مقدمه
طالقانی از جمله اندیشمندان شیعه است که در حوزه سیاست عملی و مبارزه نیز حضور پررنگ داشته است. فقیه و مفسر قرآن بودن طالقانی از او متفکری اصول گرا ساخته است و اندیشههای باز طالقانی در خصوص آزادیهای سیاسی و جایگاه مردم در حکومت و مخالفت شدید او با استبداد دینی، به اندیشههای او رنگ و بوی روشنفکری میدهد، ضمن اینکه طالقانی از معدود عالمان شیعی است که شورا را به عنوان جوهره اندیشه سیاسی خود مورد بحث و بررسی مبسوط قرار داده است. در مقاله حاضر پس از تبیین آزادی و آزادیهای سیاسی در اندیشه طالقانی، به بحث استبداد از دیدگاه او میپردازیم. بحث حکومت و حاکمیت و ابعاد مختلف آن بحث بعدی مقاله را تشکیل میدهد. تبیین دقیق مفهوم شورا در اندیشه طالقانی نیز آخرین بحث خواهد بود.شرح حال
1. زندگی
آیت الله سید محمود علایی طالقانی در 1329 (1289 ش/ 1911م)، در یک خانواده مذهبی در یکی از روستاهای طالقان دیده به جهان گشود. پدر او که خود از عالمان دینی بود پس از کسب معارف دینی در حوزههای علمیه اصفهان، کربلا و سامرا به تهران بازگشت. آیت الله طالقانی در سن هفت سالگی و پس از پشت سر گذاشتن دروس مکتب خانه زادگاه خویش، به تهران رفته، با ملبس شدن به لباس روحانیت به فراگیری دروس مقدماتی حوزه مشغول شد. در سن ده سالگی برای ادامه تحصیل به قم آمد و سطوح متوسطه و عالی حوزوی را نزد حضرت آیت مرعشی نجفی، ادیب تهرانی و حجت کوه کمرهای و فلسفه و حکمت را نیز نزد میرزا خلیل کمرهای آموخت.در سال 1311 پس از ارتحال پدر عازم نجف شده و در درس آقایان سید ابوالحسن اصفهانی، محمد حسین غروی کمپانی و نیز آقا ضیاء الدین عراقی حاضر شد و از آیت الله سید حائری یزدی هم گواهی اجتهاد اخذ نمود و از آقایان مرعشی نجفی و شیخ عباس قمی اجازه نقل حدیث دریافت کرد. طالقانی پس از پایان تحصیلات خود و با تأسی از روحانیون مبارزی همچون میرزا کوچک خان جنگلی، آقا نور الله اصفهانی، شیخ محمد بافقی و سید حسن مدرس مبارزه علمی و عملی خود را علیه استبداد آغاز نمود. جلسات، سخنرانیها و مقالات ایشان به علت دارا بودن دیدگاههای نو موج جذب جوانان و روشنفکران مذهبی شد که دو بار نیز به مدت کوتاهی بازداشت گردید. طالقانی بر این باور بود که مذهب ارتجاعی و واپسگرا یکی از علل مهم گرایش جوانان به حزب توده و مکتب مارکسیسم است و به همین دلیل به نقد و بررسی مبانی آن مکتب پرداخت و سرانجام با عمق بخشیدن به مبانی مذهب مترقی تشیع مبارزات سیاسی و اجتماعی خود را بسط و گسترش داد.
2. شرایط سیاسی اجتماعی
در سال 1320 با همکاری آقایان مهدی بازرگان و یدالله سحابی کانون اسلام را تأسیس نمود و مجله دانش آموز را منتشر کرد. طالقانی پس از پایان جنگ جهانی دوم و در جریان غائله آذربایجان از طرف جامعه روحانیت آن زمان برای بررسی حوادث آذربایجان راهی آن مناطق شد و به تحقیق و تفحص درباره مسئله دموکراتها و حمله ارتش به آنجا پرداخت. مهم ترین کارهای فرهنگی سیاسی طالقانی پس از غائله آذربایجان، سخنرانی در رادیو، رونق مجالس مسجد هدایت و نیز تشکیل انجمنهای اسلامی بود. با شروع نهضت ملی به حمایت از نهضت پرداخت و برای همدلی و تفاهم میان جناحهای مختلف نهضت تلاش میکرد.در سال 1334 همکاری با برخی از چهرههای دانشگاهی و نیز آشنایی با مقوله مردم سالاری و دموکراسی موجب گردید که او در همان سال کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة نائینی را با عنوان حکومت از نظر اسلام همراه با مقدمه و پاورقی منتشر کند. این کتاب که نویسنده در آن تلاش کرده میان دین و دموکراسی آشتی برقرار نماید، در واقع پاسخ به کسانی بود که مدعی بودند نهضت مشروطه، غیر اسلامی است. پس از کودتای 28 مرداد طالقانی همکاری و مبارزات خود را قالب جبهه ملی ادامه داد ولی در اوایل دهه چهل به همراه مهدی بازرگان و یدالله سحابی جمعیت مستقلی تأسیس نمودند که از نظر ایدئولوژی بر مبنای مذهب تشیع استوار و از نظر سیاسی خواهان مبارزه عمیق تر با رژیم پهلوی بود و از همین جا شکاف و اختلاف آنان با جبهه ملی دوم آغاز شد.
با آغاز نهضت امام خمینی، آیت الله طالقانی به عنوان یکی از کانونهای اصلی مبارزه مطرح شد و به همین دلیل در سوم بهمن 1351 یعنی چهار روز پیش از برگزاری رفراندوم لوایح ششگانه شاه دستگیر شد و از این به بعد زندگی سیاسی وی در زندان و تبعید گذشت. پس از واقعه 15 خرداد و با تشکیل هسته مرکزی سازمان مجاهدین خلق طالقانی نیز به حمایت از آنان پرداخت. به هر حال پس از اوج گیری انقلاب اسلامی و بازداشتها و تبعیدهای مکرر در آبان ماه 1357 از زندان آزاد شد و در غیاب امام خمینی به رهبر بلامنازع در ایران تبدیل شد و معروف ترین سخنگوی انقلاب اسلامی به حساب میآمد. پس از انقلاب اسلامی به درخواست امام خمینی عهده دار اقامه نماز جمعه در تهران گردید و پس از مشورت با دوستان و یاران خود، دانشگاه تهران را برای محل اقامه نماز انتخاب کرد و در رمضان 1358 اولین نماز جمعه به امامت او اقامه شد. یکی از مهم ترین مسائل مطروحه در خطبههای نماز جمعه وی تأکید بر مسئله شوراها و تعیین سرنوشت مردم بود. طالقانی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی با رأی بسیار بالایی به عنوان نماینده اول تهران برگزیده شد، ولی قبل از پایان کار مجلس خبرگان در 19 شهریور 1358 و پس از قریب چهل سال مبارزه بی امان علیه استبداد و استعمار دار فانی را وداع گفت.
3. آثار
سید محمود طالقانی آثاری چند از خود بر جای گذاشت که عبارتند از:1. پرتوی از قرآن که شامل تفسیر سورههای فاتحه، بقره، آل عمران، 22 آیه ابتدای سوره نساء و تمامی سورههای جزء سی ام قرآن است و در شش جلد منتشر گردید؛ 2. مقدمه، توضیح و تعلیق بر کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة آیة الله نائینی؛ 3. اسلام و مالکیت؛ 4. ترجمه جلد اول کتاب امام علی بن ابی طالب، نوشته عبدالفتاح عبدالمقصود. 5. به سوی خدا میرویم که سفرنامه حج است؛ 6. پرتوی از نهج البلاغه؛ 7. آینده بشریت از نظر مکتب ما؛ 8. آزادی و استبداد ؛ 9. آیه ی حجاب؛ 10. مرجعیت و فتوا؛ 11. درسی از قرآن؛ 12. درس وحدت.
اندیشه سیاسی
آزادی
مفاهیمی چون آزادی و استبداد، در ادبیات سیاسی، به مقولات و مفاهیم متضاد شناخته شدهاند، امروزه در مقابل آزادی از واژه اقتدار گرایی و دیکتاتوری استفاده میشود، و با وجود تفاوت اندک میان رژیمهای دیکتاتوری، اقتدارگرایی، سلطانیسم و ... همه آنها وجه مشترکی دارند و آن سلب آزادی از افراد و شهروندان است. بدین سان لازم است این دو مفهوم مورد بررسی دقیق قرار گیرد. به نظر طالقانی سلب آزادی در جامعه به هر وسیلهای باشد موجب ظهور پدیده استبداد میشود، لذا ابتدا به بررسی جایگاه آزادی و استبداد در اندیشه طالقانی پرداخته میشود تا بر اثر نقض و ابرامی که وی بر این دو مقوله و مفهوم بردگی که نتیجه سلب آزادی است، خواهد زد، به نوع حکومت و حاکمیت مطلوب در دیدگاه ایشان برسیم.1. توحید و آزادی
مبنا و اساس اصول اعتقادی در میان پیروان ادیان توحیدی، ایمان و باور قلبی به خدای یگانه است که اصطلاحاً به آن توحید گفته میشود و برای انسانها امری فطری است. در مطالعه ادیان توحیدی میتوان به این نکته رسید که دعوت پیامبران به توحید، منشأ انقلاب و تحولاتی در جهان و منطقه دعوت آنان بوده است و فلاسفه و متکلمان نیز در کتب کلامی و فلسفی خود بدان مسئله پرداختهاند، اما این فلاسفه از آثار و تبعات اجتماعی توحید غافل بودهاند. توحید از نگاه طالقانی رستاخیزی است در انیدشه که در پرتو آن بتوان علیه نظام ظالمانه و مستبدانه قیام کرد و تحولی عظیم در جامعه ایجاد کرد. (2) از دیگر نتایج توحید اجتماعی این است که اگر این مسئله از گفتگوهای فلسفی و حکومتی خارج شود و از حیطه اعتقاد درونی و فردی به صحنه اجتماع کشیده شود، انسان را به حرکت و تحول وا میدارد و او را از بندگی دیگران آزاد میسازد، طالقانی اعتقاد دارد که توحید یعنی:«افراد و یا طبقه ای، زمینهای برای ارباب یابی نداشته باشند و زندگی و سرنوشت مردم، وابسته به اراده و خواست کسی نباشد.» (3)
از این تعریف چنین استنباط میشود که توحید نه تنها انسانها را فقط وادار به پرستش خدای یگانه میکند، بلکه به افراد کم اراده نیز این اجازه را نمیدهد که عدهای را برای خود ارباب کنند. در نگاه طالقانی، در نهایت توحید به معنای بریدن زنجیرهای عبودیت و تقلید از اندیشه انسانها است؛ لذا اعتقاد دارد تنها راه نجات انسانها از قید و بندهای صاحبان زر و زور و تزویر و واژگونی نظامهای طبقاتی و ظالمانه اجتماعی بازگشت به توحید است. (4) بر این اساس طالقانی آزادی را در ادیان توحیدی و اکمل ادیان، یعنی دین اسلام جستجو میکند. او در ارتباطی که بین توحید و آزادی برقرار میسازد، آزادی را نیز در این جهت تعریف میکند و آن را در مقابل استبداد و به بند و بردگی کشیدن قرار میدهد. طالقانی مثل بیشتر دانشمندان اسلامی شیعی مخالف اندیشه جبری است و اعتقاد دارد که آزادی فکر و تعقل از اصول مسلم اسلامی است ولی مباحث آزادی به شکل کلاسیک را متعلق به غرب میداند. از زمانی که مباحث آزادی در میان کتب دانشمندان رایج شد نظریات مختلفی درباره معنا و مفهوم و حدود آزادی ارائه شده است ولی درنگاه طالقانی تاکنون هیچ کدام از این دیدگاههای مختلف، نتوانسته اند معنای جامع و مانع از این مفهوم ارائه بدهند، لذا او معتقد است که این مفهوم باید با توجه به اوضاع و شرایط زمان و مکان تعریف و توصیف گردد. عدهای از دانشمندان، به ویژه برخی از اندیشمندان علوم اجتماعی، معتقدند آزادی و سلب آن در اختیار حکومتهاست. طالقانی با رد این دیدگاه، آزادی را به اصل اراده و اختیار پیوند میزند، بر این اساس، آزادی یک اصل مسلم و فطری محسوب میشود. (5)
طالقانی معتقد است به مرور زمان و به موازات توسعه و پیشرفت جوامع بشری، آزادی اولیه و فطری انسانها محدود شده است و در عوض، انسان آزاد اولیه، نسبت به جامعه و همنوعان خود تعهداتی پیدا کرده است. آیات بی شماری در قرآن بر این معنا دلالت دارند که انسان دارای موهبت الهی آزادی و اختیار است. این آیات، مشیت انسان را در انتخاب آزادانه امورات و سرنوشت خویش نشان میدهد. (6) از سوی دیگر قرآن و احادیث معصومین، انسان را موجود مختار و انتخابگری میدانند که در افعال و عقاید خود بر اساس شناخت و اراده تصمیم میگیرد، به همین جهت تحمیل عقیده جبر در زمینه شناخت و ایمان، غیر ممکن میشود و این خود بشر است که باید بخواهد و راه صحیح را از میان راههای دیگر انتخاب نماید و به کار بندد. (7) طالقانی با استفاده از مجموع آیات و روایات معصومین، آزادی را هدیه الهی میداند:
«مسئله آزادی را ما برای انسان بالاترین هدیه الهی و بشری میدانیم که انسان آزاد آفریده شده است. هیچ کس هم نمیتواند آن را سلب کند.» (8)
2. انواع آزادی
آنچه تاکنون درباره آزادی از نگاه طالقانی مورد بررسی و توصیف قرار گرفت مربوط به تعریف آزادی و ارتباط آن با اندیشه توحیدی در مکاتب و ادیان توحیدی بود. طالقانی بر اساس این اندیشه در مجموع به چندین نوع آزادی اشاره میکند.1. 2. آزادی عقیده و اندیشه
طالقانی با اعتقاد به اینکه انسان الزاماً باید عقیده مند باشد و هیچ کس بدون عقیده توان زندگی کردن ندارد، اعتقاد دارد که هیچ قدرت مافوقی حق تحمیل عقیده بر کسی را ندارد و انسانها آزاد هستند که هر عقیدهای را که خود میپسندند اختیار کنند و این مطلب با عنصر اختیارگرایی شیعه کاملاً تطابق دارد. وی در تفسیر آیه «لا اکراه فی الدین» مینویسد:«چون عقاید قلبی اکراه پذیر نیست، مورد نفی و اکراه هم نمیباشد. ظاهر «فی الدین» به جای «علی الدین» متن دین و مجموع اصول عقاید و احکام است که اکراه در آن یکسره نفی شده و آیات و احکام جهاد منصرف از آن است.» (9)
مهم ترین پرسشی که درباره آزادی عقیده، فراروی طالقانی قرار میگیرد، این است که در اسلام، بابی به نام باب جهاد وجود دارد و همین مسئله دلیل محکم و شاید مهم ترین برای عدم آزادی عقیده در اسلام و اندیشه اسلامی تلقی میشود. طالقانی در پاسخ به پرسش و اشکال، بر این باور است که اسلام هرگز برای تحمیل عقیده و دین خود هیچ یک از گروهها، طبقات و طایفهها را مورد اجبار قرار نداده است و در این جهت نیز اقدام به جنگ و جهاد نکرده است و اگر برخی از اقدامات نیز در تاریخ مشاهده میشود، در مقام دفاع از اندیشه و عقیده خود و هم کیشان بوده است:
«هدفهای صریح آیات جهاد نیز از میان برداشتن اکراه بر عقاید مخالف و فتنه ظلم و اقامه حق و عدل است، نه اکراه بر پذیرش عقیده و مسؤلیتهای فردی ... پیروان ادیان در حفظ عقیده و معابد و انجام عبادات خود آزادند و باید تعهدات خود را در حفظ و اجراء حقوق عمومی اسلامی و پرداخت مالیات و خودداری از دسیسه سازش با دشمنان انجام دهند و نیز مظاهر و اوهام رسمی شرک نباید در میان باشد». (10)
طالقانی در دیگر آثار خود، بعضی فتوحات و جهادها و جنگهای صورت گرفت در ابتدای اسلام را به عنوان جهاد قبول ندارد و معتقد است که این گونه اعمال و رفتارهای صدر اسلام انحراف از اصول اسلامی بوده است. (11) ایشان در جای دیگری معتقد است که اعمال و رفتار حکام مسلمان صدر اسلام که مخالف با اصول اسلامی بود و عقیده را بر افراد تحمیل میکرد، نباید مستند به احکام و متون اسلامی دانسته شود. (12)
طالقانی درباره آزادی عقیده و جنگ و قتال و ارتباط این دو با هم گامی فراتر مینهد و مدعی است اعتقاد به حقانیت دین اسلام موجب میشود که ما دین حق خود را در همه جا معرفی کنیم و ممکن است در هنگام معرفی کردن عقاید خود، افراد و گروههای مختلف، عقاید مسلمانان را نپذیرفته و با آنان جنگ و قتال نمایند. این جنگو قتال مسلمین جنبه تدافعی دارد و به معنای اجبار و الزام آنان به پذیرش دین اسلام و عقاید مسلمانان نیست. طالقانی با استناد به آیات (13) هر که میخواهد ایمان بیاورد و هر که میخواهد کفر ورزد (14) و آیا توای پیامبر مردم را مجبور میکنی که از گروندگان و مؤمنین باشند؟ نتیجه میگیرد که چون در اندیشه دینی اسلام، اکراه و اجبار در عقیده نفی شده است. لذا مردم آزادند که هر نوع عقیدهای را اختیار کنند:
«پس چون اکراه نیست، اختیار و آزادی است تا هر کس که بخواهد ایمان آورد یا کفر ورزد». (15)
طالقای همچنین درباره آزادی انسان در عرصه اندیشه معتقد است نبود مانع بر سر راه اندیشه و تفکر علاوه بر اینکه دستور قرآنی است، موجب رشد و شکوفایی کشورها نیز میشود. وی معتقد است که نظام سیاسی در اسلام بر پایه آزادی و مساوات بر پا شده است. آزادی اندیشه موجب تعاطی افکار و پایداری و توسعه کشور میشود. از نظر طالقانی کسانی که آزادانه به یک مکتب خاصی گرویدهاند و پس از گرایش، همه اندیشهها و عقاید موجود در آن مکتب را میپذیرند، در واقع برده آن مکتب میشوند و آن آزادی که اسلام منادی آن است در این گونه افراد قابل تطبیق نیست، چرا که اسلام و قرآن انسان را آزاد فرض کرده است و لازم است وی همواره و در همه حال آزادانه بیندیشد و فقط در قالب یک ایسم و مکتب نباشد. (16)
طالقانی با اهتمامی که به آزادی اندیشه دارد، از قالبی فکر کردن در مکاتب خاص بشری فراتر میرود و مدعی است اگر مذاهبی هم ضد آزادی اندیشه باشند، در دایره مذاهب و مکاتب الهی نیستند، طالقانی با استفاده از آیات بی شمار قرآن کریم و رفتار پیامبر و ائمه معصومین با مخالفان فکری و عقیدتی خود، معتقد است که مسلمین، به ویژه شیعیان نباید از آزادی اندیشه هراس داشته باشند، وی ضمن انتقاد از برخی از افراد که در قالب حزب، مکتب و گروه خود فکر میکنند، معتقد است این گروه از افراد چنانچه به غیر از مکتب و مرام خود آزادی اندیشه نداشته باشند، به نوعی به شرک و بت پرستی جدید روی آوردهاند و امروزه اکثر احزاب مترقی جهان نیز به نوعی به این بیماری مبتلا هستند. (17)
2. 2. آزادی بیان
بر اساس این نوع نگرش به آیات قرآن، هنگامی که بحث تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب مطرح میشود، طالقانی معتقد است که تمام گروههای موجود در ایران باید در تدوین قانون اساسی شرکت جویند و پس از طرح دیدگاههای گوناگون، بهترین دیدگاه و نظر از میان آنها انتخاب شود. ایشان معتقد است که اساس اندیشه سیاسی شیعه بر این پایه استوار است که همواره باید آراء مخالف مطرح شود و از میان آن آراء، بهترین برگزیده شود. (18) طالقانی بر این اساس و با استفاده از آموزههای دینی خود، همواره ادعا داشت که بر اساس دین ما هر کسی میتواند عقاید خودش را بیان کند و اسلام و مذهب ما برای هر اشکال و سؤالی پاسخ مناسب دارد و از سوی دیگر معتقد بود که مسلمانان و شیعیان واقعی، هیچ وقت از اظهار و بیان عقاید مخالف ترس و واهمه نداشتهاند. (19)3. 2. آزادی سیاسی
آنچه درباره آزادی سیاسی در اندیشه سیاسی اسلام مطرح شده است و دیدگاه طالقانی نیز مُلهم از آن کلیت است، این است که دین اسلام مجموعهای از حقوق و وظایف و قوانین اجتماعی سیاسی و فردی است که از طریق وحی مقرر شده و به وسیله پیامبر اسلام تبیین و تبلیغ گردیده جانشینان پیامبر به تشریح آن پرداختهاند، لذا تقنین در موضوعات اساسی جامعه و آزادیهای مختلف از جمله آزادی سیاسی به وسیله مردم باید در جهت آن کلیت اسلامی و دینی باشد. طالقانی معتقد است این گونه تقنین حق مردم است و این حق را هیچ قدرتی نمیتواند از آنان سلب نماید و یا در اختیار فرد و گروهی خاص قرار دهد. وی با استفاده از احادیثی از پیامبر اسلام میگوید:«سرنوشت مردم باید به دست خود مردم باشد و مردم باید خود بر مقررات خود حاکم باشند». (20)
طالقانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی درباره دخالت مردم در سرنوشت خویش معتقد است که جمهوری اسلامی لازمه اش دخالت مردم در سرنوشت خود است:
«وقتی که ما نظام جمهوریت اسلامی را بر اساس حق همه مردم میدانیم و باید همه مردم در سرنوشت شان دخالت داشته باشند». (21)
طالقانی برای تداوم اصلاحاتی که به وسیله انقلاب پدید آمده است، اعتقاد دارد که مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی باید در تمامی شهرها وروستاها اجرا شود و مردم با آزادی سیاسی در سرنوشت خود دخالت کنند و روحانیت و سایر اقشار نظارت نمایند. (22) طالقانی با پذیرش کلیت آیین اسلام، در نحوه اجرای آن معتقد است که مردم با توجه به کلیات مذهب، خودشان مختار و آزاد هستند با امر حکومت و دخالت در تعیین سرنوشت خویش مبادرت ورزند، چرا که در غیر این صورت نظام دیکتاتوری و استبدادی در جامعه حاکم میشود و حاکمیت این نوع نظام مساوی است با از بین رفتن استعدادهای جامعه. (23)
از مباحث آزادی میتوان چنین نتیجه گرفت که، اصل اولی بر آزادی انسان در زمینههای مختلف استوار است. سلب آزادی و به بندگی کشاندن دیگران خلاف اصل اولی میباشد ولی همواره مشاهده شده است که با ظهور طاغوت و مستبدان این اصل اولی خدشه دار شده و حاکمان مستبد و نظام استبدادی در تارو پود جامعه رخنه افکنده است.
استبداد
یکی از مصلحان و مبارزان معاصر علیه استبداد در وجوه گوناگون آن (دینی، سیاسی و ...) سید محمود طالقانی است. آنچه در این نوشته مورد بررسی قرار میگیرد از منظر نگاه ایشان به مسئله استبداد در وجوه مختلف آن است. طالقانی در تعریف و منشأ استبداد معتقد است این مسئله از آنجا ناشی میشود که فرمانروا و حاکم مکلف نیست تصرفات خویش را با قانون و ملزومات حقوقی، همساز نماید، چرا که این نوع حکومتها همواره با غلبه، استیلا و قهر همراه است. طالقانی با توجه به اینکه به مسائل اجتماعی، نگاه قرآنی دارد و برای افراد و اشخاصی که به زور متوسل شده و هیچ وقت خود را ملزم به پیروی از قانون نمیدانند، کلمه طاغوت را مناسب میداند و معتقد است که این واژه به مراتب از واژه مستبد و استبداد که بیشتر فلاسفه یونان برای دیکتاتورها به کار بردهاند، بهتر است. طالقانی با رد این نظر که «طاغوت مورد اشاره در قرآن، بت و انواع آن است و ربطی به دیکتاتوری امروزی ندارد»، معتقد است که بت یکی از مصادیق طاغوت است ولی با وجود قرائن در برخی آیات قرآن میشود گفت که مراد از طاغوت در آیات، دیکتاتور است. (24)طالقانی معتقد است یکی از ویژگیهای نظام دینی - اسلامی ، نفی هرگونه استبداد و سلطه در اشکال مختلف آن است و بر این باور است که استبداد به هر شکل، چه به وسیله گروه یا حزب و یا اکثریت باشد، منفی است و نفی همیشگی سلطه غیر قانونی از ویژگیهای اساسی نظامهای دینی است. از نظر او سلطه به صورت کامل به پیامبران نیز داده نشده است. طالقانی به پیروی از مصلحان پیش از خود، همچون کواکبی و نایینی، از حکومت استبدادی با القاب و مفاهیمی چون تملیکیه، استبدادیه، استعبادیه و اعتسافیه و .... نام میبرد. با تبیین و تعریفی که ارائه میدهد، دیگر جایی برای مردم سالاری و شایسته سالاری و اجرای قوانین و شریعت در نظام استبدادی باقی نمیماند، چرا که در تعریف تملیکیه، حاکم مالک موجودیت مادی و معنوی ملت است، در نگاه طالقانی، حکومت تملیکیه مقید به مقررات، حدود و قوانین نیست، بلکه گردش کار این نوع نظام سیاسی بر اساس رأی و نظر شخصی و هواهای نفسانی حاکم مستبد است. طالقانی با نگرش روان شناسی اجتماعی به این مسئله، اعتقاد دارد که فرد مستبد، ابتدا از لحاظ روانی درونی محکوم به استبداد میگردد و در نهایت این ویژگیهای نفسانی مستبد به بیرون از درون خود او و کل جامعه سرایت پیدا میکند و موجب استیلای مستبدانه حاکم میگردد، در نتیجه کشور و ملت، اموال و نوامیس، ملک حاکم تلقی میگردد. (25)
طالقانی برای این گونه افراد خودخواه و خودکامه، تمثیل قرآنی میآورد که خداوند در قرآن کریم از چنین افراد مستبدی با عنوان افراد لجوج و فساد کننده در زمین نام برده که هیچ گونه راه راست نمیشناسد و در صورت تذکر به آنان مبتنی بر در نظر داشتن خدا و ظلم نکردن بر بندگان خدا، بر طغیان آنان افزوده میشود. طالقانی با بررسی آیات سوره بقره معتقد است که این آیات تمام آنچه را روان شناسان و فیلسوفان اجتماعی درباره استبداد و طغیان گفتهاند در بردارد و آنان نتوانستهاند از حدود مضامین و مفاهیم آیات بیشتر گام نهند. طالقانی معتقد است در حکومتهای خودکامه و اقتدارگرا که هیچ نوع محدودیت و مقررات مانع و رادع حاکم نیست، شایسته است این نوع حکومت را حکومت طاغوتی نام نهیم و حاکم را طاغی بگوییم، چرا که طاغوت و طاغی معنایش از مستبد فراخ تر است. (26)
1. علل و زمینههای استبداد
طالقانی در تبیین علل و زمینههای استبداد به نظرات نایینی متوسل میشود، او در شرح دیدگاه نایینی در این مورد هفت عامل به عنوان علل و زمینههای استبداد ذکر میکند و معتقد است که این عوامل نگه دارنده و مقوم استبداد هستند و بقای استبداد نیز از نتایج و آثار آنها است. به عبارت دیگر هر دو مؤثر و مقوم یکدیگرند (27) اما هفت عامل ایجاد کننده استبداد به شرح ذیل است:1. جهل ملت به وظایف و حقوق عمومی: طالقانی معتقد است گروهی که گرفتار جهل و نادانی و تاریکی باشند، سره از ناسره، راه را از چاه، ذلت را از عزت، ظلم را از خدمت نمیشناسند و بر عکس ذلت را عزت و ظلم را خدمت میشمارند. در این صورت گرفتار حکومت مستبدان میشوند و به جای اینکه به قدرت مبدأ لایزال الهی تکیه کنند بر انسانها که شبیه راهزنان و دزدان هستند تکیه میکنند. طالقانی در تبیین علت اصلی ترس مستبدان از علم و آگاهی معتقد است: اولاً علم به ذات خود برای آنان ملال آور است؛ ثانیاً با توجه به نتایج آن علم است که در جامعه تحول ایجاد میشود طالقانی معتقد است جهل ونفاق و غفلت عمومی مردم محیط مساعدی برای نموّ و دوام استبداد و ظلم و خودسری است، آنچه پرده تاریک استبداد را متلاشی میسازد، هشیاری و ایمان و پیوستگی و توجه مردم به مسئولیت خویش است، این توجه به مسئولیت و پیوستگی مسیر نمیشود، الا به سلاح علم و آگاهی، لذا همواره مستبدان از این سلاح و عنصر سخت هراسناک هستند. (28) در نگاه طالقانی برخی اوقات مستبدان و حاکمان خودکامه برای نگه داشتن مردم در جهل و تاریکی، اقدام به دین سازی مینمایند و این مسئله به وسیله استخدام افرادی به ظاهر علم و حق جلوه دادن آنان، میسر میشود و کار این اشخاص توجیه و تبیین نظری کارکرد و عملکرد مستبدان است. (29)
2. استبداد دینی: طالقانی قبل از اینکه استبداد دینی را در مسئله قدرت و حاکمیت مطرح کند، آن را در مسئله مرجعیت مطرح کرده و معتقد است، تمرکز در فتوا و مرجعیت موجب ظهور استبداد دینی در جامعه میگردد. لذا برای این نوع استبداد در حیطه مرجعیت و افتاء لازم است شورایی از مجتهدان تشکیل شود تا اینکه لغزش مرجع موجب لغزش جامعه دینی و مردم متدین نگردد؟ او علت اصلی استبداد دینی را جهل و بی خبری ملت میداند و معتقد است اگر مردم به آیین و متون دینی خود جاهل باشند و از سوی دیگر فطرت و عواطف پاک داشته باشند، عدهای با استفاده فریبکارانه از متون و نصوص دینی و عواطف پاک آنان، حکومتی خودکامه و اقتدارگرایانه بر آنان تحمیل میکنند، و برخی اوقات مدعی میشوند که متون دینی نیز استبداد سیاسی را تأیید کرده است. (30) طالقانی معتقد است به چند دلیل استبداد دینی خطرش بیشتر و دفع آن دشوارتر است. اول آنکه در این نوع استبداد به اسم دین، حکومت میکنند؛ دوم اینکه بسیاری محققان و اندیشمندان بر این باورند که، استبداد سیاسی از استبداد دینی تولید میشود، لذا چیزی که ریشه و اصل و منشأ اثر پیدایش یک امری باشد، از فرع خود محکم تر و مبارزه با آن به مراتب سخت تر خواهد بود. (31)
طالقانی با الهام از کواکبی میگوید ما استبداد را به دو شعبه دینی و سیاسی تقسیم کردیم و استبداد دینی را دشوارتر از سیاسی دانستیم ولی این دو در اسم با هم متفاوت هستند، اما از لحاظ چگونگی عمل با هم تفاوتی ندارند. طالقانی با پذیرش دو گونه استبداد، کارکردهای مخصوصی برای آن دو قائل است، وی معتقد است که استبداد دینی بیشتر در امور دنیوی است و به رتق و فتق امور دنیوی میپردازد و از افراد فرومایه و پست استفاده میکند و در استبداد سیاسی عدهای از دین بی خبر هستند و به امور دینی میپردازند و در نهایت مستبد سیاسی را به منزله بت جلوه میدهند و بت پرستی را در جامعه رایج میکنند. (32) طالقانی برای مستدل نمودن نظریه استبداد دینی و سیاسی از نمونهها و حوادث تاریخی مدد میجوید و مطلبی از دوران زمامداری معاویه نقل میکند که آنان در جهت تحکیم استبداد دینی مطالب تاریخی و نصوص دینی را تغییر میدادند و به میل و اراده خود، آنها را تفسیر و تبیین میکردند. وی معتقد است از زمان معاویه در اسلام، تلفیقی بین دو شعبه استبداد دینی و سیاسی به وجود آمد و به مرور زمان مردم جرئت نیافتند که در مقابل استبداد دینی و سیاسی قیام کنند و برخی اوقات هم، قیام درمقابل این نوع استبداد را به ضرر دین میپنداشتند. و البته در این زمینه تبلیغات و تلقینات دستگاههای استبدادی اثر قابل توجهی داشته است. (33) طالقانی معتقد است در هر منطقه و کشوری، محرومیت وجود داشته باشد و بر اثر این محرومیت، عالمان و راهزنان، دین مسخ شده به مردم عرضه کنند، مکاتب و ایسمهای مختلف به وجود میآید و نمونه اش تولد کمونیسم است که مولود شوم استبداد سیاسی و دینی است. (34)
3. شاه پرستی: در نظر طالقانی سومین عامل ایجاد استبداد، شاه پرستی است. مقصود او از پرستش شاه به معنای خدا تلقی کردن شاه نیست، بلکه مقصود این است که تملق و چاپلوسی به حدی برسد که نوعی پرستش تلقی گردد. طالقانی معتقد است زمانی که استبداد در جامعه رواج پیدا کند، پرستش مستبدان نیز معمول و شایع میگردد، در این صورت برای رسیدن به مقام و جاه و حتی ظهور استعدادهای علمی، فنی و ... به وسیله امید به امتیازات و تشویقهای حاکمان مسیر میشود و این مسئله راه تملق و چاپلوسی را باز مینماید، در این صورت علم و فن و ... که باید ایجاد فضیلت در جامعه نمایند به ضد فضیلت و سعادت تبدیل میشود. پیامد پرستش شاه موجب ظلم و جور آنان در حق مردم میشود و مردم هم که شاه را پرستش میکنند، به جای، رتق و فتق امور به وسیله خود، به دنبال متولی میروند که همان شاه و حاکم مستبد است. (35) در نگاه طالقانی وقتی این نوع فرهنگ در جامعه رواج پیدا کرد، به مرور زمان، میان حاکمان مستبد و ملت فاصله ایجاد میشود و هرگونه درخواستی ولو اینکه برای مردم حیاتی باشد از نگاه حاکمان اخلال در امور محسوب میشود و درصورت لزوم اخلال گران سرکوب میگردند. (36)
4. ایجاد اختلاف در جامعه: چهارمین عامل پدیدآورنده و نگه دارنده استبداد در اندیشه طالقانی، ایجاد اختلاف دینی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و طبقاتی در جامعه است که مستبدان در جامعه رواج میدهند. این عامل در ادامه عوامل قبلی است. نتیجه جهل به وظایف عمومی، استبداد دینی و شاه پرستی، ایجاد تفرقه و چند دستگی میان ملل به بنده آمده و برده شده است. وی بدین منظور از آیات قرآن کریم کمک میگیرد و معتقد است که تفرقه، تشتت و اختلاف شدید طبقاتی و ... نتیجه قطعی استبداد است:
«به راستی فرعون در سرزمین (خود) طغیان کرد و مردم آن را دسته دسته و حزب حزب نمود (بعضی را تقویت میکرد) و دستهای را ناتوان ساخت، فرزندان آنان را میکشت و زنان را زنده نگه میداشت». (37)
طالقانی همچنین معتقد است که تفرقه موجب از بین بردن این گروهها و تشکلهای متفرق میگردد. در نتیجه ایادی استبداد با استفاده از اختلافات، مردم را از هم جدا و نیروهای ملت را مصرف یکدیگر میسازند و به این وسیله سلطه قاهرانه خود را نگه میدارند. این قوه منفی، گرچه از آثار و نتایج قوای دیگر استبداد است، خود علت مؤثر ابقا و دوام استبداد نیز میباشد و درجات تفرقه حزبی و دینی میان هر ملت میزان سنجش نفوذ استبداد است.
5. ایجاد وحشت و شکنجه در جامعه: پنجمین عامل برای تداوم و پایداری استبداد ایجاد رعب و وحشت در جامعه است، طالقانی این وضعیت را با دورانهای گوناگون تاریخی و بشری مقایسه میکند که مستبدان همواره با مخالفان و آزادگان، از طریق زور و خشونت رفتار کردهاند و چه بسیار از این آزادمردان را به جرم مخالفت با آنان از پای درآوردهاند (38) ، و یا به ذلت و خواری کشاندهاند.
6. استبداد طبقاتی: طالقانی معتقد است که افراد متشکل در شبکه خاصی، عبارتاند از سرمایه داران و ملاکین و اشراف که خوی طبقاتی جزء طبیعت ثانوی آنان شده است و ستمگری و استثمار دیگران را حق و میراث خود میپندارند. این نوع نگرش در ادوار گذشته جزء لاینفک فرهنگ سیاسی ایران بوده و بیشتر مستشرقاتی که از ایران بازدید کردهاند بر این نکته تأکید دارند.
7. تسلط بر اموال عمومی و نیروهای نظامی: آخرین عامل برای بقاء استبداد به دست گرفتن و غصب نمودن سررشته تمامی امور به وسیله فرد مستبد است. این استیلا در کلیه امور و شئونات ساری و جاری میشود. بازتولید این مسئله، شخصی بودن قدرت است، در این سیستم قدرت سیاسی و ابزارهای اعمال آن در اختیار شخص حاکم قرارمی گیرد و حاکم مستبد، قدرت فردی و مطلق خویش را از طریق یک دستگاه قدرتمند نظامی، در سراسر جامعه گسترش میدهد. طالقانی در این زمینه مینویسد:
«از اسباب و قوای بقای استبداد، به دست گرفتن و غصب نمودن سر رشته اموال عمومی و نیروی سپاهی است؛ به وسیله انتخاب فرماندهان از مردمان پست بی شرافت و طرفدار منافع بیگانگان قوای سپاه و اموال را برای زبونی ملت و غارت مردم مصرف مینمایند و سران ایلات و عشایر را برای سرکوبی ملت مجهز میسازند». (39).
طالقانی بر اساس آموزههای دینی، نتایج و آثار زیانبار استبداد را در سه حوزه فکری و فرهنگی، اقتصادی و دینی مورد بررسی قرار میدهد و معتقد است در حوزه اقتصادی، اموال افراد تحت سلطه، به تاراج مستبدان میرود. در حوزه دین، دین و آموزههای مذهبی بر اساس هوا و هوس و میل حاکمان مستبد تفسیر و تبیین و حتی تطبیق میشود و در حوزه فرهنگ و تفکر نیز حاکمان مستبد مانع ظهور و شکوفایی علمی و فکری در جامعه میشوند و در نتیجه افراد در جهل و بی خبری به سر میبرند و در نهایت به سوی جبرگرایی و تقدیرگرایی کشیده میشوند. به نظر او اثر استبداد در سه مسئله زیر خلاصه میشود:
«1. اموال و سرمایههای عمومی را برای تأمین قدرت و پیشرفت شهوات فردی و جمعی مصرف مینمایند و دست به دست میان کسان خود میگردانند و به مردم بخور و نمیری میدهند، آن هم در برابر هزاران ستایش و کرنش.
2. دین را با امیال و هوسهای خود تطبیق مینمایند و چیزهایی به نام دین در مذهب و دین داخل میسازند و مردم را از اصول و مبانی دین که معارض با قدرتهای بی حد میباشد، منصرف میسازند.
3. عقول و افکار را تحت فشار میگذارند و از بروز استعدادها و بیداری مردم جلوگیری میکنند و راههای شهوات و سرگرمیها را برای مردم باز میکنند، در نتیجه با مردم معامله بنده و گوسفند مینمایند». (40)
2. عوامل بازدارنده استبداد
طالقانی برای تبیین راههای از بین بردن استبداد، معتقد است باید با عوامل و قوایی که موجب پایداری و تحکیم استبداد میشود، مبارزه کرد؛ چرا که با بودن این قوا استبداد همچنان پابرجا خواهد بود و دموکراسی یا مشروطیت صحیح، شکل نخواهد گرفت، اگر چه عنوان و نام دیگر به اسم حکومت و حاکمیت به خود بگیرد. (41) او برای بازدارندگی و ریشه کن کردن استبداد در جامعه به پنج عامل اساسی اشاره دارد:1. مبارزه با جهل و غفلت همگانی: طالقانی بر این باور است که علت اصلی ایجاد و تداوم استبداد، جهل و غفلت عموم مردم از خود و جامعه خود است. او مردم را به سه دسته تقسیم میکند، افراد یا جاهل هستند آن هم به جهل بسیط و یا مغرضاند یا جزء خواص هستند. برای مردم جاهل ابتدا باید آثار شوم و زیانبار استبداد را تشریح و آنگاه چهره تابناک آزادی و مردم سالاری را برای آنان نمایان کرد. او برای آگاه کنندگان این امور، یعنی معرفی کنندگان ثمرههای آزادی و مضرات استبداد دو شرط و صفت اساسی بر میشمارد: یکی اینکه مرشد و راهنما خودش از آگاهان به این نوع مسائل باشد که هم درد با بشناسد و هم درمان را، دیگر اینکه این آگاهی دادن با ملایمت و دلسوزی باشد، به همان طریقی که پیمبران رفتار میکردند. (42)
دومین گروه استبداد زده در دیدگاه طالقانی کسانی هستند که با غرض و انگیزههای مغرضانه با روش کفرآمیز خود، تصمیم گرفتهاند این شیوه را تحمل کنند. طالقانی معتقد است راه مبارزه با این گروه ترک آنان به وسیله مردمان است، و مردم باید از آنان دوری کنند و از کید و نقشههای آنان دور مانند. از نظر طالقانی در صورتی که عموم مردم هوشیار شوند و به مفاهیمی از قبیل آزادی، دموکراسی، مشروطیت، آگاهی تام و تمام داشته باشند، در این صورت این گروه مغرض، خود به خود از بین میروند. (43)
گروه سومی که ایشان از آنها نام میبرد، دستهای از مردماناند که به تعبیری جزء خواص و از مردمان و جوانان هوشمند هستند. (44) از نظر او اینان روش تعلیم و تربیت عمیق تری میخواهند و باید به آنان مکتب اسلام و دین حنیف را آموخت و بر شیوه برخوردی علمی و پایهای با ادیان افزود و این نوع علم آموزی و شناخت دین اسلام، و دیگر ادیان موجب زوال و ناپایداری استبداد در وجوه مختلف آن درجامعه میشود. (45) طالقانی برای بررسی دقیق و عمیق مسئله در ذیل علاج راه استبداد به شیوه مبارزه با جهل و غفلت همگانی، به عنصر علم و شناخت اهمیت بسزایی میدهد. او اعتقاد دارد که اگر ما بتوانیم به علوم کلی و فلسفه خلقت و علوم اجتماع، بر اساس مبانی دین آشنا شویم، در این صورت، این علوم مانند نور مولد حرارت و نیرو است. او معتقد است دشمنی استبداد با همین نوع علم است. استبداد همواره از این علم گریزان است و تاج و تخت استبداد به وسیله این نوع علم به لرزه در میآید. البته ممکن است علوم نیز به مدد استبداد بیاید، در این صورت این نوع علوم در نگاه طالقانی علم اصلی و برگرفته از مکتب دینی نیست، بلکه علومی محدود خواهد بود که وسیله غفلت همگان میگردد. (46)
2. درمان استبداد دینی: طالقانی برای درمان استبداد دینی، بر این باور است که باید مردم را به اصول دین و دین بی پیرایه آشنا کرد. (47) این کار و آشنایی مردم به اصول دینی، برای افراد عادی مقدور نیست و لازم است مصلحانی دردمند به این کار همت گمارند. وی در این باره مثالی از حادثه کربلا میزند و معتقد است که علمای ما بیشتر به جنبه عاطفی این مسئله پرداختهاند طالقانی معتقد است احادیث و خطابههای ائمه هدی (علیهم السلام) در مواردی که به ویژگی حاکمان مصلح و مفسد پرداختهاند، مورد غفلت شیعیان و مسلمین قرار گرفته است، حال آنکه این نوع خطابهها میتواند آتشفشان خاموش شیعه را مشتعل کرده و جهان اسلام را از تاریکی و گرفتاری استبداد برهاند. طالقانی این سخنان را در مقابل استبداد و حاکمان مفسد و فاسد، تعبیر و تفسیر میکند، لذا بر وعاظ و خطبای شیعه و مسلمین فرض میکند که این گونه سخنان را برای مردم بازگو نمایند، هر چند معتقد است وعاظ السلاطین این گونه روایات و خطابههای آتشین را بر عکس به مردم عوام و عواطف پاک آنان تحویل میدهند. (48)
3. طرد شاه پرستی: طالقانی برای نفی و زدودن تفکر ورفتار شاه پرستی در جامعه ضمن بر شمردن مضرات این مسئله در اجتماع، چاره اصلی این بیماری را اصلاح محیط میداند. در نگاه طالقانی چاره اصلی کندن ریشه بت پرستی، خود پرستی و شاه پرستی شیوه فوق است و این شیوه از مصادیق بارز عنصر امر به معروف و نهی از منکر به شمار میرود (49) و از مهم ترین فروعات مذهب تشیع است و قوام جامعه سالم در گرو امر به معروف و نهی از منکر خواهد بود.
4. عدم ایجاد اختلاف در جامعه: چهارمین عامل جهت درمان استبداد، دوری مردم از اختلاف و جداییهاست. از اختلاف و جداییای که موجب ضربه زدن به انسجام مردم باشد و مستبدان از آن استفاده نمایند، باید بر حذر بود. طالقانی رفع نزاعها و اختلافات فتنه انگیز را زنده نمودن شعائر اجتماعی میداند و معتقد است که شعائری همچون جمعه و جماعات و باز نمودن مشکلات و حوادث مردم مسلمان در سخنان و خطبهها، عیادت بیماران، کمک و تعاون به همدیگر و از بین بردن گوشه گیری و انزوا و تحجر گرایی از عوامل اصلی از بین بردن اختلاف در میان مردم است و در نهایت موجب زوال استبداد از زندگی اجتماعی میشود. (50)
5. قانون: در نظر طالقانی آخرین عامل جهت درمان استبداد، قانون است. این نسخه تجویزی را او برای تمام قوای گوناگون استبداد صادر میکند و معتقد است که امروزه، مقاومت، انقلابها و خونریزیهایی که سابقاً جهت جلوگیری از استبداد انجام میشد، دیگر جای خود را به قانون و آرای عمومی داده است و این حقیقتی است که میتواند مستبدان را محدود سازد و بدین وسیله آنان به حقوق ملت آگاه گردند. امروزه اوراق انتخاب به جای شمشیر و تیرو کمان و انقلاب دیروز است.
«ما علاج دیگر قوای استبداد جز از راه تحدید قانونی که موجب از بین بردن ریشه استبداد است، چاره نیست». (51)
پینوشتها:
1. استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد قم.
2. سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، تهران: شرکت سهامی انتشار، ج 5، 1360، ص 176.
3. همان.
4. محمد بسته نگار، «زندگی نامه ابوذر زمان از زبان خودش و دیگران»، در: یادنامه ابوذر زمان، تهران: بنیاد فرهنگی آیت الله طالقانی و شرکت سهامی انتشار، 1362، ص 26.
5. سید محمود طالقانی، اسلام و مالکیت، تهران: شرکت سهامی انتشار، ج 4، 1344، ص 96.
6. سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، پیشین، ج 1، صص 124- 113.
7. همان، ج 2، صص 206- 205.
8. سید محمود طالقانی، از آزادی تا شهادت، تهران: ابوذر، 1358، ص 134.
9. سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، پیشین، ج 2، ص 205.
10. همان، صص 206- 205.
11. سید محمود طالقانی، جهاد و شهادت، بی جا: بی نا، بی تا، ص 14.
12. همان.
13. فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر، کهف (18): 29.
14. أفأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین، یونس (10): 99.
15. سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، پیشین، ج 2، ص 206.
16. محمد بسته نگار، پیشین، ص 68.
17. محمد بسته نگار، «توحید، تضاد، مالکیت و حکومت از دیدگاه پدر طالقانی»، در: یادنامه ابوذر زمان، تهران: بنیاد فرهنگی آیت الله طالقانی و شرکت سهامی انتشار، 1362، ص 69.
18. سید محمود طالقانی، از آزادی تا شهادت، پیشین، ص 252.
19. همان، ص 178.
20. همان، ص 77.
21. همان.
22. همان، ص 148.
23. همان، ص 148.
24. محمد حسین نایینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، مقدمه و پاورقی: سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1361، ص 40.
25. همان، ص 9.
26. سید محمود طالقانی، جهاد و شهادت، پیشین، ص 7.
27. محمد حسین نائینی، پیشین، ص 119.
28. محمد بسته نگار، منارهای در کویر (مقالات آیت الله طالقانی)، تهران: قلم، 1377، ص 338.
29. همان، ص 339.
30. همان، ص 122.
31. همان، ص 119.
32. همان، ص 122.
33. محمد حسین نایینی، پیشین، ص 12.
34. ش. لامعی، حکایتهایی از زندگی آیت الله طالقانی، تهران: قلم، 1377، ص 235.
35. محمد حسین نائینی، پیشین، ص 122.
36. همان.
37. إن فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شبعاً یستضعف طائفةً منهم یذبح أبنائهم، قصص (28):3.
38. محمد حسین نائینی، پیشین، صص 124- 123.
39. همان، ص 124.
40. همان، ص 23.
41. همان، ص 137.
42. همان.
43. همان، ص 138.
44. همان.
45. إن فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعاً یستضعف طائفةً منهم یذبح أبنائهم، قصص (28):3.
46. محمد حسین نائینی، پیشین، ص 138.
47. همان، صص 140- 139.
48. إن فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم یذبح أبنائهم، قصص (28): 3.
49. محمد حسین نائینی، پیشین، ص 142.
50. همان، ص 14.
51. همان.
علی اکبر علیخانی و [همکاران ... ]؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان جلد پانزدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.