جامعه مدنی
نويسنده: شریف لک زائی
امروزه مفهوم رایج جامعه مدنى به حوزه منازعات اجتماعى و فكرى و عوامل و كارگزاران این منازعات یعنى طبقات اجتماعى، نیروهاى سیاسى، جنبشهاى اجتماعى، نهادها، سازمانها، انجمنها و گروههاى سیاسى و اجتماعى اشاره دارد.
امروزه واژه جامعه مدنى براى بسیارى آشنا است. اما این كه چه نوع تلقى و تعریفى از آن در اذهان وجود دارد، بسیار متفاوت و بعضا ناهمگون است . دیدگاه پارهاى از طرح این بحث همان تلقىاى است كه در غرب از آن رایج است . از این رو در این دیدگاه هیچ نوع تفاوتى میان طرح این بحث در ایران و سایر كشورها وجود ندارد و مراد و منظور هر دو یكى است . هیچ نوع قیدى هم نمىتوان بر آن زد و یا این كه اساسا نباید آن را قید زد و براى آن شرط و شروط قائل شد . زیرا این واژه با توجه به این كه از فرهنگ دیگرى وارد شده است، داراى بار معنایى خاصى است كه نمىتوان بدون جدا ساختن آن بار معنایى، از آن، استفاده كرد . به نظر مىرسد عمدتا طیف سكولار و روشنفكر طرفدار غرب از جامعه مدنى با گستره معنایى ویژهاى كه در غرب كاربرد دارد حمایت مىكنند.
اما در تلقى دیگرى از جامعه مدنى، جامعه مدنى مدینةالنبى سخن گفته مىشود . در این دیدگاه با توجه به بار معنایى ویژهاى كه در آن نهفته است، به نوعى آن را با عنصر دینى و اسلامى؛ یعنى مدینةالنبى مقید مىكند و از بار معنایى آن كه از بسترها و شرایط تاریخى غربى برخاسته است، مىكاهد و آن را با جامعه اسلامى سازگار مىسازد: «جامعه مدنى غربى از حیث تاریخى و مبانى نظرى، منشعب از دولتشهرهاى یونانى و نظام سیاسى روم است؛ در حالى كه جامعه مدنى مورد نظر ما از حیث تاریخى و مبانى نظرى، ریشه در \"مدینةالنبى \"دارد.» ( سیدمحمد خاتمى. اسلام، روحانیت و انقلاب اسلامى. با مقدمهاى از سید محمدعلى ابطحى. چاپ نخست، تهران: طرح نو، 1379، ص 24 ).
در ادامه همین تلقى از جامعه مدنى مىخوانیم: «مدار و محور جامعه مدنى مورد نظر ما، فكر و فرهنگ اسلامى است، اما در آن از استبداد فردى و گروهى و حتى دیكتاتورى اكثریت و كوشش در جهت اضمحلال اقلیت خبرى نیست . در این جامعه، انسان از آن جهت كه انسان است، مكرم و معزز است و حقوق او محترم شمرده مىشود . شهروندان جامعه مدنى اسلامى صاحب حق تعیین سرنوشت خود و نظارت بر اداره امور و بازخواست از متصدیان امر هستند. حكومت در این جامعه خدمتگزار مردم است، نه ارباب آنان و در همه حال، در برابر مردمى كه خداوند آنان را بر سرنوشت خود حاكم كرده است، پاسخگو است.» (همان، ص 25).
در واقع این دیدگاه مىكوشد تلقى خاصى از دانشواژههاى وارد شده بر فرهنگ ملى - اسلامى ارائه كند و به چالش فراروى سنت و مدرنیته پاسخ دهد . چالشى كه عمدتا فراروى نظام سیاسی و اساسا جامعه دیندار نیز وجود دارد.
تردیدى نیست كه جامعه مدنى محصول تفكرات مدرن غربى است اما هنگامى كه وارد جامعه اسلامى - ایرانى ما شده است، پارهاى در پى تبیین نسبت آن با فرهنگ ملى - اسلامى برآمدهاند . از این رو قیدهایى بر آن زدهاند و طبیعى است كه این دانش واژه را تنها با گستره معنایى مورد نظر خود مىپذیرند و نه به صورت آن چه در غرب رخ نموده است.
البته مىتوان از یك تلقى سوم نیز سخن گفت و آن این كه اساسا این مفهوم و مفاهیم مشابه به دلیل این كه اسلامى نیستند و جایى در فرهنگ دینى ندارند، باید آنها را به كنارى نهاد. در واقع این دیدگاه در برخورد با پدیدهها و چالشهاى جدید، سادهترین گزینه یعنى انكار آن را برمىگزیند . طبیعى است كه این تلقى نیز همانند تلقى نخست در یك راستا قرار مىگیرد. زیرا در هر دو به گونهاى مناسبات این مفاهیم و پدیدهها را به دلیل بسترها و شرایط رشد تاریخى آن با دین ناسازگار مىدانند.
واژه جامعه مدنى ترجمه Civil Society است كه همانند بسیارى مفاهیم دیگر همچون آزادى، تلقىها و تعریفهاى مختلفى از آن شده است. جامعه مدنى واژه رایج در قرن هجدهم است كه بعد از معرفى و توضیح \"نظریه قرارداد اجتماعى\" وارد اندیشه سیاسى شد و دلالت بر وضعى از جامعه دارد كه در آن آدمى از حالت طبیعى (یعنى پیش از درآمدن در زیر قدرت و حكومت و قانون) خارج شد و با دست كشیدن از آزادىهاى طبیعى و عمل آزادانه، به دولت و قانونگذارى گردن نهاد. هگل (1770 - 1831) فیلسوف آلمانى جامعه را به مدنى و سیاسى تقسیم مىكرد و اولى را مركب از شهرها و گروههاى گوناگون با حرفههاى مختلف آنها مىدانست و از جامعه سیاسى، دولت و دستگاه ادارى آن را در نظر داشت و آن را محصول تاثیر متقابل اجزاى تشكیلدهنده جامعه مدنى مىپنداشت. تا پیش از مباحث هگل، جامعه مدنى معادل جامعه سیاسى بود. اما به تدریجبا بحثهاى هگل آن بخش از جامعه كه از كنترل دولتبیرون بود به عنوان جامعه مدنى خوانده شد.
در تعریفى دیگر از جامعه مدنى مىخوانیم: «جامعه مدنى مجموعه تشكلهاى صنفى، اجتماعى و سیاسى قانونمند و مستقل گروهها، اقشار و طبقات اجتماعى است كه از یك طرف تنظیمكننده خواستها و دیدگاههاى اعضاى خود بوده از طرف دیگر منعكسكننده این خواستها و دیدگاهها به نظام سیاسى و جامعه جهت مشاركت موثر در تصمیمگیرىهاى اجتماعى و سیاسى است.»
امروزه تعریف مذكور نشاندهنده مشخصه جامعه مدنى است. در واقع جامعه مدنى «حوزه روابط اجتماعى فارغ از دخالت مستقیم دولت و مركب از نهادهاى عمومى و گروهى است. جامعه مدنى عرصه قدرت اجتماعى است، در حالى كه دولت عرصه قدرت سیاسى و آمرانه است.» در این تعریف نیز دو حوزه مدنى و سیاسى تصور شده است كه هر یك در عین تعامل با دیگرى به گونهاى مستقل از دیگرى و داراى گستره قدرت ویژهاى است. جامعه مدنى چون برخاسته از عرصه اجتماع است، از عرصه قدرت اجتماعى بهرهمند است و دولت، عرصه قدرت سیاسى را در اختیار دارد و این قدرت آمرانه است. جامعه مدنى در واقع به این معنا است كه دولت، تنها تصمیمگیرنده نباشد و عرصه اجتماعى كه همان نهادهاى برآمده از مردم و غیروابسته به دولت است نیز در امر تصمیمسازى و تصمیمگیرى مشاركت داشته باشند.
در یك جمع بندى كه از سوى پژوهشگران درباره جامعه مدنى به عمل آمده است، به سه مفهوم عمده جامعه مدنى در اندیشه غربى در طول حیات آن اشاره شده است: یكم به عنوان وضعیتى كه پیش از تكوین دولت وجود داشته است. این مفهوم اساس اندیشه قرارداد اجتماعى به ویژه در تفكر جان لاك بوده است. در این مفهوم جامعه مدنى پیش از پیدایش دولت وجود دارد و دولت محدودیتهایى بر فعالیت آن وضع مىكند. دوم به عنوان وضعیتى در مقابل دولت كه آن را مىتوان در اندیشههاى ماركس و انگلس یافت كه جامعه مدنى را به عنوان عرصه مبارزات طبقاتى در مقابل دولت قرار مىدهد. سوم به عنوان وضعیتى كه پس از زوال دولت پدید مىآید. این مفهوم در اندیشههاى آنارشیستى رایج بوده است كه جامعه مدنى را جانشین دولت در آینده تلقى و به نفى دولتحكم مىكردند. (حسین بشیریه، جامعه مدنى و توسعه سیاسى در ایران معاصر: گفتارهایى در جامعهشناسى سیاسى، چاپ نخست، تهران: موسسه نشر علوم نوین، 1378).
اما با وجود تلقىهاى سهگانه تاریخى فوق از جامعه مدنى امروزه مفهوم رایج جامعه مدنى به حوزه منازعات اجتماعى و فكرى و عوامل و كارگزاران این منازعات یعنى طبقات اجتماعى، نیروهاى سیاسى، جنبشهاى اجتماعى، نهادها، سازمانها، انجمنها و گروههاى سیاسى و اجتماعى اشاره دارد. البته در خصوص احزاب سیاسى و جایگاه آنها در جامعه مدنى اختلافنظر است. از یك دیدگاه احزاب سیاسى بعضا در حوزه دولت قرار دارند و از سوى دیگر پارهاى دیدگاهها و تلقىها آن را در حوزه جامعه مدنى به شمار مىآورد.
پارهاى صاحبنظران براى تعریف و توضیح جامعه مدنى به مولفههاى دیگرى اشاره كردهاند از جمله در یك دیدگاه، جامعه مدنى در برابر جامعه بدوى فرض شده است. از این منظر، جامعه بدوى جامعهاى است كه آدمى در آن خودسر است؛ یا این كه انسان در آن به نحو طبیعى زندگى مىكند و یا این كه جامعهاى است كه آدمیان در آن به نحو وحشى زندگى مىكنند و نامتمدن هستند. در مقابل، در جامعه مدنى، انسانها متمدناند و از حالت طبیعى به حالت مصنوعى درمىآیند و ازحالت خودسرى به نظم میل پیدا مىكنند و مطیع و متادب به آداب و مضبوط به ضوابط معیشتى مىگردند . (عبدالكریم سروش، \"دین و جامعه مدنى\"، در جامعه مدنى و ایران امروز، چاپ نخست، تهران: 1377، ص 106 – 140.)
در یك مورد دیگر نیز جامعه مدنى در مقابل جامعه تودهوار فرض شده است و از این رو اوصاف و مشخصاتى براى هر یك برشمرده شده است. از جمله ویژگىهاى جامعه مدنى عبارتند از: فردیت و محفوظ ماندن هویت فردى، تاسیس مدینه با عضویت افراد، خردورزى و تعقل، تكثر، رقابت، اصالت قانون و قانونگرایى در دایره قرارداد اجتماعى، مشاركت شهروندان، رعایتحقوق و آزادىهاى شهروندان، مساوات در برابر قانون، كارگزارى دولت و نه كارفرمایى دولت. این ویژگىها از جمله ذاتیات جامعه مدنى به شمار مىرود . (محسن كدیور، دغدغههاى حكومت دینى، چاپ نخست، تهران: نشر نى، 1379، ص 258 – 263) در مقابل، جامعه تودهوار قرار دارد كه از مشخصاتى برخوردار است كه خلاف ویژگىهاى پیش گفته درباره جامعه مدنى است . در واقع در جامعه تودهوار در این دیدگاه هیچ نهاد مستقلى از دولت وجود ندارد.
با توجه به آن چه آمد در یك جمعبندى مىتوان گفت كه جامعه مدنى به آن بخش از جامعه تلقى مىشود كه خارج از عرصه دولت و حوزه مستقل با كار ویژههاى متفاوت است. البته این استقلال به معناى این نیست كه جامعه مدنى مقید به قوانین و مقررات نیست، بلكه مراد این است كه درون نظام سیاسى، عرصهاى وجود دارد كه در آن مىتوان به فعالیت پرداخت و اهداف خاصى را دنبال نمود. از این رو مىتوان به پارهاى شاخصهاى جامعه مدنى اشاره كرد از قبیل: گردن نهادن به قانون و احترام به حقوق دیگران، استقلال نهادها و انجمنها از دولت، وجود آزادىهاى مشروع و اساسى در سطح جامعه و به ویژه آزادى بیان، قلم و مطبوعات، مشاركت و رقابت در تصمیمگیرى و تصمیمسازى در سطح جامعه و ... .
با توجه به مشخصه اصلى جامعه مدنى كه همانا جامعهاى استبه دور از عرصه جامعه سیاسى، به نظر مىرسد \"جامعه اسلامى\" در برابر \"جامعه مدنى\" قرار نمىگیرد. اما این پرسش امكان طرح دارد كه نسبت جامعه مدنى با اندیشههاى اسلامى چیست؟
/س
امروزه واژه جامعه مدنى براى بسیارى آشنا است. اما این كه چه نوع تلقى و تعریفى از آن در اذهان وجود دارد، بسیار متفاوت و بعضا ناهمگون است . دیدگاه پارهاى از طرح این بحث همان تلقىاى است كه در غرب از آن رایج است . از این رو در این دیدگاه هیچ نوع تفاوتى میان طرح این بحث در ایران و سایر كشورها وجود ندارد و مراد و منظور هر دو یكى است . هیچ نوع قیدى هم نمىتوان بر آن زد و یا این كه اساسا نباید آن را قید زد و براى آن شرط و شروط قائل شد . زیرا این واژه با توجه به این كه از فرهنگ دیگرى وارد شده است، داراى بار معنایى خاصى است كه نمىتوان بدون جدا ساختن آن بار معنایى، از آن، استفاده كرد . به نظر مىرسد عمدتا طیف سكولار و روشنفكر طرفدار غرب از جامعه مدنى با گستره معنایى ویژهاى كه در غرب كاربرد دارد حمایت مىكنند.
اما در تلقى دیگرى از جامعه مدنى، جامعه مدنى مدینةالنبى سخن گفته مىشود . در این دیدگاه با توجه به بار معنایى ویژهاى كه در آن نهفته است، به نوعى آن را با عنصر دینى و اسلامى؛ یعنى مدینةالنبى مقید مىكند و از بار معنایى آن كه از بسترها و شرایط تاریخى غربى برخاسته است، مىكاهد و آن را با جامعه اسلامى سازگار مىسازد: «جامعه مدنى غربى از حیث تاریخى و مبانى نظرى، منشعب از دولتشهرهاى یونانى و نظام سیاسى روم است؛ در حالى كه جامعه مدنى مورد نظر ما از حیث تاریخى و مبانى نظرى، ریشه در \"مدینةالنبى \"دارد.» ( سیدمحمد خاتمى. اسلام، روحانیت و انقلاب اسلامى. با مقدمهاى از سید محمدعلى ابطحى. چاپ نخست، تهران: طرح نو، 1379، ص 24 ).
در ادامه همین تلقى از جامعه مدنى مىخوانیم: «مدار و محور جامعه مدنى مورد نظر ما، فكر و فرهنگ اسلامى است، اما در آن از استبداد فردى و گروهى و حتى دیكتاتورى اكثریت و كوشش در جهت اضمحلال اقلیت خبرى نیست . در این جامعه، انسان از آن جهت كه انسان است، مكرم و معزز است و حقوق او محترم شمرده مىشود . شهروندان جامعه مدنى اسلامى صاحب حق تعیین سرنوشت خود و نظارت بر اداره امور و بازخواست از متصدیان امر هستند. حكومت در این جامعه خدمتگزار مردم است، نه ارباب آنان و در همه حال، در برابر مردمى كه خداوند آنان را بر سرنوشت خود حاكم كرده است، پاسخگو است.» (همان، ص 25).
در واقع این دیدگاه مىكوشد تلقى خاصى از دانشواژههاى وارد شده بر فرهنگ ملى - اسلامى ارائه كند و به چالش فراروى سنت و مدرنیته پاسخ دهد . چالشى كه عمدتا فراروى نظام سیاسی و اساسا جامعه دیندار نیز وجود دارد.
تردیدى نیست كه جامعه مدنى محصول تفكرات مدرن غربى است اما هنگامى كه وارد جامعه اسلامى - ایرانى ما شده است، پارهاى در پى تبیین نسبت آن با فرهنگ ملى - اسلامى برآمدهاند . از این رو قیدهایى بر آن زدهاند و طبیعى است كه این دانش واژه را تنها با گستره معنایى مورد نظر خود مىپذیرند و نه به صورت آن چه در غرب رخ نموده است.
البته مىتوان از یك تلقى سوم نیز سخن گفت و آن این كه اساسا این مفهوم و مفاهیم مشابه به دلیل این كه اسلامى نیستند و جایى در فرهنگ دینى ندارند، باید آنها را به كنارى نهاد. در واقع این دیدگاه در برخورد با پدیدهها و چالشهاى جدید، سادهترین گزینه یعنى انكار آن را برمىگزیند . طبیعى است كه این تلقى نیز همانند تلقى نخست در یك راستا قرار مىگیرد. زیرا در هر دو به گونهاى مناسبات این مفاهیم و پدیدهها را به دلیل بسترها و شرایط رشد تاریخى آن با دین ناسازگار مىدانند.
واژه جامعه مدنى ترجمه Civil Society است كه همانند بسیارى مفاهیم دیگر همچون آزادى، تلقىها و تعریفهاى مختلفى از آن شده است. جامعه مدنى واژه رایج در قرن هجدهم است كه بعد از معرفى و توضیح \"نظریه قرارداد اجتماعى\" وارد اندیشه سیاسى شد و دلالت بر وضعى از جامعه دارد كه در آن آدمى از حالت طبیعى (یعنى پیش از درآمدن در زیر قدرت و حكومت و قانون) خارج شد و با دست كشیدن از آزادىهاى طبیعى و عمل آزادانه، به دولت و قانونگذارى گردن نهاد. هگل (1770 - 1831) فیلسوف آلمانى جامعه را به مدنى و سیاسى تقسیم مىكرد و اولى را مركب از شهرها و گروههاى گوناگون با حرفههاى مختلف آنها مىدانست و از جامعه سیاسى، دولت و دستگاه ادارى آن را در نظر داشت و آن را محصول تاثیر متقابل اجزاى تشكیلدهنده جامعه مدنى مىپنداشت. تا پیش از مباحث هگل، جامعه مدنى معادل جامعه سیاسى بود. اما به تدریجبا بحثهاى هگل آن بخش از جامعه كه از كنترل دولتبیرون بود به عنوان جامعه مدنى خوانده شد.
در تعریفى دیگر از جامعه مدنى مىخوانیم: «جامعه مدنى مجموعه تشكلهاى صنفى، اجتماعى و سیاسى قانونمند و مستقل گروهها، اقشار و طبقات اجتماعى است كه از یك طرف تنظیمكننده خواستها و دیدگاههاى اعضاى خود بوده از طرف دیگر منعكسكننده این خواستها و دیدگاهها به نظام سیاسى و جامعه جهت مشاركت موثر در تصمیمگیرىهاى اجتماعى و سیاسى است.»
امروزه تعریف مذكور نشاندهنده مشخصه جامعه مدنى است. در واقع جامعه مدنى «حوزه روابط اجتماعى فارغ از دخالت مستقیم دولت و مركب از نهادهاى عمومى و گروهى است. جامعه مدنى عرصه قدرت اجتماعى است، در حالى كه دولت عرصه قدرت سیاسى و آمرانه است.» در این تعریف نیز دو حوزه مدنى و سیاسى تصور شده است كه هر یك در عین تعامل با دیگرى به گونهاى مستقل از دیگرى و داراى گستره قدرت ویژهاى است. جامعه مدنى چون برخاسته از عرصه اجتماع است، از عرصه قدرت اجتماعى بهرهمند است و دولت، عرصه قدرت سیاسى را در اختیار دارد و این قدرت آمرانه است. جامعه مدنى در واقع به این معنا است كه دولت، تنها تصمیمگیرنده نباشد و عرصه اجتماعى كه همان نهادهاى برآمده از مردم و غیروابسته به دولت است نیز در امر تصمیمسازى و تصمیمگیرى مشاركت داشته باشند.
در یك جمع بندى كه از سوى پژوهشگران درباره جامعه مدنى به عمل آمده است، به سه مفهوم عمده جامعه مدنى در اندیشه غربى در طول حیات آن اشاره شده است: یكم به عنوان وضعیتى كه پیش از تكوین دولت وجود داشته است. این مفهوم اساس اندیشه قرارداد اجتماعى به ویژه در تفكر جان لاك بوده است. در این مفهوم جامعه مدنى پیش از پیدایش دولت وجود دارد و دولت محدودیتهایى بر فعالیت آن وضع مىكند. دوم به عنوان وضعیتى در مقابل دولت كه آن را مىتوان در اندیشههاى ماركس و انگلس یافت كه جامعه مدنى را به عنوان عرصه مبارزات طبقاتى در مقابل دولت قرار مىدهد. سوم به عنوان وضعیتى كه پس از زوال دولت پدید مىآید. این مفهوم در اندیشههاى آنارشیستى رایج بوده است كه جامعه مدنى را جانشین دولت در آینده تلقى و به نفى دولتحكم مىكردند. (حسین بشیریه، جامعه مدنى و توسعه سیاسى در ایران معاصر: گفتارهایى در جامعهشناسى سیاسى، چاپ نخست، تهران: موسسه نشر علوم نوین، 1378).
اما با وجود تلقىهاى سهگانه تاریخى فوق از جامعه مدنى امروزه مفهوم رایج جامعه مدنى به حوزه منازعات اجتماعى و فكرى و عوامل و كارگزاران این منازعات یعنى طبقات اجتماعى، نیروهاى سیاسى، جنبشهاى اجتماعى، نهادها، سازمانها، انجمنها و گروههاى سیاسى و اجتماعى اشاره دارد. البته در خصوص احزاب سیاسى و جایگاه آنها در جامعه مدنى اختلافنظر است. از یك دیدگاه احزاب سیاسى بعضا در حوزه دولت قرار دارند و از سوى دیگر پارهاى دیدگاهها و تلقىها آن را در حوزه جامعه مدنى به شمار مىآورد.
پارهاى صاحبنظران براى تعریف و توضیح جامعه مدنى به مولفههاى دیگرى اشاره كردهاند از جمله در یك دیدگاه، جامعه مدنى در برابر جامعه بدوى فرض شده است. از این منظر، جامعه بدوى جامعهاى است كه آدمى در آن خودسر است؛ یا این كه انسان در آن به نحو طبیعى زندگى مىكند و یا این كه جامعهاى است كه آدمیان در آن به نحو وحشى زندگى مىكنند و نامتمدن هستند. در مقابل، در جامعه مدنى، انسانها متمدناند و از حالت طبیعى به حالت مصنوعى درمىآیند و ازحالت خودسرى به نظم میل پیدا مىكنند و مطیع و متادب به آداب و مضبوط به ضوابط معیشتى مىگردند . (عبدالكریم سروش، \"دین و جامعه مدنى\"، در جامعه مدنى و ایران امروز، چاپ نخست، تهران: 1377، ص 106 – 140.)
در یك مورد دیگر نیز جامعه مدنى در مقابل جامعه تودهوار فرض شده است و از این رو اوصاف و مشخصاتى براى هر یك برشمرده شده است. از جمله ویژگىهاى جامعه مدنى عبارتند از: فردیت و محفوظ ماندن هویت فردى، تاسیس مدینه با عضویت افراد، خردورزى و تعقل، تكثر، رقابت، اصالت قانون و قانونگرایى در دایره قرارداد اجتماعى، مشاركت شهروندان، رعایتحقوق و آزادىهاى شهروندان، مساوات در برابر قانون، كارگزارى دولت و نه كارفرمایى دولت. این ویژگىها از جمله ذاتیات جامعه مدنى به شمار مىرود . (محسن كدیور، دغدغههاى حكومت دینى، چاپ نخست، تهران: نشر نى، 1379، ص 258 – 263) در مقابل، جامعه تودهوار قرار دارد كه از مشخصاتى برخوردار است كه خلاف ویژگىهاى پیش گفته درباره جامعه مدنى است . در واقع در جامعه تودهوار در این دیدگاه هیچ نهاد مستقلى از دولت وجود ندارد.
با توجه به آن چه آمد در یك جمعبندى مىتوان گفت كه جامعه مدنى به آن بخش از جامعه تلقى مىشود كه خارج از عرصه دولت و حوزه مستقل با كار ویژههاى متفاوت است. البته این استقلال به معناى این نیست كه جامعه مدنى مقید به قوانین و مقررات نیست، بلكه مراد این است كه درون نظام سیاسى، عرصهاى وجود دارد كه در آن مىتوان به فعالیت پرداخت و اهداف خاصى را دنبال نمود. از این رو مىتوان به پارهاى شاخصهاى جامعه مدنى اشاره كرد از قبیل: گردن نهادن به قانون و احترام به حقوق دیگران، استقلال نهادها و انجمنها از دولت، وجود آزادىهاى مشروع و اساسى در سطح جامعه و به ویژه آزادى بیان، قلم و مطبوعات، مشاركت و رقابت در تصمیمگیرى و تصمیمسازى در سطح جامعه و ... .
با توجه به مشخصه اصلى جامعه مدنى كه همانا جامعهاى استبه دور از عرصه جامعه سیاسى، به نظر مىرسد \"جامعه اسلامى\" در برابر \"جامعه مدنى\" قرار نمىگیرد. اما این پرسش امكان طرح دارد كه نسبت جامعه مدنى با اندیشههاى اسلامى چیست؟
/س