مقایسه مبانی دین شناختی و فلسفه اجتماعی و روش شناسی انقلاب ایران و نظریه انقلاب اسکاچ پل

در این مقاله با توجه به اینکه اسکاچ پل اندیشه خود را معطوف به مبانی دین شناختی و فلسفه اجتماعی و روش شناسی نموده است در تبیین مبانی انقلاب اسلامی ایران نیز این مبانی مورد بررسی قرار می گیرد.
يکشنبه، 20 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقایسه مبانی دین شناختی و فلسفه اجتماعی و روش شناسی انقلاب ایران و نظریه انقلاب اسکاچ پل

نقد نظریه انقلاب اسکاچ پل و مقایسه آن با مبانی دینی و فلسفه اجتماعی انقلاب اسلامی ایران
 

چکیده
در این مقاله با توجه به اینکه اسکاچ پل اندیشه خود را معطوف به مبانی دین شناختی و فلسفه اجتماعی و روش شناسی نموده است در تبیین مبانی انقلاب اسلامی ایران نیز این مبانی مورد بررسی قرار می گیرد. باید توجه داشت که مبانی دین شناختی اسکاچ پل برخاسته از جامعه اروپایی پس از دوران رنسانس است که دین ابعاد اجتماعی خود را از دست داده و جایگاه اجتماعی خاصی ندارد. در مقابل دیدگاه شیعی وجود دارد که کلیت مباحث ان چه در حوزه اعتقادات و چه اخلاقیات بعد فردی و اجتماعی را در نظر گرفته است. در مبانی فلسفه اجتماعی نیز اسکاچ پل اصالت را به جامعه و ساختار های اجتماعی داده و آن را در  مقابل اصالت افراد قرار می دهد.

تعداد کلمات 4342/ تخمین زمان مطالعه 22 دقیقه

 انقلاب اسلامی ایران

مبانی دین شناختی

بر اساس مبانی دین شناختی، اسلام آخرین دین الاهی و ناسخ شرایع پیشین است. خداوند حکیم با شناخت کامل نیازهای ثابت و متغیر انسان، کامل ترین برنامه را برای هدایت همة انسان ها تا روز قیامت ارائه کرده است. دین اسلام و آموزه های قرآن و سنت نبوی و امامان معصوم(علیهم السلام) را برای رساندن انسان به سعادت واقعی از جامعیت برخوردار بوده و به حوزه های گوناگون دنیا و آخرت، مادی و معنوی، فردی و اجتماعی پرداخته است. اسلام، روح اجتماع را به کامل ترین وجه در کالبد احکام خود دمیده است. قلمرو آن در عرصه اعتقادات و احکام شرعی و ارزشهای اخلاقی، حداکثری است؛ یعنی همه گزاره های اعتقادی لازم برای سعادت انسانی و تمامی احکام شرعی در عرصه فردی و اجتماعی اعم از عبادی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، مدیریتی و به طور کلی احکام اولی، ثانوی و حکومتی را بیان کرده است. ارزش های اخلاقی اسلام نیز در چهار نوع ارتباط انسان با خدا (اخلاق الهی)، خود (اخلاق فردی)، جامعه (اخلاق اجتماعی) و جهان (اخلاق بین المللی) تنظیم شده است.[1]
بنابراین، اسلام جامع نگر به جهت تأکید بر ارتباط حقیقی دنیا و آخرت و آموزه های ناظر به ابعاد گوناگون انسان، علاوه بر تأمین سعادت اخروی با بهره گیری از معرفتهای حسی و عقلی، به آبادانی دنیا نیز می پردازد و با سکولاریسم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و معنوی که فعالیت دین را در امور فردی منحصر نموده، مخالفت می کند. بر اساس این مبانی اسلامی به روشنی میتوان دریافت که تفاوت نوع نگاه دین شناسانه چه تأثیری در شکل گیری نظریه خواهد داشت.
نگاه متفاوت اسکاچ پل به دین و عدم تعمق در تأثیرات آموزه های اجتماعی دین اسلام نتوانسته است حتی در مقاله بعدی، ایشان را که سعی در اصلاح نظریه پیشین خود داشته است، به درک صحیحی از ماهیت اسلام شیعی رهنمون سازد. شاید این ناکامی به دلیل ضعف پایگاه معرفتی دین شناسی از یک سو و نحوه حضور دین در جامعه زیست بوم این نظریه پرداز از سوی دیگر باشد. مسیحیت پس از عصر نوزایش به مرور دامن خویش را از چهره اجتماعی غرب جمع نموده و سر در سایه فردیت خویش فرو برده است. به نظر می رسد اسکاچ پل از همین پایگاه به ارزیابی دین و آموزه های اجتماعی اسلام پرداخته است و حضور باورها و اعتقادات دینی در شکل گیری انقلاب را در نظریه اش انکار کرده، نه تنها جایگاهی برای فرهنگ و ایدئولوژی در تحقق انقلاب های اجتماعی قایل نشده، حتی حضور رهبری این انقلاب ها را نیز به صورت حاشیه ای و تحت شرایط و ساختارهای داخلی و بین المللی ارزیابی نموده است؛ از این رو بر اساس این پایگاه معرفتی و نوع نگاه به دین، نمی تواند تحلیل صحیحی از آموزه هایی از قبیل قیام امام حسین به ارائه نموده، چنین آموزه های دینی را به اسطوره تقلیل داده می نویسد:
اسطوره امام حسین(ع) می تواند مؤمنین عامه را به سوی دعای خالصانه و مطیعانه برای شفاعت حسین برای نجات فردی خود هدایت کند؛ نه اینکه لزوما آنها را به طرف کنشهای دسته جمعی برای شهادت در اعتراض نسبت به قدرتهای غیرمشروع و غیرموجه، متمایل سازد. به طور خلاصه، تحولات سیاسی را نمی توان به طور منطقی از اعتقادات تشیع استنتاج نمود، بلکه می توان گفت که برای انجام فعالیتهای مذهبی و بینشهای گوناگون در مسیر متحول حیات جامعه ایران به طور کلی، بستگی دارد.
[2]
بحث کتونی ما درباره تحلیل ماهیت اسطوره (Myth) و تفاوت آن با دین و آثار آنها در شکل گیری انقلاب های اجتماعی نیست؛ اما ارزیابی قیام اباعبدالله الحسین (ع) به عنوان یک واقعیت تاریخی که جنبه های اجتماعی و فراتاریخی آن در شکل گیری وقایع فراوانی در طول تاریخ تشیع، تأثیرگذار و تعیین کننده بوده است، به عنوان اسطوره، جای بسی تأمل دارد! چراکه نه اسطوره توان چنین اثرگذاری عمیقی در تاریخ دارد و نه از دین تلقی غیرعقلانی و غیر مستدل که برخی در تعریف اسطوره انگاشته اند، داریم.[3] افزون بر اینکه در کنار وقایع تاریخی همچون قیام اباعبدالله با توجه به آموزه هایی مانند جهاد، شهادت، امر به معروف و نهی از منکر و... در فرهنگ تشیع و البته باور مهدویت، در پویایی و حرکت تشیع و شکل دهی انقلابهای شیعی از اهمیت ویژه برخوردار است. این مهم از ذهن برخی شرق شناسان همچون هانری کربن نیز دور نمانده، وی بیان داشته است:
به عقیده من، مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق، همیشه زنده نگه داشته و به طور مستمر و پیوسته ولایت را زنده و پابرجا می گذارد. مذهب یهود، نبوت را که رابطه ای است واقعی میان خدا عالم انسانی، در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد(ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع می کند و نیز مسیحیان در حضرت عیسی متوقف شدند و اهل سنت از مسلمانان نیز در حضرت محمد(ص) توقف نموده و با ختم نبوت در ایشان، دیگر رابطه ای میان خالق و خلق، موجود نمی دانند. تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد ختم شده می داند، ولی ولایت را که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند؛ رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی حکایت می کند. ... به عقیده من تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت، دوام و استمرار پوشانده است.
[4]
ساموئل هانتینگتون نیز رابطه دین اسلام و آموزه های اجتماعی اسلام را به خوبی دریافته است و از این رو اعتراف دارد که اسلام هرگونه جدایی بین اجتماع دینی و اجتماع سیاسی را رد می کند، و بدین ترتیب امور دنیوی و اخروی از یکدیگر منفک نیست. دین از سیاست جدا نیست؛ مشارکت سیاسی یک وظیفه دینی است. هرچند او اسلام را به بنیادگرایی متهم می کند اما به هر حال مینویسد: «اسلام بنیادگرا میخواهد در یک کشور اسلامی، رهبران سیاسی، مسلمانان عامل باشند؛ شریعت قانون اصلی و بنیادی باشد و علما در تنظیم سیاست حکومتی یا حداقل در تجدید و اصلاح آن رأی قطعی داشته باشند.»[5]
بنابراین در تحلیل مبانی دین شناختی باید به چند نکته توجه نمود: اول اینکه دین اسلام، با مسیحیت تحریف شده تفاوت اساسی دارد. دوم آنکه دین اسلام دارای آموزه های اجتماعی اثرگذار است. به این سبب است که نگاه سکولاریستی به دین، چنان که معتقدان به مسیحیت باور دارند، در نگاه اسلامی مردود است؛ سوم آنکه اهمیت نگاه به اسلام از دید اسلام جامع نگر و پرهیز از نگاه جزئی و بخشی به برخی آموزه های اسلامی است؛ چراکه این امر موجب لغزش در نظریه پردازی خواهد شد، و چهارم آنکه دین تفاوت ماهوی با اسطوره دارد؛ از این رو نگاه یکسان به دین و اسطوره نیز نمی تواند تحلیل صحیحی از ماهیت یک انقلاب اجتماعی شیعی به دست دهد. با توجه به این نکات، می توان دریافت که برخلاف باور اسکاچ پل، فرهنگ، دین و ایدئولوژی، در هدایت انقلاب های اجتماعی نقشی فعال و پررنگ دارد و همچنین برخلاف نظریه ایشان در انقلاب های اجتماعی شیعی، رهبری از ابتدای انقلاب عامل اصلی و تعیین کننده به شمار می آید.
 

مبانی فلسفه اجتماعی

با اندکی توجه در نظریه اسکاچ پل به راحتی میتوان دریافت که یکی از مبانی ای که این نظریه بر آن استوار شده است، باور نویسنده به اصالت جامعه و ساختارهای اجتماعی در مقابل اصالت فرد است. پذیرش این مبناست که نویسنده را در نهایت به انکار نقش افراد و توده ها در تحولات اجتماعی وادار می سازد و نقش هرگونه فکر و اراده افراد را در تحقق انقلاب های اجتماعی انکار می کند. وی بیان می دارد:
به نظر من انقلاب های اجتماعی توسط نهضت های انقلابی حقیقی که در آنها یک رهبری ایدئولوژی حمایت توده ای را برای خلع ید از یک نظام موجود تحت عنوان یک جانشین جدید جلب کند، به نتیجه نرسیده اند. به خوبی روشن است که رهبران انقلابی معمولا تا هنگام فروپاشی یا اصلا حضور نداشته اند و یا شخصیت سیاسی حاشیه ای بوده اند.
[6]
از این رو، آنچه در اندیشه اسکاچ پل اهمیت دارد، نقش ساختارهای اجتماعی در تحرک آفرینی در افراد جامعه است، و این تأثیر ساختارها بر افراد جامعه است که ایشان را به تحولات اجتماعی و از آن جمله انقلاب های اجتماعی رهنمون می سازد. در باور ایشان، انقلابها را اراده آگاهانه افراد نمیسازند، و با تعبیری که از وندل فلیپس نقل می کند (انقلاب ها ساخته نمی شوند، آنها می آیند)، بر نقش ساختارها و شرایط جامعه در تحقق چنین انقلاب هایی تأکید دارد.
آنچه در تحلیل و بررسی این مبنا باید مورد بررسی قرار گیرد، این است که مراد اسکان از تأثیر ساختارها و شرایط اجتماعی چیست؟ آیا منظور ایشان این است که از اجتماع افراد انسانی، مرکبی حقیقی، به نام «جامعه» و به تبع آن ساختارهای اجتماعی پدید می آید که آثار و خواصی دارد که در هیچ یک از آدمیان قابل مشاهده نیست؟ به عبارت دیگر در این صورت جامعه دارای وحدتی نه اعتباری، بلکه حقیقی است که جدای از اراده افراد تشکیل دهنده آن منشأ آثاری خواهد بود. با اندکی توجه در نظریه اسکاچ پل به راحتی میتوان دریافت که یکی از مبانی ای که این نظریه بر آن استوار شده است، باور نویسنده به اصالت جامعه و ساختارهای اجتماعی در مقابل اصالت فرد است. پذیرش این مبناست که نویسنده را در نهایت به انکار نقش افراد و توده ها در تحولات اجتماعی وادار می سازد و نقش هرگونه فکر و اراده افراد را در تحقق انقلاب های اجتماعی انکار می کند. وی بیان می دارد:
به نظر من انقلاب های اجتماعی توسط نهضت های انقلابی حقیقی که در آنها یک رهبری ایدئولوژی حمایت توده ای را برای خلع ید از یک نظام موجود تحت عنوان یک جانشین جدید جلب کند، به نتیجه نرسیده اند. به خوبی روشن است که رهبران انقلابی معمولا تا هنگام فروپاشی یا اصلا حضور نداشته اند و یا شخصیت سیاسی حاشیه ای بوده اند.

برخی جامعه گرایان برای مدعای خود دلایلی نیز بیان کرده اند، از آن جمله گفته اند وجود تکالیف و الزامات اجتماعی و باورها و آیین های مذهبی، پیش از وجود یافتن فرد به معنای وجود آنها در خارج از وجود اوست؛ به تعبیر دیگر اگر آنها پیش از فرد وجود داشته اند، برای این است که در بیرون از فرد، موجود بوده اند، و چون این استدلال را درباره هر یک از اعضای اجتماع میتوان تکرار کرد، نتیجه می گیریم این گونه امور نه تنها خارج از یک فرد، بلکه در خارج از همه افراد وجود دارند. بنابراین «جامعه» موجودی است حقیقی که مرکب است از همین راه و رسم های عمل، اندیشه و احساس که همگی در بیرون افراد اجتماع اند. دورکیم که از جامعه شناسان جامعه گراست، از این دلیل با عنوان «خارجی بودن واقعه اجتماعی نسبت به «شعور افراد» یاد می کند.
[7]
در پاسخ به این ادعا باید گفت: وجود داشتن تکالیف و الزامات اجتماعی پیش از وجودیافتن فرد جز به معنای وجودداشتن آنها در اذهان کسانی که نسبت بدانها عالمند، نیست؛ به تعبیر دیگر، هر تکلیف و الزام اجتماعی به شمار افرادی که از آن آگاهی دارند، وجود شخصی دارد، اما ظرف های این وجودات شخصی متعدد، اذهان انسانهای آگاه از آن تکلیف و الزام است.[8]
بنابراین اگر مراد جامعه گرایان و ساختارگرایانی چون اسکاچ پل این است که «جامعه» قوانین و سنتی متمایز از قوانین و سنت حاکم بر اعضای خود دارد و به عبارتی دو «نفس» و «من» برای هر انسانی قائل اند و اعتقاد به دو روح و دو هویت برای انسان دارند که یکی مربوط به اجتماع و گرایش های اجتماعی او و دیگری مربوط به فرد و شخص اوست، این سخن به طور کامل باطل است؛ چراکه نفس آدمی موجودی بسیط بوده که در عین بساطت، دارای مراتب و شئون، و قوا و نیروهای متعدد (النّفس فی وحدتها کل القوى) است[9] و از این جهت است که انسان به اجتماعی که به صورت قراردادی به آن وابسته است، احساس تعلق دارد و سرنوشت آن را سرنوشت خود تلقی می نماید. به همین دلیل است که نمی توان ادعای اسکاچ پل را مبنی بر تأثیرات جامعه بر افراد به گونه ای که اختیار را از ایشان سلب کند، پذیرفت؛ بلکه این اجتماع اراده افراد یک جامعه است که میتواند در وقوع یک رخداد، نقش آفرینی نماید، و ساختارهای جامعه به هیچ وجه نمی تواند از انسان به طور کامل سلب اختیار نماید. شواهد فراوانی در طول تاریخ بشر وجود داشته است که به رغم وجود شرایط مناسب ساختاری برای ادامه حیات به واسطه اراده انسان های آن جامعه دستخوش تحول گردیده اند که از آن جمله میتوان به تحولات انقلاب برخی پیامبران الهی، همچون پیامبر اسلام در جامعه خویش اشاره نمود.
 

روش شناسی

روش شناسی، یکی از مهم ترین مباحثی است که بر آن اساس، می توان نظریه ای را ارزیابی نمود و نقاط قوت و ضعف آن را شناسایی کرد. در علوم مختلف به شیوه های متفاوتی به کشف مجهولی با ابتنای به معلومات آن علم پرداخته میشود که البته میزان یقین آور بودن آن علم، بسته به روشی است که پژوهشگر از آن بهره برده است و همه روشها، انسان را به معرفت یقینی رهنمون نخواهد ساخت. روش اول که به شیوه سیر از جزئی به جزئی تحقق می یابد، روش تمیثل نام دارد. در این روش به دلیل مشابهت دو موضوع در برخی خصوصیات، حکم به تشابه آن دو در سایر جهات می گردد. این روش که در منطق به «تمثیل» و در فقه و اصول به «قیاس» مشهور است، نمی تواند یقین آور باشد.
روش دوم، روش استقرائی» است. در این روش تلاش برای کشف مجهول با استفاده از معلوم به شیوه سیر از جزئی به کلی صورت می پذیرد؛ به این معنی که با بررسی برخی اعضای یک ماهیت و یافتن خصوصیت مشترکی بین آنها، حکم به وجود این خصوصیت در تمامی افراد آن ماهیت می شود. این روش ممکن است به دو صورت استقرای تام و ناقص صورت پذیرد که قسم اول ناممکن و قسم دوم غیرقابل اعتماد است.
روش سوم، روش «قیاسی» است. در این روش که مبتنی بر بدیهیات است، سیر برای یافتن مجهول از معلوم، از کلی به جزئی صورت می پذیرد. به این معنی که نخست، محمولی برای یک موضوع کلی ثابت می شود و بر اساس آن، حکم جزئیات موضوع معلوم می گردد. این روش در صورتی مفید یقین است که مقدمات آن یقینی بوده و قیاس نیز به شکل صحیح تنظیم شده باشد.
[10]
نکته مهمی که نباید از آن غفلت نمود، این است که بدیهیات که روش قیاسی مبتنی بر آن است خود به دو قسم بدیهیات اولیه و ثانویه تقسیم می شوند؛ از این رو هرگاه تکیه گاه قیاسی مبتنی بر بدیهیات اولیه باشد، روش بررسی آن موضوع «روش تعقلی» نام دارد؛ اما آن گاه که قیاسی بر اساس «مجربات» که قسمی از بدیهیات ثانویه است، شکل گیرد، در این صورت از روش تجربی» استفاده شده است. با توجه به این نکته، روشن می گردد که نه تنها «روش تجربی» در مقابل «روش قیاسی» نیست، بلکه خود، روشی قیاسی به شمار می آید و در کنار «روش عقلی» روشی قیاسی و قابل اعتماد و استناد است و تفاوت آن دو چنان که گذشت به دلیل ابتنای قیاس بر بدیهیات اولیه یا «قسم مجربات» از بدیهیات ثانویه است که مورد اول «روش تعقلی» و مورد دوم «روش تجربی» نامیده میشود.
بر این اساس، روش شناسی اسلامی مبتنی بر روش قیاسی به شیوه روش تعقلی یا تجربی است. اما نکته ای که دقت بیشتری در روش شناسی علوم می طلبد، تفکیک و جدایی «روش تجربی» از «روش استقرائی» است که تفاوت آن دو از مطالب پیش گفته روشن شد. عدم توجه و تفکیک این دو روش گاهی موجب خلط روشی شده است و روش استقرائی» که مبتنی بر حدس و گمان است، خود را جایگزین «روش تجربی» که مبتنی بر مجربات است، نموده است
 
اکنون مجال آن است که با توجه به روش شناسی طرح شده و روش شناسی مختار در علوم انسانی اسلامی به بررسی روش شناسی نظریه خانم اسکاچ پل بپردازیم. ایشان در کتاب دولت ها و انقلاب های اجتماعی روش مطالعه خود را تطبیقی تاریخی بیان میدارد و برای نمونه به بررسی سه انقلاب روسیه، فرانسه و چین می پردازد و علت انتخاب این سه کشور را وجود برخی اشتراکات در این جوامع بر می شمارد.
اسکاچ پل به لحاظ نحله فکری در حقیقت، ادامه دهنده نگرش ساختاری از نوع جدید آن، یعنی تئومارکسیسم می باشد؛ از این رو نگرش ساختاری اسکاچ پل با نگرش ساختاری مارکسیستی تمایزاتی دارد. مارکسیسم ساختارگرا از لحاظ روش شناسی تحت تأثیر مکتب اصالت ساخت بود که در دهه ۱۹۶۰م در فرانسه رواج گسترده ای داشته است
[11] و عمدتا با ساخت اندیشه و زبان سروکار داشت و به همین علت، در برابر مکتب اصالت ساخت در سنت آمریکایی (اسکاچ پل در زمره این سنت جای دارد) قرار می گیرد. در اصالت ساخت آمریکایی، دانشمندان اجتماعی به شیوه ای تجربی، توجه خود را بر رفتار و روابط افراد متمرکز می کنند تا از آن راه، ساخت جامعه را دریابند؛ در حالی که در اصالت ساخت فرانسه ساخت ها از روی زبان و اندیشه مردم است.[12]
به عبارت دیگر، ساختارگرایی به دو الگوی تبیینی تقسیم میشود: الگوی اول گونه ای از تبیین علّى است که ساختارهای اجتماعی مانند صورتهای مختلف دولت، سیستم اقتصادی و... را علت اصلی پدیده های اجتماعی می دانند و بر این اساس، مقومات ساختار اجتماعی، عبارت از پیوستگی زمانی[13]، استقلال ساختار از افرادی که در درون آن قرار دارند و قید زدن ساختار بر آزادی افراد درونش است. و الگوی دوم، از اصل، احتیاج تبیین به رابطه على را منکر می شود و در عوض، شئون مختلف پدیده های اجتماعی را چنین تبیین می کند که نشان می دهد آن شئون چگونه با ساختارهای اجتماعی زیرین جفت می شوند.[14]
اسکاچ پل متعلق به الگوی اول است و شاید از همین جهت است که در تبیین نظریه خود به بیان اهمیت عوامل داخلی و بین المللی در وقوع انقلاب می پردازد و ساختار و شرایط داخلی و بین المللی را از عوامل مهم وقوع انقلاب تلقی نموده است؛ به گونه ای که بر اساس این به انکار نقش افراد در وقوع انقلاب تأکید دارد و بر صحت این جمله که «انقلابها ساخته نمی شوند، آنها می آیند»، اصرار می ورزد. ایشان بر این امر تأکید دارد که انقلابها نتیجه جنبش های هدایت شده با اهداف معلوم و شناخته شده نیستند، و از این جهت، ضمن تأکید بر نقش ساختارها در شکل گیری انقلاب، معتقد است: در انقلاب های تاریخی گروه های مختلف با انگیزه های متفاوت در تنازعات چندگانه و پیچیده شرکت دارند. منازعات مذکور تحت شرایط اقتصادی اجتماعی و بین المللی موجود شکل می گیرد و طبقه خاص یا گروه مشخصی آنها را کنترل نمی کند؛ همچنین تمامی پیامدهای انقلاب به طور طبیعی توسط هیچ یک از گروههای دیگر قابل پیش بینی نیست.[15]
از این رو می توان دریافت که سه شاخصه الگوی اول، یعنی پیوستگی زمانی، استقلال ساختار از افرادی که در درون آن قرار دارند و همچنین قیدزدن ساختار بر آزادی افراد درونش، در اندیشه اسکاچ پل نمود داشته و ایشان را به نفی ذهنیت هدفمند وادار می سازد.
بر اساس این روش مطالعه، نویسنده به این جمع بندی می رسد که آنچه موجب وقوع انقلاب ها در جوامع مختلف می شود، ترکیبی از شرایط و ساختارهای داخلی و بین المللی است. به نظر اسکاچ پل تحقق این شرایط خبر، از وقوع انقلاب می دهد و البته ادامه میدهد که انقلاب ها ربطی به تصمیم آگاهانه افراد یا گروه ها ندارد و این تلاقی شروط مذکور است که انقلاب ها را به دنبال خواهد داشت.
درباره روش شناسی نظریه مورد بررسی، توجه به چند مطلب لازم است:
اول اینکه نظریه پرداز در تحقیق خویش از روش تطبیقی تاریخی بهره برده و با مطالعه سه مورد روسیه، فرانسه و چین به این جمع بندی دست یافته است؛ دوم اینکه روش اسکاچ پل در طرح این نظریه استقرای ناقص است که مبتنی بر حدسیاتی است که نویسنده بر اساس مطالعه چند مورد و مشاهده خصوصیات مشابه، بدان دست یافته است. این روش چنان که گذشت، افزون بر اینکه نمی تواند یقین آور و مورد اعتماد باشد، نخواهد توانست ملاکی کلی برای موارد مشابه ارائه نماید؛ مطلب سوم اینکه روش اسکاچ پل در این نظریه مبتنی بر استقرای ناقص است که نباید این روش با روش مطالعه تجربی که مبتنی بر «مجربات» است، یکسان انگاشته شود. مطلب آخر که توجه به آن اهمیت ویژه دارد، این است که برخی نتایجی که ایشان به دلیل اتخاذ این روش از موارد مورد مطالعه خویش استنتاج نموده است، با تغییر روش شناسی نظریه به «روش تعقلی» و یا «روش تجربی» نه تنها ضرورتا چنین نتایجی به دست نخواهد آمد، بلکه کلیت به دست آمده را نیز دچار چالش خواهد نمود.
مسأله دیگری که به نظر لازم است در مبانی روش شناختی به آن توجه نمود، این است که برای تحلیل و ارائه هر نظریه ای، حداقل توجه به دو امر لازم است: امر اول توجه به «بسترها» و زمینه هایی است که شرایط وقوع رخدادی را فراهم می نماید. این بسترها می تواند ریشه در عقبه تاریخی، فرهنگی، سنتی، مذهبی و... داشته باشد؛ از این رو نوع اعتقاد و باور مردم هر جامعه می تواند در تحولاتی که در آن جامعه رخ می دهد، اثرگذار بوده و به آن سمت و سو دهد.
امر دوم این است که در شکل گیری هر نظریه ای، توجه به شرایط سیاسی اجتماعی، سیستم حاکمیت موجود، بحران ها و شورشهای سیاسی و اجتماعی، شرایط اقتصادی و ... می تواند بسیار مهم و اثرگذار باشد. این عوامل را می توان عوامل روبنایی و ظاهری و به اصطلاح صورت های یک رخداد تلقی نمود. بنابراین آنگاه یک نظریه میتواند از اتقان بیشتری برخوردار باشد که در طراحی این نظریه به دو امر پیش گفته توجه شود؛ اما در صورتی که یکی از این امور در مراحل مختلف شکل گیری نظریه مورد غفلت واقع شود، می تواند نظریه را آسیب پذیر نماید. اسکاچ پل با وجود اینکه تلاش فراوانی برای تحقیق و تطبیق انقلابهای رخ داده در سه کشور مورد بررسی انجام داده است، اما تمامی تحقیقات و توجهات او به مسائلی است که در حکم روبناهای اتفاقات هر کدام از این جوامع به شمار می رود و در واقع تنها به صورت مسائل موجود در آن جوامع پرداخته است. البته شاید به دلیل تشابه مبانی و پیش فرض های موجود در جوامع مورد مطالعه ایشان، این نظریه قابل تطبیق بر آن جوامع بوده باشد؛ اما آنچه این نظریه را با چالش مواجه کرده است، عدم توجه نویسنده به بسترهای متفاوت فرهنگی، اجتماعی، مذهبی، تاریخی و... است که در وقوع انقلاب ایران و ناسازگاری با این نظریه، آشکار شده است. برای نمونه آنچه اسکاچ پل در این نظریه تطبیقی بر آن تأکید دارد و این سه کشور، یعنی فرانسه، روسیه و چین را به عنوان نمونه های انقلاب اجتماعی برگزیده است، این است که هر سه کشور دارای موارد مشترکی همچون جوامع کشاورزی، حکومتهای مطلقه، سقوط مشابه، گرایش های لیبرالی یا کمونیستی و... هستند
[16]؛ اما به نظر می رسد این موارد در حکم صورت های موجود در یک جامعه هستند و نمی توان چنین مدعی شد که در تمامی جوامعی که شرایطی مشابه وجود دارد، به طور حتم اتفاقات مشابهی رخ خواهد داد، بلکه باید بسترهای فرهنگی، سنتی، دینی و... جوامع را نیز در ارزیابی حوادث آن مورد توجه قرار داد که این نظریه از این جهت دچار کاستی است.
بر اساس مبانی روش شناسی اسلامی که مبتنی بر بدیهیات اولیه و یا ثانویه است و البته بیش از آنکه به صورت گرایی توجه نماید، بسترهای شکل گیری رخدادها را مورد مطالعه قرار می دهد در بررسی نظریه انقلاب های اجتماعی اسکاچ پل می توان بیان داشت: در انقلاب های اجتماعی صرف مسائل یاد شده در این نظریه همچون شرایط و ساختارهای داخلی و بین المللی و نمی تواند به تحلیل صحیحی از انقلاب های اجتماعی منجر شود، بلکه بر اساس مبانی روش شناختی، می توان با توجه به روش تعقلی و ابتنای بر بدیهیات و توجه به بسترها، به گونه ای متفاوت از روش شناسی اسکاچ پل به تحلیل انقلابها پرداخت؛ برای نمونه قبیح بودن ظلم که از مفاهیم بدیهی در اندیشه بشری است و نیک بودن عدل و عدالت که جایگاهی مشابه در تفکر انسانی دارد، می توانند پایه، مبنا و اساس یک حرکت اجتماعی را برای خروج از وضع موجود و حرکت به سمت وضعی مطلوب پایه ریزی نماید. در مرحلهای دیگر، لزوم ظلم ستیزی و اهمیت روشنگری عالمان و مقابله با ظالم از دیگر مفاهیمی است که مبتنی بر قبح ظلم و حسن عدالت است. بر این اساس، یکی از عوامل اصلی که تمامی انقلاب های اجتماعی را شکل می دهد، وجود ظلم
[17] در جامعه است. این مفاهیم نه تنها مردم را به حضور فعال در عرصه های اجتماعی و از آن جمله انقلاب های اجتماعی دعوت می نماید، سکوت عالمان[18] در مقابل هر عمل ظلم آلود را نیز مردود می شمارد. بر اساس این مبنا، در کنار حضور فعال توده های مردم در انقلاب های اجتماعی، حضور عالمان و رهبران نیز از ابتدای حرکت ضروری است. این در حالی است که نظریه پرداز انقلاب های اجتماعی به حضور اتفاقی رهبران یا به تعبیر ایشان «نخبگان حاشیه ای» در انقلاب های اجتماعی باور دارد. البته توجه به این نکته نیز لازم می آید که حضور دین و ایدئولوژی و مکتب به عنوان محرک و سمت و سو دهنده انقلاب های اجتماعی مؤثر خواهد بود که در بخش دیگری از این نوشتار بدان اشاره شده است.
 

نمایش پی نوشت ها:

[1] . عبدالحسین خسروپناه درس های معرفت شناسی و روش شناسی علوم انسانی،ص7.
[2] تدا اسکاچ پل؛ حکومت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران؛ ص۲۰۰
[3] ر.ک محمدرضا ارشاد، گستره اسطوره، ص: ۲۹۱. در نگاه پست مدرنها اسطوره طرز تلقی غیر مستدل
و غیرعقلانی است.
[4] محمدحسین طباطبایی، شیعه (مجموعه مذاکرات با پرفسورهانری کربن)، به کوشش سیدهادی خسروشاهی، ص۳۱
[5] ساموئل هانتیگتون؛ موج سوم دمکراسی در پایان سده بیستم؛ ص۳۳۶
[6] تدا اسکاچ پل؛ حکومت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران، ص۱۸۷.

[7] محمد تقی مصباح یزدی؛ جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن؛ ص75.
[8] همان.
[9] همان، ص80.
[10] محمدتقی مصباح یزدی؛ حقوق و سیاست در قرآن؛ ص۱۰۹.
[11] جرج ریتزر؛ نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر؛۲۵۵.
[12] حسین بشیریه، تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم؛ ص۲۹۸-297.
[13] ساختار خصیصه ای از سیستم اجتماعی است که در طول مدتی طولانی پایدار می ماند
[14] احمد رهدار؛ انقلاب اسلامی ایران؛ چالشی بر تئوری های ساخت گراه ص ۱۷
[15] تدا اسکاچ پل، دولتها و انقلاب های اجتماعی؛ ص۳۵.
[16] مصطفی ملکوتان؛ میری در نظریه های انقلاب؛ ص۱۳۳.
[17] فإن الملک ینی مع الکفر ولا یبقى مع الظلم (محمدباقر مجلسی؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول؛ ج۱۰، ص۴۰۴)
[18] و ما أخذ الله على العلماء أن لا یقاروا على کظه ظالم ولا سغب مظلوم (نهج البلاغه، خطبه شقشقة)


منبع: خسروپناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریه های علم دینی و آزمون الگوی حکمی - اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، قم، دفتر نشر معارف 1393 ش.

بیشتر بخوانیم:
پیش‌فرض توسعه و نوسازی در اندیشه انقلاب اسکاچ پل
تبیین انقلاب های اجتماعی از نظر اسکاچ پل
دلیل انقلاب و اهداف بروز انقلاب در یک جامعه در اندیشه اسکاچ پل
مقایسه مبانی هستی شناسی و انسان شناسی انقلاب ایران با نظریه اسکاچ پل
نشانه های شکل گیری انقلاب در اندیشه انقلاب اسکاچ پل
نظریه اسکاچ پل و انقلاب اسلامی ایران
تحلیل اسکاچ پل از پدیده ی انقلاب



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.