شهید صدر درباره علم دینی، دو خصیصه برجسته دارد. او اندیشمندی است که قادر است در همان زمان فکر کند و با تحلیلهای مبتنی بر واقعیتها، خود را از ذهنگرایی مطلق برهاند. برای این کار لازم است خود را در شرایط زمانی و مکانی و الزامات آن قرار دهد. به ناچار از موضوعات و روشهای موجود و در اطراف خود بهره میبرد و در یک تعامل با محیط اجتماعی نظریهپردازی میکند. یافتههای ذهنیاش را از محیط اجتماعی اطرافش میگیرد؛ اما در عین حال، اسیر الزامات زمانی و مکانی نمیشود.
تعداد کلمات 3833/ تخمین زمان مطالعه 19 دقیقه
جامعه معاصر شهید صدر، درگیر سه انتخاب مهم و سرنوشتساز و سه جریان و مکتب عمده نظری و عملی اساسی بود. این جریانهای نظری عبارتند از:
- فلسفه مادی گرایانه مارکسیسم یا لیبراسیم؛
- اقتصاد سرمایه داری و یا سوسیالیستی؛
- توسعه و تکامل اجتماعی با مبانی نظری غرب لیبرال و یا شرق مارکسیست و سوسیالیست.
او که به این موضوعات اساسی توجه دارد، خود را نیز با این تهدید روبرو میداند که ممکن است نظریهاش خصلت زمانی و مکانی به خود بگیرد. برای رهایی از این تهدید، منابع پایدار و فراگیری را در نظر میگیرد که از خصلتهای شمول، ماندگاری، پویایی و از همه مهم تر اعتبار برخوردار باشند. بههمین منظور پایهها و مبانی نظریهاش را بر دادههای دینی استوار میکند تا نظریهاش خصلت دینی داشته باشد و متکی بر معارف وحیانی و سنت معصومین(ع) شکل گرفته، قالببندی شود. آن را از خصلتهای زمانی و مکانی نیز تجرید میکند تا به یک نظریه عام برسد.[1]
آیا تجرید از خصلت زمانی و مکانی و تکیه بر معارف ناب اسلامیضرورت به معنای حذف یافتههای بشری در طول قرنها تلاش علمی، نظری و تجربی است؟ شهید صدر به این نکته نیز توجه دارد که ملازمهای بین این دو وجود ندارد؛ هم میتوان به تلاشهای علمیبشری توجه داشت و هم میتوان بر معارف دینی تکیه کرد و از آنها بهره برد. او معتقد است یافتههای بشری قابل توضیح و تفسیر جدید، حذف و اضافه و تصحیح و حتى ابطال است؛ بنابراین نباید بدانها تعبد داشت. این خصلتها، اختصاص به علوم جدید و طبیعی ندارد؛ حتی در برداشتهای فقهی، اصولی و معارفی نیز جاری و ساری است؛ لذا خود عملا وارد فلسفه،[2] منطق،[3] تفسیر،[4] اقتصاد،[5] تاریخ،[6] فقه[7] و اصول فقه[8] شده، هر کجا ضرورتی احساس کرده، نگاهی نو و جدید عرضه کرده است. حتی آن را به یک علم خاص منحصر نمیکند؛ هرچند بیشترین مباحث و توضیحات و تمثیلها و تحلیلها مربوط به اقتصاد و مکتب اقتصادی اسلام است؛ اما در جای جای آثار خود به تناسب از نظام اجتماعی یاد میکند که در برگیرنده فعالیتهای متعدد اعضای جامعه است و گاه از علوم متفاوت نیز یاد میکند.[9]
شهید صدر یافتههای بشری را دو نوع میداند و آنها را از هم تشخیص میدهد و بین آنها تمایز میگذارد:
الف) دستهای از مظاهر تمدن بشری مبتنی بر عقاید و باورهای آنهاست و اصطلاحا «بشرط شیء» هستند، به گونهای که از آن باورها جداییناپذیرند و بدون پذیرش آن باورها، یا مفهوم نمیشوند و یا مفید نخواهند بود.
ب) دستهای دیگر از یافتهها و مظاهر تمدن بشری است که مقید به باورهای صاحبان آنها نیست و اصطلاحا «لایشرط» و یا «بشرط لا» هستند؛[10] لذا بهرهگیری از آن دستاوردها تبعات خاصی ندارد و تفاوت نمیکند که چه کسی از آنها بهره ببرد. در اینگونه موارد، این نوع دستاوردها ابزاری است در دست کاربران و برای نیل به اهداف مورد نظر کاربر. اولین کسی که در تاریخ اسلام به این عمل مبادرت ورزید، رسول گرامیاسلام(ص) بود که مسلمانان را به اسرای جنگی سپرد تا سواد بیاموزند و در مقابل این آموزش، از آزادی بهرهمند شوند.[11]
شهید صدر، هم در استفاده از علوم متفاوت و هم در موضوعات موجود و مرتبط به علوم توجه ویژه داشت و بادقت تمام، هم روشها را از هم تفکیک مینمود و هم به روشهای علوم پایبند بود. او با عنایت به مبانی معرفت شناختیاش به انحصار روش در علوم متفاوت معتقد نبود و برای هر یک از روشهای موجود، قایل به قلمرو خاص خود بود. بسته به آنکه محقق به دنبال پاسخ برای چه سؤالی باشد، از روشهای متناسب برای پاسخ به همان سؤال بهره میبرد؛ بنابراین او به تناسب سؤال علمیو روش پاسخ علمی به آن سؤال معتقد بود و چون سؤالهای محقق متفاوت است، لذا معتقد به روش ترکیبی بود. در علوم دینی محض مثل اصول فقه، فقه و حدیث از روش نقلی استفاده مینمود و در علوم عقلی مثل منطق و فلسفه از روش عقلی و در علوم انسانی معتقد به بهرهگیری از روش تجربی نیز بود. شهید صدر در قلمرو موضوعات و تعاریف نیز دقت بسیاری داشت و موضوعات منطقی را وارد فلسفه نمیکرد؛ همچنان که موضوعات فلسفی را نیز به منطق نمیسپرد.[12]
همانگونه که توانست بین علوم متفاوت و روشهای هر یک از آنها تمایز قایل شود، تمام علم و دین را به خوبی فهم کرد و براساس همین تمایز میان علم و دین تلاش نمود نظریه علم دینی خود را طراحی نماید.
علم دینی نزد شهید صدر، خصوصا علوم انسانی اسلامی، صرفا عهدهدار توصیف رخدادهای بیرونی نیستند. وی معتقد است: چون اسلام به دنبال ایجاد تغییرات اساسی و بنیادین در همه زوایای حیات فردی و اجتماعی است، رسالت علوم انسانی نیز صرفا نمیتواند بیان محض واقعیتهای خارجی باشد؛ چون اسلام به دنبال ایجاد دگرگونیهای عمیق و ریشهدار در جهت سلامت فراگیر جامعه و رستگاری و سعادت ابدی انسان است؛ بنابراین میتوان اذعان داشت نظریه علم دینی شهید صدر در همه حوزههای علوم جریان دارد. شهید صدر، هم در استفاده از علوم متفاوت و هم در موضوعات موجود و مرتبط به علوم توجه ویژه داشت و بادقت تمام، هم روشها را از هم تفکیک مینمود و هم به روشهای علوم پایبند بود. او با عنایت به مبانی معرفت شناختیاش به انحصار روش در علوم متفاوت معتقد نبود و برای هر یک از روشهای موجود، قایل به قلمرو خاص خود بود. بسته به آنکه محقق به دنبال پاسخ برای چه سؤالی باشد، از روشهای متناسب برای پاسخ به همان سؤال بهره میبرد؛ بنابراین او به تناسب سؤال علمیو روش پاسخ علمی به آن سؤال معتقد بود و چون سؤالهای محقق متفاوت است، لذا معتقد به روش ترکیبی بود. او معتقد است باید بین «مذهب» و مکتب یا فلسفه آن علم و خود آن «علم» تفاوت قائل شد. علوم انسانی نیز چنین رسالتی خواهند داشت؛ بنابراین ابتدا باید مکتب و مذهب اسلام در حوزههای متفاوت علوم انسانی شکل بگیرد؛ بنابراین، علوم انسانی اسلامی زمانی میتواند شکل بگیرد که نظام اجتماعی بر اساس قاعدهها و بایدها و نبایدهای اسلامی در جامعه پدیدار شده باشد و جامعه بر اساس همانها شکل گرفته باشد. در این زمان است که محقق و عالم علوم انسانی میتواند با مراجعه به نظام اجتماعی تحقق یافته در خارج، ابعاد آن را مشاهده و ارزیابی کند و پدیدهها را کاملا شناسایی کرده ارتباط و تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر را شناسایی نماید.[13]
هر چند شهید صدر بین مکتب و مذهب اسلامی و به عبارت دقیقتر، فلسفه علوم انسانی بر مبنای جهانبینی اسلامی با علوم، تفاوت و تمایز قایل است، اما این تفاوت را به معنای تعارض و ناسازگاری نمیداند؛ بلکه قایل به نوعی ربط منطقی بین علم و مذهب اسلام است که این ارتباط در تحقق سلسله مراتبی و تقدم رتبی جلوه مییابد. مکتب و مذهب اسلام عهدهدار بیان معیارها و شاخصهای جامعهء سعادتمند و قواعد کلی و حاکم بر آن است که متفکران مسلمان باید ابتدا با مراجعه به منابع و متون دینی کتاب، سنت و عقل در عرصههای مختلف آن، اصول و قواعد اصلی و خطوط کلی را برای تنظیم روابط انسانها استخراج نمایند؛ اصول و قواعدی که نظام اجتماعی اسلام را در یک ساختار کلان و همه جانبه پوشش میدهد و همه ابعاد حیات بشری را در بر میگیرد.[14]
شهید صدر با توجه به مبانی هستیشناختی که عالم هستی را دوبعدی میداند و آن را در عالم مادی خلاصه نمیکند و نیز مبانی معرفتشناختی که منبع شناخت آدمی را در تجربه خلاصه نمیکند و آن را توسعه میدهد و شامل روشهای وحیانی و عقلی میداند و مبانی انسانشناختی که حب ذات را در فطرت آدمی دانسته است، برای عملیاتی ساختن این هدف (طراحی نظام اجتماعی کلان بر مدار آموزهها و باورهای دینی) معتقد است اسلام از دو مسیر استفاده کرده است.
مسیر اول: این مسیر بر این اصل استوار است که شناخت آدمیرا توسعه داده، با واقع خارجی تطبیق دهد. وقتی شناخت آدمی با واقع مطابق شد، منافع شخصی و منافع جمعی با هم گره میخورد و لازم و ملزوم هم میشوند. با این رویکرد، انسانها به جای آنکه مصلحتهای زودگذر و ناپایدار را ببینند و تأمین آنها را در زندگی دنیوی خود، هدف قرار دهند، به مصالح واقعی و پایدار خود میاندیشند و آنها را میبینند و هدف خود قرار میدهند و خود را توانمند میسازند تا به آن مصالح دست پیدا کنند. برای دستیابی به مصلحتهای واقعی و پایدار، زیانهای دنیوی، زودگذر و ناپایدار را پذیرا میشوند و آن را نه تنها «زیان» نمیبییند، بلکه تفسیری از آن ارائه میکنند که «سود» است.[15]
مسیر دوم: اسلام، انسان را به گونهای تربیت میکند که استعدادها و گرایشهای معنوی او تقویت شده، ظاهر شود تا استعدادهای غریزی و مادی او را نیز جهت دهد.[16]
شهید صدر معتقد است: چارچوب کلان اسلامی برای تحقق نظام اجتماعی منحصر به فرد است و سایر مذاهب و مکاتب از آن بیبهرهاند و همین نگاه کلان اسلام در ارائه چارچوب، ضمن آنکه آن را بر سایر مکاتب برتری داده، از تهدیدهای آنها نیز دور ساخته است.
در نظام اجتماعی مورد نظر اسلام، علاوه بر تأکید روی آموزهها و طراحی عوامل متعدد اجتماعی کننده، بر فرآیندهای کنترل اجتماعی درونی و بیرونی نیز تاکید شده است. او معتقد است: اسلام فقط به فرآیندهای کنترل اجتماعی بیرونی توجه نکرده است، بلکه شیوههایی پیشبینی کرده که انسانها خود را از درون کنترل میکنند و به جای وابستگی و تعبد در برابر بتها و شهوات درونی، به تعالی خود میاندیشند و دیگر حاضر نمیشوند سرسپرده شهوتهای درونی گردند.[17] همه این امور بدان سبب است که اسلام حیات انسانی را جهتدار و هدفمند میبیند و به گزارشگری صرف بسنده نمیکند؛ زیرا گزارشگری صرف، رسالت علم است و نه اسلام و یا فلسفه علم. با این رویکرد، دولت اسلامیدر نگاه شهید صدر هم وظیفه تربیت شهروندان را به عهده دارد و هم نظارت بر اعمال شهروندان مطابق چارچوب فکری اسلام و بازگرداندن منحرفان به مسیری که اسلام خواسته و معرفی کرده است.[18]
بیشتر بخوانید: علم سکولار یا علم دینی؟
باتوجه به آنچه تا کنون بیان شده است، عالمان با پدیدههای متفاوت میتوانند دو نوع رویارویی داشته باشند؛ یکی توصیف پدیدههایی است که در اطراف آنها اتفاق میافتد و شناسایی علل، عوامل و دلایل آنهاست؛ شناخت و تحلیل نتایج آن پدیدهها و سیر تغییر و دگرگونیهایی که آن پدیدهها به خود دیدهاند و سیری که دنبال میکنند. همه آن مواردی که در محیط فیزیکی و انسانی رخ داده و یا در حال رخ دادن است و نیز علل آنها به عهده «علم» است. در این میان، هیچ تفاوتی بین علوم انسانی متفاوت و علوم طبیعی و فیزیکی وجود ندارد؛ زیرا کارکرد و وظیفه همه این علوم در اندیشه شهید صدر برابر و به معنای کشف و شناخت واقعیتهای خارجی است.[19]
رویایی دیگر، تعیین مبادی و خطوط کلی به منظور تعیین راهورسم ایجاد است. این امر رساله طراحی نظریهای کلان و کلی است که همه ابعاد حیات بشری را شامل شود. تعیین این خطوط کلان و راه و رسمهای دیگر در توان «علم» نیست. در اینگونه موارد، مذهب و مکتب و فلسفه آن علم ضرورت خود را نشان میدهد تا بتواند بر اساس ایدئولوژی مورد نظر خود، خطوط را طراحی و چارچوب نظری و مفهومی و ارتباط بین آنها را معین نماید؛ مواردی که ازجمله اصول موضوعه و پیشاعلمی است. اینگونه موضوعات که اعتبار گزارههای علمی و نیز موضوع و جهتگیریهای یک علم را بیان میکند، جزء موضوعات آن علم محسوب نمیگردد. این موضوعات و محورها، همان اصول و مبادی و فلسفه هر علم است که معیار سنجش و درستی آن گزارهها درون خود علم وجود ندارد. طبعا همه اضلاع و زوایای این چارچوب، برآمده از ایدئولوژی پذیرفته شده آن عالم است. عالم و نخبه هر علمی، بر اساس آنکه کدام ایدئولوژی را پذیرفته و کدام مبانی را مبنای خود قرار داده است، نظریه ایجادی خود را طراحی میکند؛ در واقع اسلام به عنوان دینی جامع، در صدد آن نیست که پدیدههای متفاوت را شناسایی کرده، ربط عینی آنها را با یکدیگر بیان کند.[20]
و نحن حین نقول عن الاقتصاد الاسلامی أنه لیس علما نعنى ان الاسلام دین یتکفل الدعوة الى تنظیم الحیاة الاقتصادیة کما یعالج سائر نواحی الحیاه و لیس علما اقتصادیا على طراز علم الاقتصاد السیاسی و بمعنى آخر: هو ثوره لقلب الواقع الفاسد و تحویله الى واقع سلیم و لیس تفسیر موضوعیا للواقع. فهو حینما یضع مبدأ الملکیة المزدوجة مثلا لا یزعم بذلک أنه یفسر الواقع التاریخی لمرحله معینه من حیاة الانسانیة او یعکس نتائج القوانین الطبیعیة للتاریخ کما تزعم المارکسیه حین تبشر بمبدأ الملکیة الاشتراکیه بوصفه الحاله الحتمیة لمرحلة معینة من التاریخ و التفسیر الوحید لها.[21]
حال اگر محققی بخواهد «علم» را مبتنی بر چارچوب نظری خود - که همان «مذهب» است - اجرا کند، در گام اول باید نظام اجتماعی را متناسب با مذهب مورد نظرش ایجاد نموده، روابط بین پدیدههای متفاوت را در جامعه طراحی نماید. آنگاه با کمک علوم مرتبط با هر یک از موضوعات، کیفیت و کمیت آن پدیدهها، روابط و تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر را شناسایی و تبیین نماید.[22]نقدی که نگارنده (عبدالحسین خسروپناه) بر دیدگاه شهید صدر دارد، این است که وی، به علم پوزیتیویستی مینگرد؛ براین اساس، اسلامی و غیراسلامی علم را نمیپذیرد و تنها مکتب اجتماعی را به اسلام متصف میسازد. علوم تجربی، تنها با روش تجربی به دست نمیآیند. پیشفرضهای غیر تجربی هم در گردآوری اطلاعات و هم در تحلیل و داوری آنها، نقش مؤثری دارد.
یکی دیگر از مباحثی که به علم دینی در اندیشه شهید صدر مرتبط میشود، نظریه ایشان دربارۀ «منطقة الفراغ» است:
و حیث جئنا على ذکر منطقة الفراغ فی التشریع الاقتصادی، یجب ان نعطى هذا الفراغ اهمیة کبیرة خلال عملیة اکتشاف المذهب الاقتصادی، لانه یمثل جانبا من المذهب الاقتصادی فی الاسلام. فان المذهب الاقتصادی فی الاسلام یشتمل على جانبین:
احدهما: قد ملیء من قبل الاسلام بصورة منجزة، لا یقبل التغییر و التبدیل.
والآخر: یشکّل منطقة الفراغ فی المذهب قد ترک الاسلام مهمه ملئها الى الدولة او (ولی الأمر) یملؤها وفقا لمتطلبات الأهداف العامة للاقتصاد الأسلامی و مقتضیاتها فی کل زمان.[23]
او معتقد است: اسلام دو نوع احکام دارد: احکام ثابت که کلیات و جزئیات آن در شرع مقدس اسلام به صورت تفصیلی آمده است. این دسته از احکام هیچگونه تغییر و تبدلی به خود نمیبینند. این دسته از احکام را پیامبر اسلام و ائمه معصومین(ع) به مسلمانان ابلاغ کردهاند.[24]
دسته دیگر، احکام متغیری است که کموکیف آن به دست ولی امر مسلمین سپرده شده است. معصومین(ع) در این نوع احکام، عهدهدار ابلاغ آنها نیستند؛ بلکه خود به عنوان ولی امر مسلمین و حاکم جامعه اسلامی متناسب با شرایط زمانی و مکانی و ضرورتها و اقتضائات، آنها را طراحی کرده، شکل میدهند.
ویشتمل النظام الاجتماعی فی الاسلام ایضا على جوانب مفتوحة للتغییر وفقا للمصالح و الحاجات المستجدة و هی الجوانب التی سمح فیها الاسلام لولی الامر ان یجتهد فیها وفقا للمصلحة و الحاجة، على ضوء الجانب الثابت من النظام. کما زود الجانب الثابت من النظام بقواعد تشریعیة ثابتة فی صیغها القانونیة غیر انها تتکیف فی تطبیقها بالظروف و الملابسات و بذلک تحدد الأسلوب الصحیح لإشباع الحاجات الثابتة التی تتنوع أسالیب إشباعها بالرغم من ثباتها و ذلک کقاعدة نفی الضرر فی الاسلام و نفی الحرج فی الدین.[25]
بنابراین، نقش پیامبر(ص) و سایر معصومین(ع) در این دست از احکام، ابلاغ نیست؛ بلکه ابداع است. با توجه به اینکه این امتیاز و حق به ولی امر داده شده است، هرکس مجاز به حاکمیت بر جامعه اسلامی باشد و قدرت اجتهاد از نصوص دینی را دارا باشد، از این امتیاز بهرهمند میشود.[26]
بنابراین، برای استفاده از ظرفیت «فراغ» و «اجتهاد»، آگاهی از شرایط زمانی و مکانی و اقتضائات و ضرورتها، لازم است. طبعا برای شناخت شرایط و اقتضائات، علوم مختلف کاربردها و ظرفیتهای زیادی دارند که میتوانند موضوعسازی کنند. پدیدههای متفاوت را شناسایی، روابط بین آنها را کشف و آثار و نتایج آن پدیدهها را کشف و بیان نمایند. با این توضیحات معلوم میگردد «علم» با همان تعریفی که شهید صدر از آن دارد، تأثیر بسیاری بر منطقهالفراغ و اجتهاد ولی امر مسلمین دارد؛ زیرا ولی امر میتواند از خبرگان و نخبگان حوزههای متفاوت علوم به عنوان کارشناس و مشاور استفاده نماید تا وقایع امر را برای او آشکار کنند و او نیز بر اساس اصول و مبانی نظری و اجتهادی خود احکام آنها را شناسایی و بیان نماید و زمینه را برای ساماندهی اجتماعی در عرصههای مختلف و متفاوت پیشبینی نماید.
حاصل سخن آنکه: شهید صدر، علم دینی در عرصه علوم رفتاری و اجتماعی را در دو ساحت مکتب و نظریههای برگرفته از جامعه اسلامیمیداند. مکتب و مذهب اسلامی، پاسخگوی بخشی از علوم انسانی است و اگر جامعه اسلامیبر اساس فقه و اخلاق اسلامی عمل کند و به رفتار خاص سیاسی و اقتصادی دست یابد، مشاهده و تجربه بشری به کشف نظریههای جدیدی در عرصه علوم انسانی میرسد.
با توجه به آنچه تا کنون درباره نظریه علم دینی شهید صدر بیان شد، میتوان نمودار زیر را طراحی کرد:
رسالت مذهب اسلامی | تعیین مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، روششناختی و انسانشناختی و رابطه آنها با اسلام طراحی اولیه نظریه کلان اسلام با رویکردی اجتهادی از منابع و متون دینی و ظرفیت منطقةالفراغ در عرصههای متفاوت توسط ولی امر مسلمین عملیاتی کردن نظریه اولیه و ساختن جامعه بر اساس آن |
رسالت علم | کشف پدیدهها و روابط موجود بین آنها به کمک علوم و عالمان مرتبط در جامعه مورد نظر تألیف منابع علمی و تدریس آن در مراکز علمی و دانشگاهی و توسعه آن |
رسالت مذهب اسلامی |
استفاده از ظرفیت منطقةالفراغ به منظور توسعه نظریه و پاسخ به ضرورتهای کشف شده به کمک کارشناسان و مشاوران تربیت شده در مراکز علمیو دانشگاهی علوم مختلف |
رسالت علم | کشف پدیدهها و روابط موجود بین آنها به کمک علوم و عالمان مرتبط و تحلیل بازخوردها رسالت مذهب اسلامی |
رسالت مذهب اسلامی | توسعه نظریه و مذهب به کمک ظرفیت اجتهاد در منابع و نصوص دینی، منطقةالفراغ و علوم و دستاوردهای علمیجدید و ایجاد تغییرات لازم در جامعه و ابعاد متفاوت آن |
تحلیل نظریه
دیدگاه شهید صدر، دو امتیاز ویژه دارد؛ اول اینکه جزء دیدگاههای پیشکسوت در حوزه علم دینی است و دوم، این دیدگاه توانست به صورت عملیاتی در عرصه اقتصاد و مباحث اجتماعی ظهور کند.نقدی که نگارنده (عبدالحسین خسروپناه) بر دیدگاه شهید صدر دارد، این است که وی، به علم پوزیتیویستی مینگرد؛ براین اساس، اسلامی و غیراسلامی علم را نمیپذیرد و تنها مکتب اجتماعی را به اسلام متصف میسازد. علوم تجربی، تنها با روش تجربی به دست نمیآیند. پیشفرضهای غیر تجربی هم در گردآوری اطلاعات و هم در تحلیل و داوری آنها، نقش مؤثری دارد.
فلسفه علوم انسانی نشان داده است پارادایمهای مختلف مدرن و پسامدرن در علوم انسانی جاری است. این پارادایمهای روش شناختی در تبیین و تفسیر و نقد نظریهها مؤثرند.
نظریه الگوی حکمی- اجتهادی علوم انسانی با شواهد متعددی ثابت کرده است نه تنها میانی و پیشفرضها و مکتب رفتاری و اجتماعی که نظریههای توصیفگر علمی به اسلامی و سکولار بودن هم متصف میشوند و مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی و انسانشناختی در توصیف انسان تحقق یافته و نظریههای به ظاهر تجربی هم تأثیرگذارند.
شهید صدر معتقد است: رسالت اسلام به عنوان یک دین، کشف پدیدههای عینی و خارجی و روابط بین آنها نیست. کشف و توصیف اینگونه موارد که بعد خارجی و تجربی دارند، بر عهده علم است که همواره در معرض تغییر و دگرگونی است. رسالت اسلام به عنوان یک دین، طراحی مبانی و چارچوبهای اساسی ساخت جامعه و بایدها و نبایدهای اصولی است که باید رعایت گردد و چشماندازی که جامعه باید در مسیر تعیین شده قبلی و اصول پذیرفته شده به سوی آن حرکت کند؛ بنابراین، اسلام یک «مذهب» است و نه علم. مذهب اسلام نیز از منابع و نصوص دینی و نیز استفاده از ظرفیت «منطقةالفراغ» که تحلیل نصوص دینی با شرایط خارجی و اقتضائات با روش اجتهادی است، به دست میآید.
در کنار مذهب، علم وظیفهای جز گزارشگری از واقعیتهای عینی و خارجی ندارد. عینیتهای خارجی و واقعی، اموری تجربی هستند که تحقق یافته و یا در حال وقوع هستند و یا به تجربه میتوان وقوع آنها را پیشبینی کرد؛ بنابراین «علم» متصف به اسلامی و غیراسلامی نمیشود؛ زیرا فقط بیانگر واقعیتهای خارجی و تجربی است.
در صورتی که جامعهای بر اساس مذهب اسلام در عرصههای متفاوت تحقق عینی یافت، دانشمندان و عالمان میتوانند آن پدیدهها، روابط عینی بین آنها و آثار و نتایجشان را در آن جامعه کشف و تبیین کرده، براساس آنها علم مبتنی بر مذهب را کشف، طراحی، تدوین و تدریس نمایند.
بنابراین، اگر به دنبال طراحی علم مبتنی بر اسلام هستیم، باید پس از تنظیم جامعه اسلامیبر اساس مذهب اسلامی، عالمان علوم مختلف آن را از مشاهده جامعه اسلامی، استخراج و تنظیم نمایند.
نگارنده نیز بر این باور است که نه تنها جامعه به اسلامی و سکولار بودن اتصاف مییابد، بلکه نظریههای علوم رفتاری و اجتماعی نیز اسلامیو سکولاربردار هستند.
نمایش پی نوشت ها:
[1] محمدباقر صدر؛ مجموعه مقالات، «آفاق المعاصرة فی فکر الامام الصدر»؛ ص ۱۱۴.
[2] همو، فلسفتنا.
[3] همو، الأسس المنطقیه.
[4] المدرسة القرآنیه که رویکرد تفسیر موضوعی دارد که خود ناظر به مباحث روز و مبتلابه است.
[5]. ر.ک: همو، اقتصادنا با محوریت نقد مبانی اقتصاد سرمایه داری و سوسیالیستی.
[6] همو، ائمه اهل البیت. همو، فدک
[7] همو، الفتاوی الواضحه.
[8] همو، حلقات الأصول.
[9] همو، المدرسة الاسلامیه، ص ۸۱-۸۲
[10] همو، مجموعه مقالات؛ ص ۱۱۶.
[11] محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۶.
[12] محمدباقر صدر؛ مجموعه مقالات، «منهج البحث العلمی عند الامام الصدر»؛ ص ۱۵۲.
[13] همو، اقتصادنا، ص ۳۳۱.
[14] همان، ص ۳۳۱. همو، المدرسة الاسلامیه، ص ۱۱۹.
[15] همو، المدرسة الاسلامیه، ص ۷۶-۷۷
[16] همان، ص ۷۸-۷۹ (ان الاسلام قادر على امدادنا بموقف ایجابی غنی بمعالمه التشریعیة و خطوطه العامة و احکامة التفصیلیة التی یمکن أن یصاغ منها اقتصاد کامل، یمتاز عن سائر المذاهب الاقتصادیه باطاره الاسلامیو نسبه السماوی و انسجامه مع الانسانیة، کل الانسانیة باشواطها الروحیه و المادیه و ابعادها المکانیه و الزمانیه).
[17] همان، ص 99.
[18] همان، ص 82-81.
[19] همان، ص 133-130. همو، اقتصادنا، صص 132 و 311 و 313 (وما قلناه و تحدید وظیفة على الاقتصاد و.یا مقتصرة على الاکتشاف دون التقدیر و التقویم لایخص علم الاقتصاد فحسب، فإن الوظیفه الاساسیه لجمیع العلوم هی الاکتشاف خاصه و لا فرق بین العالم الاقتصادی و علماء الفیزیاء و الذره و النفس، سوى أنه یمارس وظیفته فی الحقل الاقتصادی من حیاة الانسان و اولئک یمارسون نفس الوظیفة و هی اکتشاف الحقائق و روابطها و قوانینها فی حقول اخرى متنوعه طبیعه او بشریه)
[20] همو، المدرسة الاسلامیه؛ ص ۱۴۱.
[21] همو، اقتصادنا، ص 312.
[22] همان، صص ۳۱۳ و ۳۱۵ (و اما الوظیفة العلمیة تجاه الاقتصاد الاسلامی فیأتی دورها بعد ذلک، لتکشف عن مجرى المیاه الواقعی و قوانینه، ضمن مجتمع اسلامییطبق فیه مذهب الاسلام تطبیقا کاملا، فالباحث العلمی یأخذ الاقتصاد المذهبی فی الاسلام قاعده ثابته للمجتمع، الذی یحاول تفسیره و ربط الأحداث فیه بعضها ببعض. فهو فی هذا نظیر الاقتصاد السیاسی لعلماء الاقتصاد الرأسمالیین، الذین فرغوا من وضع خطوطهم المذهبیة ثم بذاوا یفسرون الواقع ضمن تلک الخطوط و یدرسون طبیعة القوانین التی تتحکم فی المجتمع الذی تطبق علیه فنتج عن دراستهم هذه علم الاقتصاد السیاسی؛ و هکذا یمکن أن یتکون للاقتصاد الاسلامیعلم - بعد ان یدرس دراسه مذهبیه شامله. من خلال دراسة الواقع فی هذا الاطار - و السؤال هو: متى و کیف یمکن وضع علم الاقتصاد الاسلامی، کما وضع الرأسمالیون علم الاقتصاد السیاسی، أو بتعبیر آخر علم الاقتصاد الذی یفسر احداث المجتمع»، «فعلم الاقتصاد الاسلامی لایمکن أن بولد ولاده حقیقیه، الا اذا جسد هذا الاقتصاد فی کیان المجتمع، بجذوره و معالمه و تفاصیله و درست الاحداث و التجارب الاقتصادیة التی یمر بها دراسه منظمه»).
[23] همان، ص ۳۷۸.
[24] همان.
[25] همان،320.
[26] همان، ص 381-379.