نگاهی به ترجمهی شعر و دو شعر از نیما با ترجمهی دکتر علی محمد حقشناس
چکیده:
ترجمهی شعر، دشوارترین نوع ترجمه است. هر شعر در تعامل همزمان با زبان و سنت ادبی شکل میگیرد و با مناسبات زمانی نیز رابطه دارد. این مقاله به این پرسش میپردازد که در ترجمهی شعر، چه چیزهایی منتقل میشوند و چه چیزهایی از دست میروند؟ برای این منظور، نویسنده به ترجمهی علی محمد حقشناس از دو شعر از نیما اشاره کرده و آنها را ارزیابی میکند.
تعداد کلمات: 1752 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
ترجمهی شعر، دشوارترین نوع ترجمه است. هر شعر در تعامل همزمان با زبان و سنت ادبی شکل میگیرد و با مناسبات زمانی نیز رابطه دارد. این مقاله به این پرسش میپردازد که در ترجمهی شعر، چه چیزهایی منتقل میشوند و چه چیزهایی از دست میروند؟ برای این منظور، نویسنده به ترجمهی علی محمد حقشناس از دو شعر از نیما اشاره کرده و آنها را ارزیابی میکند.
تعداد کلمات: 1752 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
نویسنده: عادل بیابانگرد جوان
ترجمهی شعر بی تردید دشوارترین نوع ترجمه است تا جایی که برخی همچون رابرت فراست و ولادیمیر ناباکوف آن را کاری ناممکن دانستهاند، گرچه ناباکوف خود به کار ترجمهی شعر پرداخته است، در طول زمان بحثهای متفاوتی پیرامون روشها و مشکلات ترجمهی شعر صورت گرفته است اما مشکل همچنان به جای خود باقی است. درواقع بحثهای نظری کمک چندانی به حل مسئله نکردهاند. مترجمان شعر برای ترجمهی هر شعر اغلب روشی مختص آن شعر را مییابند. به عبارت دیگر ترجمهی هر شعر تازه میتواند به معنای ارائهی یک روش نو در ترجمهی شعر باشد. با همهی این دشواریها، شعر همواره ترجمه شده است و بی شک ترجمههای شعر بر غنای فرهنگی افزودهاند.
هر شعر با برجسته ساختن زبان روزمره و در بستر یک سنت ادبی خاص پدید میآید. از سویی دیگر هر شعر علاوه بر اینکه در یک تعامل همزمانی با زبان و سنت ادبی شکل میگیرد، با مناسبات در زمانی نیز رابطهای تنگاتنگ دارد. به طور مثال شعر نیما از سویی حاصل برخورد نیما با شعر قدما و ایجاد تغییر در آن است و از سوی دیگر برآیند تعامل اثر با فضای ادبی معاصر خود است. به عبارت دیگر هر شعر زاییدهی سنت زبانی و فرهنگی خاصی است و این یگانگی است که کار مترجم شعر را دشوار میسازد. آیا در ترجمهی شعر میتوان این تعامل را بازتاب داد؟ آیا میتوان تصویری یگانه از شعر در زبان مقصد ارائه کرد؟
در ترجمهی شعر چه چیزهایی منتقل میشوند و چه چیزهایی از دست میروند؟ بی شک اولین چیزی که در ترجمهی شعر از دست میرود موسیقی شعر است و این کاملاً طبیعی است چون موسیقی هر شعر حاصل نظم و با تعداد هجاها و نیز روابط آوایی کلمات با یکدیگر و حضور قوافی در زبان است و وقتی شعری به زبانی دیگر ترجمه میشود در بستر نظام آوایی متفاوت شکل میگیرد. اما حتی اگر مترجم، شعر را منظوم ترجمه کند نمیتواند جذبهای را که موسیقی شعر در زبان اصلی دارد به آن بازگرداند. با این وصف، نمیتوان حکمی کلی داد و گفت شعر باید منظوم ترجمه شود و یا همواره باید به شکل آزاد ترجمه شود. آنچه مترجم را به این نتیجه میرساند که شعری باید منظوم ترجمه شود و یا منثور، همانا خلاقیت مترجم است در بازآفرینی اثر.
اولین سطحی که در ترجمه مرکز توجه قرار میگیرد و بیش از هر سطح دیگر از سطوح زبانی انتقال مییابد سطح معنایی زبان است اما نقش معنا در شعر نقش اول نیست. به عبارت دیگر کارکرد اصلی شعر انتقال معنا نیست بلکه آفرینش زیبایی و در نتیجه تأثیرگذاری بر خواننده است. این بدان مفهوم نیست که مترجم باید از سطح معنایی شعر غافل باشد. در واقع مترجم باید معنا در شعر را در شبکهای فراتر از روابط واژگانی مورد توجه قرار دهد، چرا که معنا در شعر علاوه بر روابط واژگانی تابع سطوح دیگر، از جمله سطح واجی نیز هست.
بیشتر بخوانید: یادگیری دانش آموزان
شکل یک شعر نیز همانند دیگر جنبههای آن باید به زبان مقصد انتقال یابد. به عقیدهی هلمز در ترجمهی شعر چهار استراتژی برای نمود شکل شعر به کار گرفته میشود. 1. تقلیدی که شکل اصلی اثر حفظ میشود. 2. قیاسی که شکلی در نظر گرفته میشود که به لحاظ فرهنگی به شکل اثر در زبان مبدأ شباهت دارد.
3. انداموار که عناصر معناشناختی این امکان را دارند که در روند ترجمه، شکل منحصر به فرد خود را در قالب شعر پیدا کنند.
4. نابهنجار که شکل شعر در زبان مقصد بازتاب شکل و یا محتوای اثر در زبان مبدأ نیست.
انتقال شعری که در زبان مبدأ شکلی سنتی دارد به شکل شعر آزاد و بالعکس یعنی انتقال شعر آزاد در زبان مبدأ به شکلی سنتی، میتواند تصویری متفاوت و حتی متضاد از اثر ارائه دهد.
ویژگیهای سبکی نیز از جمله مواردی است که باید همراه با دیگر جنبههای اثر انتقال یابد. توجه به هنجارگریزیهای نحوی و واژگانی و نوع انتخاب واژگان میتواند تصویری از سبک شاعر ارائه دهد. برخی از شاعران که خود به ترجمهی شعر میپردازند، سبک شعری خود را به سبک اثر تحمیل میکنند. برای مثال ترجمهی شاملو از شعرهای لورکا با اینکه زیباست اما شاملو سبک ویژهی خود را به شعرهای لورکا تحمیل کرده است.
برخی همچون رابرت براونینگ و ولادیمیر ناباکوف بر این باورند که ترجمهی شعر زمانی میتواند تصویری واقعی از شعر ارائه دهد که ترجمهی واژه به واژه باشد اما از سوی دیگر برخی ترجمهی واژه به واژهی شعر را نارسا و بیهوده میدانند.
یاکوبسن شعر را غیرقابل ترجمه میداند و به جای ترجمه به انتقال خلاق معتقد است. در واقع ترجمهی موفق شعر بازسرایی شعر در زبان مقصد است. به عبارت دیگر مترجم شعر اگر خود شاعر نیست باید همچون یک شاعر خلاق باشد تا بتواند به خلق دوبارهی شعر در زبان مقصد بپردازد.
ترجمه در وهلهی اول متأثر از شیوهی خواندن است و از آنجا که خوانشهای متفاوتی میتواند از یک شعر وجود داشته باشد، به همان نسبت نیز میتواند ترجمههای متفاوتی از یک شعر وجود داشته باشد. از همین روست که ترجمههای متعدد از یک شعر میتواند به ارائهی تصویری هر چه کامل تر از آن یاری رساند.
در پایان این گفتار باید گفت ترجمهی شعر با همهی موانع و دشواریهایش همواره مترجمان را به چالش فراخوانده است و هرگاه مترجمی از این چالش پیروز و موفق سر برآورد، نه تنها مترجمی موفق است بلکه میتوانیم او را شاعری در خور نیز بدانیم.
او و یار مهربانش ژاکلین مثل همیشه با گشادهرویی از من استقبال میکنند. مقاله را نشانش میدهم و شعرهای نیما را می بیند و تعداد شعرها را میشمارد و با خنده میگوید: اینها خیلی زیاد است و ترجمهاش یک ماه وقت میبرد. راست میگفت دو شعر کامل بود و حدود شانزده بند از شعرهای مختلف نیما. من گفتم ولی باید تا هفتهی دیگر مقاله را بفرستم. خندید گفت: حالا یک کاریش میکنم و شروع به کار کرد. ابتدا هر شعر را میخواند و اگر جایی از شعر پیچیدگی داشت، آن را در میان میگذاشت و نظرش را میگفت و سپس همچون شاعری که دنبال مصرع گمشدهاش بگردد، تمرکز میکرد و زیر لب زمزمه و سپس پیروزمندانه ترجمهاش را برای ژاکلین میخواند و از او نظر میخواست و او با لبخندی رضایتآمیز سرش را به نشانهی تأیید تکان میداد
یکی از روزهای اواخر پاییز 1388 است. فصلی از پایان نامهام را برای ارسال به یکی از دانشگاههای آمریکا به انگلیسی برگرداندهام؛ اما این فصل پر است از شاهد مثالهایی از شعرهای نیما. به دنبال ترجمههایشان به زبان انگلیسی میگردم و با کمال تعجب و تأسف میبینم که جز چند شعری از نیما دیگر چیزی به انگلیسی برگردانده نشده است. با خودم میگویم حالا با این بضاعتی که از خودمان به جهان نمایاندهایم چرا فکر میکنیم باید ادبیات ما جایزهی نوبل بگیرد. اگر کسی مثل اورهان پاموک جایزهی نوبل میگیرد، یک دلیلش این است که آثاری حداقل به انگلیسی ترجمه شدهاند و جهان انگلیسی زبان با کارهای او آشنا است. در یکی از صحبتهایم با دکتر حقشناس مشکلم را مطرح میکنم و مثل همیشه با روی گشاده میگوید: نگران نباش بیا کارش میکنیم. چند روز بعد قراری میگذاریم و حدود ساعت هشت شب به خانهشان میروم. او و یار مهربانش ژاکلین مثل همیشه با گشادهرویی از من استقبال میکنند. مقاله را نشانش میدهم و شعرهای نیما را می بیند و تعداد شعرها را میشمارد و با خنده میگوید: اینها خیلی زیاد است و ترجمهاش یک ماه وقت میبرد. راست میگفت دو شعر کامل بود و حدود شانزده بند از شعرهای مختلف نیما. من گفتم ولی باید تا هفتهی دیگر مقاله را بفرستم. خندید گفت: حالا یک کاریش میکنم و شروع به کار کرد. ابتدا هر شعر را میخواند و اگر جایی از شعر پیچیدگی داشت، آن را در میان میگذاشت و نظرش را میگفت و سپس همچون شاعری که دنبال مصرع گمشدهاش بگردد، تمرکز میکرد و زیر لب زمزمه و سپس پیروزمندانه ترجمهاش را برای ژاکلین میخواند و از او نظر میخواست و او با لبخندی رضایتآمیز سرش را به نشانهی تأیید تکان میداد. تنها در یک مورد سر یک کلمه با هم اختلاف نظر پیدا کردند و چون هر دو بر سر حرف خود اصرار میورزیدند، دکتر حقشناس با شوخطبعی ویژهی خویش گفت: اصلاً حق با توست! این زبان تو است. من که زبان نفهمیدم و پاککن برداشت و جمله را برای خودش زمزمه کرد اما ناگهان دوباره پاککن را به دست گرفت و شروع به پاک کردن کرد و رو به من با صدای آرام و لبخندی بر لب گفت: اصلاً مال خودم بهتر است و دوباره جمله را بازنویسی کرد. ساعت حدود یازده بود که کار به پایان رسید. من با این که زمانی دانشجوی او بودم و از سویی افتخار دستیاری او در فرهنگ هزاره نصیبم شده بود و از دانش او در ادب فارسی و انگلیسی آگاه بودم، از این همه احاطه و فضل او در ترجمهی شعر فارسی به انگلیسی شگفتزده شده بودم، به او گفتم: چه خوب میشد اگر که مجموعهای از شعر معاصر را به انگلیسی برمیگرداندید. گفت: «فکر بدی نیست، ببینیم چه میشود». اما دریغ که اجل این فرصت درخشان را از شعر معاصر ما گرفت.
همانگونه که گفتم در میان ترجمهها جز دو شعر کامل، کک کی و شب همه شب، بقیه پارههایی از شعر نیما بودند و اینک ترجمهی آن دو شعر:
کک کی
دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش
کک کی که مانده گم
از چشمها نهفته پریوار
زندان بر او شده است علفزار
بر او که او قرار ندارد
هیچ آشنا گذار ندارد
اما به تن درست و برومند
کک کی که مانده گم
دیری است نعره میکشد از بیشهی خموش
شب همه شب (1)
شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم
جاده اما زهمه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم
پی نوشت:
3. انداموار که عناصر معناشناختی این امکان را دارند که در روند ترجمه، شکل منحصر به فرد خود را در قالب شعر پیدا کنند.
4. نابهنجار که شکل شعر در زبان مقصد بازتاب شکل و یا محتوای اثر در زبان مبدأ نیست.
انتقال شعری که در زبان مبدأ شکلی سنتی دارد به شکل شعر آزاد و بالعکس یعنی انتقال شعر آزاد در زبان مبدأ به شکلی سنتی، میتواند تصویری متفاوت و حتی متضاد از اثر ارائه دهد.
ویژگیهای سبکی نیز از جمله مواردی است که باید همراه با دیگر جنبههای اثر انتقال یابد. توجه به هنجارگریزیهای نحوی و واژگانی و نوع انتخاب واژگان میتواند تصویری از سبک شاعر ارائه دهد. برخی از شاعران که خود به ترجمهی شعر میپردازند، سبک شعری خود را به سبک اثر تحمیل میکنند. برای مثال ترجمهی شاملو از شعرهای لورکا با اینکه زیباست اما شاملو سبک ویژهی خود را به شعرهای لورکا تحمیل کرده است.
برخی همچون رابرت براونینگ و ولادیمیر ناباکوف بر این باورند که ترجمهی شعر زمانی میتواند تصویری واقعی از شعر ارائه دهد که ترجمهی واژه به واژه باشد اما از سوی دیگر برخی ترجمهی واژه به واژهی شعر را نارسا و بیهوده میدانند.
یاکوبسن شعر را غیرقابل ترجمه میداند و به جای ترجمه به انتقال خلاق معتقد است. در واقع ترجمهی موفق شعر بازسرایی شعر در زبان مقصد است. به عبارت دیگر مترجم شعر اگر خود شاعر نیست باید همچون یک شاعر خلاق باشد تا بتواند به خلق دوبارهی شعر در زبان مقصد بپردازد.
ترجمه در وهلهی اول متأثر از شیوهی خواندن است و از آنجا که خوانشهای متفاوتی میتواند از یک شعر وجود داشته باشد، به همان نسبت نیز میتواند ترجمههای متفاوتی از یک شعر وجود داشته باشد. از همین روست که ترجمههای متعدد از یک شعر میتواند به ارائهی تصویری هر چه کامل تر از آن یاری رساند.
در پایان این گفتار باید گفت ترجمهی شعر با همهی موانع و دشواریهایش همواره مترجمان را به چالش فراخوانده است و هرگاه مترجمی از این چالش پیروز و موفق سر برآورد، نه تنها مترجمی موفق است بلکه میتوانیم او را شاعری در خور نیز بدانیم.
او و یار مهربانش ژاکلین مثل همیشه با گشادهرویی از من استقبال میکنند. مقاله را نشانش میدهم و شعرهای نیما را می بیند و تعداد شعرها را میشمارد و با خنده میگوید: اینها خیلی زیاد است و ترجمهاش یک ماه وقت میبرد. راست میگفت دو شعر کامل بود و حدود شانزده بند از شعرهای مختلف نیما. من گفتم ولی باید تا هفتهی دیگر مقاله را بفرستم. خندید گفت: حالا یک کاریش میکنم و شروع به کار کرد. ابتدا هر شعر را میخواند و اگر جایی از شعر پیچیدگی داشت، آن را در میان میگذاشت و نظرش را میگفت و سپس همچون شاعری که دنبال مصرع گمشدهاش بگردد، تمرکز میکرد و زیر لب زمزمه و سپس پیروزمندانه ترجمهاش را برای ژاکلین میخواند و از او نظر میخواست و او با لبخندی رضایتآمیز سرش را به نشانهی تأیید تکان میداد
یکی از روزهای اواخر پاییز 1388 است. فصلی از پایان نامهام را برای ارسال به یکی از دانشگاههای آمریکا به انگلیسی برگرداندهام؛ اما این فصل پر است از شاهد مثالهایی از شعرهای نیما. به دنبال ترجمههایشان به زبان انگلیسی میگردم و با کمال تعجب و تأسف میبینم که جز چند شعری از نیما دیگر چیزی به انگلیسی برگردانده نشده است. با خودم میگویم حالا با این بضاعتی که از خودمان به جهان نمایاندهایم چرا فکر میکنیم باید ادبیات ما جایزهی نوبل بگیرد. اگر کسی مثل اورهان پاموک جایزهی نوبل میگیرد، یک دلیلش این است که آثاری حداقل به انگلیسی ترجمه شدهاند و جهان انگلیسی زبان با کارهای او آشنا است. در یکی از صحبتهایم با دکتر حقشناس مشکلم را مطرح میکنم و مثل همیشه با روی گشاده میگوید: نگران نباش بیا کارش میکنیم. چند روز بعد قراری میگذاریم و حدود ساعت هشت شب به خانهشان میروم. او و یار مهربانش ژاکلین مثل همیشه با گشادهرویی از من استقبال میکنند. مقاله را نشانش میدهم و شعرهای نیما را می بیند و تعداد شعرها را میشمارد و با خنده میگوید: اینها خیلی زیاد است و ترجمهاش یک ماه وقت میبرد. راست میگفت دو شعر کامل بود و حدود شانزده بند از شعرهای مختلف نیما. من گفتم ولی باید تا هفتهی دیگر مقاله را بفرستم. خندید گفت: حالا یک کاریش میکنم و شروع به کار کرد. ابتدا هر شعر را میخواند و اگر جایی از شعر پیچیدگی داشت، آن را در میان میگذاشت و نظرش را میگفت و سپس همچون شاعری که دنبال مصرع گمشدهاش بگردد، تمرکز میکرد و زیر لب زمزمه و سپس پیروزمندانه ترجمهاش را برای ژاکلین میخواند و از او نظر میخواست و او با لبخندی رضایتآمیز سرش را به نشانهی تأیید تکان میداد. تنها در یک مورد سر یک کلمه با هم اختلاف نظر پیدا کردند و چون هر دو بر سر حرف خود اصرار میورزیدند، دکتر حقشناس با شوخطبعی ویژهی خویش گفت: اصلاً حق با توست! این زبان تو است. من که زبان نفهمیدم و پاککن برداشت و جمله را برای خودش زمزمه کرد اما ناگهان دوباره پاککن را به دست گرفت و شروع به پاک کردن کرد و رو به من با صدای آرام و لبخندی بر لب گفت: اصلاً مال خودم بهتر است و دوباره جمله را بازنویسی کرد. ساعت حدود یازده بود که کار به پایان رسید. من با این که زمانی دانشجوی او بودم و از سویی افتخار دستیاری او در فرهنگ هزاره نصیبم شده بود و از دانش او در ادب فارسی و انگلیسی آگاه بودم، از این همه احاطه و فضل او در ترجمهی شعر فارسی به انگلیسی شگفتزده شده بودم، به او گفتم: چه خوب میشد اگر که مجموعهای از شعر معاصر را به انگلیسی برمیگرداندید. گفت: «فکر بدی نیست، ببینیم چه میشود». اما دریغ که اجل این فرصت درخشان را از شعر معاصر ما گرفت.
همانگونه که گفتم در میان ترجمهها جز دو شعر کامل، کک کی و شب همه شب، بقیه پارههایی از شعر نیما بودند و اینک ترجمهی آن دو شعر:
کک کی
دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش
کک کی که مانده گم
از چشمها نهفته پریوار
زندان بر او شده است علفزار
بر او که او قرار ندارد
هیچ آشنا گذار ندارد
اما به تن درست و برومند
کک کی که مانده گم
دیری است نعره میکشد از بیشهی خموش
شب همه شب (1)
شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم
جاده اما زهمه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم
پی نوشت:
1.این شعر را مخصوصاً به دو زن ساختهام. نیما
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ اول 1390
بیشتر بخوانید :
زبان ؛ کلید ارتباط اجتماعی
خصوصیات یک زبان خوب
زبان فارسی در اینترنت