نویسنده: حسین امینی سودکلایی
درویش علی کولاییان در سال 1327 در ساری و در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد در رشتهی مهندسی مکانیک، مدرک کارشناسی ارشد را در پلی تکنیک پورتسموث انگلستان به دست آورد و سپس به وطن بازگشت. وی با انتشار کتاب ساری و آغاز تمدن برنج، نظریهی مهاجرت هندوها به مازندران و شکلگیری تمدن برنج را مطرح کرد. سپس در کتاب مازندرانی و سنسکریت کلاسیک قریب چهار صد واژهی مازندرانی را با زبان سنسکریت کلاسیک مطابقت داد. او در ادامه مقالات متعددی را در وبسایت kulaian.com ارائه کرد و در آنها فونتیک، وزن اشعار کهن و سنتی و برخی ویژگیهای دستوری مازندرانی را با سنسکریت کلاسیک مطابقت داد و واژهها و اصطلاحات دیگری را شاهد مثال آورد؛ گاو مازندرانی را از لحاظ مورفولوژی با نوعی گاوهندی مطابقت داد .... و نتیجه گرفت که گروهی از شمال هند در زمان سلوکیان و با رضایت آنان به حوزهی تجن کوچیدهاند و تمدن برنج را آغاز کردهاند. فرهنگ غذایی پیشرفته، عدم قحطی، زمین و آب کافی و تغذیه از برنج، جمعیت مهاجران را به گونهای چشمگیر افزایش میدهد. در سرزمین جدید اشکانیان نقش کشاتریا را به عهده میگیرند و از درآمیختن هندوهای مهاجر با قوم پارتی قوم گیلِک شکل میگیرد و زبان گیلِکی در شکل زبانی دورگه متولد میشود. شماری از مقالات مهندس کولاییان با مقدمهی دکتر منوچهر ستوده در کتاب نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان به چاپ رسید. نتایج شگفتانگیزی که کولاییان به آن رسیده (کلیله و دمنه اثر حکیمان مازندرانی است! چگونگی پایان کار حکومت فرزندان جَسنَف، به دست کاوس، برادر انوشیروان، در هیچ یک از منابع مکتوب تشریح نشده، اما به شکل اسطورهی در هفتخوان رستم در شاهنامه آمده است!) و روش غیر متعارف وی، بسیاری را با این پرسش رو به رو کرده است که محور مرجعیت در کارهای وی با چیست؟ گروهی پنداشتهاند که وی تنها بر اساس چند تشابه واژگانی به نتایج فوق رسیده است، در حالی که تحقیقات زبانشناختی، مورفولوژی یا ژنتیک، هر کدام تنها بخشی از پازل تئوری تاریخی کولاییان هستند؛ کولاییان با فهم این که همه چیز در مازندران از جمعیت، زبان، ادبیات، گاو و سکونتگاه مردم برآمده از فرهنگی خاص و شیوه تولید آنان یعنی کشت برنج است، به این پرسش علمی رسیده که تمدن برنج در مازندران کی و به دست چه کسانی آغاز شده است؟ در این جا میخواهم تا شما از زاویه دید کولاییان به تاریخ مازندران بنگرید (ارجاعات به کولاییان تنها برداشت نویسندهاند.)
شروع تولید برنج در مازندران و صدور آن به کشورهای حوزهی مدیترانه، هم فاصله را بسیار کم میکرد و هم فرصتی عالی برای رشد فرهنگ و تمدن بر آمده از کشت برنج در مازندران بود. در واقع، همه چیز حول محور برنج شکل گرفت.
در سرزمین ایران اقوام مختلفی میزیند و به یکدیگر پیوند خوردهاند، که تاریخ بسیاری از ایشان تاریک است؛ این تاریکی در مورد تاریخ قوم گیلک بارزتر است. کافی است از خود بپرسیم که سکونت دائمی و انبوه در نواحی جنگلی و جلگهای مازندران و گیلان از چه زمانی آغاز شد؟ در استانهای مازندران و گیلان (که هیچوقت دچار قحطی نمیشدند) قوم فقیر آمارد و اقوام تنک جمعیت دیگری میزیستند؛ اکنون قوم گیلک عمدهی ساکنان آن نواحیاند و به زبان گیلکی سخن میگویند. اینها از چه زمانی به این نواحی آمدند؟ تمدن برنج از چه زمانی در این مناطق شکل گرفت؟
در مازندران و گیلان کوههای البرز مانع ارتباط ساده با فلات ایران میشد و جادهی ابریشم مستقیماً از آن نواحی نمیگذشت؛ اما میان ساری و دامغان کوهها کمارتفاعتر و راه ارتباطی آسان بود؛ و دامغان در حساسترین موقع ارتباطی بود. مازندرانیان کالاهای خود را به این شهر عمده میآوردند، میفروختند یا به دیگر نقاط جهان صادر میکردند. از مهمترین و گرانترین کالاها جهت فروش برنج بود؛ برنج نقشی ویژه در افزایش جمعیت جهان داشته است و در تجارت روم و هند (از طریق جاده ابریشم) ابتدا چون دارو قلمداد میشد. ولی فرهنگ کشت برنج برخلاف فرهنگ مصرف آن سابقه و رونقی طولانی در منطقه نداشته است و مناطقی چون هند که برنج تولید میکردند، بسیار ثروتمند و بسیار پرجمعیت بودند (کولاییان 1391: 117- 145). شروع تولید برنج در مازندران و صدور آن به کشورهای حوزهی مدیترانه، هم فاصله را بسیار کم میکرد و هم فرصتی عالی برای رشد فرهنگ و تمدن برآمده از کشت برنج در مازندران بود. در واقع، همه چیز حول محور برنج شکل گرفت. در مازندران اصلی، به ویژه حوزهی تجن، نواحی متعددی به کشت برنج اختصاص دارد که بارزترین آنها دهستان اسپهوَرد شوراب است. اسپهوَرد چند هزار هکتار وسعت دارد، چند ده کیلومتر نهر (اصلی و فرعی) آن را آبیاری میکنند و چند هزار تُن برنج محصول آن بوده است. اراضی این دهستان یکپارچه بوده و طبعاً ثروت فراوان از آن حاصل میشده است. وجود شهر ساری به خاطر این دهستان بوده است؛ شهرها در مازندران در نزدیکی شالیزارها شکل میگرفتند، چون جز کشت برنج که غذا را تأمین و تجارت را تضمین میکرد، چیز دیگری نمیتوانست توجیهکنندهی زندگی در جلگهها و کار در کشتگاهها (آن هم در هوای شرجی تابستان) باشد. پس قدمت اسپهورد شوراب و شالیکاری در مازندران از قدمت ساری و شهرنشینی بیشتر است (نهرها و کشتگاههای برنج در مازندران به دورهی اساطیر برمیگردند). آثار باقی مانده از شبکههای آبیاری و سطح زیر کشت برنج نشانگر جمعیت بالنسبه زیاد در مازندران باستان است. از سویی جمعیت در مناطق خشک و کم باران در فلات در گذشته کم بوده است و این یعنی وزنهی جمعیتی مازندران و حتی حوزهی تجن درون امپراتوری ایران به نسبت بسیار با اهمیتتر از امروز بوده است (همان: 15- 32).
نزدیکی مازندران به دامغان و دسترسی آسان به جادهی ابریشم، امکان تولید و صدور انبوه برنج به کشورهای واقع در غرب، به ویژه روم و مصر، را فراهم کرده بود. اگرچه هند و چین عمده تولیدکنندگان برنج بودهاند، اما فاصلهی آنها با حوزهی مدیترانه خیلی زیاد بود. شروع تولید برنج در مازندران و صدور آن به کشورهای حوزهی مدیترانه، هم فاصله را بسیار کم میکرد و هم فرصتی عالی برای رشد فرهنگ و تمدن برآمده از کشت برنج در مازندران بود. در واقع، همهچیز حول محور برنج شکل گرفت.
آیا شروع تمدن برنج در مازندران به شکل عادی و تدریجی رخ داده یا طرحی اندیشیده و انقلابی بوده است؟
کشت سنتی برنج بسیار پیچیدهتر از کشت غلات دیگر بوده است و اصطلاحات ویژهی خود را داشته است. کشتزار به وسیلهی گاو مازندرانی شخم زده میشد که کار دشواری بود. این گاو ویژگیهای منحصر به فردی دارد که آن را از سایر گاوهای ایرانی متمایز میکند و از نظر مورفولوژی با گاوپونوَر مطابقات میکند (شهرستان پیلیبیت در ایالت اُتارپِرادِش و برخی نواحی نپال زیستگاه این نوع گاو است). گاو جنگلی، شیر و گوشت نسبتاً کمی میدهد و عمدهی ارزش آن به بارکشی و شخم زدن زمین است (به گونهای که در یک روز 4000 متر زمین را هم شخم میزند) و به ویژه مناسب شخم زدن زمینهای شیبدار مازندران است (همان: 33- 70).
انواع گاو و گاوداری نیز (همچون کشت برنج و ابزار کار) اصطلاحات ویژهی خود را داشته است. این اصطلاحات از زمانی به کار گرفته شدند که کشت برنج و پرورش گاو در مازندران رایج شد و تا امروز هم به کار گرفته میشوند. این اصطلاحات مربوط به کدام زبان است؟ و کشتگاههای برنج در مازندران کی و چگونه به وجود آمدند؟ بر اساس کاوشهای باستانشناسی و نوشتههای یونانی، حداقل تا زمان اسکندر کشت برنج و پرورش گاو مازندرانی در مازندران سابقهای نداشته و فقیر و عقبمانده و کم جمعیت بودن اقوام ساکن فرشوادگر هم در تعارض با نتایج فرهنگ و تمدن حاصل از کشت برنج است به نظر میرسد کشت برنج و پرورش گاو ابتدا در مازندران اصلی که به دامغان نزدیکتر بود، رایج شد و از آن جا گسترش یافت؛ به ویژه اگر بپذیریم کشت برنج و پرورش گاو با نقشهای از پیش اندیشیده آغاز شد طبعاً کشت برنج زمانی میتوانست رونق بیابد که استفاده از ابزار آهنی رواج یافته باشد. به وجود آوردن برنجستانهایی چون اِسپهورد شوراب با قطع درختان و ریشهکن و تراسبندی و آماده کردن زمین جهت کشت برنج جز به وسیلهی ابزار آهنی میسر نبوده است. تمام اینها دانش فنی بالایی میخواست. گرفتن سردهنه از رود تجن و حفر کانال (باز یا بسته) و به وجود آوردن نهر برای آبیاری دائمی کشتگاههای برنج هم مستلزم کار فنی سنگین و دانش بالا بوده است؛ کشت برنج و آبیاری و به ثمر رساندن آن هم دانش بالایی میخواست (همان: 117- 145).
بر اساس کاوشهای باستانشناسی و نوشتههای یونانی، حداقل تا زمان اسکندر کشت برنج و پرورش گاو مازندرانی در مازندران سابقهای نداشته و فقیر و عقبمانده و کم جمعیت بودن اقوام ساکن فرشوادگر هم در تعارض با نتایج فرهنگ و تمدن حاصل از کشت برنج است
***
چه کسانی با ابزار آهنی و دانش فنی بالا آن کشتگاهها و نهرها را به وجود آوردند و به کشت برنج پرداختند و با کدام هزینه این کار انجام شده است و کدام حکومت بانی این امر بوده است؟
مجموعه عوامل یاد شده در مازندران دورهی باستان تحولی عظیم به وجود آوردند؛ به ویژه نهر اسپهورد و دهستان اسپهورد شوراب یک شاهکار مهندسیاند که در زمانهی خود تغییر بنیادی و مهم در شیوهی کار و معیشت مردم به وجود آوردند؛ افزایش جمعیت و انباشت و ثروت را در مازندران موجب شدند و اگر در حال حاضر کتیبه یا سفال یا بنایی باستانی در مازندران پیدا نشده، اینها خود از هر مرجعی قابل استنادترند. اینها مراجعی غیر تاریخنگارانهاند که خود بخشی از رویداد بودهاند و هرگز آمیخته به ذهنیت وقایعنگار نیستند وجود اینها بیانگر ثروت، قدرت، فرهنگ پیشرفته و جمعیت بسیار است. چون قومی که اینها را به وجود آورده دانش بالایی داشته و نقش برنج در افزایش جمعیت جهان، ارزش تجاری برنج و مصرف دارویی آن در جهان باستان (به ویژه در دورهی سلوکیان و اشکانیان) روشن است و تولیدکنندگان برنج چون برنج چون چین و هند، علاوه بر مزیتهای یاد شده دارای فرهنگ پیشرفته هم بودهاند و در ارتباط با مازندران، برنجستانها و نهرها و گاوها و فرهنگ کشت برنج و تغذیهی مردم از برنج، خود از هر نوشتهای گویاتر است. حال مسأله این است که این کارهای شگرف به دست کدام قوم و در چه زمانی انجام گرفته است؟ آیا اقوامی چون آماردها این کارها را کردهاند یا قومی مهاجر؟ قوم آمارد که در دورهی هخامنشیان و سلوکیان ساکن غرب تجن بودند. مبدع این طرحهای عظیم بودند یا قومی مهاجر که اکنون ساکن فرشوادگر هستند و کشت برنج و پرورش گاو اکنون کار آنهاست؟
پژوهشهای باستانشناسی نشان میدهد لااقل تا دوران دوم عصر آهن نشانههایی از کشت برنج در منطقه وجود نداشته است. علاوه بر آن، گوسفندسانان و گوزن و خوک منبع تغذیه بودهاند اما نشانی از استخوان گاو نیست! در دوره هخامنشیان آماردها در میان اقوام خراجپرداز نبودهاند و هدیهای هم نمیدادند؛ در واقع ایالت آنها برای شاهان هخامنشی اهمیتی نداشته است، چرا؟ چون تمدن برنج در آن نواحی شکل نگرفته بود وگرنه همان تحول شگرفی که در هند پدید آمد حداقل در شکلی محدودتر میبایست در مازندران و گیلان عهد هخامنشیان به وجود میآمد ولی شاهد آن نیستیم و اقوام آن جا در نوشتههای یونانی عقبمانده توصیف میشوند. به ویژه مورخان عهد اسکندر که از آن حوالی عبور کردهاند آماردها را قومی فقیر، عقبمانده و راهزن توصیف میکنند و با وجود عبور اسکندر در تابستان، یعنی فصل کشت و کار برنج، این کاتبان اشارهای به دشتستان شالی یا شبکههای آبیاری در منطقه نمیکنند و شواهد حاکی از فقدان فرهنگ کشت برنج در منطقه است. از طرفی در سدهی دوم پیش از میلاد ژانگ کیان در گزارش خود به خاقان چین، به رواج چشمگیر کشت برنج در نواحی جنوب شرقی دریای خزر اشاره میکند. برنجکاران در جهان آن روز مولّد ثروت و قدرت و فرهنگ بودهاند، کاری که از مردم آمارد ساخته نبود و اگر مردم آمارد مولّد ثروت بودند میبایست به منطقهی آنان توجهی ویژه شود و شرایط تولید برنج و امنیت کافی برای آنها در منطقه از سوی شاهان سلوکی و اشکانی فراهم آید. ولی برخلاف انتظار، فرهاد یکم، شاه اشکانی، در جنگی سه ساله آماردها را از منطقه میراند و در جایی دیگر اسکان میدهد؛ آیا این کار دشوار و ظاهراً بیهوده برای توسعهی کشتزارهای برنج و امن ساختن محل برای تولیدکنندگان برنج نبوده است؟ (همان: 117 - 145).
قوم گیلک که اکنون ساکن فرشوادگر هستند، آیا ادامهی همان اقوام اولیه مثل آمارد، کاسپی، کادوسی و ... هستند و از آمیزش آنها و رشد تدریجی تمدن برنج پدید آمدهاند؟ یا اینان از جایی دیگر آمدهاند و تمدن برنج را با خود آوردهاند؟
فرهنگ کشت برنج، حافظ عناصر هویتی قوم گیلک هم بوده است؛ پس علاوه بر اصطلاحات کشاورزی و دامداری (که از زمان رونق کشت برنج و پرورش گاو کاربرد داشته) آیا عنصر دیگری از فرهنگ مردم گیلک هم با برنج به مازندران نیامده و حفظ نشده است؟ بسیاری از این عناصر که اکنون گنگ هستند و منشأ آنها پیدا نیست میتواند به شکلگیری تمدن برنج مربوط باشد و اگر بدانیم تمدن برنج در مازندران چگونه، کی و به دست چه کسانی شکل گرفت، آیا میتوانیم با آن تئوری بسیاری از پدیدههایی را که نظریات موجود قادر به تبیین آنها نیستند، توضیح دهیم؟ در واقع باید این پرسش دوباره مطرح شود که آیا همه چیز حول محور برنج شکل نگرفت؟
بر اساس کاوشهای باستانشناسی و نوشتههای یونانی، حداقل تا زمان اسکندر کشت برنج و پرورش گاو مازندرانی در مازندران سابقهای نداشته و فقیر و عقبمانده و کمجمعیت بودن اقوام ساکن فرشوادگر هم در تعارض با نتایج فرهنگ و تمدن حاصل از کشت برنج است؛ اما در اوایل کار اشکانیان، ژانگ کیان از کشت وسیع برنج در نواحی جنوب شرقی دریای خزر یاد میکند و جنگ فرهاد یکم اشکانی هم که به راندن آماردها از منطقه منجر شد، احتمالا جهت ایجاد امنیت برای برنجکاران و گسترش برنج کاری بوده، وگرنه چرا باید سه سال بجنگد تا قومی را که مولّد ثروت بودند از وطن اصلیشان بیرون کند؟ برنجستانهای عظیم و نهرها (شاهکارهای مهندسی)، فرهنگ کشت برنج و پرورش گاو و هر چیزی که حول آن شکل گرفته است و تغذیهی مردم از برنج و اهمیت برنج در جهان باستان خود گواهاند که تحولی عظیم در مازندران باستان رخ داده و شکلگیری تمدن برنج گواهاند که تحولی عظیم در مازندران باستان رخ داده و شکلگیری تمدن برنج نقطهی عطفی در تاریخ مازندران بوده است. پس میتوان پذیرفت که در برههی زمانی میان آمدن اسکندر و گزارش ژانگ کیان، قوم گیلک از جایی مهاجرت کرده و تمدن برنج را در مازندران شکل دادهاند.
در آن برهه از تاریخ، تمدن هند در اوج شکوه خود بود و امپراتوری هند در اوج قدرت و ثروت خود برآوردها نشان میدهد که هند نزدیک پنجاه میلیون (یعنی ثلث جهان آن روز) جمعیت داشته است در حالی که جمعیت، در وسعت ایران امروز، به تخمین در یک تا دو میلیون نفر خلاصه میشده است (همان: 269). مردم هند کشاورزان و دامداران بسیار پیشرفتهی آن دوره از تاریخ جهان محسوب میشدند و بازرگانان هندی در جادهی ابریشم به تجارتی پُررونق میپرداختند و کالاهای متعددی، از جمله برنج را میفروختند. این رونق تمدن در هند، موجب مهاجرت هندوها به بسیاری از نقاط جهان از جمله ارمنستان شد (که از دریای خزر تا دریای سیاه گسترده بود). به گفتهی کتاب تاریخ تارُن در سال 149 ق م مهاجرینی هندو از کَنه اوج (در شمال هند یعنی اُتارپِرادِش) به ارمنستان آمدند و با استقبال گرم فرمانروای وقت ارمنستان رو به رو شدند؛ در قرن چهارم میلادی بیست شهر متعلق به آنها بود و هندوها بخشی قابل توجه از مردم ارمنستان محسوب میشدند و ارتشی دههزار نفری از جنگاوران خود داشتند (همان: 101- 108).
در فاصلهی هند و روم، جلگهی مازندران و گیلان شباهتی بیمانند به طبیعت حوزهی رود گنگ دارد. ناحیهی پیلی بیت و نواحی اطراف آن از حیث ارتفاع، میزان باران، وجود جنگل و رودخانه، نباتاتی مانند مرکبات و کشت با اهمیت برنج شباهتهای فراوانی با مازندران دارند. به علاوه، گاوپونور در پیلی بیت با گاو مازندرانی مطابقت میکند (همان: 33- 70). اصطلاحات مربوط به دامداری، کشاورزی، ابزار کار؛ مجموعه واژههای مربوط به محیط منزل، محل سکونت، لوازم آشپزخانه و نام بسیاری از حیوانات، پرندگان، درختان، مرکبات و نیشکر به زبان سنسکریت کلاسیک است و برخی ویژگیهای دستوری و نیز حروف ندا و صامت و مصوّت در زبان گیلکی مازندرانی منطبق با سنسکریت کلاسیک است (مجموعه آثار کولاییان).
با پذیرش این که گیلکها مهاجرانی بودند که از شمال هند آمدند و با دانش فنی بالا و کار سنگین خود این برنجستانها و نهرها و روستاها و شهرها را به وجود آوردند آیا نام این بناهای تاریخی به زبان مهاجران معنا نمیدهد؟ میبینیم که کثیری از آنها در زبان سنسکریت کلاسیک معنای خود را پیدا میکنند، به ویژه در حوزهی تجن در باریکهای به طول 40 تا 50 کیلومتر نام روستاها با سنسکریت کلاسیک مطابقت میکند و نام برنجستانهایی چون سِمِسکَنده و اِسپهوَرد شوراب (که سهم آبشان از رود تجن است) در زبان سنسکریت کلاسیک معنا میدهد (همان: 136- 137).
میتوان پذیرفت گیلکها مهاجرینی از اتارپرادش هند بودهاند که تمدن و فرهنگ برنج را در مازندران و گیلان به وجود آوردهاند احتمالاً این کار در زمانی صورت گرفته که روابط امپراتوری سلوکیان و امپراتوری هند در اوج خود بوده، کشوری میان آنها حائل نبوده و ثبات داخلی در هر دو برقرار بوده است؛ یعنی در دورهای که سلوکوس نیکاتور بخش مهمی از خاک خود را به همراه دخترش به چندرا گوپتا، امپراتور هند، واگذار کرد و پانصد فیل جنگی دریافت نمود (همان: 268- 274).
پاسخ به این پرسش محوری و کشف این سررشته مسائل به ناگهان پاسخهای بسیاری را به ذهن میآورد؛ اکنون بسیاری از عناصر فرهنگی قوم گیلک و سرزمین مازندران را که ریشهی نامعلومی داشتند میتوان در فرهنگ هند باستان دید: وزن اشعار اصیل مازندرانی یعنی آقاتیکا، لَیلی جان و اَمیری با سه وزن عروضی در ادبیات سنسکریت کلاسیک مطابقت میکند و حتی شکل درست و معنای واژگان گنگ امیر و لیلی جان در زبان سنسکریت پیدا میشود (در واقع با پاسخ به پرسش اصلی، تحقیقی بسیار پهنانگر در حال شکلگیری است که میتواند به تکوین رشتهی گیلکشناسی منجر شود). هنگامی که معلوم شد آن کسانی که با دانش فنی بالای خود تمدن برنج را به وجود آوردهاند هندی بودهاند؛ به دنبال نشانههای دیگر، پی میبریم گاو مازندرانی با گاو پونور مطابقت میکند، یا پی میبریم بسیاری از واژهها و ویژگیهای دستوری گیلکی با سنسکریت مطابقت میکند؛ وزن عروضی و اصطلاحات مربوط به شعر و ادبیات مازندرانی در ادبیات هند باستان پیدا میشوند؛ واژههایی چون وَرِند، مازندران، ساری، آمل، فرشوادگر، گیل، مُختباد و نام خاندانهایی چون کاردَر، بِریمان و اِندِرامی در سنسکریت معنا میدهند و این کشفها خود دلایل حضور هندیها را قوت میبخشد؛ وقتی سررشته پیدا شود، بسیاری از نقاط مبهم تاریخ بر ما روشن میشوند!
نکتهی دیگر واژهی «دِو» در زبان گیلکی مازندرانی است، که معادل واژههایی چون لرد، ارباب، عالی جناب، عالی مقام (جهت احترام گذاشتن به شخص مورد نظر) به کار میرفته و هنوز هم به شکلی محدود به کار میرود. در زبانهای ایرانی واژهی «دیو» معادل پلید و اهریمن است، اما در زبان سنسکریت، واژهی «دِوَ» معادل خداوند و ارباب و عالیجناب به کار میرود و دقیقاً منطبق با واژهی دیو در زبان گیلکی است. به ویژه که هر دو با کسرهی ممتد ادا میشوند؛ واژهی دیو در فرهنگ مردم مازندران بسیار ریشهدار بوده است، به گونهای که بارزترین نشانهی هویتی مازندرانیان، دیو بودن آنان بوده است، چنان که امیر تیمور میگوید: سکنه تبرستان عقیده دارند که از نژاد دیو هستند و اسم تمام امرای تبرستان دیو است و برخی از آنان خود را از سلالهی دیو سفید میدانند (بریون 1385: 250). در دورهی صفویه (در کتب متعدد) با طایفهی دیو مواجه میشویم که فئودال سوادکوه و حاکم بر مازندران بودهاند و نامهایی چون میرک دیو (میر بزرگ دیو)، لهراسب دیو، سهراب دیو، بیگم دیو، شمسالدین دیو اول، شمسالدین دیو ثانی والوند دیو داشتهاند؛ میتوان گفت این عنصر فرهنگی ریشه در مهاجرت هندوها به مازندران دارد، مهاجرانی که مطابق رسوم، مردم عالی مقام را از روی احترام دِوَ خطاب میکردند. هم چنین بر پایهی برخی شواهد زبانی و تاریخ شفاهی، وَرِند شاهنشین مازندران باستان بوده و مردم بِریمان (ساکن کولا و ورند) همان کاست برهمن و دیوان ورن هستند، که میتوان ادعا نمود نوشتن را به شاه اشکانی آموختهاند؛ نیز واژهی «باکالیجار» در دورهی اسلامی مکرر لقب فئودالهای مازندران بوده: باکالیجار کولا، باکالیجار سِوادکوهی، بالکالیجار کوسارِج. باکالیجار برای قابوس وشمگیر به عربی شمسالمعالی میشود. این اصطلاح در سنسکریت (خورشید منطقه) یا (چراغ ولایت) معنا میدهد (کولاییان 1391: 117- 145).
میبینیم که پاسخ به مسألهی اصلی، چون نورافکنی زوایای تاریک تاریخ را روشن میکند؛ و بسیاری از واژههای اصیل و نشانههای هویتی مردم مازندران در سنسکریت معنای درست خود را پیدا میکنند. در حالی که پیشتر تمام واژهها را به زبانهای فارسی، پهلوی، اوستایی و حتی ترکی و عربی ارتباط میدادند و معنای درستی از کار در نمیآمد و کار پیش نمیرفت. چون زبانشناسان و تاریخپژوهان سر رشته را گم کرده بودند و نمیدانستند نقطهی عطف تاریخ مازندران کجاست و قومیت گیلک چگونه شکل گرفته است و هم چون کسی بودند که انگشتری را در تاریکی گم کرده بود ولی در روشنایی آن را میجست، تنها به این دلیل که در تاریکی نمیتواند ببیند!
در پایان باید گفت با توجه به این که در مورد تاریخ مازندران باستان (بر خلاف دورهی اسلامی) هیچ مرجع تاریخنگارانهای (اعم از کتاب، کتیبه، سند) نداریم که به ما ریشهی قومیت گیلک را نشان بدهم و مهمتر از همه این که نمیدانیم مردم مازندران باستان چه اندیشهای داشتند و آیا اصلاً تولید اندیشه میکردند؟ آیا نباید به مراجع غیرتاریخنگارانه روی بیاوریم؟ مثل برنجستانها و نهرهای ساخته شده گاو مازندرانی، شیوهی سنتی کشت برنج و پرورش گاو، نام بناها و ...؟ اینها گزارشی از یک رویداد نیستند که توسط وقایعنگار و آمیخته با ذهنیت وی ارائه رویداد مرتبط میکنند. آشنایی با تواریخ محلی، اهمیت برنج در جهان باستان و تجارت ابریشم؛ و آشنایی با تاریخ برنج و سرمنشأ برنج است که میتواند ما را در روشن ساختن تاریخ مازندران و قوم گیلک یاری کند. بادی بدانیم در گذشته جنگ سدی در برابر انسان بوده است؛ مثلاً جنگلهای آلمان در اروپا یا همین جنگلهای خودمان مانع توسعهی تمدن انسانی میشدند و تنها هنگامی که انسان از ابزار آهنی به مثابه ابزار کشاورزی استفاده کرد، توانست به جنگ درختان برود و جنگلها را آباد کند. (در زبان گیلکی جنگل معنای خرابه هم میدهد و هر جا را رها کنی، آخرش خرابه میشود، جِنگِل میشود؛ این ویژگی طبیعت است). سکونت دائمی و انبوه در نواحی جنگلی و جلگهای مازندران و گیلان تنها زمانی میسر میشد که کشت برنج رواج یافته باشد، کشت سنتی برنج بسیار پیچیده بود اما آفتهای کمتری نسبت به سایر غلات داشت و این سرزمین مناسب کشت برنج بود و تمدنی که در این نواحی میبایست شکل بگیرد، تمدن برنج بود نه چیز دیگر!
منابع تحقیق :
بریون، مارسل (1385). منم تیمور جهانگشا، ترجمه ذبیحالله منصوری، تهران: بهزاد.
کولاییان، درویش علی (1385). ساری و آغاز تمدن برنج در گیلان و مازندران. ساری: شلفین.
کولاییان، درویش علی (1388). مازندرانی و سنسکریت کلاسیک - روایت واژهها. تهران: چشمه.
کولاییان، درویش علی (1391). نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان (مجموعه مقالات). رشت: گیلکان.
منبع مقاله :
ماهنامه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 180
درویش علی کولاییان در سال 1327 در ساری و در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد در رشتهی مهندسی مکانیک، مدرک کارشناسی ارشد را در پلی تکنیک پورتسموث انگلستان به دست آورد و سپس به وطن بازگشت. وی با انتشار کتاب ساری و آغاز تمدن برنج، نظریهی مهاجرت هندوها به مازندران و شکلگیری تمدن برنج را مطرح کرد. سپس در کتاب مازندرانی و سنسکریت کلاسیک قریب چهار صد واژهی مازندرانی را با زبان سنسکریت کلاسیک مطابقت داد. او در ادامه مقالات متعددی را در وبسایت kulaian.com ارائه کرد و در آنها فونتیک، وزن اشعار کهن و سنتی و برخی ویژگیهای دستوری مازندرانی را با سنسکریت کلاسیک مطابقت داد و واژهها و اصطلاحات دیگری را شاهد مثال آورد؛ گاو مازندرانی را از لحاظ مورفولوژی با نوعی گاوهندی مطابقت داد .... و نتیجه گرفت که گروهی از شمال هند در زمان سلوکیان و با رضایت آنان به حوزهی تجن کوچیدهاند و تمدن برنج را آغاز کردهاند. فرهنگ غذایی پیشرفته، عدم قحطی، زمین و آب کافی و تغذیه از برنج، جمعیت مهاجران را به گونهای چشمگیر افزایش میدهد. در سرزمین جدید اشکانیان نقش کشاتریا را به عهده میگیرند و از درآمیختن هندوهای مهاجر با قوم پارتی قوم گیلِک شکل میگیرد و زبان گیلِکی در شکل زبانی دورگه متولد میشود. شماری از مقالات مهندس کولاییان با مقدمهی دکتر منوچهر ستوده در کتاب نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان به چاپ رسید. نتایج شگفتانگیزی که کولاییان به آن رسیده (کلیله و دمنه اثر حکیمان مازندرانی است! چگونگی پایان کار حکومت فرزندان جَسنَف، به دست کاوس، برادر انوشیروان، در هیچ یک از منابع مکتوب تشریح نشده، اما به شکل اسطورهی در هفتخوان رستم در شاهنامه آمده است!) و روش غیر متعارف وی، بسیاری را با این پرسش رو به رو کرده است که محور مرجعیت در کارهای وی با چیست؟ گروهی پنداشتهاند که وی تنها بر اساس چند تشابه واژگانی به نتایج فوق رسیده است، در حالی که تحقیقات زبانشناختی، مورفولوژی یا ژنتیک، هر کدام تنها بخشی از پازل تئوری تاریخی کولاییان هستند؛ کولاییان با فهم این که همه چیز در مازندران از جمعیت، زبان، ادبیات، گاو و سکونتگاه مردم برآمده از فرهنگی خاص و شیوه تولید آنان یعنی کشت برنج است، به این پرسش علمی رسیده که تمدن برنج در مازندران کی و به دست چه کسانی آغاز شده است؟ در این جا میخواهم تا شما از زاویه دید کولاییان به تاریخ مازندران بنگرید (ارجاعات به کولاییان تنها برداشت نویسندهاند.)
شروع تولید برنج در مازندران و صدور آن به کشورهای حوزهی مدیترانه، هم فاصله را بسیار کم میکرد و هم فرصتی عالی برای رشد فرهنگ و تمدن بر آمده از کشت برنج در مازندران بود. در واقع، همه چیز حول محور برنج شکل گرفت.
در سرزمین ایران اقوام مختلفی میزیند و به یکدیگر پیوند خوردهاند، که تاریخ بسیاری از ایشان تاریک است؛ این تاریکی در مورد تاریخ قوم گیلک بارزتر است. کافی است از خود بپرسیم که سکونت دائمی و انبوه در نواحی جنگلی و جلگهای مازندران و گیلان از چه زمانی آغاز شد؟ در استانهای مازندران و گیلان (که هیچوقت دچار قحطی نمیشدند) قوم فقیر آمارد و اقوام تنک جمعیت دیگری میزیستند؛ اکنون قوم گیلک عمدهی ساکنان آن نواحیاند و به زبان گیلکی سخن میگویند. اینها از چه زمانی به این نواحی آمدند؟ تمدن برنج از چه زمانی در این مناطق شکل گرفت؟
در مازندران و گیلان کوههای البرز مانع ارتباط ساده با فلات ایران میشد و جادهی ابریشم مستقیماً از آن نواحی نمیگذشت؛ اما میان ساری و دامغان کوهها کمارتفاعتر و راه ارتباطی آسان بود؛ و دامغان در حساسترین موقع ارتباطی بود. مازندرانیان کالاهای خود را به این شهر عمده میآوردند، میفروختند یا به دیگر نقاط جهان صادر میکردند. از مهمترین و گرانترین کالاها جهت فروش برنج بود؛ برنج نقشی ویژه در افزایش جمعیت جهان داشته است و در تجارت روم و هند (از طریق جاده ابریشم) ابتدا چون دارو قلمداد میشد. ولی فرهنگ کشت برنج برخلاف فرهنگ مصرف آن سابقه و رونقی طولانی در منطقه نداشته است و مناطقی چون هند که برنج تولید میکردند، بسیار ثروتمند و بسیار پرجمعیت بودند (کولاییان 1391: 117- 145). شروع تولید برنج در مازندران و صدور آن به کشورهای حوزهی مدیترانه، هم فاصله را بسیار کم میکرد و هم فرصتی عالی برای رشد فرهنگ و تمدن برآمده از کشت برنج در مازندران بود. در واقع، همه چیز حول محور برنج شکل گرفت. در مازندران اصلی، به ویژه حوزهی تجن، نواحی متعددی به کشت برنج اختصاص دارد که بارزترین آنها دهستان اسپهوَرد شوراب است. اسپهوَرد چند هزار هکتار وسعت دارد، چند ده کیلومتر نهر (اصلی و فرعی) آن را آبیاری میکنند و چند هزار تُن برنج محصول آن بوده است. اراضی این دهستان یکپارچه بوده و طبعاً ثروت فراوان از آن حاصل میشده است. وجود شهر ساری به خاطر این دهستان بوده است؛ شهرها در مازندران در نزدیکی شالیزارها شکل میگرفتند، چون جز کشت برنج که غذا را تأمین و تجارت را تضمین میکرد، چیز دیگری نمیتوانست توجیهکنندهی زندگی در جلگهها و کار در کشتگاهها (آن هم در هوای شرجی تابستان) باشد. پس قدمت اسپهورد شوراب و شالیکاری در مازندران از قدمت ساری و شهرنشینی بیشتر است (نهرها و کشتگاههای برنج در مازندران به دورهی اساطیر برمیگردند). آثار باقی مانده از شبکههای آبیاری و سطح زیر کشت برنج نشانگر جمعیت بالنسبه زیاد در مازندران باستان است. از سویی جمعیت در مناطق خشک و کم باران در فلات در گذشته کم بوده است و این یعنی وزنهی جمعیتی مازندران و حتی حوزهی تجن درون امپراتوری ایران به نسبت بسیار با اهمیتتر از امروز بوده است (همان: 15- 32).
نزدیکی مازندران به دامغان و دسترسی آسان به جادهی ابریشم، امکان تولید و صدور انبوه برنج به کشورهای واقع در غرب، به ویژه روم و مصر، را فراهم کرده بود. اگرچه هند و چین عمده تولیدکنندگان برنج بودهاند، اما فاصلهی آنها با حوزهی مدیترانه خیلی زیاد بود. شروع تولید برنج در مازندران و صدور آن به کشورهای حوزهی مدیترانه، هم فاصله را بسیار کم میکرد و هم فرصتی عالی برای رشد فرهنگ و تمدن برآمده از کشت برنج در مازندران بود. در واقع، همهچیز حول محور برنج شکل گرفت.
آیا شروع تمدن برنج در مازندران به شکل عادی و تدریجی رخ داده یا طرحی اندیشیده و انقلابی بوده است؟
کشت سنتی برنج بسیار پیچیدهتر از کشت غلات دیگر بوده است و اصطلاحات ویژهی خود را داشته است. کشتزار به وسیلهی گاو مازندرانی شخم زده میشد که کار دشواری بود. این گاو ویژگیهای منحصر به فردی دارد که آن را از سایر گاوهای ایرانی متمایز میکند و از نظر مورفولوژی با گاوپونوَر مطابقات میکند (شهرستان پیلیبیت در ایالت اُتارپِرادِش و برخی نواحی نپال زیستگاه این نوع گاو است). گاو جنگلی، شیر و گوشت نسبتاً کمی میدهد و عمدهی ارزش آن به بارکشی و شخم زدن زمین است (به گونهای که در یک روز 4000 متر زمین را هم شخم میزند) و به ویژه مناسب شخم زدن زمینهای شیبدار مازندران است (همان: 33- 70).
انواع گاو و گاوداری نیز (همچون کشت برنج و ابزار کار) اصطلاحات ویژهی خود را داشته است. این اصطلاحات از زمانی به کار گرفته شدند که کشت برنج و پرورش گاو در مازندران رایج شد و تا امروز هم به کار گرفته میشوند. این اصطلاحات مربوط به کدام زبان است؟ و کشتگاههای برنج در مازندران کی و چگونه به وجود آمدند؟ بر اساس کاوشهای باستانشناسی و نوشتههای یونانی، حداقل تا زمان اسکندر کشت برنج و پرورش گاو مازندرانی در مازندران سابقهای نداشته و فقیر و عقبمانده و کم جمعیت بودن اقوام ساکن فرشوادگر هم در تعارض با نتایج فرهنگ و تمدن حاصل از کشت برنج است به نظر میرسد کشت برنج و پرورش گاو ابتدا در مازندران اصلی که به دامغان نزدیکتر بود، رایج شد و از آن جا گسترش یافت؛ به ویژه اگر بپذیریم کشت برنج و پرورش گاو با نقشهای از پیش اندیشیده آغاز شد طبعاً کشت برنج زمانی میتوانست رونق بیابد که استفاده از ابزار آهنی رواج یافته باشد. به وجود آوردن برنجستانهایی چون اِسپهورد شوراب با قطع درختان و ریشهکن و تراسبندی و آماده کردن زمین جهت کشت برنج جز به وسیلهی ابزار آهنی میسر نبوده است. تمام اینها دانش فنی بالایی میخواست. گرفتن سردهنه از رود تجن و حفر کانال (باز یا بسته) و به وجود آوردن نهر برای آبیاری دائمی کشتگاههای برنج هم مستلزم کار فنی سنگین و دانش بالا بوده است؛ کشت برنج و آبیاری و به ثمر رساندن آن هم دانش بالایی میخواست (همان: 117- 145).
بر اساس کاوشهای باستانشناسی و نوشتههای یونانی، حداقل تا زمان اسکندر کشت برنج و پرورش گاو مازندرانی در مازندران سابقهای نداشته و فقیر و عقبمانده و کم جمعیت بودن اقوام ساکن فرشوادگر هم در تعارض با نتایج فرهنگ و تمدن حاصل از کشت برنج است
***
چه کسانی با ابزار آهنی و دانش فنی بالا آن کشتگاهها و نهرها را به وجود آوردند و به کشت برنج پرداختند و با کدام هزینه این کار انجام شده است و کدام حکومت بانی این امر بوده است؟
مجموعه عوامل یاد شده در مازندران دورهی باستان تحولی عظیم به وجود آوردند؛ به ویژه نهر اسپهورد و دهستان اسپهورد شوراب یک شاهکار مهندسیاند که در زمانهی خود تغییر بنیادی و مهم در شیوهی کار و معیشت مردم به وجود آوردند؛ افزایش جمعیت و انباشت و ثروت را در مازندران موجب شدند و اگر در حال حاضر کتیبه یا سفال یا بنایی باستانی در مازندران پیدا نشده، اینها خود از هر مرجعی قابل استنادترند. اینها مراجعی غیر تاریخنگارانهاند که خود بخشی از رویداد بودهاند و هرگز آمیخته به ذهنیت وقایعنگار نیستند وجود اینها بیانگر ثروت، قدرت، فرهنگ پیشرفته و جمعیت بسیار است. چون قومی که اینها را به وجود آورده دانش بالایی داشته و نقش برنج در افزایش جمعیت جهان، ارزش تجاری برنج و مصرف دارویی آن در جهان باستان (به ویژه در دورهی سلوکیان و اشکانیان) روشن است و تولیدکنندگان برنج چون برنج چون چین و هند، علاوه بر مزیتهای یاد شده دارای فرهنگ پیشرفته هم بودهاند و در ارتباط با مازندران، برنجستانها و نهرها و گاوها و فرهنگ کشت برنج و تغذیهی مردم از برنج، خود از هر نوشتهای گویاتر است. حال مسأله این است که این کارهای شگرف به دست کدام قوم و در چه زمانی انجام گرفته است؟ آیا اقوامی چون آماردها این کارها را کردهاند یا قومی مهاجر؟ قوم آمارد که در دورهی هخامنشیان و سلوکیان ساکن غرب تجن بودند. مبدع این طرحهای عظیم بودند یا قومی مهاجر که اکنون ساکن فرشوادگر هستند و کشت برنج و پرورش گاو اکنون کار آنهاست؟
پژوهشهای باستانشناسی نشان میدهد لااقل تا دوران دوم عصر آهن نشانههایی از کشت برنج در منطقه وجود نداشته است. علاوه بر آن، گوسفندسانان و گوزن و خوک منبع تغذیه بودهاند اما نشانی از استخوان گاو نیست! در دوره هخامنشیان آماردها در میان اقوام خراجپرداز نبودهاند و هدیهای هم نمیدادند؛ در واقع ایالت آنها برای شاهان هخامنشی اهمیتی نداشته است، چرا؟ چون تمدن برنج در آن نواحی شکل نگرفته بود وگرنه همان تحول شگرفی که در هند پدید آمد حداقل در شکلی محدودتر میبایست در مازندران و گیلان عهد هخامنشیان به وجود میآمد ولی شاهد آن نیستیم و اقوام آن جا در نوشتههای یونانی عقبمانده توصیف میشوند. به ویژه مورخان عهد اسکندر که از آن حوالی عبور کردهاند آماردها را قومی فقیر، عقبمانده و راهزن توصیف میکنند و با وجود عبور اسکندر در تابستان، یعنی فصل کشت و کار برنج، این کاتبان اشارهای به دشتستان شالی یا شبکههای آبیاری در منطقه نمیکنند و شواهد حاکی از فقدان فرهنگ کشت برنج در منطقه است. از طرفی در سدهی دوم پیش از میلاد ژانگ کیان در گزارش خود به خاقان چین، به رواج چشمگیر کشت برنج در نواحی جنوب شرقی دریای خزر اشاره میکند. برنجکاران در جهان آن روز مولّد ثروت و قدرت و فرهنگ بودهاند، کاری که از مردم آمارد ساخته نبود و اگر مردم آمارد مولّد ثروت بودند میبایست به منطقهی آنان توجهی ویژه شود و شرایط تولید برنج و امنیت کافی برای آنها در منطقه از سوی شاهان سلوکی و اشکانی فراهم آید. ولی برخلاف انتظار، فرهاد یکم، شاه اشکانی، در جنگی سه ساله آماردها را از منطقه میراند و در جایی دیگر اسکان میدهد؛ آیا این کار دشوار و ظاهراً بیهوده برای توسعهی کشتزارهای برنج و امن ساختن محل برای تولیدکنندگان برنج نبوده است؟ (همان: 117 - 145).
بیشتر بخوانید: تاریخ و جغرافیای استان مازندران
قوم گیلک که اکنون ساکن فرشوادگر هستند، آیا ادامهی همان اقوام اولیه مثل آمارد، کاسپی، کادوسی و ... هستند و از آمیزش آنها و رشد تدریجی تمدن برنج پدید آمدهاند؟ یا اینان از جایی دیگر آمدهاند و تمدن برنج را با خود آوردهاند؟
فرهنگ کشت برنج، حافظ عناصر هویتی قوم گیلک هم بوده است؛ پس علاوه بر اصطلاحات کشاورزی و دامداری (که از زمان رونق کشت برنج و پرورش گاو کاربرد داشته) آیا عنصر دیگری از فرهنگ مردم گیلک هم با برنج به مازندران نیامده و حفظ نشده است؟ بسیاری از این عناصر که اکنون گنگ هستند و منشأ آنها پیدا نیست میتواند به شکلگیری تمدن برنج مربوط باشد و اگر بدانیم تمدن برنج در مازندران چگونه، کی و به دست چه کسانی شکل گرفت، آیا میتوانیم با آن تئوری بسیاری از پدیدههایی را که نظریات موجود قادر به تبیین آنها نیستند، توضیح دهیم؟ در واقع باید این پرسش دوباره مطرح شود که آیا همه چیز حول محور برنج شکل نگرفت؟
بر اساس کاوشهای باستانشناسی و نوشتههای یونانی، حداقل تا زمان اسکندر کشت برنج و پرورش گاو مازندرانی در مازندران سابقهای نداشته و فقیر و عقبمانده و کمجمعیت بودن اقوام ساکن فرشوادگر هم در تعارض با نتایج فرهنگ و تمدن حاصل از کشت برنج است؛ اما در اوایل کار اشکانیان، ژانگ کیان از کشت وسیع برنج در نواحی جنوب شرقی دریای خزر یاد میکند و جنگ فرهاد یکم اشکانی هم که به راندن آماردها از منطقه منجر شد، احتمالا جهت ایجاد امنیت برای برنجکاران و گسترش برنج کاری بوده، وگرنه چرا باید سه سال بجنگد تا قومی را که مولّد ثروت بودند از وطن اصلیشان بیرون کند؟ برنجستانهای عظیم و نهرها (شاهکارهای مهندسی)، فرهنگ کشت برنج و پرورش گاو و هر چیزی که حول آن شکل گرفته است و تغذیهی مردم از برنج و اهمیت برنج در جهان باستان خود گواهاند که تحولی عظیم در مازندران باستان رخ داده و شکلگیری تمدن برنج گواهاند که تحولی عظیم در مازندران باستان رخ داده و شکلگیری تمدن برنج نقطهی عطفی در تاریخ مازندران بوده است. پس میتوان پذیرفت که در برههی زمانی میان آمدن اسکندر و گزارش ژانگ کیان، قوم گیلک از جایی مهاجرت کرده و تمدن برنج را در مازندران شکل دادهاند.
در آن برهه از تاریخ، تمدن هند در اوج شکوه خود بود و امپراتوری هند در اوج قدرت و ثروت خود برآوردها نشان میدهد که هند نزدیک پنجاه میلیون (یعنی ثلث جهان آن روز) جمعیت داشته است در حالی که جمعیت، در وسعت ایران امروز، به تخمین در یک تا دو میلیون نفر خلاصه میشده است (همان: 269). مردم هند کشاورزان و دامداران بسیار پیشرفتهی آن دوره از تاریخ جهان محسوب میشدند و بازرگانان هندی در جادهی ابریشم به تجارتی پُررونق میپرداختند و کالاهای متعددی، از جمله برنج را میفروختند. این رونق تمدن در هند، موجب مهاجرت هندوها به بسیاری از نقاط جهان از جمله ارمنستان شد (که از دریای خزر تا دریای سیاه گسترده بود). به گفتهی کتاب تاریخ تارُن در سال 149 ق م مهاجرینی هندو از کَنه اوج (در شمال هند یعنی اُتارپِرادِش) به ارمنستان آمدند و با استقبال گرم فرمانروای وقت ارمنستان رو به رو شدند؛ در قرن چهارم میلادی بیست شهر متعلق به آنها بود و هندوها بخشی قابل توجه از مردم ارمنستان محسوب میشدند و ارتشی دههزار نفری از جنگاوران خود داشتند (همان: 101- 108).
در فاصلهی هند و روم، جلگهی مازندران و گیلان شباهتی بیمانند به طبیعت حوزهی رود گنگ دارد. ناحیهی پیلی بیت و نواحی اطراف آن از حیث ارتفاع، میزان باران، وجود جنگل و رودخانه، نباتاتی مانند مرکبات و کشت با اهمیت برنج شباهتهای فراوانی با مازندران دارند. به علاوه، گاوپونور در پیلی بیت با گاو مازندرانی مطابقت میکند (همان: 33- 70). اصطلاحات مربوط به دامداری، کشاورزی، ابزار کار؛ مجموعه واژههای مربوط به محیط منزل، محل سکونت، لوازم آشپزخانه و نام بسیاری از حیوانات، پرندگان، درختان، مرکبات و نیشکر به زبان سنسکریت کلاسیک است و برخی ویژگیهای دستوری و نیز حروف ندا و صامت و مصوّت در زبان گیلکی مازندرانی منطبق با سنسکریت کلاسیک است (مجموعه آثار کولاییان).
با پذیرش این که گیلکها مهاجرانی بودند که از شمال هند آمدند و با دانش فنی بالا و کار سنگین خود این برنجستانها و نهرها و روستاها و شهرها را به وجود آوردند آیا نام این بناهای تاریخی به زبان مهاجران معنا نمیدهد؟ میبینیم که کثیری از آنها در زبان سنسکریت کلاسیک معنای خود را پیدا میکنند، به ویژه در حوزهی تجن در باریکهای به طول 40 تا 50 کیلومتر نام روستاها با سنسکریت کلاسیک مطابقت میکند و نام برنجستانهایی چون سِمِسکَنده و اِسپهوَرد شوراب (که سهم آبشان از رود تجن است) در زبان سنسکریت کلاسیک معنا میدهد (همان: 136- 137).
میتوان پذیرفت گیلکها مهاجرینی از اتارپرادش هند بودهاند که تمدن و فرهنگ برنج را در مازندران و گیلان به وجود آوردهاند احتمالاً این کار در زمانی صورت گرفته که روابط امپراتوری سلوکیان و امپراتوری هند در اوج خود بوده، کشوری میان آنها حائل نبوده و ثبات داخلی در هر دو برقرار بوده است؛ یعنی در دورهای که سلوکوس نیکاتور بخش مهمی از خاک خود را به همراه دخترش به چندرا گوپتا، امپراتور هند، واگذار کرد و پانصد فیل جنگی دریافت نمود (همان: 268- 274).
پاسخ به این پرسش محوری و کشف این سررشته مسائل به ناگهان پاسخهای بسیاری را به ذهن میآورد؛ اکنون بسیاری از عناصر فرهنگی قوم گیلک و سرزمین مازندران را که ریشهی نامعلومی داشتند میتوان در فرهنگ هند باستان دید: وزن اشعار اصیل مازندرانی یعنی آقاتیکا، لَیلی جان و اَمیری با سه وزن عروضی در ادبیات سنسکریت کلاسیک مطابقت میکند و حتی شکل درست و معنای واژگان گنگ امیر و لیلی جان در زبان سنسکریت پیدا میشود (در واقع با پاسخ به پرسش اصلی، تحقیقی بسیار پهنانگر در حال شکلگیری است که میتواند به تکوین رشتهی گیلکشناسی منجر شود). هنگامی که معلوم شد آن کسانی که با دانش فنی بالای خود تمدن برنج را به وجود آوردهاند هندی بودهاند؛ به دنبال نشانههای دیگر، پی میبریم گاو مازندرانی با گاو پونور مطابقت میکند، یا پی میبریم بسیاری از واژهها و ویژگیهای دستوری گیلکی با سنسکریت مطابقت میکند؛ وزن عروضی و اصطلاحات مربوط به شعر و ادبیات مازندرانی در ادبیات هند باستان پیدا میشوند؛ واژههایی چون وَرِند، مازندران، ساری، آمل، فرشوادگر، گیل، مُختباد و نام خاندانهایی چون کاردَر، بِریمان و اِندِرامی در سنسکریت معنا میدهند و این کشفها خود دلایل حضور هندیها را قوت میبخشد؛ وقتی سررشته پیدا شود، بسیاری از نقاط مبهم تاریخ بر ما روشن میشوند!
نکتهی دیگر واژهی «دِو» در زبان گیلکی مازندرانی است، که معادل واژههایی چون لرد، ارباب، عالی جناب، عالی مقام (جهت احترام گذاشتن به شخص مورد نظر) به کار میرفته و هنوز هم به شکلی محدود به کار میرود. در زبانهای ایرانی واژهی «دیو» معادل پلید و اهریمن است، اما در زبان سنسکریت، واژهی «دِوَ» معادل خداوند و ارباب و عالیجناب به کار میرود و دقیقاً منطبق با واژهی دیو در زبان گیلکی است. به ویژه که هر دو با کسرهی ممتد ادا میشوند؛ واژهی دیو در فرهنگ مردم مازندران بسیار ریشهدار بوده است، به گونهای که بارزترین نشانهی هویتی مازندرانیان، دیو بودن آنان بوده است، چنان که امیر تیمور میگوید: سکنه تبرستان عقیده دارند که از نژاد دیو هستند و اسم تمام امرای تبرستان دیو است و برخی از آنان خود را از سلالهی دیو سفید میدانند (بریون 1385: 250). در دورهی صفویه (در کتب متعدد) با طایفهی دیو مواجه میشویم که فئودال سوادکوه و حاکم بر مازندران بودهاند و نامهایی چون میرک دیو (میر بزرگ دیو)، لهراسب دیو، سهراب دیو، بیگم دیو، شمسالدین دیو اول، شمسالدین دیو ثانی والوند دیو داشتهاند؛ میتوان گفت این عنصر فرهنگی ریشه در مهاجرت هندوها به مازندران دارد، مهاجرانی که مطابق رسوم، مردم عالی مقام را از روی احترام دِوَ خطاب میکردند. هم چنین بر پایهی برخی شواهد زبانی و تاریخ شفاهی، وَرِند شاهنشین مازندران باستان بوده و مردم بِریمان (ساکن کولا و ورند) همان کاست برهمن و دیوان ورن هستند، که میتوان ادعا نمود نوشتن را به شاه اشکانی آموختهاند؛ نیز واژهی «باکالیجار» در دورهی اسلامی مکرر لقب فئودالهای مازندران بوده: باکالیجار کولا، باکالیجار سِوادکوهی، بالکالیجار کوسارِج. باکالیجار برای قابوس وشمگیر به عربی شمسالمعالی میشود. این اصطلاح در سنسکریت (خورشید منطقه) یا (چراغ ولایت) معنا میدهد (کولاییان 1391: 117- 145).
میبینیم که پاسخ به مسألهی اصلی، چون نورافکنی زوایای تاریک تاریخ را روشن میکند؛ و بسیاری از واژههای اصیل و نشانههای هویتی مردم مازندران در سنسکریت معنای درست خود را پیدا میکنند. در حالی که پیشتر تمام واژهها را به زبانهای فارسی، پهلوی، اوستایی و حتی ترکی و عربی ارتباط میدادند و معنای درستی از کار در نمیآمد و کار پیش نمیرفت. چون زبانشناسان و تاریخپژوهان سر رشته را گم کرده بودند و نمیدانستند نقطهی عطف تاریخ مازندران کجاست و قومیت گیلک چگونه شکل گرفته است و هم چون کسی بودند که انگشتری را در تاریکی گم کرده بود ولی در روشنایی آن را میجست، تنها به این دلیل که در تاریکی نمیتواند ببیند!
در پایان باید گفت با توجه به این که در مورد تاریخ مازندران باستان (بر خلاف دورهی اسلامی) هیچ مرجع تاریخنگارانهای (اعم از کتاب، کتیبه، سند) نداریم که به ما ریشهی قومیت گیلک را نشان بدهم و مهمتر از همه این که نمیدانیم مردم مازندران باستان چه اندیشهای داشتند و آیا اصلاً تولید اندیشه میکردند؟ آیا نباید به مراجع غیرتاریخنگارانه روی بیاوریم؟ مثل برنجستانها و نهرهای ساخته شده گاو مازندرانی، شیوهی سنتی کشت برنج و پرورش گاو، نام بناها و ...؟ اینها گزارشی از یک رویداد نیستند که توسط وقایعنگار و آمیخته با ذهنیت وی ارائه رویداد مرتبط میکنند. آشنایی با تواریخ محلی، اهمیت برنج در جهان باستان و تجارت ابریشم؛ و آشنایی با تاریخ برنج و سرمنشأ برنج است که میتواند ما را در روشن ساختن تاریخ مازندران و قوم گیلک یاری کند. بادی بدانیم در گذشته جنگ سدی در برابر انسان بوده است؛ مثلاً جنگلهای آلمان در اروپا یا همین جنگلهای خودمان مانع توسعهی تمدن انسانی میشدند و تنها هنگامی که انسان از ابزار آهنی به مثابه ابزار کشاورزی استفاده کرد، توانست به جنگ درختان برود و جنگلها را آباد کند. (در زبان گیلکی جنگل معنای خرابه هم میدهد و هر جا را رها کنی، آخرش خرابه میشود، جِنگِل میشود؛ این ویژگی طبیعت است). سکونت دائمی و انبوه در نواحی جنگلی و جلگهای مازندران و گیلان تنها زمانی میسر میشد که کشت برنج رواج یافته باشد، کشت سنتی برنج بسیار پیچیده بود اما آفتهای کمتری نسبت به سایر غلات داشت و این سرزمین مناسب کشت برنج بود و تمدنی که در این نواحی میبایست شکل بگیرد، تمدن برنج بود نه چیز دیگر!
منابع تحقیق :
بریون، مارسل (1385). منم تیمور جهانگشا، ترجمه ذبیحالله منصوری، تهران: بهزاد.
کولاییان، درویش علی (1385). ساری و آغاز تمدن برنج در گیلان و مازندران. ساری: شلفین.
کولاییان، درویش علی (1388). مازندرانی و سنسکریت کلاسیک - روایت واژهها. تهران: چشمه.
کولاییان، درویش علی (1391). نگاهی نو به تاریخ مازندران باستان (مجموعه مقالات). رشت: گیلکان.
منبع مقاله :
ماهنامه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 180