مفهوم «کتابت» و «کتاب»- که ماهیت اساسی تاریخ قرآن و تاریخ حدیث را تشکیل میدهد- در فضای مطالعات علوم قرآن و حدیث غالباً مبتنی بر کارکردهای تاریخیاشان شکل نگرفته است. گویا این مسئلهی مسلم است که هر کسی که قرآن یا حدیث را مینوشته است؛ کاتب بوده است؛ هر کسی میتوانسته حدیث بنویسد؛ هر که حدیث مینوشته محدث بوده است و... .
شاید گزافه نباشد اگر ادعا شود، سهم بسیاری از شبهات این حوزه، ناشی از عدم توجه به این مبانی است. تقسیم کتابت به کتابت رسمی و ذوقی، فراهم کردن بستری برای تحلیل صحیح مسئلهی کتابت است. هر نوع کتابت و هر شخصی نویسندهای، نمیتواند عنوان اصطلاحی «کتاب» و «کاتب» به خود گیرد؛ بلکه کاتب بودن و کتابت رسمی نیازمند نوعی ضابطه مانند تأیید ویژهای از سوی شارع است. اگر به این مسئله نیز توجه کنیم که اساساً کتابت و نوشتن، امری هزینه بر بوده که هرکس را توان آن نبوده است؛ تلقی نگارش ذوقی با دشوارهای بیشتری مواجه میشود.
تقاضای حاکمان و پادشاهان وقت از علمای هر زمان نسبت به نوشتن یک کتاب را میتوان در زمرهی کتابهای رسمی قلمداد کرد. کتابت تا حدودی به قدرتهای حاکم وابسته بوده است. کتابت رسمی در واقع گونهای از نوشتار است که به دنبال انگیزهای فراتر از شخصی کاتب شکل گرفته است. سیاست، یکی از متغیرهای مهم در تحلیل تاریخ است. در تحلیل وقایع و رخدادهای تاریخ اسلام نمیتواند به متغیرسیاست بی اعتنا بود. به عنوان نمونهی مسئلهی «منع تدوین» بیشتر از این که یکی مسئلهی علمی باشد، یک مسئلهی سیاسی است.
گونهای دیگر از کتابت رسمی را میتوان اثری دانست که تدوین آن برخاسته از ارادهی معصوم بوده باشد و به عبارتی توقیفی باشد. بنابراین میتوان کاتبان را نیز به دو دستهی کاتبان خاص و عام تقسیم کرد. کاتبان خاص به این معنا که به دستور و ارادهی معصوم اقدام به کتابت میکردهاند و کاتبان عام که در نگارش خود مؤیّد به دستوری خاص نبودهاند؛ حتی اگر اثرشان بعداً به تأیید معصوم نیز رسیده باشد. به عنوان نمونه در بحث تاریخ قرآن این سوال را طرح کرد که آیا پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) عدهای را به عنوان «کاتب وحی» معرفی کرده است ؟ آیا امامان شیعه هیچ اشارهای به کاتبان خاصی کردهاند؟ آیا در قرآن کریم همان طور که به گروههایی چون مهاجران، انصار، اهل کتاب، راسخون و ... اشاره شده، آیا اشارهای به کتابت وحی و عدهای به نام کاتبان نیز شده است؟ یا مانند تعبیر «وَكَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ» (اعراف:145) نسبت به تورات، آیا آیهای دلالت بر کتابت قرآن نیز میکند؟ یا این که اصطلاح «کاتبان» اعتباری است که خودمان بر اساس ملاک کمی به عدهای دادهایم؟ در برخی گزارشها نام افرادی به عنوان «کاتب قرآن» ذکر شده که از این مسئله به عنوان دلیلی بر مدعا نام برده شده است، اما باید روشن شود که این افراد چگونه، به دستور چه کسی، در چه زمانی و به چه وسیلههایی به کتابت قرآن مشغول بودهاند؟ صرف یک گزارش مبنی بر اسم بردن از نام کاتبان، نمیتواند پاسخ گوی همهی این سوالات باشد. آیا این افراد همه با هم به طور موازی قرآن را مینوشتهاند یا این که هرکدام بخشی از قرآن را؟ برای کسب ثواب مینوشتهاند یا برای ضبط آیات قرآن؟ از سویی دیگر قرآن کریم در دورهای به ساحت زندگی اجتماعی راه یافت که عدهی کسانی که قادر به خواندن و نوشتن بودند، انگشت شمار بود. روشن است که جمع قرآن کریم در این فضا، مفهوم ویژهای مییابد و نیازمندی کتابت وحی به یک ارادهی جدیتر از سلایق شخصی را اثبات میکند. کوتاه سخن آن که کتابت برخی از خواص مانند امام علی (علیه السلام) در سطح رسمی بوده است و تا وقتی برای کتابت، نصّی از جانب پیامبر(صلی الله علیه و آله) نباشد؛ آن کتابت، امری ذوقی و سلیقهای است.
مقایسهی کتابت و قرائت در مسئلهی کتابت قرآن و حدیث و همچنین مقایسهی حدیث با تلمود (1) یهودی یا مقایسهی قرآن با عهدین میتواند مفهوم کتابت را روشن تر کند. آیا همان طور که قرآن در دسترس همه بوده و مردم مأمور به قرائت آن بودهاند، در مورد عهدین نیز این گونه بوده یا این که عهدین، صرفاً در کنیسه خوانده میشده و مردم با آن عهد میبستند؟ آیا حدیث هم مثل تلمود، شفاهی بود که تنها در دست عالمان یهود بود؟ مقایسهی حدیث با تورات به لحاظ روشی، منطقیتر از مقایسهی قرآن با تورات است. این شباهت را میتوان در خاستگاه چگونگی جمع آوری، تدوین مجدد (پس از حملهی بخت النصر) و... مورد توجه قرار داد.
آن چه در فهم مفهوم کتابت در مورد قرآن کریم باید مورد توجه باشد آن است که تدوین شفاهی و نوشتاری، هر دو به کمک هم وسیلهی ضبط قرآن بودهاند و هر دو به یکدیگر سود میرساندهاند. ابتدایی بودن خط، یکی از ویژگیهای این فضاست. تا زمانی که کتابت به حد کافی از استواری نرسیده بود؛ حفظ به آن مدد میرسانده است. حتی باید گفت نوشتار بدون پشتوانه قرائت نمیتوانسته رشد داشته باشد. از همین رو در کنار هر مصحف، وجود یک قاری نیز لازم بوده است. آیاتی چون: «وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیمِینِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ»(عنكبوت:48)، «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ* ِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ* فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (قیامه:16)، «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یقْضَى إِلَیكَ وَحْیهُ» (طه:114)، گویای بروز قرائت به عنوان جلوهی ویژهای از قرآن، بوده است.
پینوشتها:
1. تلمود، دومین کتاب مهم دینی و مقدّس یهودیان پس از عهد قدیم. این اثرِ مفصّل چند جلدی، طی چندین سده و به دست نسلهایی متعدد از عالمان یهود از قرن دوم تا اوایل قرن ششم میلادی تدوین شده است. تلمود، مقوّم ساختار اعتقادی و دربردارندهی اصول اخلاقی آنان بوده است. تلمود به مجموعهی اثری اطلاق میشود که مشتمل بر دو بخش اصلی و عمده است: میشناه و گمارا. میشناه، بدنهی اصلی تلمود به شمار میآید و گمارا، اثری تکمیلی است که به صورت تفسیر بر میشناه نگاشته شده است.
تلمود یا «تورات شفاهی» به طریق سینه به سینه و به صورت محفوظات بوده و با وجود این از نظر اهمیت، همسان با «تورات مکتوب» است. عالمان یهودی، پس از تخریب معبد اورشلیم در سال هفتاد میلادی به دست رومیان، دست به جمع آوری مواد و مطالبی زدند که متعلق به ششصد سال پیش از میلاد بود.
سابقهی آشنایی مسلمانان با متون مقدّس یهودی (شامل تورات و تلمود و ملحقات آن) را میتوان با توجه به زمان و مکان حضور یهودیان در شبه جزیرهی عربستان دریافت. حضور جماعتهای گوناگون یهودی در عربستان به مدتها پیش از ظهور اسلام باز میگردد. احتمالاً آنها از اوایل قرنِ ششم پیش از میلاد در این سرزمین ساکن شده بودهاند و مسلّماً شروع سکونت آنها پس از قرن دوم میلادی نبوده است. جماعتهای گوناگون یهودی هم در جنوب عربستان، یمن و هم در منطقهی حجاز اقامت گزیده و دو زبانه یا حتی سه زبانه بودهاند؛ زبان تکلم آنها عربی بوده، اما متون را به عبری میخوانده و نقل میکردهاند و در حدی که به تلمود دسترسی داشتهاند، از آرامی نیز استفاده میکرده اند... از دیگر مسائل مهم، آشنایی و آگاهی مسلمانان از متون مقدّس عبری در آن دوره است. بنابر گزارشها، ترجمههای عربیِ بخشهایی از کتاب مقدّس، در عربستان پیش از ظهور اسلام و صدر اسلام در دسترس بوده، به ویژه مسیحیان برای اجرای آیینها و نیز مقاصد تبلیغی از این ترجمهها استفاده میکردهاند، اما هیچ متنی از این گونه ترجمهها به دست ما نرسیده است. به سبب نبود اسناد و مدارک کافی، نمیتوان به سهولت، تصویری روشن از چگونگی و نحوهی آشنایی مسلمانان با متون مقدّس عبری و مخصوصاً تلمود ارائه داد. با این حال، برخی خاورشناسان در اثبات ادعای اثرپذیری تامّ مسلمانان از این متون آثار فراوانی نگاشتهاند، آن چه مسلّم است یهودیان بخشهایی از تلمود را به صورت شفاهی نقل میکردهاند و با توجه به این که نسل اوّل مسلمانان از عبری و آرامی اطلاعی نداشتهاند، این مطالب را به عربی برمیگرداندهاند. در این که این اطلاعات شفاهی را مسلمانان کتابت میکردهاند یا نه، تردید وجود دارد. بنا برگزارشهای موجود در منابع اسلامی، مسلمانان از وجود کتاب مقدّسی جز تورات نزد یهودیان آگاهی اجمالی داشته و آن را با نام المَثناة، به معنای تکرار و نسخهی دوم، میشناختهاند. ابوعُبَید قاسم بن سلّام هروی (متوفی224) در غریب الحدث (ج4، ص282) گزارش داده که از اهل علمی که کتابهای قدیمی (الکتب الأوّل) را میشناخته و قرائت میکرده دربارهی المثناة پرسیده و او پاسخ داده است که احبار و رهبانان بنی اسرائیل پس از موسی آن گونه که میخواستند کتابی را در میان خود پدید آوردند که جز کتاب خداوند بود، پس آن را المثناة (احتمالاً مراد میشناه بوده) نامیدند و در آن، هر آن چه را میخواستند، خلاف کتاب خدا حلال یا حرام کردند. (هوشنگی، لیلا، مدخل «تلمود» دانشنامهی جهان اسلام)
احمدی، محمد حسن؛ (1393)، روش شناسی تاریخ در علوم قرآن و حدیث، قم: دانشگاه قم، چاپ اول.