اقسامِ حرکت خيالي در زبان

هنوز زبان‌شناسان دسته‌بندي جامعي از حرکت‌هاي خيالي در زبان ارائه نداده‌اند. تالمي پنج دسته را از اين ميان بيان مي‌کند و يک نوع را به طور تفصيل مورد بررسي قرار مي‌دهد.
سه‌شنبه، 3 مرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اقسامِ حرکت خيالي در زبان
  اقسامِ حرکت خيالي در زبان

نويسنده: عليرضا قائمي‌نيا

 

هنوز زبان‌شناسان دسته‌بندي جامعي از حرکت‌هاي خيالي در زبان ارائه نداده‌اند. تالمي پنج دسته را از اين ميان بيان مي‌کند و يک نوع را به طور تفصيل مورد بررسي قرار مي‌دهد. (1) اين اقسام عبارتند از:
1.انتشار؛
2. الگو مسيرها؛
3. حرکت نسبت به چارچوب؛
4. مسيرهاي ظهوري؛
5. مسيرهاي دستيابي.
در ميان اين اقسام، نوع انتشاري اهميت فراواني دارد، ولي کمتر مورد بحث قرار گرفته است؛ از اين‌رو، تالمي آن را به تفصيل بررسي کرده است.

انتشار

يکي از مهم‌ترين انواع حرکت خيالي در زبان، «انتشار» (2) نام دارد. «انتشار» حرکت خيالي چيزي نامحسوس است که از يک منبع صادر مي‌شود. در بسياري از موارد اين شيء نامحسوس در مسير انتشارش به حرکت ادامه مي‌‌‌دهد و با برخورد به چيزي که در دورتر از منبع قرار گرفته است، متوقف مي‌شود. ويژگي‌هاي مهم اين حرکت عبارتند از:
1.در اين حرکت ضرورتي وجود ندارد که برخي از عنصرهايي که حرکت واقعي دارند در مضمون حرکت خيالي حضور داشته باشند؛
2. شيء‌اي که حرکت خيالي دارد خودش چيزي خيالي است؛
3. مضمون خيالي نسبت به ناظر خنثي است؛
4. چيزي که تصور مي‌شود حرکت خيالي دارد، يک شيء است.
حرکت خيالي انتشار دسته‌اي از حرکت‌هاي خيالي را در برمي‌گيرد. ما از اين ميان به چهار دسته اشاره مي‌کنيم. آنها عبارتند از:
1.مسيرهاي جهت‌يابي؛
2.مسيرهاي تشعشع؛
3.مسيرهاي سايه؛
4. مسيرهاي حسي.
هر يک از اين حرکت‌هاي خيالي را توضيح مي‌دهيم.
مراد از مسير جهت‌يابي (3) اين است که در مفهوم‌سازي زباني، يک شيء نامحسوس را در نظر مي‌گيريم که از جلوي يک چيز ديگر در خطي به طور ثابت در يک جهت حرکت مي‌کند و از آن دور مي‌شود.
1.او از مقابل من گذشت.
2. او از مقابل تلويزيون عبور کرد.
در اين مثال، فعل «گذشت» و «عبور کرد» با اين فرض به کار رفته است که خطي فرضي از شخص مورد نظر (گوينده) خارج مي‌شود (و تا تلويزيون امتداد مي‌يابد). شخص ديگر هم از آن خط فرضي عبور مي‌کند.
در مسيرهاي تشعشع (4) يک شيء به صورت منبع انرژي مفهوم‌سازي مي‌شود که شعاعي به طور پيوسته از آن ساطع مي‌شود.
3. نور خورشيد بر ديوار پشت غار تابيد.
در اين مثال، فرض شده است که شعاع نور از خورشيد خارج مي‌شود و بر ديوار پشت غار مي‌تابد. اين تصوير کاملاً بر مفهوم‌سازي شخص مبتني است؛ هر چند که فيزيک نوين هم به ما مي‌گويد که فوتون‌هاي نور از خورشيد خارج مي‌شوند و به طرف ديوار غار حرکت کرده، با آن برخورد مي‌کنند؛ بنابراين، در اين جمله با موردي از حرکت واقعي، و نه خيالي، سروکار داريم، ولي ما چنين حرکتي را نمي‌بينيم. در نتيجه، توافق توصيف علمي با اين مفهوم‌سازي صرفاً يک امر اتفاقي است و مبناي تقسيم حرکت به واقعي و خيالي، حواس ماست، نه توصيف علم. به همين دليل، اين جمله موردي از حرکت خيالي است. (5)
سومين نوع انتشار مسيرهاي سايه (6) است. در اين نوع مفهوم‌سازي زباني فرض مي‌شود که سايه‌ي يک شيء که به طور خيالي از آن شيء بر روي آن سطح حرکت مي‌کند.
4.درخت بالاي کوه سايه‌اش را بر روي دره افکنده است.
سايه در اين مثال، شکل و سطحي که بر روي آن قرار گرفته است، زمينه است. گوينده فرض کرده که سايه‌ي کوه از آن حرکت کرده و بر روي کوه افتاده است.
در مسيرهاي حسي (7) حرکت خيالي با مفهوم‌سازي دو چيز (تجربه کننده و متعلق تجربه) رخ مي‌دهد که چيزي نامحسوس ميان آنها در يک جهت در حرکت است. (8) مثال زير اين نکته را نشان مي‌دهد.
5. کتابخانه‌ي شهر طوري ساخته شده است که از دور خودش را به هر رهگذري نشان مي‌دهد.
در اين مثال فرض شده است که کتابخانه‌ي مذکور امري فرضي را از خود بروز مي‌دهد، به گونه‌اي که بينايي هر رهگذر را از دور تحريک مي‌کند.

الگو مسيرها

«الگو مسيرها» (9) به حرکت‌هاي خيالي در زبان گفته مي‌شود که متضمن مفهوم‌سازي خيالي حرکت يک ترکيب يا شکل در فضاست. در چنين موردي، معناي تحت اللفظي جمله حرکت شيءاي مادري را در طول مسيري خاص نشان مي‌دهد؛ حال آنکه مي‌دانيم در واقع آن شيء بي حرکت است يا در مسير ديگري غير از مسير بيان شده در حرکت است. (10)
1. وقتي سقف اتاق را رنگ مي‌کردم، يک لکه‌ي رنگ بر روي کف آن اتاق به آرامي جلو رفت.
در اين مثال، به هنگامي که شخص سقف را رنگ مي‌کرد، رنگ، قطره قطره بر روي کف مي‌ريخت و گويا کسي خطي ممتد را بر روي کف ترسيم مي‌کرد. در واقع، قطره‌هاي رنگ به طور عمودي در حرکت بودند، ولي جمله حرکت خيالي براي لکه‌ي رنگ در نظر گرفته شده است که به طور افقي بر روي کف اتاق پيش مي‌رود و خطي را ترسيم مي‌کند.

حرکت نسبت به چارچوب

زبان مي‌تواند به حرکت يک ناظر نسبت به محيط ساکن پيرامونش اشاره کند. اين حرکت واقعي است و در تعبير زباني فرض مي‌شود که محيط نسبت به او ساکن است. در اين صورت يک چارچوب مرجع جهاني در نظر گرفته مي‌شود که ناظر نسبت به آن در حرکت است؛ اما زبان همين موقعيت را به شکل ديگري هم مي‌تواند نشان دهد. در اين صورت، چارچوب منطقه‌اي در نظر گرفته مي‌شود که ناظر در مرکز آن قرار گرفته است. در اين چارچوب، ناظر ساکن و محيط پيرامونش نسبت به او متحرک در نظر گرفته مي‌شود. در اين صورت دوم با حرکت خيالي در زبان مواجه مي‌شويم. شخص نسبت به محيط حرکت واقعي دارد، ولي خودش را ساکن و محيط پيرامونش را متحرک در نظر مي‌گيرد. (11)
aghsameharkat1

اکنون به مثال‌هايي از اين قبيل توجه کنيد:
1.من در جاده رانندگي کردم و به بيرون از ماشين، به منظره‌هاي اطراف نگاه کردم. (چارچوب جهاني: بدون حرکت خيالي)
2.در ماشين نشستم و به مناظري که از مقابلم با سرعت به سمت عقب در حرکت بودند نگاه کردم. (چارچوب منطقه‌اي: با حرکت خيالي)
3. در جنگل در حال قدم زدن بودم، شاخه‌ي يکي از درختان با من برخورد کرد. (انتقال از چارچوب جهاني به منطقه‌اي و از حرکت واقعي به حرکت خيالي)
جمله‌ي (3) با دو جمله‌ي قبلي تفاوت دارد؛ چرا که در آن انتقال از چارچوب جهاني به چارچوب منطقه‌اي، و در نتيجه، انتقال از حرکت واقعي به حرکت خيالي، مشاهده مي‌شود. حرکت واقعي، قدم زدن شخص در جنگل است. او واقعاً در حرکت بود؛ ولي در تعبير تصادف کردن شاخه با خودش، نوعي حرکت خيالي براي آن در نظرگرفته است.

ورود/ ظهور مسيرها

گاهي موقعيت چيزي را که ساکن است با تعبير «رسيدن و ظهورش در جايي که گرفته است» بيان مي‌کنيم. در اين صورت، سکون آن چيز واقعي است، ولي ورود يا ظهوري که عبارت نشان مي‌دهد، خيالي است. در نتيجه، دو نوع براي اين قسم از حرکت خيالي وجود دارد: نخست، رسيدن شيء به مکانش که حرکت خيالي شيء نسبت به مکانش است و ديگري، ظهور در مکان که حرکت خيالي نيست، بلکه در حقيقت تغيير خيالي است و ظهور خيالي شيء در مکانش است. (12)
1.درختان نخل دورآبادي حلقه زده‌اند. (ورود به مکان).
2.اين‌گونه سنگ‌ها در نزديکي آتشفشان‌ها ظاهر مي‌شوند. (ظهور در مکان)
در (1) فعل حرکتي «دور زده‌اند» به کار رفته که بر حرکت مکاني دلالت دارد، در صورتي که درختان در جاي خودش قرار دارند. گوينده در نظر گرفته است که درختان از جاي خود حرکت کرده‌اند و دور آبادي حلقه زده‌اند. جمله‌ي (2) از لحاظ تحت‌اللفظي اين نکته را بيان مي‌کند که پيدايش سنگ‌هاي مورد نظر در جايي که قرار دارند در نزديکي آتشفشان‌ها ظاهر مي‌شوند، نه در جاي ديگر؛ بنابراين، پيدايش اين سنگ‌ها در آن مکان، ظهور يک پديده است.

مسيرهاي دستيابي

گاهي ما موقعيت مکاني يک شيء ساکن را با استفاده از مسيري نشان مي‌دهيم که شي‌ء متحرک ديگري بايد آن را دنبال کند تا به آن شيء برسد يا با آن مواجه شود. در اين مورد، شيء ساکن واقعاً ساکن است و واقعاً هيچ چيزي در مسير حرکت نمي‌کند. شيء‌اي که متحرک فرض مي‌شود، ممکن است يک انسان يا بخشي از بدن او يا کانون توجه شخص باشد. جمله‌هاي زير اين نکته را نشان مي‌دهند:
1.اگر از طرف بانک برويد، کتابفروشي آن طرف خيابان است.
2.جاروبرقي زير ميز کنار صندلي است.
3.ابر صد متر بالاتر از زمين قرار دارد.
مثال (1) موقعيت مکاني کتابفروشي را با مسير خيالي تعيين مي‌کند که از بانک شروع مي‌شود و در طول خيابان امتداد مي‌يابد و سپس در کتابفروشي پايان مي‌يابد. اين مسير را شخصي که در حرکت فرض مي‌شود، دنبال مي‌کند يا کسي با تغيير کانون توجه‌اش آن را دنبال مي‌کند. ممکن است مسير دستيابي قابل قبول يا غيرقابل قبول باشد.به عنوان نمونه، اگر شخصي که آدرسي از ما مي‌پرسد، به کتابفروش نزديک‌تر باشد تا به بانک يا کتابفروشي روبه‌روي او، آن طرف خيابان باشد، اين نحوه تعيين آدرس نادرست است.

مسيرهاي هم‌امتداد

گاهي ما موقعيت مکاني چيزي را که از لحاظ مکاني ممتد است با مسيري بر روي طول آن چيز نشان مي‌دهيم. در اين مورد، سکون شيء ممتد واقعي است و حرکت چيزي ديگر در امتداد آن خيالي است. چيزي که حرکت خيالي دارد ممکن است يک ظاهر يا کانون توجه شخص يا خود آن شيء باشد. (13)
مثال‌هاي زير برخي از صورت‌هاي گوناگون اين نوع حرکت را نشان مي‌دهند:
1.حصار از جاده تا پايين دره مي‌رود.
2. مزرعه از انبار غله در همه‌ي جهات گسترش مي‌يابد.
در مثال (1) حصار دور منطقه‌اي از جاده تا پايين دره کشيده شده و ثابت است؛ اما در عبارت براي آن حرکت خيالي در نظر گرفته شده است. مزرعه هم در (2) ثابت است، اما به صورت امري پردازش شده که از جايي شروع به گسترش کرده است.

پي‌نوشت‌ها:

1.Talmy, Leonard. Toward a Cognitive Semantics, pp.
2.Emanation.
3.orientation path.
4.radiation paths.
5.Talmy, Leonard. Toward A Cognitive Semantics, p. 112.
6.shadow paths.
7.sensory paths.
8.talmy, Leonard. Toward A Cognitive Semantics, p. 115.
9.pattern Paths.
10.Ibid., p. 129.
11.Ibid., pp. 130 - 134.
12.Talmy, Leonard. Toward A Cognitive Semantics, pp. 134 - 135.
13.Talmy, Leonard. Toward A Cognitive Semantics, p. 138.

منبع مقاله :
قائمي‌نيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط