انديشه هاي سياسي درروايات اسلامي (قسمت دوم)

قال علي (ع) الواجب في حکم الله و حکم الاسلام علي المسلمين - بعد ما يموت امامهم أو يقتل، ضالاً کان أو مهدياً - أن لا يعملوا عملا و لا يقدموا يدا و لا رجلا قبل أن يختار و الانفسهم إماما عفيفا و رعا عارفا بالقضاء و السنه يجبيء فيئهم و يقيم حجهم و جمعتهم ، و يجبي صدقاتهم . (5) علي (ع) فرمود: واجب است در حکم خدا و حکم اسلام نسبت به مسلمين، اين که هيچ عملي را انجام ندهند و دست به سوي چيزي و يا کاري دراز نکنند و قدم در هيچ جايي
چهارشنبه، 20 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انديشه هاي سياسي درروايات اسلامي (قسمت دوم)
انديشه هاي سياسي درروايات اسلامي (قسمت دوم)
انديشه هاي سياسي درروايات اسلامي (قسمت دوم)


12. احاديث نظريه ي ولايت فقيه

با وجود اين که بسياري از فقها مسأله ي ولايت فقيه را از مسلمات شمرده اند. (1)
احاديثي را نيز براي اثبات آن ذکر نموده اند که در اين جا به قسمتي از آن ها اشاره مي نماييم:

أ. حديث خلافت:

اللهم ارحم خلفائي ... الذين يأتون من بعدي و يروون عني حديثي و سنتي. (2)
اين حديث را در گذشته بيان نموديم، ازاين رو تکرار آن ضرورتي ندارد.

ب. حديث وراثت:

قال رسول الله (ص): العلماء ورثة الانبياء. (3)
رسول خدا (ص) فرمود: «علماء وارثان انبيا هستند.
و مفاد آن انتقال ولايت از انبيا به علما و فقها است. جمله ي «و من سلک طريقا يطلب فيه علما» که در دنباله ي اين حديث آمده است، با انطباق علما بر ائمه ي معصومين (ع) مغايرت دارد.

ج. حديث حکام:

قال علي (ع): العلماء حکام علي الناس. (4)
علي (ع) فرمود: علما حاکمان بر مردمند.
مفهوم حاکم کاملاً روشن است و دلالت آن بر ولايت فقيه، امري غير قابل ترديد است.

د. حديث اختيار امام:

قال علي (ع) الواجب في حکم الله و حکم الاسلام علي المسلمين - بعد ما يموت امامهم أو يقتل، ضالاً کان أو مهدياً - أن لا يعملوا عملا و لا يقدموا يدا و لا رجلا قبل أن يختار و الانفسهم إماما عفيفا و رعا عارفا بالقضاء و السنه يجبيء فيئهم و يقيم حجهم و جمعتهم ، و يجبي صدقاتهم . (5)
علي (ع) فرمود: واجب است در حکم خدا و حکم اسلام نسبت به مسلمين، اين که هيچ عملي را انجام ندهند و دست به سوي چيزي و يا کاري دراز نکنند و قدم در هيچ جايي ننهند، مگر آنکه قبلاً براي خود رهبري عفيف و پرهيزکار و عارف و عالم به احکام قضا و سنت رسول خدا (ص) انتخاب نمايند. تا اموال عمومي را گرد آورد و حج و جمعه مردم را بپا دارد و صدقات را جمع نمايد.

ه. حديث مجاري امور:

قال الحسين (ع): مجاري الامور بيدالعلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه. (6) امام حسين(ع) فرمود: زمام امور مردم به دست عالماني است که علمشان از سرچشمه وحي گرفته شده باشد. و امين بر حلال و حرام خدا باشند.

و حديث حاکم:

قال الصادق (ع): ينظر ان من کان منکم ممن قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فليرضوا به حکما فاني قد جعلته عليکم حاکما. (7)
امام صادق (ع) فرمود: مردم بايد دقت کنند و از ميان فقهايي که راوي حديث ماهستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بيت (ع) آشنايي دارند، فقيهي را انتخاب کنند و او را در ميان خود حاکم قرار دهند. چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم.
بدين ترتيب فقها از جانب ائمه ي معصومين (ع) به عنوان حاکم تعيين شده اند و مردم هر کسي را که از ميان فقها انتخاب نمايند، هم او منتخب و نايب امام نيز هست.

ز. حديث حصون:

قال الإمام موسي بن جعفر (ع): لان المؤمنين الفقهاء حصون الإسلام کحصن سور المدينة لها. (8)
امام موسي بن جعفر (ع) فرمود: مؤمنان فقيه براي اسلام چون دژ و ديوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر دشمنان نگهبانند.
اين نوع حفاظت که در آن تشبيهي نيز به کار رفته است، به معني حفظ علمي احکام اسلام نيست، بلکه منظور از آن تشکيل قدرت سياسي و اجراي احکام و برپايي عدالت و دفع دشمنان و اداره ي امور مسلمين و ساير مسايلي است که در مفهوم ولايت فقيه نهفته است.

ح. حديث تقليد:

امام حسن عسگري از امام صادق (عليهماالسلام) نقل مي کند:
من کان من الفقهاء صائنا لنفسه و حافظا لدينه و مخالفا لهواه و مطيعا لامر مولاه فللعوام أن يقلدوه و ذلک لايکون الابعض فقهاء الشيعة. (9)
از فقها آن کس که پرهيزکار و حافظ دين و مخالف هواي نفس و مطيع اوامر و احکام خدا باشد، عامه مردم بايد از او تقليد نمايند.
تقليد کامل در تمامي افعال به معني آن است که در همه ي امور، مرجع و مقلد مسلمين فقيه است، و اداره ي امور اجتماعي، سياسي، اقتصادي، و مديريت جامعه اسلامي بايد به دست فقيه انجام گيرد.
9. توقيع شريف:
و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا (أحاديثنا) فانهم حجتي عليکم و أنا حجة الله. (10)
در حوادث و پيشامدها به راويان حديث ما رجوع کنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدايم.
منظور از حوادث واقعه، تنها مسائل و احکام شرعيه نيست. زيرا از واضحات است که در اين مورد بايد به فقيه مراجعه نمود، بلکه مقصود از آن، پيشامدهاي اجتماعي و گرفتاري هايي است که براي مردم و مسلمين روي مي دهد. در چنين مواردي وظيفه آن است که مردم به فقها مراجعه کنند.
همان طوري که امام(ع) حجت خداست و معني آن تنها بيان احکام کلي اسلام نيست، بلکه شامل ولايت امر به مفهوم زمامداري امور مسلمين نيز هست، فقها نيز چنين حجت هايي هستند که مردم در تمامي امور خود بايد به آن ها مراجعه کنند. مفهوم اين کلام، آن است که فقها از طرف امام (ع) حجت بر مردم هستند و همه ي امور مسلمين و تمامي کارها و شؤون اجتماعي به آنان واگذار شده است.

ط. حديث منزلت: روايت فقه رضوي که فرمود:

منزلة الفقيه في هذا الوقت کمنزلة الانبيا في بني اسراديل(11)
جايگاه فقيه در اين وقت منزلت انبيا در ميان بني اسرائيل است.
بي شک جايگاه انبياي بني اسرائيل، مقام ولايت و زمامداري امور بني اسرائيل بوده است.

ي. همچنين رواياتي مانند:

«لو لا ذلک اختلط علي المسلمين امورهم» (12) و «لا تبطل حدود الله في خلقه و لا تبطل حقوق المسلمين بينهم». (13) که هر کدام به نوبه ي خود، دليل روشني بر ضرورت نظام سياسي، دولت، امامت و ولايت فقيه است. (14)

13. شورا و احترام به افکار ديگران

در احاديث، به اصل شورا به عنوان شيوه اي در مديريت جامعه اسلامي نگريسته شده است و با توجه به عملکرد پيامبر (ص) که در جنگ بدر و احد و خندق، همچنين در جريان عهدنامه هايي چون پيمان بامردم طائف ديده مي شود، بايد آن را به عنوان يک شيوه ي سياسي غير قابل ترديد و انکار تلقي نمود. به ويژه که در روايات اسلامي بر اصل مشورت با صاحب نظران متعهد و خداترس تأکيد بسيار شده است. تا آن جا که مشاوره راهي براي کشف واقع: «المشاورة استظهار» (15) و راه هدايت: «الإشتشارة عين الهداية» (16) و خودرأيي و استبداد در برابر مشورت کردن، گمراهي: «من استغني بعقله ضل» (17) و بهترين مشاوران، خردمندان دانشمند و صاحبنظران پر تجربه و دورانديشان خداترس معرفي شده است: «خير من شاورت ذووا النهي و العلم و اولوا التجارب والحزم» (18) و «شاور في امورک الذين يخشون الله ترشدا». (19)
گاه موارد تعارض شورا و امامت در متون اسلامي مشاهده مي شود که نشانگر عمق اين دستور اسلامي است، مانند حديث: «ان رسول الله - صلي الله عليه و آله - کان يستشير أصحابه ثم يعزم علي ما يريد» (20) و نيز گفتار علي (ع) به ابن عباس که: «عليک أن تشير علي فإذا خالفتک فاطعني». (21)
همچنين نبايد نظام شورايي را با مسأله ي مراجعه به آراء عمومي و تبعيت از اکثريت، اشتباه نمود. اصل شورا تنها به معني تبادل نظر و جمع بندي آراء و نظرات، براي رسيدن به فکر بهتر و راه صحيح تر است. به همين دليل است که با همه کس مشورت نمي شود و هر کس در شورا شرکت نمي کند. شر و تبادل نظر با کساني انجام مي گيرد که از تقوا و خيرخواهي و مهارت و تخصص کافي در مسأله مورد شور، برخوردار باشند:
و انما الشوري للماهجرين و الانصار. (22) و خير من شاورت ذووا النهي و العلم و اولواالتجارب والحزم. (23)
از اين روست که در موارد پيش آمدن اختلاف نظر در شورا، حکم قاطعي در متون اسلامي مشاهده نمي شود. در نمونه هاي عملي شوراهايي که پيامبر (ص) در غزوه ي بدر و احد و طائف تشکيل داد و اختلاف نظرهايي که به وجود آمد، به رأي خود عمل نمود. ولي در موارد ديگر مانند جريان خلافت اميرالمؤمنين (ع) خود امام به شورا استدلال مي کند و مي گويد:
و انما الشوري للمهاجرين و الانصار فان اجتمعوا علي رجل و سموه اماماکان ذلک الله رضي. (24)
شورا حق مهاجرين و انصار است، هرگاه آنان توافق بر انتخاب کسي نمودند و او را به امامت برگزيدند، اين خود علامت رضاي الاهي است.
مفاد اين کلام آن است که متابعت از نتيجه ي مستقيم شورا، الزامي است و الزام غايبين در شورا به رأي شورا، نتيجه ي منطقي بيعت حاضرين است، چنان که فرمود:
فلم يکن للشاهد أن يختار و لا للغائب أن يرد.
پس از شورا ديگر نه براي حاضران حق انتخاب مي ماند و نه براي غايبان که رأي شورا را رد کنند.
ونيز فرمود:
ثم ليس للشاهد أن يرجع و لاللغائب أن يختار. (25)
سپس حاضران را حق بازگشت نيست و غائبان را حق انتخاب.
در اين مورد بسياري از دانشمندان گفتارامام را بر اساس اصل و قاعده ي الزام توجيه نموده اند که طبق قاعده:
ألزموهم بما ألزموا به أنفسهم.
مخالفان را بر آنچه که باور دارند الزام نماييد.
چون مخالفان امام مشروعيت خلافت را با بيعت و شورا تفسير مي کردند، امام بر طبق اعتقاد آنان استدلال نمود و در جاي ديگر نيز به اين امر تصريح فرمود:
لکنني أسف اذا أسفوا و طرت اذا طاروا. (26)
باوجود اين من همواره هر طور مخالفان بال زدند من هم چنان کردم، و هر نحو آنان پرواز نمودند من هم پرواز کردم .

14. نظارت عمومي و مسؤوليت همگاني

در روايات، نظارت عمومي و مسؤوليت همگاني به عنوان نيرومندترين اهرم کنترل قدرت و حفظ سلامت نظام معرفي شده است و براي تضمين آن از شيوه ها و برنامه هايي بهره گيري شده است که اينک به طور اختصار به آن ها اشاره مي شود:
أ. گسترش علم در سراسر جامعه ي اسلامي به عنوان يک وظيفه ي عمومي:
قال رسول الله(ص): أربعة تلزم کل ذي حجة و عقل من امتي . قيل: يا رسول الله (ص) ماهن؟ قال: استماع العلم و حفظه و نشره و العمل به. (27)
پيامبر اسلام (ص) فرمود: چهار وظيفه است که ترک آن ها از هيچ کدام از افراد عاقل و هشيار امت پذيرفته نيست. مخاطبين پرسيدند: آن امور کدامند؟ فرمود: عبارتند از: فرا گرفتن علم، حفظ و نگهداري آن، نشر و گسترش آن و عمل به آن.
ب. گسترش آگاهي عمومي و در جريان مسائل و مشکلات جامعه قرار گرفتن: رسول گرامي (ص) فرمود:
تضر الله عبدا سمع مقالتي فوعاها ثم بلغها الي من لم يسمعها، رب حامل فقه ليس بفقيه و رب حامل فقه الي من هو أفقه منه. (28)
لطف خدا بر آن کساني باد که سخنان مرا گوش مي دهند و آن را خوب مي فهمند و سپس آن را به کساني که نشنيده اند مي رسانند. چه بسيارند که حاملان فقه و مطالب آگاهي بخشند، ولي خود از آن بهره ي معرفتي ندارند، و چه بسيارند که علم و معرفت را به ديگران منتقل مي کنند، ولي آنان که فرا مي گيرند از معلمان خود آگاه ترند و از معرفتي که به دست مي آورند، بهره ي بيش تري مي برند.
ج. دعوت به حق و خير و ارشاد و هدايت فکري جامعه در زمينه ي شناخت حق و باطل و نيز خير و شر که به عنوان وظيفه ي متقابل همگاني مقرر شده است تا سلامت جامعه تضمين شود. (29)
د. خيرخواهي و دلسوزي نسبت به افراد و جامعه و مسؤولان که در متون اسلام از آن به «نصح» تعبير شده است. کليني در اصول کافي اين احاديث را تحت عنوان «النصيحة لائمة المسلمين» نقل نموده است که از آن جمله است:
قال رسول الله (ص): ثلاثة لايغل عليهن قلب امرء مسلم: اخلاص العمل لله والنصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم. (30)
رسول خدا (ص) فرمود: سه مطلب ضروري است که دل هيچ مسلماني به گريز از آن رضا نمي دهد: رعايت اخلاص در عمل، خيرخواهي و دلسوزي نسبت به پيشوايان و مسؤولان و التزام به وحدت امت.
امام صادق (ع) نيز آن گاه که مسؤوليت ها ووظايف اعضاي بدن را دربرابر خدا مي شمارد مي فرمايد:
و زکاة اللسان النصح للمسلمين والتيقظ للغافلين. (31)
وظيفه زبان آن است که نسبت به مسلمانان دلسوزي و خيرخواهي کند و سعي در بيداسازي ناآگاهان داشته باشد.
با چنين مقدماتي مي توان اميدوار بود که فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر انجام گيرد و در سالم سازي محيط اجتماعي مؤثر واقع شود و نظارت عمومي و مسؤوليت همگاني تحقق يابد. (32) دراين احاديث ، عمده ترين عامل ظهور پديده ي سياسي طاغوت و استکبار در جامعه و فساد و تباهي و گمراهي در ميان مردم، ترک اين فريضه ي بزرگ الاهي معرفي شده است، چنان که از زبان پيامبر آمده است:
اذا امتي تواکلت الامر بالمعروف النهي عن المنکر فليأذنوا بوقاع من الله. (33)
زماني که امت از انجام فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر سر باز زند، در آن هنگام بايد منتظر گرفتاري ها و مشکلاتي باشند که يکي پس از ديگري به سر امت فرود مي آيد.
بنابر حديث معروف «ألا کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعيته» (34) هر فرد بايد خود را در مسؤوليت ديگران سهيم بداند و در آن و در تصحيح کار ديگران نقش داشته باشد.
مراحل چهارگانه ي نظارت عمومي، به طور واجب کفايي انجام مي گيرد و در مواردي که اقامه ي فريضه و قلع منکر و فساد در جامعه متوقف به ارتکاب خلاف باشد، وتنها راه اقامه ي خير و فريضه و قلع منکر و فساد انجام منکر و ترک واجب باشد، بر اساس اصلي که در تزاحم دو واجب اعمال مي گردد، طبق قاعده ي «الاهم فالاهم» برخي از واجبات کم اهميت، فداي فرايض و مسائل مهم تر مي شود و بعضي از منکرات براي اقامه ي فريضه ي مهم تر و قلع فساد بيش تر، مجاز مي گردد. (35)

15. رهايي انسان در ذات و فطرت وتلاش

اسلام بر رهاسازي انسان از اسارت ها و وابستگي هاي دروني انسان ها، (36) و حفظ استقلال و آزادگي تأکيد مي کند؛ حضرت آن گونه که علي (ع) مي فرمايند:
لا تکن عبدغيرک و قد جعلک الله حرا. (37)
هرگز در اسارت بندگي ديگران مباش که خدا تو را آزاد آفريده است.
اين همان شعار شعور زايي است که زهره بن عبدالله، فرمانده ي سپاه اسلام، هنگام تشريح اهداف اسلام رستم سردار ايراني، بر آن تکيه و تأکيد مي نمايد:
اخراج العباد من عبادة العباد إلي عبادة الله. (38)
هدف ما از رو دررويي با شمااين است که بندگان خدا ازيوغ بردگي انسان هاي سلطه گر خارج شوند و به آزادگي خدا باز گردند. (39)
بر همين اساس مبارزه ي براي حفظ آزادي و استقلال در برابر دشمنان آن دو، نه تنها مشروع بلکه به عنوان يک وظيفه ي اسلامي تلقي مي شود. (40) حضرت علي (ع) در اين زمينه هشداري آگاه کننده دارد، آن گاه که دشمن سرزمين هاي اسلامي را مورد تاخت و تاز قرار مي دهد، سخت خشمگين مي شود و آن را تحمل ناپذير مي شمارد و تأکيد مي کند:
يغار عليکم و لا تغيرون و لا تغزون. (41)
بر سرزمين هاي شما حمله مي شود و شما به دفاع بر نمي خيزيد؟
و نيز مي فرمايد:
فوالله ما غزي قوم قط في دارهم الا و قد ذلوا. (42)
سوگند به خدا هيچ ملتي در درون خانه اش مورد تهاجم قرار نگرفت مگر آنکه سخت سرافکنده شد.
امام در چنين مواردي غيرت و تعصب را پسنديده مي شمارد و مي فرمايد:
فلو ان امراً مسلماً مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما. (43)
اگر مسلماني از اندوه و حسرت اين سرافکندگي دردناک بميرد، هرگز قابل سرزنش نيست.

16. حقوق زن و خانواده

به جز آيات مربوط به جايگاه زن در خلقت انسان و مقام و منزلت زن در خانواده و جامعه (44) در احاديث نيز از موقعيت زن در زمينه هاي مختلف فردي و اجتماعي، سخن فراوان وارد شده است. از آن جمله، مي توان به موارد زير اشاره نمود:
الف. تأکيد بر رعايت موقعيت زنان، به لحاظ ضعفي که معمولاً در استيفاي حقوق خويش دارند: «اتقواالله في الضعيفين؛ يعني بذلک اليتيم والنساء.» (45)
امام صادق (ع) در اين حديث به رعايت حال دو گروه توصيه مي نمايد که يکي از آن دو گروه زنان اند.
ب. امتياز و شخصيت اجتماعي ممتاز از آن کساني است که در رفتار اجتماعي با زنان، نيکو عمل کنند: «خيارکم خيارکم لنسلئه» (46) زنان در بردباري و شکيبايي از مردان برترند:
أن الله جعل للمرأة صبر عشرة رجال فإذا حملت زادها قوة عشرة رجال اخري. (47)
خداوند در وجود زن شکيبايي ده مرد را قرار داده است و هنگامي که زن مادرمي شود، نيروي ده مرد ديگر بر توانايي وي افزون مي شود.
ج. رسول خدا (ص) از اهانت و بي حرمتي نسبت به زنان و خدشه دار کردن عفت آنان سخت نهي نمود و گناه آن را بسي عظيم شمرد و در رابطه ي با آزار بدني آنان فرمود:
ان أتعجب ممن يضرب امرته و هو بالضرب أولي منها. (48)
من ازمردي متعجبم که همسر خود را آزار بدني مي دهد، در حالي که خود سزاوارتر به تنبيه بدني است.
د. پيامبر اسلام (ص) در مورد مشارکت زنان درجوامع عمومي فرمود:
لا تمنعوا ماء الله مساجد الله. (49)
آنان را از رفتن به مساجد باز نداريد
ه. اسلام زندگي خانوادگي زن و مرد را محبوبترين نهاد نزد خدا و استوارترين بنيان آيين اسلام دانسته است:
ما بني بناء في الإسلام أحب الي الله - عز وجل - من التزويج.(50)
در اسلام نهادي بنيادي تر از بنيان خانواده تأسيس نشده است.

پي نوشت :

1. روح الله موسوي خميني: البيع، ح 3، ص 467؛ و علامه نراقي: عوائد، ص 188.
2. محمد بن حسن حر عاملي: وسايل الشيعه، ج 18، باب 8، حديث 50.
3. محمد بن يعقوب کليني: اصول کافي، ج 1، ص 34.
4. عبدالواحد آمدي تميمي: غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 137.
5. محمدباقر مجلسي: بحارالانوار، ج 89، ص 196.
6. حسن بن علي بن الحسين حراني: تحف العقول، ص 172.
7. محمد بن حسن حر عاملي: وسايل الشيعه، ج 18، ص 99.
8. محمد بن حسن حر عاملي: وسايل الشيعه، ج 2، ص 924، و محمد بن يعقوب کليني: اصول کافي، ج 1، ص 38.
9. همان، ج 18، ص 95؛ تفسير منسوب به امام حسن عسگري (ع)، ص 141.
10. همان، ج 18، ص 101.
11. به نقل از: علامه نراقي: عوائد، ص 186.
12. همان، ص 199، حديث 24.
13. محمد بن حسن حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 3، ص 314.
14. ر. ک: علل الشرايع، ج 1، صص 195 و 210.
15. عبدالواحد آمدي تميمي: غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص 52.
16. همان، ص 256.
17. همان، ج 5، ص 169.
18. همان، ج 3، ص 428.
19. همان، ج 4، ص 179.
20. محمد بن حسن حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 8، ص 428.
21. همان، ج 8، ص 428.
22. نهج البلاغه، نامه 6.
23. عبدالواحد آمدي تميمي: غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 428.
24. نهج البلاغه، نامه 6.
25. نهج البلاغه، خطبه 172.
26. نهج البلاغه، خطبه ي سوم.
27. حسن به علي بن الحسين حراني: تحف العقول، ص 46.
28. محمدبن يعقوب کليني: اصول کافي، ج 1، ص 332.
29. نحل (16): 125؛ آل عمران (3): 104.
30. محمد بن يعقوب کليني: اصول کافي، ج 1، ص 332، و خصال صدوق، ص 72.
31. محمد باقر مجلسي: بحارالانوار، ج 96، ص 7.
32. توبه (9): 71.
33. محمد بن حسن حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 11، ص 394.
34. «شما همگي راهبر و ناظريد، و همه مسؤول جمع خويش هستند». مجموعه ي ورام، ص 6.
35. تحرير الوسيله، ج 1، ص 464.
36. اعراف (7): 157.
37. نهج البلاغه، نامه 31.
38. کامل ابن اثير، ج 2، صص 321 - 319.
39. نساء (4): 144، 139، هود (11): 113؛ مائده (5): 51.
40. آل عمرن (3): 195.
41. نهج البلاغه، خطبه ي 27.
42. همان.
43. همان.
44. نساء (4): 1.
45. بقره (2): 187؛ اعراف (7): 22، 21، 20؛ قصص (28): 7.
46. عباس قمي: سفينه البحار، ص 238.
47. همان، ص 239.
48. همان.
49. همان.
50. محمد بن حسن حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 14، ص 3، حديث 4.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.