشناسی رسید. به عبارت دیگر آیهی مزبور به معرفت نفس دعوت میکند. (9)
در باب معرفتِ نفس احادیث متعدد و متنوعی وارد شده است؛ عارف کسی است که به خود معرفت داشته باشد، بزرگترین جهلها جهل انسان به خویشتن است، غایت معرفت، خودشناسی است، کسی که خودش را شناخت خدا را شناخت، نافعترین معرفتها، معرفت نفس است و کسی که به خودشناسی نائل شد، نصیب او فوز اکبر است.
این همه، نشان از اهمیت فراوان عالم درون در تفکر قرآنی و اسلامی دارد، اما اسلام بعد دیگری هم دارد و آن توجه به عالم بیرون است. بخش مهمی از تعالیم اسلامی مربوط به تنظیم جهان بیرونی انسانها است؛ امر به معروف، نهی از منکر، قوانین اجتماعی، کیفری، جزائی، اقتصادی و حتی دعوت اسلام برای تشکیل حکومت، گواهی روشن بر این مدعا است که اسلام دینی کاملاً اجتماعی است. لذا اسلام خواهان توازن دو عالم بیرون و درون انسان است.
به این مسأله از زاویهای دیگر هم میتوان نگریست؛ با نگاه عرفانی انسانها سه دستهاند؛ بعضی از آنها برونگرای افراطیاند، بدینمعنا که تمام توجه آنها در شبانهروز به عالم بیرون دوخته شده است و هیچ التفاتی به درون خویش ندارند. درون اینگونه افراد با بیرون آنها پر شده است یعنی ذهن و روح آنها مملو از دادههای خارجی است، آنها قادر نیستند درون خویش را از عالم بیرون جدا کنند و به سمتی دیگر کشانند. پیداست که اکثر آدمیان اینگونهاند.
دستهی دیگر، درونگرای افراطیاند. آنها که به سمت ریاضات مشقتبار میروند، از جامعه میبُرند و به گوشهی انزوا میخزند، عالم بیرون را به فراموشی سپرده یکسره مشغول به نفس و ناشناختههای آن میشوند. اینها ارتباط میان عالم درون و بیرون را قطع کردهاند و دیگران و جامعه را یکسره به فراموشی سپردهاند.
عرفان اسلامی هر دو رویکرد را مُنتفی و نادرست میداند. انسان در جامعه دارای وظایفی است که ضروریست آنها را انجام دهد از سوی دیگر یک انسان مسلمان و یک مؤمن سالک باید به درون خویش هم بپردازد و آن را از آلودگیها بزداید تا باطنی پاک و خالص بیابد. این حقیقت ما را به نظریهای زیبا و دلانگیز میرساند که آن را میتوان «جلوت بیرون و خلوت درون» نامید. یک سالک مؤمن باید ضمن آنکه دارای روابط سازنده با دیگران است، درون خویش را از عالم بیرون جدا سازد و باطن خویش را یکسره در اختیار خدا قرار دهد. او باید اغیار را از نفس خویش بزداید و در درون خود فقط یاد یار را جای دهد. این است تعادل و توازن دو جهان درون و بیرون انسانی براساس تفکر اسلامی.
واقعیت آن است که دلایل اهمیت توجه به درون انسانها امور متعددی است که بعضی از آنها در کلمات دالایی لاما به چشم میآید، اما اهمیت درون انسان دلیل مهمتری دارد که جای آن در اینجا خالی است.
یکی از دلایل اهمیت درون، تفکر مثبت است. دالایی لاما بر این نکته پای میفشارد که باید نگرشهای ذهنی خود را اصلاح کنیم. آرامش درونی و نگرش مثبت ذهنی، انسان را به توفیقات بالا میرساند. حس رضایتمندی عامل اساسی برای رسیدن به شادی است احساس شادمانی درونی فرد را قادر میسازد تا با دیگران روابط سازنده داشته باشد. ایجاد صفات مثبت نظیر گذشت، صفا و صمیمیت باعث میشود سلامت جسمی انسان بازگردد و بهتر بتواند از امکانات مادی و انسانی بهره ببرد کسی که خواهان خانواده، همسایه یا کشوری خوشبخت است باید کلید آن را در درون خود جستجو کند.
این یکی از دلایل اهمیت داشتن عالم درون است که در کلمات دالایی لاما و دیگر مردان معنوی به وفور دیده میشود. این پدیده دلیل دیگری هم دارد. انسان خواهان قدرت است، بشر خواهان بسط توانمندیهای خویش است. او بدین منظور به تمامی ابزارها و امکانات چنگ میزند. در این میان، کسانی نظیر دالایی لاما ایدهی معنوی را مطرح میکنند که آن توجه به قدرتهای درونی است اگر انسان خواهان قدرتهای جهانی است بهتر است از توانمندیهای درونی خویش آغاز کند، کسی که به قدرتهای نهفته خویش دست یابد میتواند کوهها را جابجا کند. این هم نگرش دیگریست که درون انسان را در راستای بهرهمندی بیشتر از امکاناتی بیرونی قرار میدهد.
رویکرد سومی وجود دارد و آن اینکه درون انسان را سمومی فراگرفته است. سمهای درونی انسان نفرت، خشم، کینه و هوسها است این سموم درون انسان را زهرآلود کرده مسموم میکند و در این صورت انسان قادر نخواهد بود روابطی سازنده با دیگران برقرار کند او همیشه منفعل است و از داشتن ارتباط فعال با دیگران محروم. لذا باید با تمرینها و تکنیکهایی سمهای درون را بیرون ریزد تا در صحنهی جامعه قادر باشد ارتباطی سازنده و فعال با دیگران برقرار کند. نمونههایی از این توصیهها هم در کلمات دالایی لاما وجود دارد.
تمام رویکردهای سهگانه حاوی نکات مثبت و زیبایی است که در اینگونه مکتبهای معنوی به چشم میآید، اما در هیچکدام از وجوه پیش گفته خدا جایی ندارد، به بیانی دیگر پرداختن به درون انسانها اهمیت دارد تا آدمی تفکر مثبت پیدا کند یا با کسب توانمندیهای درونی، قدرتهای خویش را توسعه دهد یا با زدودن درون از سموم باطنی بتوان رفتاری مثبت با دیگر انسانها برقرار کرد، تمامی این امور به این معنا است که ما عرفان و معنویت را در خدمت انسان و این جهان قرار دادهایم و این امر چیزی نیست جز «عرفان سکولار» و عرفان دنیوی، این جهانی و اومانیسمی.
اما اسلام نگاهی متفاوت دارد، توجه به عالم درون دلایلی دارد که مهمترین، آن قرب الهی و آشتی با خدا است. تمامی روایاتی که در رابطه با معرفت نفس وجود دارد - گذشت - شاهد گویا بر این حقیقت است که اهمیت عالم درون به دلیل خداشناسی و نزدیکی به حریم قدس ربوبی است. انسان نازلهای از خداست، اگر بخواهد به منزل اصلی خویش بازگردد، راه بازگشت از درون میگذرد هرچه انسان به لایههای عمیق درونی خویش بیشتر وقوف یابد، او نزدیکتر است و بیشتر قرب الهی را احساس میکند. هرچه باطن آدمی پاکتر باشد انسان به او نزدیکتر و هرچه آلودگیهای او فزونی یابد بُعد انسان هم افزون خواهد شد.
گذشته از موارد پیش گفته دو نکتهی جزئی هم در کلمات دالایی لاما وجود داشت: یکی اینکه به مناسک دین نگاهی سبک و آن را یک سلسله تشریفات ظاهری دانست. این نگاه با نام دین صحیح نیست؛ زیرا انجام آداب و مناسک دینی اگر با فضای معنوی و نیت پاک همراه گردد تنها راهکار نیل به آسمان حقیقت و قرب روحانی است. نکتهی دوم اینکه تناقضی دیگر در اینجا به نظر میرسد و آن اینکه دالایی لاما در مباحث پیشین در بحث از عوامل شادی نسبت به تندرستی، ثروت، دوستان و همراهان تأکید داشت اما در اینجا از نقش آنها میکاهد و اهمیت خاصی برای آنها قائل نیست.
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای دالایی لاما، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول
دالایی لاما معتقد است با نامساعد بودن اوضاع خارجی و محیط پیرامون، چنانچه نگرش ذهنی و روحی فرد درست باشد، مشکل چندانی نخواهد داشت:
"شیوهی عملکرد و نگرش ما به گونهای است که اغلب اوقات به واسطهی عوامل خارجی آزرده میشویم. پس یک جنبه موضوع این است که وجود دردسر را در محیط اطراف خودتان کاهش دهید. محیطزیست به معنای وضعیتی است که ما را احاطه میکند و عامل بسیار مهمی در ایجاد یک چهارچوب شادمانه روحی است. اما موضوع مهمتر جنبه دیگر قضیه است که همان نگرش ذهنی افراد است.
ممکن است شرایط محیطی زیاد دوستانه نباشد؛ حتی شاید خصمانه باشد، اما اگر نگرش درون ذهنی شما درست باشد آنگاه شرایط محیط، آرامش درون شما را آشفته نمیسازد. از طرف دیگر، اگر نگرش شما درست نباشد، آنگاه حتی اگر اطراف شما را بهترین دوستان و بهترین امکانات فراگرفته باشند، نمیتوانید شاد باشید. به همین دلیل است که نگرش ذهنی مهمتر از شرایط خارجی است. با این وجود به نظرم میرسد که بسیاری از مردم بیشتر نگران شرایط خارجی محیط خود هستند و نگرش درون ذهنی را فراموش میکنند. نظر من این است که توجه بیشتری را باید به ویژگیهای درونی خود معطوف سازیم. (1)"
او میگوید یکی از دشمنان درونی انسان آرزوهای بیحد و حصر است که علاج آن تنها رضایت و خرسندی است. همیشه افراط وجود دارد، اما راه میانه شیوهی مناسب است. حس رضایت و خرسندی عاملی اساسی برای رسیدن به شادی است. این عامل درونی رابطهی ما را با سه عامل شادی، یعنی سلامت، ثروت و دوستان و نزدیکان متعادل میسازد. برای نمونه، اگر رابطهی ما با ثروت و دارایی خود مناسب نباشد، باعث دلبستگی افراطی به مایملک، خانهها و تعلقات میشود. با این نوع احساس - که نوعی ناخرسندی را در ما به وجود میآورد - همیشه خواهان چیزهای بیشتری خواهیم بود. از اینرو، فرد در واقع فقیر است؛ زیرا رنج فقر و تنگدستی همان طلب کردن و احساس فقدان است. (2)
پس حالت شادمانی ذهنی برای فرد بسیار سودمند است و با نبودِ آن سراسر زندگی در رنج و تعب خواهد بود. مثلاً هرچند ممکن است دو نفر با یک نوع مصیبت مواجه شده باشند، آنکه از درون خوبی برخوردار است، میتواند نسبت به دیگری با سهولتی بیشتر با آن روبهرو شود. بیشک این امر به دلیل طرز برخورد ذهنی اوست. (3)
دالایی لاما بر آن است که آداب و مراسم مذهبی میتواند فضایی معنوی در زندگی ایجاد کند، اما قابلیت نداشتن درونی برای تأثیرپذیری از فضای معنوی، این مراسم را به تشریفاتی خارجی و ظاهری بدل کرده است. از اینرو نیروی شفابخش درون، در ساختمانهای زیبا، طلای مجسمهها، ابریشم جامههای فاخر و یا حتی در نوشتههای کتاب مقدس وجود ندارد، که در باطن نهفته است. برای بهرهوری از این منبع عظیم میباید افکار و غرایز قلبی از آلودگی، خصومت، بغض، عناد و انتقام پاک شود؛ زیرا وضعیت ذهنی و مفاهیم و آرمانهاست که تجربههای هر روز ما را رقم میزنند و باعث تندرستی جسمانی و روانی میشوند. بیشک میان تن و ذهن ارتباط دائمی برقرار است. اندیشههای منفی و تصاویر بیماریزا جسم را به ناخوشی میکشاند و از این سو اندیشههای منفی و تصاویر شفابخش نیز جسم را به سلامتی سوق میدهد. در واقع بیماری مظهر و نمود تجلیات درونی است.
او معتقد است که انسان پیوسته میکوشد شادی را از طریق عوامل بیرونی به دست آورد، غافل از آنکه آرامش واقعی از عمق وجود سرچشمه میگیرد. اگر ثروت و شهرت موجب شادمانی همیشگی بود، بسیاری از ثروتمندان و صاحبان جاه و مقام، از شادمانی واقعی و پایدار برخوردار بودند. باید دانست که هیچ پزشکی نمیتواند نسخهای قطعی برای آرامش ذهن بنویسد و یا نمیتوان شادمانی را با پول از فروشگاهی تهیه کرد.
از منظر وی برای کشف طبیعت حقیقی، ضروری است هنگام سکوت و یا استراحت در خود فرورویم و به بررسی دنیای درونی بپردازیم و به خودِ راستین و فطرت حقیقی متصل شویم. از اینرو به جای آنکه ارزیابی دیگران را مبنای رفتار خود قرار دهیم، میتوان از معیارهای درونی و وجدان پیروی کرد. (4)
آرامش درونی فرد بیتردید در سلامت جسمی او تأثیری بسیار دارد. دالایی لاما دراینباره میگوید:
"اگر شما آرام بمانید، فشار خون شما و نیز بقیهی بخشهای بدن شما نیز در حالت معمولی باقی میمانند و در نتیجه تندرستی شما محفوظ خواهد ماند. پس آرامش ذهنی عاملی مهم برای تندرستی است. حتی با رضایت و آرامش درونی میتوان از امکانات مادی و اموال نیز بهتر استفاده کرد و در کسب و روزی نیز بهتر و موفقتر خواهیم بود. در ضمن با آرامش، دوستانِ بهتر و بیشتری جذب ما میشوند و خشم و ناخرسندی درونی موجب پراکندگی دوستان ما میشود. (5)"
بنابراین طبق نظر او اگر خواهان زندگی شادتر، خانوادهای خوشبختتر، همسایگانی خوشدلتر، یا کشوری خوشبختتر هستیم، کلید این نیکبختی را باید در درون خود جستجو کنیم. ماشینها و وسایل و ابزار نمیتوانند به ما خوشبختی بخشند. پول و دارایی تنها بخش کوچکی از خوشبختیاند، نه حقیقت و عمق آن. خاستگاه نهایی خوشبختی، آسودگی یا آرامش درون و ذهن است. (6)
حال پرسیدنی است این نیروی درونی که به آدمی توانایی رؤیارویی با دشواریها را میدهد و ما را آرام نگاه میدارد، چیست؟ دالایی لاما خود پاسخ میدهد:
"بیشک نه دستاورد علل بیرونی - داروها و تزریقات و مواد مخدر - است و نه سرچشمه گرفته از گونهای عامل بیرونی. توانایی درونی، از آموزش درست ذهن ریشه میگیرد. (7)"
تحلیل و بررسی
در رابطه با مسأله درون نکاتی قابل بیان است:نکتهی اول: توازن درون و بیرون
دالایی لاما به عنوان یک انسان معنوی نسبت به درون انسان توجه کافی از خود بروز میدهد. اصولاً هر نظریه یا مکتبی که بُعد عرفانی یا معنوی داشته باشد به درون انسانها اهمیت زیادی میدهد. به عبارت دیگر درونگرایی یکی از اصول مهم هر مسلکِ معنوی است ولی مهم قیمت آن است یعنی اهمیت دادن به درون به چه قیمتی؟انسان دارای دو بعد است: بعد درونی و بعد بیرونی. دیدگاهها هم دربارهی این دو جنبه انسان متفاوت است، بعضی کاملاً برونگرا هستند و درون را نفی میکنند. روند علوم تجربی که فقط بر تجربه و عنصر حس تأکید دارد، جایگاهی برای درون انسان باقی نمیگذارد، علمگرایی افراطی انسانها را «الینه» کرده و باعث خودفراموشی بزرگ برای بشر شده است. در برابر، برخی دیدگاهها به صحنه آمدهاند که به شدّت درونگرا شدهاند و جنبهی بیرونی انسان را فراموش کردهاند. به نظر میرسد هر دو رویکرد نادرست است. نگاه درست، جمع میان هر دو جنبه انسانی است. بدین معنا که نه بیرون فراموش شود و نه درون بلکه میان این دو توازن منطقی برقرار گردد. نگاه اسلام، توازن بین دو عالم درون و بیرون انسان است.
قرآن از یک طرف انسانها را دعوت به مطالعه و کنکاش در درون خود میکند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ (8)؛ ای اهل ایمان بر شما باد توجه به خودتان». در این آیه از انسانها خواسته شده است خود را فراموش نکنند و مبتلا به «الیناسیون» نشوند، بیش از آنکه مشغول دیگران باشند به خود مشغول شوند. کسی که خودش را فراموش کند خدا او را فراموش خواهد کرد، باید خودشناسی کرد و با شناخت ابعاد وجود خویش به خداشناسی رسید. به عبارت دیگر آیهی مزبور به معرفت نفس دعوت میکند. (9)
در باب معرفتِ نفس احادیث متعدد و متنوعی وارد شده است؛ عارف کسی است که به خود معرفت داشته باشد، بزرگترین جهلها جهل انسان به خویشتن است، غایت معرفت، خودشناسی است، کسی که خودش را شناخت خدا را شناخت، نافعترین معرفتها، معرفت نفس است و کسی که به خودشناسی نائل شد، نصیب او فوز اکبر است.
این همه، نشان از اهمیت فراوان عالم درون در تفکر قرآنی و اسلامی دارد، اما اسلام بعد دیگری هم دارد و آن توجه به عالم بیرون است. بخش مهمی از تعالیم اسلامی مربوط به تنظیم جهان بیرونی انسانها است؛ امر به معروف، نهی از منکر، قوانین اجتماعی، کیفری، جزائی، اقتصادی و حتی دعوت اسلام برای تشکیل حکومت، گواهی روشن بر این مدعا است که اسلام دینی کاملاً اجتماعی است. لذا اسلام خواهان توازن دو عالم بیرون و درون انسان است.
به این مسأله از زاویهای دیگر هم میتوان نگریست؛ با نگاه عرفانی انسانها سه دستهاند؛ بعضی از آنها برونگرای افراطیاند، بدینمعنا که تمام توجه آنها در شبانهروز به عالم بیرون دوخته شده است و هیچ التفاتی به درون خویش ندارند. درون اینگونه افراد با بیرون آنها پر شده است یعنی ذهن و روح آنها مملو از دادههای خارجی است، آنها قادر نیستند درون خویش را از عالم بیرون جدا کنند و به سمتی دیگر کشانند. پیداست که اکثر آدمیان اینگونهاند.
دستهی دیگر، درونگرای افراطیاند. آنها که به سمت ریاضات مشقتبار میروند، از جامعه میبُرند و به گوشهی انزوا میخزند، عالم بیرون را به فراموشی سپرده یکسره مشغول به نفس و ناشناختههای آن میشوند. اینها ارتباط میان عالم درون و بیرون را قطع کردهاند و دیگران و جامعه را یکسره به فراموشی سپردهاند.
عرفان اسلامی هر دو رویکرد را مُنتفی و نادرست میداند. انسان در جامعه دارای وظایفی است که ضروریست آنها را انجام دهد از سوی دیگر یک انسان مسلمان و یک مؤمن سالک باید به درون خویش هم بپردازد و آن را از آلودگیها بزداید تا باطنی پاک و خالص بیابد. این حقیقت ما را به نظریهای زیبا و دلانگیز میرساند که آن را میتوان «جلوت بیرون و خلوت درون» نامید. یک سالک مؤمن باید ضمن آنکه دارای روابط سازنده با دیگران است، درون خویش را از عالم بیرون جدا سازد و باطن خویش را یکسره در اختیار خدا قرار دهد. او باید اغیار را از نفس خویش بزداید و در درون خود فقط یاد یار را جای دهد. این است تعادل و توازن دو جهان درون و بیرون انسانی براساس تفکر اسلامی.
نکتهی دوم: دلیل اهمیت درون
دالایی لاما به خوبی پی به اهمیت عالم درون برده و در این رابطه نگرش جالبی را مطرح کرده است، اما پرسش مهمی که مطرح است اینکه چرا عالم درون مهم است؟ و به چه دلیل عوامل درونی از اهمیت بالایی برخوردارند؟واقعیت آن است که دلایل اهمیت توجه به درون انسانها امور متعددی است که بعضی از آنها در کلمات دالایی لاما به چشم میآید، اما اهمیت درون انسان دلیل مهمتری دارد که جای آن در اینجا خالی است.
یکی از دلایل اهمیت درون، تفکر مثبت است. دالایی لاما بر این نکته پای میفشارد که باید نگرشهای ذهنی خود را اصلاح کنیم. آرامش درونی و نگرش مثبت ذهنی، انسان را به توفیقات بالا میرساند. حس رضایتمندی عامل اساسی برای رسیدن به شادی است احساس شادمانی درونی فرد را قادر میسازد تا با دیگران روابط سازنده داشته باشد. ایجاد صفات مثبت نظیر گذشت، صفا و صمیمیت باعث میشود سلامت جسمی انسان بازگردد و بهتر بتواند از امکانات مادی و انسانی بهره ببرد کسی که خواهان خانواده، همسایه یا کشوری خوشبخت است باید کلید آن را در درون خود جستجو کند.
این یکی از دلایل اهمیت داشتن عالم درون است که در کلمات دالایی لاما و دیگر مردان معنوی به وفور دیده میشود. این پدیده دلیل دیگری هم دارد. انسان خواهان قدرت است، بشر خواهان بسط توانمندیهای خویش است. او بدین منظور به تمامی ابزارها و امکانات چنگ میزند. در این میان، کسانی نظیر دالایی لاما ایدهی معنوی را مطرح میکنند که آن توجه به قدرتهای درونی است اگر انسان خواهان قدرتهای جهانی است بهتر است از توانمندیهای درونی خویش آغاز کند، کسی که به قدرتهای نهفته خویش دست یابد میتواند کوهها را جابجا کند. این هم نگرش دیگریست که درون انسان را در راستای بهرهمندی بیشتر از امکاناتی بیرونی قرار میدهد.
رویکرد سومی وجود دارد و آن اینکه درون انسان را سمومی فراگرفته است. سمهای درونی انسان نفرت، خشم، کینه و هوسها است این سموم درون انسان را زهرآلود کرده مسموم میکند و در این صورت انسان قادر نخواهد بود روابطی سازنده با دیگران برقرار کند او همیشه منفعل است و از داشتن ارتباط فعال با دیگران محروم. لذا باید با تمرینها و تکنیکهایی سمهای درون را بیرون ریزد تا در صحنهی جامعه قادر باشد ارتباطی سازنده و فعال با دیگران برقرار کند. نمونههایی از این توصیهها هم در کلمات دالایی لاما وجود دارد.
تمام رویکردهای سهگانه حاوی نکات مثبت و زیبایی است که در اینگونه مکتبهای معنوی به چشم میآید، اما در هیچکدام از وجوه پیش گفته خدا جایی ندارد، به بیانی دیگر پرداختن به درون انسانها اهمیت دارد تا آدمی تفکر مثبت پیدا کند یا با کسب توانمندیهای درونی، قدرتهای خویش را توسعه دهد یا با زدودن درون از سموم باطنی بتوان رفتاری مثبت با دیگر انسانها برقرار کرد، تمامی این امور به این معنا است که ما عرفان و معنویت را در خدمت انسان و این جهان قرار دادهایم و این امر چیزی نیست جز «عرفان سکولار» و عرفان دنیوی، این جهانی و اومانیسمی.
اما اسلام نگاهی متفاوت دارد، توجه به عالم درون دلایلی دارد که مهمترین، آن قرب الهی و آشتی با خدا است. تمامی روایاتی که در رابطه با معرفت نفس وجود دارد - گذشت - شاهد گویا بر این حقیقت است که اهمیت عالم درون به دلیل خداشناسی و نزدیکی به حریم قدس ربوبی است. انسان نازلهای از خداست، اگر بخواهد به منزل اصلی خویش بازگردد، راه بازگشت از درون میگذرد هرچه انسان به لایههای عمیق درونی خویش بیشتر وقوف یابد، او نزدیکتر است و بیشتر قرب الهی را احساس میکند. هرچه باطن آدمی پاکتر باشد انسان به او نزدیکتر و هرچه آلودگیهای او فزونی یابد بُعد انسان هم افزون خواهد شد.
گذشته از موارد پیش گفته دو نکتهی جزئی هم در کلمات دالایی لاما وجود داشت: یکی اینکه به مناسک دین نگاهی سبک و آن را یک سلسله تشریفات ظاهری دانست. این نگاه با نام دین صحیح نیست؛ زیرا انجام آداب و مناسک دینی اگر با فضای معنوی و نیت پاک همراه گردد تنها راهکار نیل به آسمان حقیقت و قرب روحانی است. نکتهی دوم اینکه تناقضی دیگر در اینجا به نظر میرسد و آن اینکه دالایی لاما در مباحث پیشین در بحث از عوامل شادی نسبت به تندرستی، ثروت، دوستان و همراهان تأکید داشت اما در اینجا از نقش آنها میکاهد و اهمیت خاصی برای آنها قائل نیست.
پینوشتها:
1. دالایی لاما، کتاب عشق و همدردی، ص 12-14.
2. همو، کتاب خرد، ص 23-25.
3. همان، ص 11-12.
4. همو، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 17، 31 و 65.
5. دالایی لاما، کتاب خرد، از ص 64.
6. همو، زندگی در راهی بهتر، ص 52 و 55.
7. همان، ص 79.
8. مائده / 105.
9. المیزان، ج 6، ص 162-178.
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای دالایی لاما، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول