از نگاه او، در تمامی مذاهب اعمالی وجود دارد که محل بروز همه سنتهای مذهبی هستند و این رفتارها به زندگی معنای بیشتر میبخشند و زندگی را سازندهتر و آرامتر میکنند. (3)
بنابراین با ایمان میتوان به سادگی از یک مرحله معنویت به مرحله دیگر فراتر رفت. از دیگر فواید ایمان و معنویت این است که با آن میتوان بر تردید و دودلی غلبه کرد و از رنج و دردها کاست و همه وجود را از آرامش و شادمانی لبریز نمود. از اینرو، وی افرادی را که به ماورای ایمان ندارند، دچار مشکل میداند:
"مادیگرایی نمیتواند موجبات رشد اخلاقی، ایثار و فروتنی را فراهم آورد. (4)"
یکی دیگر از مسائل مهم از نگاه دالایی لاما آن است که نهاد ادیان یکی بیش نیست. او معتقد است به رغم تفاوتِ نامها و عناوین مختلف ادیان، حقیقت نهایی در تمام آنها یکسان است؛ او معتقد است برای کارگر افتادن اعمال دینی و معنوی مییابد فرد غرق در دعا و نیایش شود؛ همانند کودکی که مشغول بازی است و شرایط محیط را به هیچ رو حس نمیکند و گویا چیزی نمیبیند و چیزی نمیشنود. (5)
او برای تمامی پیروان ادیان که اعمال را سرسری انجام میدهند و یا تنها به انجام آداب دینی روزانه بسنده میکنند، افسوس میخورد و میگوید:
"ما میبایست به ژرفای درون ذهن یا آگاهی خود فرورویم. بدون این کار، دیدگاه، زندگی و روش اندیشیدنمان نمیتواند دگرگون شود. اگر دین ویژهای را پذیرفتهایم، میبایست بسیار جدی باشیم و آن را تمرین کنیم. آنگاه است که در نهایت، در ما دگرگونی راستینی پدید خواهد آمد. (6)"
بنابراین اصل و جوهرهی دین و دینداری در نزد دالایی لاما، مراقبه و توجه به عمق دین است، نه اینکه تنها مناسک - بیهیچ توجهی - به جای آورده شود.
لذا دالایی لاما سخت معتقد به کثرتگرایی دینی است. هر چند برای دین بودا و رواج اصول آن تبلیغ گستردهای میکند، از اینرو معتقد است هر دینی برای هر کسی مناسب نیست. او کسانی که تنها یک دین را برای تمامی افراد بشر میپسندند، بنیادگرا مینامد، وی این موضوع را نیز تنگنظرانه و ناشی از شناخت ناصحیح دین میداند که دینهای دیگر را نفی میکنند.
او در اینباره میگوید:
"دلم میخواهد که از دیدگاههای خود درباره هماهنگی سنتهای دینی گوناگون سخن گویم. من یک بودایی هستم و گاه خود را یک بودایی وفادار و استوار برمیشمارم؛ چرا که به دیدهی من، تمرین آیین بودایی بهترین کار است و توضیحهای بوداییان بسیار خردمندانه است. من به راستی باور دارم که آیین بودایی برای من بهترین است، اما بدون شک این آیین برای همه بهترین نیست. افراد با ویژگیهای ذهنی گوناگون به دینهای گوناگونی نیاز دارند. یک دین به سادگی نمیتواند همه را خرسند کند. بنابراین اندیشهی دین و راستی برای هر کسی بسیار ارزشمند است. در ارتباط با جامعه، ما آشکارا به ایدهی بهره بردن از چندین دین و چندین حقیقت [=کثرتگرایی دینی] نیاز داریم. پس انسان برای خود یک دین و حقیقت دارد، اما در خصوص اجتماع از چندین دین و چندین حقیقت بهره میبرد. جز این باشد، به سختی میتوان برای اختلافات دینی پاسخی یافت. (7)"
جالبتر آنکه او به صراحت یکی بودن ادان را نیز نفی میکند و اتحاد آنها را امری ریاکارانه میداند:
"ریاکارانه است که بگویم همه دینها یکی هستند. دینهای گوناگون، دیدگاهها و اصول زیربنایی گوناگونی دارند، هرچند این مهم نیست؛ زیرا هدف همه ادیان کمک به ساخت جهانی بهتر و انسانهایی بهتر و شادمانتر است. پس هدف ادیان یکی است. (8)"
او این موضوع را هماهنگ بودن ادیان مینامد و معتقد است دینهای بزرگ جهان، برای آدمی یک پیام و یک اندرز دارند و آن اینکه ذهن آدمی را دگرگون کرده، افراد را مهربان و خردمند سازند. اتحاد و توافق ادیان در داشتن پایههای آرامشبخش است. (9)
تحلیل و بررسی
دالایی لاما به برابری ادیان معتقد شد. او معتقد به کثرتگرایی دینی و به تعبیری پلورالیسم دینی است. اصولاً یکی از مبانی مسلکهای معنوی که طریقت دالایی لاما هم از آن مستثنی نیست این است که تمامی ادیان حاوی حقایقی هستند که میتوانند دستگیر انسان به مقصد و مقصود باشند و هیچ دینی را بر دین دیگر تمامی ترجیح نیست. به بیان دیگر تمامی ادیان و مذاهب از لحاظ شمول حقیقت برابرند که از این نظریه به پلورالیسم دینی تعبیر میشود. در این رابطه مطالبی میتوان بیان کرد:1. پلورالیسم (10) به معنای آیین کثرت یا کثرتگرایی است که در حوزهها و قلمروهای مختلف مطرح میشود، پلورالیسم سیاسی به این معناست که قدرت و اقتدار سیاسی در میان گروهها و احزاب متنوع و متکثر پراکنده است به گونهای که جناحها و احزاب از حیث قدرت سیاسی مکمل یکدیگر بوده همگی از آینده و مولد اقتدار دولت و حکومتند به بیان دیگر حاکمیت و قدرت برآیند قدرتهای حزبی است لذا باید تمامی احزاب، گروهها و جناحها را به رسمیت شناخت و سعی داشت آنها را به توازن و تعادل رساند. پلورالیسم سیاسی را از اصول بنیادین لیبرالیسم و دموکراسی نوین دانستهاند.
نوع دیگری از پلورالیسم، در حوزهی جامعهشناسی مطرح است. جامعهای که از گروهها، قبایل و نژادهای مختلف انسانی تشکیل شده است، مشتمل بر نوعی تکثر و تنوع اجتماعی و انسانی است که با آن پلورالیسم اجتماعی گفته میشود. در فلسفهی اخلاق هم پلورالیسم اخلاقی مطرح است که از آن به نسبیگرایی اخلاقی، تعبیر میکنند و مراد این است که ارزشهای اخلاقی قابل ارجاع به یکدیگر نبوده همچنین قابل استدلال هم نیستند.
در حوزهی دینپژوهی، پلورالیسم دینی مطرح است، مراد این است که حقیقت و رستگاری منحصر در دین خاصی نیست و همهی ادیان از حقیقت مطلق و غایت قصوا بهرهای دارند. لذا پیروی از هر آیین، دین یا مذهبی میتواند مایهی نجات و رستگاری بشر باشد، هیچ دینی بر دین دیگری ترجیح ندارد و تمامی ادیان و مذاهب به لحاظ شمول حقانیت و صداقت برابرند. از اینرو نزاع میان ادیان برداشته شده، مجادلات، تنشها و خصومتها برچیده میشود و صلح، همدلی، همزمانی و همسویی جایگزین میشود.
پلورالیسم دینی نظریهای جدید است که در دهههای اخیر توسط متفکر مسیحی به نام جان هیک (متولد 1922 م) مطرح شده و توسعهیافته است. او میگوید:
"از نظر پدیدارشناسی، اصطلاح تعدد ادیان (کثرت دینی) بطور ساده عبارت است از این واقعیت که تاریخ ادیان نمایانگر تعدد سنن و کثرتی از هر یک از آنها است. از نظر فلسفی، این اصطلاح ناظر به یک نظریهی خاص از روابط بین سنتهاست. با دعاوی مختلف و رقیب آنها این اصطلاح به معنای این نظریه است که ادیان بزرگ جهان تشکیل دهندهی برداشتهای متفاوت از یک حقیقت غایی و مرموزالوهیاند. (11)"
جان هیک در جایی دیگر اینگونه گفته است:
ادیان مختلف، جریانهای متفاوت جریان دینی هستند که هر یک در مقطع متفاوتی در تاریخ بشر آغاز گردیده و خود آگاهی عقلی خود را درون یک فضای فرهنگی بازیافته است. (12)
2. در رابطه با وحدت یا تکثر ادیان سه دیدگاه وجود دارد که عبارتند از: انحصارگرایی دینی (13) شمولگرایی دینی (14) و کثرتگرایی دینی که دیدگاه آخر همان پلورالیسم دینی میباشد. انحصارگرایان معتقدند هدف نهایی دین اعم از رستگاری، نجات یا کمال منحصراً در یک دین خاص وجود دارد و تنها از طریق التزام و پایبندی به این دین میتوان به آن مقصود نائل شد. البته ادیان دیگر دارای حقایقی هستند، اما منحصراً یک دین حق وجود دارد که راه رستگاری و رهایی را به انسان مینمایند. لذا پیروان سایر ادیان، حتی اگر به لحاظ اخلاقی درست کردار هم باشند، نمیتوانند از طریق تعهد به دین خود رستگار شوند. برخی از مسیحیان را عقیده بر این است که حقیقت به صورت انحصاری در عیسی متجلی شده و انسان تنها از طریق عیسی مسیح میتواند با خداوند آشتی کند. (15) کرامر که نمایندهی مهمی برای مسیحیت پروتستان محسوب میشود، کارل بارت که متکلم برجستهی مسیحی است، ویلیام آلستون از دیگر متکملان مسیحی و نیز آلوین پانتینگا با تأکید بر انحصارگرایی گامهایی برای برهانی کردن این نظریه برداشتهاند.
این دیدگاه نقدپذیر است؛ زیرا از یکسو هیچ دلیلی بر انحصار تجلی خداوند در وجود عیسی مسیح وجود ندارد، از سوی دیگر اساساً تثلیث که زیرساخت این رویکرد را تشکیل میدهد، قابل دفاع عقلانی نیست. و جهت سوم همهی پیامبران الهی مجاری فیض خداوند و جلوهگاه ظهور اسماء و صفات الهیاند. گذشته از اینکه براساس مبانی عرفان اسلامی ثابت شده است (16) که حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) آخرین فرستادهی الهی، اشرف رسل و اکمل انسانها است. لذا اگر تجلی کامل الهی پیامبری دلیل بر نگرش انحصارگرایی دینی باشد، مقتضای آن انحصارگروی در اسلام است نه مسیحیت.
دومین دیدگاه، شمولگرایی دینی است، این نظریه، حد وسط دو نظریهی دیگر یعنی انحصارگروی و کثروتگروی دینی است. شمولگرایان همانند انحصارگرایان بر این باورند که تنها یک راه برای وصول به هدف غایی دین وجود دارد و این راه فقط در یک دین خلاصه میشود، البته همه میتوانند در این مسیر قدم گذارند؛ به شرط آنکه به قوانین آن ملتزم باشند. همچنین شمولگراها همانند کثرتگراها اعتقاد دارند که لطف و عنایت خداوند به انحاء مختلف در ادیان متعدد متجلی است؛ به عبارت دیگر هر کسی میتواند رستگار شود حتی اگر از اصول اعتقادی دین خاص بیخبر باشد. لذا برخلاف انحصارگرا میپذیرد که پیروان سایر ادیان میتوانند اهل رستگاری باشند. به عبارت دیگر شمولگرایی میان حقانیت و رستگاری تفکیک میکند، حقانیت منحصر به یک دین است ولی رستگاری شامل پیروان دیگر ادیان هم میشود.
نسبت به این دیدگاه نکاتی قابل ذکر است، اولاً جای این پرسش هست که اگر افراد نتواند بدون هرگونه اطلاع از آیین مسیحیت رستگار شوند چه لزومی دارد که به گفتهی رابز (17) آنان را مسیحیان گمنام و ناشناس بخوانیم؟ چرا باید دین آنها را تغییر دهیم؟ چرا نباید آنها را تشویق کنیم که براساس باورها و عقاید خویش زندگی خود را متحول سازند؟ از سوی دیگر سؤال دیگری مطرح است و آن اینکه امروزه در جهان ادیان متعددی وجود دارند که هر کدام خود را دین مطلق و منحصراً حق میدانند. از اینرو نظریهی شمولگرایی در باب تکتک آنها صادق است. بر این اساس چگونه میتوان فهمید و اثبات کرد که ادعای کدام یک حق است و صادق؟ و مهمتر اینکه براساس کدام ملاک یا معیار میتوان حقانیت یکی از آنها را تشخیص داد؟
اگر این سؤالها را بر قرآن عرضه کنیم پاسخ مناسب دریافت خواهیم کرد. این کتاب آسمانی میفرماید که اولاً باید از آیینی تبعیت کرد که به بصیرت و منطق استوار باشد.
«قُلْ هذِهِ سَبِیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی (18)؛ بگو این است راه من که خود و پیروانم، دیگران را با بصیرت و آگاهی به سوی خدا دعوت میکنیم.»
و ثانیاً قرآن از دیگران میخواهد تا به درستی مدعای خود برهان بیاورند ولی آنها هیچ استدلالی به نفع خود ندارند.
«قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ (19)؛ بگو برهان خود را بر این مدعا بیاورید، اگر راست میگویید».
رویکرد شمولگرایی به یک معنا میتواند صحیح و قابل دفاع باشد و آن اینکه هر کس در هر کجای جهان میتواند با پیروی و تبعیت از شریعت مقدس اسلام به نجات و رستگاری برسد زیرا اسلام عصارهی تمامی ادیان گذشته است و نسبت به آنها کاملتر. در عین حال کسانی که به شریعت اسلام ایمان نیاوردند و مطابق شریعت خود عمل میکنند، اگر ایمان نیاوردن آنها از سر عمد، علم و عناد نباشد، همچنین آنها در اعمالش رضای خدا را در نظر داشته باشند، میتوان گفت اعمالشان مستحق پاداش خواهد بود. (20)
سومین نظریه، دیدگاه کثرت گروی یا پلورالیسم دینی است. جان هیک از این دیدگاه به شدت دفاع کرده سعی دارد آن را استدلالی کند و آن را انقلاب کوپرنیکی در الهیات دانست. او با طرح اندیشههایی نظیر معرفت کانت، مسألهی ایمان و مسألهی تجارب دینی سعی دارد ضمن ردّ دو نظریهی پیش گفته به این نتیجه برسد که تکثر ادیان هم واقعی است و هم درست.
3. پلورالیسم دینی دارای ایرادهای متعددی است که برخی از آنها عبارتند از:
ایراد اول: در ادیان مختلف اعتقادات و باورهای متنوعی وجود دارد که گاه میان آنها نسبت تضاد و یا تناقض برقرار است، مثلاً دینی به بساطت و یکتایی خداوند معتقد است اما این دیگر قائل به ترکیب در خدا است، یکی براساس توحید شکل میگیرد دین دیگری تثلیث را اساس کار خود قرار میدهد. باور یک دین این است که خداوند از ارکان ایمان است اما دین دیگران آن را نشانهی شرک و کفر میداند، یکی وحدت شخصی ذات خداوند را باور دارد ولی دین دیگر خداوند متشخص را نمیپذیرد، در یک دین نبوت پذیرفتنی قابل دفاع است، اما اعتقاد دین دیگر مبتنی بر عدم واسطه، میان خدا و خلق است. پرسش مهم این است که چگونه میتوان میان این عقاید، معرفتها و باورهای متضاد یا متناقص جمع نمود و یکسره تمامی آنها را درست دانست؟
ممکن است پیروان یک دین در عقاید خود حسن نیت داشته باشند و حقیقتاً به دنبال نجات واقعی باشند، ولی این حسن نیت باعث نمیشود که اعتقاد نادرست آنها، درست گردد و جامهی صواب پوشد. حداکثر اینکه آنها به حکم استضعاف، معذور باشند.
باربور در نقد تکثرگروی دینی به مسألهی تعارضها و ناسازگاریهای عقیدتی در میان ادیان اشاره میکند و معتقد است که این تفاوتها و ناهماهنگیها چه در زمینهی مناسک و چه در رابطه با عقاید نمیتواند با نظریهی پلورالیسم دینی هیک قابل جمع باشد.
"این نظر (وحدت ادیان) تفاوتهای معتنابهی را که پیروان هر دین در مورد آنها به حق اصرار میورزند، نادیده میگیرد؛ فی المثل میتوان به این اعتقاد ادیان غربی که تاریخ را عرصهی فعالیت ما یشاء خداوند میدانند، به عنوان موردی که نقطهی مقابل ادیان شرقی است که خصلت غیر تاریخی دارند اشاره کرد. مورد دیگر این است که ادیان عالم بحران بشر را همه به یکسان باز نمیشناسند. از نظر آیین بودا و آیین هندو، خود نفس است که مایهی دردسر است و انسان باید با دست شستن از امیال و عواطف، یا وانهادن هویت خویش و غرقه شدن در لاهویت، از شرّ نفس بگریزد. از نظر مسیحیت خویش اندیشی و هوای نفس است، نه خود نفس، که مایهی دردسر است. و عهد به خداوند و انسان، پیمان راستینی است که در فرد باید به انجام رساند.
با توجه به این تفاوتهای معتنابه در مفاهیم اصلی و اساسی است که به سادگی نمیتوان از وحدت مطلقهی ادیان دم زد. (21)"
ایراد دوم: یکی از راهکارها یا استدلالهایی که جان هیک به نفع پلورالیسم دینی ارائه میکند، تفکیک میان گوهر و صدف دین است. هیک معتقد است که دین دارای دو بُعد است که باید آن را از یکدیگر تمییز داد، یکی گوهر و دیگری صدف. صدف یا پوسته دین قابل چشمپوشی است اما از گوهر دین که جوهرهی مقوم و عنصر ذاتی هر دین تلقی میشود نمیتوان گذشت و باید آن را عصارهی دین دانست.
او معتقد است گوهر دین شخصیت انسانها را متحول میسازد اما گزارهها و آموزههای دینی صدف دین محسوب شده نباید بیش از حد نسبت به آنها تأکید داشت. آموزهای مثل «تجسد» یا «فدیه» جزء پوسته و صدف دین شمرده میشود و نباید آنها را همانند گزارههای علمی، صادق یا کاذب تلقی کرد. این آموزهها به میزانی که بتوانند در تغییر الگوی حیات و تحول نحوهی حیات بشر تأثیرگذار باشند، قرین صدق بوده حظی از صداقت دارد.
به عبارتی دیگر جان هیک بیشتر به جنبههای وجودی تحول آفرین دین نظر دارد و کمتر نسبت گزارههای دینی حساسیت از خود بروز میدهد. جان هیک میگوید:
"به نظر من فردی که به عنوان مثال برخلاف من معتقد است عیسی پدری بشری داشت، احتمالاً (نه قطعاً) در اشتباه است، اما من در عین حال متوجه این نکته نیز هستم که شاید آن فرد از من به خداوند نزدیکتر باشد این توجه بسیار مهم است زیرا باعث میشود که داوریهای متفاوت تاریخی چندان مورد تأکید قرار نگیرند و از اهمیت آنها بسیار کاسته میشود. (22)"
در این رابطه دو نکته شایان ذکر است یکی اینکه جان هیک بر این باور است که گزارهها و آموزههای دینی ارزش ذاتی نداشته دینداران نسبت به آن حساسیت و عنایتی ندارند. بدون اعتقاد به صحت و حقانیت آموزههای دینی، چگونه ممکن است دیندار زندگی خود را متحول سازد؟ اگر متدین نسبت به صداقت گزارههای دین خود در شک و تردید باشد چگونه به آنها معتقد و پایبند میشود؟ و چگونه آنها را الگوی دگرگونی و تحول در حیات خود قرار میدهند؟ انسان موجود اندیشمند و باورمند است و مادام که به حقیقت و صحت عقاید خود اطمینان حاصل نکند نه تنها آنها را مبنای رفتار خویش قرار نمیدهد بلکه هرگز به آن آموزهها اعتقاد و باور حقیقی پیدا نمیکند.
نکتهی دیگر اینکه جان هیک معتقد شد که آموزههای دینی همانند گزارههای علمی نیست تا صدق و کذبپذیر باشد. واقعیت آن است که گزارههای دینی صدق و کذب بردارند بهترین شاهد آن واقعیتهای ملموس تاریخی است؛ چرا که پیروان ادیان چه نزاعها، چالشها و کشمکشهای عمیق و دامنهداری که بر سر حقانیت ادعاهای خویش انجام ندادهاند و چه راهها و شیوههایی که برای اثبات حقانیت خود نرفتهاند. این شاهد تاریخی نشان از آن دارد که گزارههای ادیان صدق و کذب بردارند و میتوان در باب درستی یا نادرستی آن گفتگو کرد گذشته از اینکه گزارههای دینی معنا دارند و میتوان در مقابل آنها اندیشه کرد، شرایط صحت و سقم آنها را در نظر گرفت و معنای محصلی از آنها در ذهن تصویر نمود. (23)
ایراد سوم: بعضی پلورالیسم دینی را صوری و ظاهری معرفی میکنند آنها معتقدند مفاهیمی که در دین ارائه میشود خاص همان دین است و با مفاهیم مشابه در ادیان دیگر سازگار نیستند. مسیحیان مفهوم مسیح را بکار میبرند، بوداییها مفهوم نیروانه، هندوها مفهوم برهمن و مسلمانان مفهوم خدا، هر یک از این تصورات خاص به دین خود است و براساس متن آن دین تصویر میشود. لذا نباید به تناقض دو ادیان مختلف رسید بلکه باید هر مفهومی را در دین خاص ملاحظه کرد. مثلاً مسیحیان هرگز در باب «الله» سخن نمیگویند چنان که مسلمانان هرگز در باب «تجسد» گفتگو نمیکنند.
این سخن قرین صواب نیست؛ زیرا پرواضح است که اختلافات ادیان و مذاهب در عقاید و باورهای دینی نه تنها صوری و ظاهری نیست بلکه بسیار عمیق و گسترده است. چالشهای دینی، جنگهای مذهبی و منازعات دامنهدار پیروان ادیان و مذاهب در طول تاریخ گواهی روشن بر این مدعاست. اختلافات مذهبی در جهان امروز هم یکی از زمینههای بحرانخیز تلقی میشود. اختلافات بر سر توحید یا تثلیث، تنزیه یا تشبیه، تناسخ یا معاد، تجسم یا تجرد روح، وجود یا عدم نبوت و اصالت دنیا یا آخرت، اختلاف ظاهری، لفظی و سادهای نیست بلکه بسیار ژرف و دامنگستر است.
گذشته از تمامی مطالب پیش گفته، نظریهی دالایی لاما با رفتار او کاملاً در تناقض است. او از یک طرف شعار برابری ادیان میدهد اما در مقام عمل با کمال صراحت دین بودا را تبلیغ میکند. دالایی لاما در مقام رهبر معنوی بوداییان ادعا میکند انتخاب دین همچون غذا، سلیقهای است و حتی بدون دین هم میتوان رستگار شد در عین حال که بزرگترین تبلیغ را برای بودیسم انجام میدهد. این تبلیغ به گونههای مختلف است. دالایی لاما چه در نوشتهها و چه در سخنرانیهای خویش تنها راه نجات را تعلیمات بودا برشمرده این آیین را پاسخگو به تمامی مشکلات بشر میداند.
پینوشتها:
1. همو، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 16.
2. دالایی لاما، هنر شاد زیستن، ص 235.
3. همو، کتاب خرد، ص 30.
4. همو، کتاب کوچک عقل و خرد، ص 72.
5. همان، ص 89.
6. همو، زندگی در راهی بهتر، ص 135.
7. همان، ص 136.
8. همان، ص 137.
9. همان، ص 81.
10. Pluralism
11. میرچاالیاده، دینپژوهی، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی، مقاله «تعدد ادیان» از جان هیک، ص 301.
12. جان هیک، فلسفه دین، ترجمهی بهرام راد، ص 238.
13. Religious Exclusivism
14. Religious Inclusivism
15. مایکل پترسون و، عقل و اعتقاد دینی، ص 402.
16. محیالدین عربی، فصوص الحکم، فص محمدی.
17. عقل و اعتقاد دینی، ص 414.
18. یوسف / 108.
19. بقره / 111.
20. مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 374-378.
21. ایان باربور، علم و دین، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی، ص 273.
22. عقل و اعتقاد دینی، ص 410.
23. ر.ک: شمسالدین ادیب سلطانی، رسالهی وین؛ جان پالمرز، پوزیتیویسم منطقی؛ هادی صادقی، تحقیقپذیری؛ هادی صادقی، درآمدی بر کلام جدید.
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای دالایی لاما، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول