بلکه در جوامع مختلف، »افراد« و به دنبال آن »قانون« به دنبال تأسیس نهادی هستند که بتواند به این خواست فطری انسانها جامه عمل بپوشاند. بیشک فایده مطالعه نظامهای متفاوت حقوقی وقف در راستای تکامل و توسعه آن روشن و آشکار است.
در این نوشتار، اجمالاً درصدد بررسی این نهاد در حقوق فرانسه هستیم. ابتدا به تعریف وقف و سپس به تاریخچه آن در حقوق فرانسه پرداخته و پس از آن ماهیت حقوقی وقف و نحوه فعالیت بنیاد موقوفه را بررسی می کنیم.
تعریف وقف
نهادی را که ما در فرهنگ خود »وقف« مینامیم در فرهنگ فرانسه فونداسیون Fondation مینامند. این کلمه در برخی از فرهنگهای حقوقی فرانسه چنین تعریف شده است:»فونداسیون عبارت است از اختصاص دادن دائمی اموالی برای بنیادی عمومی و غیر انتفاعی با اهداف خیرخواهانه و بشردوستانه«(1)؛
اهدافی از قبیل تأسیس یا گسترش بیمارستان، دانشگاه، خوابگاه دانشجویی، خوابگاه بیسرپناهان، یتیمخانه، کمک به ایتام و مستمندان و بیماران بیبضاعت، دادن جایزه علمی، ادبی یا هنری...
مالک اموال به وسیله فونداسیون میخواهد شخصیت حقوقی جدیدی ایجاد کند که مستقلاً در جهت برآوردن اهداف نیک وی باشد.
در حقوق فرانسه، واژه فونداسیون در این معانی به کار میرود:
1. نهادی حقوقی که عهدهدار مدیریت اموال و پیگیری و اجرای اهداف بانی آن است؛
2. مجموعه اموالی که برای ایجاد این نهاد حقوقی اختصاص داده شده است؛
3. اعمال حقوقی و فعالیتهایی که این نهاد انجام میدهد.
البته فونداسیون در ابتدا به معنای فعالیتهای این نهاد بوده، ولی امروزه غالباً به معنای خود این نهاد حقوقی است.در قانون مدنی فرانسه تعریفی از وقف نشده و نامی هم از آن برده نشده است، لیکن ماده 18 قانون مصوب 23 ژوئیه 1983، فونداسیون را چنین تعریف میکند:
»عملی حقوقی که به موجب آن فرد یا افراد حقیقی یا حقوقی اموال یا عوایدی را دائماً به صورت غیر انتفاعی در اختیار منافع عمومی قرار میدهند.«
از دیدگاه قانون مدنی ایران »وقف عبارت است از اینکه عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود« (ماده 55)، این تعریف، ترجمان عبارت فقهی »تحبیسالاصل و تسبیلالمنفعة« است.
با توجه به این تعریف و تعریفی که از فونداسیون شد، بهخوبی میتوان فونداسیون را مترادف وقف دانست و البته پرواضح است که هر کدام از این دو نهاد با توجه به اینکه به دو نظام متفاوت حقوقی تعلق دارند شرایط و ویژگیهای خود را دارند.
تاریخچه وقف
در گذشته وقف غالباً به نحوی از انحاء با کلیسا مرتبط بوده است، به عبارت دیگر، وقف برای کلیسا و صومعهها، یا برای متولیان کلیسا، روحانیون و پارسایان، یا یتیمخانهها و مدارس تحت نظر کلیسا، یا در جهت آموزش و تعلیمات مذهبی صورت میگرفته است.این نوع وقف را »وقف امور خیریه« FONDATIONS PIEUSE نامیدهاند (2) که در حقوق رم از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و به قالب حقوقی درآمده، سپس به وسیله دستگاه حقوقی قدیم فرانسه تکامل یافته است.
قرون وسطی، دوران درخشش اوقاف، مخصوصاً اوقاف مذهبی در جهت کلیسا بود، ولی دیری نپایید که دشمنی با نهاد وقف آغاز گردید تا آنجا که در انقلاب کبیر فرانسه (1789م) انقلابیون، نهاد وقف را حذف و ساقط نمودند. برای ریشهیابی این خصومت باید تفحّصی در تاریخ آن روزگاران نمود.
سوءاستفاده صاحبمنصبان کلیسا از قدرت و هدایا و وصایای مردم بهحدی بود که به عنوان نمونه یک پدر روحانی، که طبق قانون کلیسا حق ازدواج نداشت.
مقدار زیادی از اموال کلیسای منطقه تحت نفوذش را قانوناً برای فرزند نامشروعش وصیت نمود! عملکرد منفی کلیسا بیشک یکی از زمینههای اصلی خصومت با اینگونه هدایا و وصایا بود.
امّا علت این خصومت را باید روحیه فردگرایی Individualisme و اقتصاد لیبرالی قرن هیجدهم دانست که زمینه فکری و فلسفی این خصومت را کامل میکرد.
زیرا از جهت سیاسی، تمرکز این اموال در دست کلیسا و سازمانهای خیریه وابسته به آن، قدرت سیاسی دولتمردان و انقلابیون را تضعیف مینمود و از جهت اقتصادی نیز از این اموال به »اموال راکد« و بدون تحرک تعبیر میشد .
که به دلیل عدم قابلیت نقل و انتقال و داد و ستد اصل سرمایه، موجب خاموش ماندن بخشی از فعالیتهای اقتصادی میشد. با توجه به این زمینهها، انقلاب فرانسه، نهاد حقوقی وقف را ملغی و حذف نمود (3)لذا در قانون مدنی فرانسه (1804م) که مدتی پس از انقلاب تدوین گردید، هیچ سخنی از وقف به میان نیامده است.
برخی از حقوقدانان (4)معتقدند که نویسندگان قانون مدنی فرانسه از اینرو نامی از وقف به میان نیاوردهاند که گمان میکردهاند وقف (فونداسیون) نوعی بخشش ساده، در زمان حیات، و یا نوعی وصیت ساده، برای پس از فوت است و با طرح مبحث »هبه« و »ارث« نیازی به ذکر آن نیست.
این وقفه از عصر انقلاب تا اواخر قرن نوزدهم ادامه داشت. سپس بار دیگر استقبال مردم از تأسیس بنیاد وقف و امور خیریّه، موجب گسترش حقوقی آن گردید. در این میان رویّه قضائی نیز ضمن ایفای نقش مناسب خویش، تسهیلات لازم حقوقی را برای نهادینه کردن وقف فراهم آورد.
بعد از جنگ جهانی دوم آهنگ توسعه مخصوصاً در مسائل مالی ومالیاتی شدت یافت و درنتیجه قوانین مختلفی در زمینه فوانداسیون و بنیادهای خیریه تصویب گردید (5)
ماهیت حقوقی وقف
ماهیت حقوقی وقف از بحثانگیزترین مسائل حقوقی مربوط به آن است. بحثانگیز بودن آن به نحوه تأسیس بنیاد وقف مربوط میشود، زیرا حقوقدانان تلاش میکنند که این عمل را به قالب نهادهای حقوقی موجود و مرسوم دربیاورند،.در حالی که قالبهای موجود ظرفیت لازم و توان پذیرش این نهاد را در بعضی شرایط ندارند. در سطور پیشین گفته شد که به دلیل مخالفتهایی که با وقف میشد، از زمان تدوین قانون مدنی فرانسه، وقف عملاً منتفی شده بود و نامی از آن در قانون آورده نشد.
بعدها وقتی وقف را عمل حقوقی دانستند، حقوقدانان تلاشنمودند تا جایگاه خاص قانونی آن را مشخص سازند. لباسهای دوختهشده موجود، بر بعضی از اندامهای وقف ناهمگون مینمود. رویه قضائی و نظریات حقوقدانان در راستای ایجاد این همگونی، مثبت بود و نقش مفیدی ایفا کرد.
در مورد تأسیس بنیاد وقف و وضعیت آن، حقوقدانان فرانسه تقسیمات مختلف از جنبههای نظری و عملی ارائه دادهاند. از دیدگاه کلی تأسیس نهاد وقف گاهی بیواسطه و »مستقیماً« صورت میپذیرد، یعنی بانی خودش بنیاد موقـوفه را ایجـاد میکند.
و گاهی »غیر مستقیم« و باواسطه، که در این حالت، واسطه نقش مجری را برای ایجادکننده بنیاد موقوفه ایفا میکند. در هر دو صورت، بانی وقف این نهاد را یا در زمان حیات خویش تشکیل میدهد یا تولد آن را به وسیله »وصیت« برای پس از وفات خویش تدارک میبیند. در اینجا این دو نوع وقف را بررسی میکنیم:
وقف مستقیم
در این قسم، بانی بنیاد وقف را مستقیماً تشکیل میدهد و یا اموال مورد نظر را مستقیماً به اشخاص مورد نظر انتقال میدهد. این انتقال گاهی در زمان حیات بانی صورت میپذیرد و گاهی بانی ترجیح میدهد وصیّت نماید تا پس از فوت وی اموالش به این مصرف برسد.وقف مستقیم در زمان حیات
بعضی از حقوقدانان (6) بخشش مستقیم در زمان حیات را از نظر حقوقی مترادف با هبه دانستهاند، زیرا این عمل در حقیقت نوعی بخشش است، یعنی مالک، تمام یا قسمتی از اموالش را به گروهی، مثلاً به فقرا میدهد.این بخشش، از نظر حقوقی در قالب هبه جای میگیرد، مخصوصاً زمانی که تشکیل نهادی برای تولیت این امور پیشبینی نشود. البته در برخی نظامهای حقوقی مثل نظام حقوقی اسلام، این نوع بخشش نیز چنانچه اصل سرمایه باقی بماند و منافعش در جهت اهداف بانی مصرف گردد، وقف محسوب میشود.
در حقوق فرانسه در صورتی که مالک بخواهد به وسیله اموالش مؤسسهای دائمی ایجاد کند که اموال یا منافع آن را در جهت مورد نظر وی به مصرف برسانند، تنها لازم است تقاضای رسمی نموده و »عامّالمنفعه بودن مؤسسه« را اعلام کند و سپس »مجوز اخذ هدایا« بگیرد.
البته در عمل چندان گرایشی به این نوع وقف مشاهده نمیشود، زیرا برای اشخاص مشکل است که در زمان حیات ثروت و سرمایهشان را کاملاً از دست خویش خارج نمایند و معمولاً ترجیح میدهند که در زمان حیات از سرمایهشان استفاده کنند.
و این سرمایه پس از وفات در جهت اهداف وقف و خیریه مصرف گردد؛ مخصوصاً زمانی که این سرمایه تمام یا قسمت مهمی از دارایی آنان باشد. اشخاص به جای آنکه خویشتن را از بهرهمندی محروم سازند ترجیح میدهند که با وصیت نمودن مصرف اموال در جهت مورد نظر، ورّاث خویش را بیبهره سازند.
وقف مستقیم برای پس از وفات
چنانچه دیدیم، مالکان ترجیح میدهند برای پس از مرگشان وصیت نمایند، لذا آنان میتوانند وصیت کنند که پس از مرگشان با تمام یا قسمتی از اموالشان نهاد موقوفهای در جهت تعقیب اهداف خاصی تشکیل شود.برای ایجاد این بنیاد موقوفه اعلام عامالمنفعه بودن مؤسسه از طرف سازمانهای اداری مربوطه ضروری است. در حقیقت این اعلام، نقطه آغاز تولد بنیاد است.
اشکال: در این قسم، در حقیقت تشکیل نهاد موقوفه به زمان پس از فوت وصیّتکننده موکول گردیده است و پس از فوت او مدّت زمانی، هر چند کوتاه، برای اخذ اعلام عامالمنفعه بودن آن و کسب مجوز مربوط مورد نیاز است. در فاصله زمانی میان فوت بانی و اخذ این اعلامیه، اموال متعلق به کیست؟
از جهت نظری این احتمالات قابل طرح است:
1. متعلق به متوفّی باشد، که سخافت و بطلان این نظر کاملاً واضح است، زیرا شخص متوفّی صلاحیت مالکیت ندارد.
2. متعلق به ورثه وی باشد، در این صورت نمیتوان این اموال را بعداً از ورثه پس گرفت، زیرا در لحظه فوت مالک، یا این اموال جزء ارث بوده و متعلق به ورثه است که در این صورت اشکال گفتهشده پیش میآید، یا جزء اموال ارث نیست که در این صورت به ورثه منتقل نمیشود.
3. متعلق به بنیاد وقف باشد، بنیادی که هنوز تشکیل نشده است و برای تولدش احتیاج به اخذ بیانیه یادشده است، چگونه میتواند مالک اموال باشد؟
لذا راهی دیگر برای مالکیت این اموال باقی نمیماند و در نظام حقوقی فرانسه دارایی نمیتواند بدون مالک، حیات حقوقی داشته باشد.
این اشکال موجب خردهگیری حقوقدانان از این شکل تأسیس بنیاد (وصیت برای وقف مستقیم) شده است و رویّه قضائی نیز این شکل را نمیپذیرد، زیرا آن را مخالف بند دوم ماده 906 قانون مدنی میداند. در این بند از ماده
مذکور میخوانیم: »برای صلاحیت داشتن دریافت وصایا در زمان وفات موصی، شخص باید زنده باشد، یا حداقل در حمل باشد« در مورد یادشده به هنگام فوت موصی (بانی وقف)، هنوز نهاد وقف ایجاد نشده است و حیات حقوقی ندارد.
پاسخ: برخی حقوقدانان (7) از رویه قضائی یادشده انتقاد نموده و آن را مخالف منافع جامعه میدانند، زیرا با ملغی نمودن این نوع بنیاد موقوفه، بخشی از جامعه یا مستمندان از مزایای آن محروم میشوند. به نظر این حقوقدانان ماده 906 قانون مدنی فرانسه مربوط به اشخاص حقیقی و برای جلوگیری از وصیت تبعیضی بین نوادگان آتیه است؛ مثل اینکه شخصی برای فرزند ارشد هر نسلی سهم خاصی قرار دهد و موجب محرومیّت سایرین گردد. این ماده ربطی به اشخاص حقوقی ندارد و درنهایت حتّی اگر آن را به اشخاص حقوقی نیز سرایت دهیم، این بنیاد در زمان فوت بنیانگذارش مثل »حمل« است، زیرا بالقوّه موجود است و با یک بیانیه، یعنی اعلام عامالمنفعه بودن، متولد شده از قوه به فعلیت میرسد؛ دقیقاً مثل طفلی که در حمل است و میتواند از هدایا و وصایا بهرهمند باشد؛ مشروط بر آنکه زنده متولد شود.
در حقوق ایران نیز طبق ماده 70 قانون مدنی، وقف بر معدوم به تبع موجود صحیح است، ولی با توجه به منطوق ماده 59 قانون مدنی از آنجا که قبض عین موقوفه از جانب موقوفعلیه یکی از شرایط صحت وقف است، در این مورد لازم است واقف عین موقوفه را به تصرف موقوفعلیهی که فعلاً موجود است بدهد تا به تبع این شخص، وقف به نفع معدوم هم صحیحاً جریان یابد. صحت وقف به نفع معدوم در همین وضعیت، همچنین موکول به این است که بین موقوفعلیه موجود و موقوفعلیه معدوم خلأ زمانی وجود نداشته باشد. در حقوق فرانسه اعلام عامالمنفعه بودن به شرط متأخر میماند که حیات بنیاد موقوفه را که تا این زمان معلّق بوده است، به تحقق و عینیّت میرساند و وجود آن را از بدو تأسیس مسجّل مینماید.
در عمل، میان رویه قضائی و رویه اداری اختلاف نظرهایی عمیق مشاهده میشود (8)رویه اداری این راه حل را میپذیرد و بخش داخلی شورای دولتی که متکفّل این امور است بیانیه اعلام عامالمنفعه بودن را »عطف به ماسبق« کرده و حیات بنیاد را از زمان فوت بانی محاسبه میکند، لیکن رویه قضائی آن را نمیپذیرفت. دیوان عالی کشور نیز که بالاترین مرجع قضائی است این نوع وقف را مخالف بند دوم ماده 906 قانون مدنی فرانسه میدانست. این اختلاف نظر میان شورای دولتی و دیوان کشور نتیجه ماهیّت کار آن دو است.
شورای دولتی از دیرباز نقش مهمی در تکامل وقف ایفا نموده و به دلیل منافع عمومی جامعه به گسترش و توسعه و تسهیل آن تمایل داشته است، لذا بیانیه اعلام عامالمنفعه بودن را مؤثر در گذشته دانسته و وقف را از زمان فوت بانی و واقف، نافذ میداند.
در نقطه مقابل، دیوان کشور، برای نظارت بر قوانین، به تطبیق و عدم تطبیق وقف با مواد قانونی موجود همت میگمارد و درنتیجه برای پاسداری از ماده 906 قانون مدنی، اگر ورثه واقف بطلان این وقف را تقاضا مینمودند، به استناد مخالفت آن با ماده یادشده، حکم به بطلان میداد.
قوانین و مقررات قبلی، حتی ماده 18 قانون 22 ژوئیه 1978م که اختصاص به وقف داشت، در این زمینه مسکوت بودند، ولی بعداً قانون چهارم ژوئیه 1990م ماده یادشده را اصلاح نمود. در هر حال مجلس با افزودن ماده 2 ـ 18 به صراحت، نظر شورای دولتی را اینگونه تصویب نمود:
وصیت میتواند به نفع بنیاد موقوفهای که در زمان فوت واقف و به هنگام تقسیم ارث هنوز وجود خارجی ندارد، صورت بپذیرد؛ مشروط بر اینکه پس از طی مراحل اداری به وسیله بیانیه اعلام عامالمنفعه بودن، وجود خارجی پیدا کند.
وقف غیر مستقیم
در این قسم، واقف شخصاً بنیاد جدیدی برای وقف ایجاد نمیکند، بلکه اموال را در اختیار یک بنیاد موقوفه موجود قرار میدهد و یا برای زمان پس از فوتش وصیّی قرار داده و وصی را مأمور وقف و انتقال اموال به بنیاد موقوفه مینماید. به عبارت دیگر، در زمان حیاتش، با واسطه یکی از بنیادهای موجود، و در صورت وصیت، با واسطه شخص وصی وقف انجام میشود.وقف غیر مستقیم در زمان حیات
روش بسیار ساده آن است که واقف اموالش را به یکی از بنیادهای موقوفه موجود منتقل سازد. او البته میتواند تصریح کند که اموالش طبق نظر او به مصرف خاصی برسد.حتی میتواند تقاضا نماید برای اموالش حساب و دفاتر جداگانهای تشکیل دهند و علیرغم آنکه تحت نظارت بنیاد اصلی فعالیت میکند، استقلال خویش را در عمل و در تعقیب اهداف خاصی حفظ نماید.
مثلاً او میتواند اموالش را به بیمارستانی بدهد تا بخش خاصی در آنجا افتتاح کنند، یا برای توسعه تختها و تجهیزاتپزشکی یا تحقیقات علمی استفاده گردد.
هر چند این نوع وقف، موجب آسایش خاطر واقف بوده و احتیاجی به پیگیری مراتب کمابیش پیچیده اداری ندارد، ولی در عمل برای واقف مشکل است که بنیاد موقوفهای که با اهداف او هماهنگ باشد انتخاب نماید، لذا ترجیح میدهد خودش بنیاد جدیدی تشکیل دهد.
از سوی دیگر این نوع وقف، احتیاج به مجوّز اداری دارد. نهاد دریافتکننده وقف باید یا نهادی دولتی باشد و یا اگر نهادی خصوصی است، عامالمنفعه بودن آن به رسمیت شناخته شده باشد.
نهاد دریافتکننده بایستی اولاً مجوز پذیرش هدایا و وصایا داشته باشد و ثانیاً در زمینه موضوع و جهت وقف از صلاحیت تخصصی کافی برخوردار باشد.
وقف غیر مستقیم برای پس از وفات
در این قسم، واقف وصیت میکند که شخصی پس از فوت وی عهدهدار تأسیس وقف و انتقال اموالش به نهاد موقوفه گردد، ولی چون در فاصله زمانی فوت او و تأسیس نهاد وقف، اموال بیمالک میماند، چارهای دیگر اندیشیده شده است، یعنی مالک اموالش را برای شخصی وصیت میکند؛ مشروط بر آنکه آن شخص (وصی) عهدهدار دو موضوع گردد:1. »تعهد به فعل« تأسیس بنیاد وقف و طیّ مراحل اجرائی آن تا مرحله ایجاد بنیاد مزبور؛
2. »تعهد به دادن اموال« و انتقال اموال واقف به نهاد موقوفه تازهتأسیس.
اشکال: برخی از حقوقدانان9 نظر مساعدی به این نوع وقف ندارند و معتقدند این نوع وقف مشمول ماده 910 قانون مدنی فرانسه است که اعلام میدارد:
بخشش اموال در زمان حیات یا به وسیله وصیت برای پس از فوت، به نفع بیمارستان یا فقرا... یا نهادی است که در جهت منافع عمومی فعالیت میکند و باید از طریق بخشنامه دولتی مجوز داشته باشد.
لذا این نوع وقف نیز طبق ماده 910 احتیاج به اخذ مجوز پذیرش هدایا و وصایا از دولت دارد.
پاسخ: منتقدان گمان کردهاند ماده یادشده و لزوم اخذ مجوز، به خاطر حمایت از ورثه و اخذ مجوز برای حفظ حقوق و محروم نشدن آنان از سهمالارث بوده است.
در حالی که اولاً، با توجه به سابقه تاریخی این ماده قانونی، اخذ مجوز و نظارت دولت برای جلوگیری از راکد ماندن بیش از حد اموال و تأسیس نهادهای موقوفه و انباشته شدن سرمایه راکد نزد آنان است؛ نه برای حمایت از حقوق ورثه.
ثانیاً در فرض یادشده، اموال به یک نهاد دولتی یا خصوصی داده نشده که مشمول ماده فوق شود، بلکه این اموال به شخص خاصی (وصی) منتقل میشود. البته پرواضح است که این شخص حق استفاده از این اموال و منافع آن را ندارد.
بلکه نقش واسطهای ایفا میکند تا خواستهای بانی وقف را اجرا نماید. پس در حقیقت بهتر است مشمول ماده 1121 قانون مدنی قرار گیرد که این عمل را هبهای به شخصی خاص و در جهت منافع عمومی، با شرایط و ویژگیهای خود میداند.
مراحل اداری تأسیس بنیاد موقوفه
اعلام عام المنفعه بودن بنیاد موقوفه
قانون مصوب23 ژوئیه 1981م که بر لزوم این بیانیه تأکید میکند در حقیقت مهر تأییدی بر یک سیره قضائی و اداری یکصد و هشتادساله زده و درصدد است که این امر را تحت یک قالب قانونی دربیاورد.
برای اخذ این بیانیه، فرد ذینفع باید تقاضایش را به نماینده دولت در استان یا مستقیماً به وزارت کشور ارائه دهد.
در اولین مرحله، وزارت کشور پرونده را بررسی میکند و نظر میدهد و اگر لازم بداند آن را به شورای دولتی میفرستد تا شورا نیز نظر خویش را اعلام کند. در نهایت نوبت به نخست وزیر میرسد که عملاً همیشه از نظر شورا پیروی میکند و بیانیه یادشده را صادر و امضا مینماید.
پس از وی نوبت به وزیر کشور میرسد. سایر وزرای ذیربط نیز میتوانند آن را امضا نمایند (مثلاً در مورد موقوفات پزشکی، وزیر بهداشت، و در مورد موقوفات آموزشی و علمی، وزیر تعلیمات ملّی).
در آخرین مرحله، این بیانیه در روزنامه رسمی منتشر شده و از این زمان است که بنیاد، حیات حقوقی مستقل پیدا نموده و به عنوان یک شخصیت حقوقی در حقوق خصوصی، از صلاحیت قانونی بهرهمند میشود.
چ
بسیاری از حقوقدانان قدرت دولت را در این زمینه مورد انتقاد قرار دادهاند و معتقدند که بهتر است روند این بیانیه به دست مقامات قضائی صورت پذیرد، نه مقامات اداری، زیرا ماهیت امر، قضائی است.
مضافاً بر اینکه این قدرت دولت موجب میشود که دولت عملاً گمان کند وی آفریننده این حق است و بدون اجازه وی افراد قدرت ایجاد بنیاد موقوفه را ندارند، در حالی که حق وقف یک حق طبیعی بشر است و بیانیه مزبور تنها مستلزم رسیدگی دولت به واجد شرائط بودن بنیاد میباشد و جنبه شکلی و صوری دارد.
آیا صدور بیانیه یادشده منوط به مبلغ سرمایه وقف نیز هست؟ به تعبیری دیگر آیا برای سرمایه اولیّه وقف حداقل و حد نصابی وجود دارد
یا خیر؟
از نظر قانونی در این مورد حد نصابی وجود ندارد، حتی در حقوق فرانسه بعضی بنیادهای موقوفه فقط متکی بر منابع و درآمدهای جاری هستند.
امروزه عملاً سرمایه اولیه باید حداقل حدود پنج الی هفت میلیون فرانک باشد. در غیر این صورت، دولت در مورد به رسمیّت شناختن آن تردید میکند، زیرا صلاحیت آن برای ادامه فعالیت و پیگیری اهداف در عمل محل تردید است.
شورای دولتی، مبلغ خاصی را معین نکرده است، ولی نظر داده است که سرمایه اولیه باید برای وصول به اهداف واقف کافی باشد. این نظریه منطقی و موجّه است، لذا به نظر میرسد هیچ دلیل خاصی در مورد محدود کردن سرمایه به مبلغ معینی، وجود ندارد، مضافاً بر اینکه این محدودیت، موجب میشود که سرمایههای کمتر در این مسیر قرار نگیرد.
مجوز پذیرش هدایا و وصایا
چنانچه ملاحظه شد طبق ماده 910 قانون مدنی فرانسه نهادهایی که در جهت منافع عمومی هستند برای صلاحیت پذیرش هدایا و وصایا باید به وسیله بخشنامه دولتی، رسماً مجوز داشته باشند.نهادهای حقوق عمومی و دولتی احتیاج به این مجوز ندارند؛ مگر برای پذیرفتن اموال غیر منقول، یا در صورتی که ورّاث مخالف اجرای وصیت باشند، که در صورت اخیر دادگاهها با رعایت نظر ورّاث، در وقف تعدیلاتی نموده و در مبلغ سرمایه وقف تخفیف داده، سهمی برای ورّاث باقی میگذارند. ولی نهادهای حقوقی خصوصی، حتی انجمنهای غیر انتفاعی نیز احتیاج به مجوز اخذ پذیرش دارند.
برای دریافت اجازه یادشده، چنانچه مبلغ تا 5 میلیون فرانک و معادل آن باشد اجازه استان لازم است، و در مورد مبالغ بیشتر نیاز به مجوز شورای دولتی است.
در مواردی که اخذ مجوّز ضرورت دارد چنانچه نهادی بدون اخذ مجوز، بخششی را (به صورت هبه یا وصیت) بپذیرد، آن بخشش محکوم به بطلان است.
صدور اجازه یادشده منوط به عوامل زیادی است از قبیل: ماهیت بنیاد، اهداف مورد نظر آن، نظر ورّاث و رعایت حقوق آنان، اهمیت مال مورد بخشش و...
مبنای صلاحیت اخذ مجوز، اهلیت استیفاء است، نه اهلیت تمتع، لذا انجمنهای غیر رسمی نمیتوانند هدایا را بپذیرند، نه از آن جهت که اهلیت تمتع ندارند، بلکه چون فاقد شخصیت حقوقی هستند.
آیا برای اخذ مجوز یادشده باید صلاحیت تخصصی داشت؟
صلاحیت تخصصی
اما در مورد مؤسسات و انجمنهای خصوصی، عدم تخصص موجب عدم صلاحیت میشود.هر چند عملاً به نهادهای دولتی نیز، چنانچه اجرای اهداف وقف خارج از حیطه تخصصشان باشد، مجوز پذیرش داده نمیشود، ولی این امر یک تصمیم اداری است و بر صلاحیت حقوقی آن نهاد برای پذیرش بخششها تأثیری نمیگذارد.
عدم مخالفت با قانون و نظم عمومی
نکته مهم دیگر در مورد صلاحیت برای اخذ مجوز دولتی این است که اهداف بنیاد نباید مخالف با قانون یا نظم عمومی جامعه باشد. به عنوان نمونه، به دنبال جدایی قانونی دین و حکومت، برای مجموعه نهادهای عمومی و دولتی در کشور فرانسه، قبول بخشش برای اجرای اهداف و تعالیم مذهبی ممنوع است،
لذا چنانچه شخصی اموالی را برای تأسیس مدرسه تعلیمات مذهبی، وقف نماید، دادگاهها غالباً حکم به فسخ آن میدهند؛ مگر تشخیص دهند که شرط آموزش مذهبی شرط اساسی نبوده است و فقدان این شرط به اصل اهداف بانی خدشه وارد نمیسازد؛ در این صورت با الغای شرط، اصل وقف پذیرفته میشود.
نحوه فعالیت بنیاد موقوفه
Baron, Desol. No 280, 38510اداره کردن هر موقوفهای طبق اساسنامه و شرایط خاص آن صورت میگیرد، این موقوفات با ضوابط خاصی زیر نظر شورای اداری فعالیت میکنند. این ضوابط همیشگی و یکنواخت نیست.شورای اداری
این شورا غالباً حداکثر از دوازده نفر تشکیل میشود که یک سوم آنان نمایندگان واقف، و ثلث دیگر نمایندگان دولت، وزارت کشور یا وزارت ذیربط بوده و یکسوم دیگر اشخاص بیطرفی هستند که برای پیگیری اهداف بنیاد موقوفه صلاحیت داشته باشند،که البته این ثلث اخیر غالباً به صورت ناظر حضور دارند. شورای اداری از میان خودشان، رئیس و سایر مجریان را انتخاب مینمایند. واقف نمیتواند خود عضو شورا باشد؛ مگر به صورت افتخاری. فعالیت اعضا داوطلبانه و بدون دستمزد است، اما مخارجی که در این زمینه متحمل میشوند بازپرداخت میگردد.
در صورتی که واقف به وسیله وصیت بنیاد موقوفهای تشکیل داده، ولی پیشبینی امور شورا را نکرده باشد، وصی عهدهدار تشکیل شورای اداری میگردد (9)، شورا باید گزارش مالی و گزارش فعالیتهای بنیاد را سالیانه ارائه دهد.
حسابرسی
حسابرسی بنیاد موقوفه مثل حسابرسی امور تجاری است. یک مأمور حسابرسی مأموریت مییابد تا دقیقاً مانند هر شرکت تجاری دیگر دفاتر بنیاد موقوفه را تفحص و بررسی نماید.(10).ناظر
وزارت کشور یا وزارت ذیربط میتواند شخصی را برای نظارت بر فعالیتهای بنیاد موقوفه مأمور نماید تا اطمینان حاصل شود که بنیاد در مسیر صحیح و در راستای نیات واقف عمل مینماید.در عمل، دولت بهندرت ناظری تعیین میکند، زیرا اولاً با توجه به حضور نمایندگان دولت در شورای اداری بنیاد و با توجه به نظارت غیر مستقیم بهرهوران و ذینفعان بنیاد، اعتماد به خودی خود حاصل میشود و ثانیاً با توجه به کمبود کارکنان لازم و پیچیدگیهای مالی، دولت ترجیح میدهد به نظارت خویش از طریق نمایندگانش در شورای اداری اکتفا نماید.
انحلال
شورای اداری میتواند به دلیل کمبود و فقدان منابع مالی و یا از بین رفتن دلیل وجودی بنیاد، تصمیم به انحلال آن بگیرد. در نهایت، انحلال باید به وسیله شورای دولتی تأیید گردد، زیرا انحلال بنیاد موقوفه مانند ایجاد آن احتیاج به بیانیه شورای دولتی دارد.شورای دولتی در موارد بسیار نادری به دلیل فقدان منابع مالی بنیاد موقوفه و یا فقدان خصوصیت عامالمنفعه بودن، بنیادی را منحل نموده است. برخی از موقوفات بدون آنکه منحل شوند فقط وجود خارجی داشته و بدون هیچ فعالیتی راکد ماندهاند.
مطالعه تطبیقی
علیرغم فترت طولانی در نهاد وقف و ضعف پشتوانه قانونی آن در فرانسه، دو استان این کشور از قانون نسبتاً قدیمی و پرباری در این زمینه برخوردار هستد.استانهای آلزاس (ALSACE) و لوران (LORRAINE) که نقاط مشترک فرهنگی، زبانی و حقوقی زیادی با همسایه خود آلمان دارند، از قدیم و به تبع حقوق آلمان قوانین منسجمی در زمینه وقف داشتهاند. (11).
قانون اول ژوئن 1924م که قوانین فرانسه را در دو استان یادشده نیز لازمالاجرا دانست، اجازه داد که مواد 80 الی 88 قانون مدنی آلمان در این دو باقی بماند و به آن عمل شود.
مواد یادشده به شرط دریافت مجوز اداری، به افراد اجازه تأسیس مستقیم بنیاد موقوفهای را با شخصیت حقوقی مستقل میدهد. تصمیمات قانونی مربوط به وقف، بعدها از طریق قوانین اداری و مدنی فرانسه اتخاذ شد و پرواضح است که ریشه این قوانین در حقوق آلمان بود.
در حقوق فرانسه با ایجاد یک نظام میانه سعی شده است که مشکل وقفه در مالکیت از طریق وصیت به وقف حل شود، در حالی که نظامهای حقوقی انگلوساکسون، مثل انگلیس، با تأسیس نهادهایی چون «تراست» TRUST این مشکلات را حل کردهاند.(12).
قانون مدنی آلمان (مواد 80 الی 88 B.G.B.) تأسیس یک بنیاد مستقل حقوقی را مشروط به اخذ مجوز اداری مجاز میشمارد. در صورت تأسیس بنیاد موقوفه به وسیله وصیت، این مجوز اداری در زمان فوت واقف صادر میشود و بنیاد موقوفه اموال را پس از فوت واقف، مستقیماً دریافت میدارد.
قانون مدنی سال 1942م ایتالیا (مواد 12 ـ 14 و 35) نیز همین طریق را در پیش گرفته است.
قانون مدنی سوئیس (مواد 80 تا 89) راه حل بسیار سادهتری انتخاب نموده و مقرر داشته که مسائل اجرائی بنیاد بایستی با نظارت اداری باشد (بجز وقف بر امور کلیسا و وقف بر خانواده). این قانون، نظارت اداری و ناظر بودن بر عملکرد بنیاد را کافی دانسته و برای ایجاد آن هیچ گونه مجوزی را لازم نشمرده است.
ایجاد بنیاد موقوفه، در قوانین کشورهای یادشده نسبت به قوانین فرانسه سهلتر است، ولی در نقطه مقابل دولت نیز در آن دخالت بیشتری دارد.
قوانین آلمان (ماده 87) و سوئیس (مواد 85 ـ 86) به دولت اجازه میدهند که اگر اجرای اهداف بنیاد موقوفه موجب هرج و مرج یا مخالف نظم عمومی روز باشد، یا در صورتی که اجرای آن محال باشد، هدفی دیگر را که نزدیک به هدف اولیه است در نظر بگیرند و یا کلاً بنیاد موقوفه را منحل نماید.
قانونگذار ایران نیز (مواد 88 الی 91 قانون مدنی) در مواردی که انتفاع از موقوفه و یا مصرف آن در جهت اهداف واقف متعذّر باشد، بیع و مصرف آن در نزدیکترین غرض واقف، یا در مواردی صرف در بریّات همگانی را مجاز شمرده است.
در حقوق فرانسه نیز قانون، تعدیل در موارد مصرف موقوفات را در برخی موارد مجاز شمرده است، ولی تغییر و تبدیل وقف در فرانسه، به سهولت کشورهای یادشده نیست.
پی نوشتها:
1-Gerard Corma: Vocabulaire Juridique. P.362. Puf. Paris 1987; Termes Juridiques, P.265, 10e edition Dalloz, 1995
2-Gabriel Marty , Pierre Raynaud: Droit Civil. No 678 Sirey Paris 1983
3-Mazeaud Henri, Leon, Jean ; LeVon de Droit Civil t. 4, V2. No 1413
4-Ambrioise Colin & Henri Capitan; Cours Elementaire de Droit Civil Framcais. t.3.No 1467-3e edition. Dalloz. Paris 1945
5-Guide Juridique Dalloz 1995. P. 263. 9.
6-Eric Baron & avier Desol, Les Fondations, No 182, Juris Service Lyon 1992
7-Mazeaud. No 1420-Colin-Capitan. No 1470, 1471 Raynoud, Marty. No 685-Planiol, Ripert. No 918
8-Raynoud, Marty. No 686-Baron, Desol. No 188 Jacque flour , Henri Souleau, Droit Civil, les liberalites No 3706-Armond Colin , Paris 1882
9-Mazeaud-No 1423
10- Pierre Voirin, Droit Civil.T. 2. No 805. 17e. edition
11-Colin, Capitan. No 1479-Planiol, Ripert. N0 907
12- Alain Seriaux, Les Succssions Les Liberalites. No 75, 2e edition. Puf. Paris 1993
میراث جاویدان
نویسنده: ح ـ فرشتیان