جامعه مدنى از اندیشه تا رفتار
نویسنده: رضا اکبرى نورى
چکیده:
تئودور آدورنو، متفکر مکتب فرانکفورت (حلقه انتقادى) در نظریه معرفتشناسى خود بر (نقد متقابل کلى و جزیى) یا مفهوم و مصداق تاکید مىکند . به این معنى که باید دید آیا مفهوم، حق مصداق را ادا مىکند؟ و آیا مصداق، مفهوم خود را اجرا مىکند یا نه؟ براى نمونه، مفهوم «جامعه مدنى» که در برداشتهاى علوم اجتماعى اثباتى مجموعهاى از ساختها وکارکردها و نقشهاى ثابت تلقى مىشود، از لحاظ تاریخى در «شان سوم» جامعه فرانسه پیش از انقلاب ریشه داشته و بهطور ذاتى مفهومى تاریخى و نقادانه است . این مفهوم در اصل در تضاد با سلطه دولتى معنا پیدا مىکند و وعده آزادى و خرسندى فرد در مقابل سلطه سیاسى را در خود نهان دارد و جامعه مدنى باید به این مفهوم وفادار باشد .
جامعه ما آنجا که مربوط به زیرساختهاى روانشناختى مىشود، در بخش مربوط به توده و آموزش عمومى و شناساندن جایگاه و مقام فرد و انسان، غالبا در گروه و جمع مستحیل شده و سرگردان است و علاقه سنتى و تاریخى ما به یکسانانگارى، شکوفایى استعدادها را ضعیف و حاشیهاى مىنماید .
فلسفه آموزشى حاکم، حفظ کردن متون درسى و حجم وسیع آنها است و در کتابهاى درسى تلاش پایهاى براى آموزش بنیادهاى مدنیت صورت نمىگیرد . در سطح جامعه نیز جملهبندىهاى قطعى و رهیافتهاى آمرانه مانع از پرورش عقلى و منطقى مىشود . تشریفاتى و مصنوعى بودن علم نیز به تقویت این فضاى آموزشى کمک بسیار مىکند . بنابراین مدیریت در مقابل کنترل است و مردم به جاى مدیریت، کنترل مىشوند .
یکى از راههایى که مىتواند به گسترش مدیریت اندیشه در جامعه ایران کمک کند، ایجاد تنوع در منابع منزلت افراد است . در تاریخ ایران افراد، بنا به درجه ارتباطشان با دولتیا سمت دولتى که داشتهاند، مورد توجه عامه بودهاند . به عبارت دیگر منزلت، در داشتن قدرت، سمت، امکان تصمیمگیرى، دسترسى به منابع و ارتباطات دولتى بوده است . اندیشه نیز در گرو چنین قالبى است . درحالىکه اندیشه و اندیشمند باید حوزه استقلال خود راحفظ کند و با افزایش توان و مشروعیتحکومتى، دخالتحاکمان سیاسى در آن تقلیل یابد . سیاست و اندیشه به یک ارتباط مکتوم ولى نسبتا مستقل نیاز دارند، که به نفع هر دو است . عدم باور و پاىبندى نهاد قدرت به آرا و ابزار مدنى در طول تاریخ اندیشه، مهمترین دلیل شکل نگرفتن تفکر نقاد و اندیشه سیاسى مستقل بوده است .
فقدان بنیانهاى معرفتشناختى فوق در سه سطح توده، نخبگان و حکومت و زیرساخت روانشناختى خود به خود دغدغه دیگر; یعنى زیرساخت قانونى را نیز منتفى ساخته است . چرا که شکلگیرى و صورتبندى این مسئله بستگى کامل به برآورده شدن نسبى لازم نکتههاى اول و دوم دارد و در زمینه دغدغه چهارم نیز که از آن تحت عنوان زیر ساخت اقتصادى یاد کردیم، وضعیت فعلى آنقدر آشکار و گویاست که نیازى به بحث تفصیلى در این گفتار وجود ندارد .
از مطالب فوق برمىآید، که مفهوم «جامعه مدنى» از مصداق «جامعه حاضر» دور است و با آنچه که تحت عنوان جامعه مدنى خوانده مىشود، فاصلهاى بنیادى داریم . باید گفت آنچه که در عمل و در فقدان مصادیق رخ داده است، ابتدا جعل واژه و سپس گفتوگو و جدل بر سر یک واژه جعل شده است . فقدان زیرساختهاى لازم، جعل واژه و نهایتا افتادن در میان چرخدندههایى که حرکتشان را به فرد و جامعه تحمیل مىکنند، آسیبهاى دیگرى را نیز در جهتبه انحراف کشاندن جامعه و افراد پدید مىآورد . طیف متفکرین جامعه که بخش زیادى از نجات جامعه به دست ایشان است، به دو دسته تقسیم مىشوند; در یک سر طیف شاهد متفکران بوالهوس و در سر دیگر طیف شاهد متفکر راستین و قابل احترام خواهیم بود . زیرساختهایى اینچنین، متفکر راستین قابل احترام را به گوشههاى خلوت و دژهاى درونى مىراند و عرصه براى خودنمایى متفکران بوالهوس که جویاى فرصتند، آماده مىشود . متفکران بوالهوس معمولا به دفاع از نظریهها در شکل اولیه، توسعه نیافته، بومى ناشده و عمدتا مابعدالطبیعى مشغول و خرسندند و اصلا حاضر نیستند فایده آن را در تمام مواردى که به منفعت جامعه در وجه کلان آن (حتى جناح مخالف) است، بیازمایند، هرچند توان این کار را نیز ندارند . تنها متفکر راستین است که از جزئیات موضوع اطلاع دارد و نسبتبه مشکلاتش داراى معرفت است .
آنچه در وضعیت فعلى حادث شده است، مشتبه شدن و خلط نماد با واقعیت است . جامعه مدنى به خودى خود حاصل جمع عددى مجلس (هر چند به راى مردم انتخاب شده باشند)، شوراها و وضعیتهاى نمادین از این دست نیست و نباید پنداشتبا حضور اینها در حال پشتسرگذاردن اصلاحات در جامعه و در مسیر تحقق به جامعه مدنى هستیم . اما چنین اصلاحاتى ىبایستشیوه عمل خود را تغییر دهد و رسالتخود را در حوزه معرفتى بر روشنگرى تودهاى قرار دهد . اینان باید دریابند که حوزه اصلاحى، حوزه انقلابى نیست و جهت ایجاد تغییرات بایستبا برنامههاى طولانى مدت و کوتاه مدت، دستبه تغییر زیرساختها بزنند . در این رابطه مىبایست درباره رابطه میان نظر و عمل، اندیشه کرد و به خاطر آرمانى که جامعه مورد تایید قرار داده، شتابزده عمل نکرد . اقدام در جهت تغییر زیرساختها در کشور ما به دلیل اینکه علم در عرصه سیاست راه نیافته است و تصمیمگیرىها بیشتر در فضاى ارتباطات انجام مىپذیرد تا بر اساس قواعد صریح و تثبیتشده و متراکم، بىنتیجه است و فرهنگ غیر عملى از وجوه مختلف عرصه سیاستبه کلیت جامعه تزریق مىشود . از سوى دیگر چون در کشورهاى در حال توسعه، مانند کشور ما، دولت نقش اول را در تمامى عرصهها ایفا مىکند، رفتار و سلوک دولتمردان هم به سرعت فراگیر مىشود . اگر دولت و صحنه سیاست عملىتر شود، جامعه نیز پیروى مىکند . در کشورهاى در حال توسعه مواجهه فکرى و منطقى دولتمردان مهمترین الگو براى فراگیرى کل جامعه است . در کشور ما اقتصاد، مدارس، نظام آموزشى، تحقیقات، رسانهها و اکثریت تصمیمگیرىها در چارچوب دولت صورت مىگیرد . بنابراین نحوه رفتار و برخورد دولت و دولتمردان بااندیشه نشان مىدهد که چقدر به مواجهه فکرى بها داده مىشود و این امر در کل جامعه اثر مىگذارد . در نظامهاى اجتماعى که جامعه از دولت کوچکتر است، دولت مىتواند جامعه را در مسیر عقلانیت و تفکر منطقى پیش ببرد و مواجهه فکرى در جوامعى میسر است که ملایمت فرهنگى، آرامش اقتصادى و امید به آینده در آنها فراگیر شده باشد . لذا از کارویژههاى اساسى دولت، چنانچه به جامعه مدنى باور دارد، پرداختن موازى به دو امر حیاتى جهت دستیابى به جامعه مدنى است: برنامههاى کلان آموزشى و تربیتى، اقتصادى و قانونى جهت تغییر زیرساختهاى فعلى که نقش چرخ دندهاى مهلک را براى مدافعان جامعه مدنى بازى مىکند و دیگرى پاىبندى به رفتار مدنى که الگوى رفتارى براى لایههاى میانى و پایینى قدرت و بالاخره توده مردم خواهد بود .
اشاره
برخى روشنفکران وطنى با اعتراف به همین نکته، معتقدند ابتدا باید زیرساختهاى اقتصادى و ترکیب قدرت سیاسى و بافت انسانى در کشورهاى اسلامى را متناسب با معیارهاى اروپاى مدرن تغییر داد و سپس اجراىبرنامههاى توسعه سیاسى را انتظار داشت .
2 . مناسبتر بود که نویسنده محترم پیش از آنکه از عدم انطباق مفهوم جامعه مدنى بر واقعیت جامعه ایران سخن بگوید از علل عدم تحقق شعارهاى جامعه مدنى در واقعیت جوامع غربى جستوجو مىکرد . امروز پژوهشگران با انصاف غربى نیز بدین نکته واقف گشتهاند که آنچه در غرب تحت عنوان جامعه مدنى برپا شده است، عمدتا رویهاى سطحى و ظاهرى بیش نیست و اقتدار وتمرکز وحشتزاى سیاسى و اقتصادى و حاکمیتبلامنازع رسانههاى امپریالیستى، حتى در نهانترین زوایاى حریم خصوصى افراد نفوذ مىکنند و ظرفیتهاى آنان را در جهت منافع گروههاى اندک مدیریت مىکنند . غفلتبزرگ در همین جاست که درست در نقطهاى که جهان غرب با آشکار ساختن درون مایههاى خود به نقد بنیادى ارزشهاى مدرن پرداخته است، گروهى از روشنفکران ما به الگوگیرى مقلدانه از آن فرهنگ دست زدهاند . بهتر است که نخبگان شرق در پى طراحى الگوهاى کارآمدى براى توسعه آبادانى حیات مادى انسانى و معنوى متناسب با ارزشهاى بومى فرد باشند .
3 - تفطن نویسنده محترم به «مشتبه شدن و خلط نماد با واقعیت» در وضعیت فعلى قابل توجه است . همین نکته که بدانیم تشکیل نهادهاى صورى و طراحى مدلهاى ظاهرى براى مشارکت مردمى و جلب رضایت عمومى هرگز نمىتواند به مشارکت و مسامهت ملى بیانجامد و این نمادها و نهادها به خودى خود نمىتواند به تامین اهداف و منافع یک کشور بیانجامد، نکتهاى شایسته است . واقعیت آن است که نخبگان و روشنفکران ما در یکى دو سده اخیر بیش از آنکه در پى تجربهاندوزى از ماهیت وکارکردهاى واقعى نهادهاى سیاسى و اقتصادى غرب باشند، بیشتر به صورت سازى و نماداندیشى روى آوردهاند . بىتردید مىتوان با بهرهگیرى از همه دستاوردهاى مثبت جوامع غربى و شرقى، در نهایتبه الگوهاى اسلامى و ایرانى براى مدیریت و بهسازى سرنوشت مردم ایران پرداخت و هیچ نیازى به تبعیت کورکورانه از الگوها و مدلهاى بیگانه نیست .
منبع:جامعه نو
/خ