بریدن پیوند با سنت (قسمت دوم)

اگر کسی نویسنده را نشناسد خیال می‌کند صوفی یا عارفی از قرون گذشته یا روحانی مسلمان معاصری است که هیچ اطلاعی از علوم جدید ندارد، نه کسی که در رشته‌ی فیزیک در یکی از دانشگاه‌های آمریکا به تحصیل پرداخته است.
دوشنبه، 5 آذر 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بریدن پیوند با سنت (قسمت دوم)
دیدگاه‌های سید حسین نصر درباره‌ی علم
 
چکیده:
اگر کسی نویسنده را نشناسد خیال می‌کند صوفی یا عارفی از قرون گذشته یا روحانی مسلمان معاصری است که هیچ اطلاعی از علوم جدید ندارد، نه کسی که در رشته‌ی فیزیک در یکی از دانشگاه‌های آمریکا به تحصیل پرداخته است.
 
تعداد کلمات:  1914کلمه / تخمین زمان مطالعه:  10 دقیقه
بریدن پیوند با سنت (قسمت دوم)
نویسنده: محمد رضا توکلی صابری
 
در کتاب علم و تمدن در اسلام دکتر نصر بر آن است تا تاریخ علم در اسلام را از دیدگاه اسلامی، و نه از دیدگاه علوم نوین و مفهوم «تکاملی» تاریخ، بررسی کند. ایشان شرح جامع و جالبی از تاریخ علم در سرزمین‌های اسلامی و دانشمندان مسلمان را ارائه می‌دهد و می‌گوید که در تاریخ اسلام چهره‌ی مرکزی و اصلی در انتقال علم مرد فرزانه یا حکیم بوده است. حکیم معمولاً یک طبیب، نویسنده، یا شاعر بوده است. در چهره‌ی حکیم می‌توان وحدت همه‌ی علوم را مشاهده کرد. حکیم کسی بوده است که رشته‌های مختلف علم را تدریس می‌کرده است. امروز علم به قدری تخصصی و تقسیم‌بندی شده که تصور چنین شخصی بسیار مشکل است. دکتر نصر نمی‌تواند در زمان حاضر نمونه‌ای از این حکیمان به معنی اسلامی‌اش را نشان دهد زیرا امروز هیچ کس نیست که همه‌ی دانش‌های زمان خود را بداند و درباره‌ی آن‌ها تألیفاتی داشته باشد. بنابراین ایشان برای نشان دادن مفهوم حکیم، به زندگی بعضی از حکمای اسلامی که در چندین رشته‌ی علمی صاحب نظر بوده‌اند می‌پردازد، مانند جابربن حیان، الکندی خوارزمی، فارابی، ابن سینا، غزالی، خیام، ابن رشد، خواجه نصیر طوسی، ابن خلدون و دیگران.
  نقد و بررسی
این توضیح مختصری بود از برخی دیدگاه‌های مهم دکتر نصر در مورد علم اسلامی. اگر کسی نویسنده را نشناسد خیال می‌کند صوفی یا عارفی از قرون گذشته یا روحانی مسلمان معاصری است که هیچ اطلاعی از علوم جدید ندارد، نه کسی که در رشته‌ی فیزیک در یکی از دانشگاه‌های آمریکا به تحصیل پرداخته است.

ایشان در کتاب علم و تمدن در اسلام نکته‌ی جالبی مطرح می‌کند که جای تأمل دارد، اما نتیجه گیری نادرستی از آن می‌کند. وی می‌گوید با این که چند تن از منجمان مسلمان متأخر بر سیماهای گوناگون نجوم بطلمیوسی خرده می‌گرفتند، ولی هیچ یک از آن دانشمندان گامی برای بریدن پیوند با دیدگاه سنتی در باب جهان‌شناسی (بدان صورت که در دوره‌ی رنسانس اتفاق افتاد) بر نداشتند و نمی‌توانستند چنین کنند، زیرا برداشتن چنین گام عظیمی نه تنها موجب انقلابی در علم نجوم می‌شد، بلکه دگرگونی عظیمی در زمینه‌های دینی، فلسفی، و اجتماعی نیز پیش می‌آورد. این دانشمندان تصور می‌کردند که ویران کردن این دیوار محتوای رمزی کیهان را ویران خواهد کرد. به همین دلیل با وجود در دسترس بودن تمام امکانات فنی، اقدامی برای گسستن از جهان‌شناسی سنتی انجام نشد. هرچند که جورجیودی سانتی‌لانا که بر این کتاب مقدمه نوشته نظر دکتر نصر را رد می‌کند و می‌گوید ابوریحان اگر به جای کوپرنیک و کپلر بود همان کار آن‌ها را می‌کرد.
 
 نقد و بررسی
این توضیح مختصری بود از برخی دیدگاه‌های مهم دکتر نصر در مورد علم اسلامی. اگر کسی نویسنده را نشناسد خیال می‌کند صوفی یا عارفی از قرون گذشته یا روحانی مسلمان معاصری است که هیچ اطلاعی از علوم جدید ندارد، نه کسی که در رشته‌ی فیزیک در یکی از دانشگاه‌های آمریکا به تحصیل پرداخته است.
 
دکتر نصر بر آن است که علم را از دیدگاه اسلامی بررسی کند و تعریفی از علم اسلامی به دست دهد. اما کاری که می‌کند این است که چشم خود را بر همه‌ی اکتشافات علمی چند قرن اخیر می‌بندد فقط به بهانه‌ی این که اسلامی نیستند، چند قرن به عقب می‌رود و از منظر تاریخی علمای و حکامی اسلامی به جهان می‌نگرد. کار ایشان دقیقاً همانند کشیشان مسیحی است که می‌خواهند به نفی علوم جدید بپردازند و نشان دهند که هیئت بطلمیوسی و طب بقراطی و طبیعیات ارسطویی با انجیل هماهنگی و توازن داشت و چه قدر مؤمنان از این جهت آسوده خاطر بودند. دکتر نصر چنان درگیر و عاشق گذشته است که دستاوردهای دانش و اندیشه در سه قرن گذشته را به چیزی نمی‌گیرد و آن را امتیازی منفی برای انسان‌ها می‌داند، زیرا موجب تقدس‌زدایی از جهان شده است. درعوض، تاریخ گذشته‌ی اسلام به ویژه پنج قرن اولیه‌ی آن را الگو و راهنمای پیشرفت، نه تنها دنیوی بلکه اخروی، می‌داند.
 
آیا بین علوم دوران اسلامی و علوم نوین با دانش‌ورزی تفاوتی وجود دارد؟ چرا مسلمانان گذشته بدون از دست دادن ایمان خود می‌توانستند ریاضیات و کیمیا بخوانند اما دانشجویان امروزی با خواندن شیمی و ریاضیات ایمان خود را از دست می‌دهند؟ پاسخ به این سؤال بسیار ساده است و اگر دکتر نصر عینک جزمی خود را برمی‌داشت به راحتی می‌توانست پاسخ را بیابد. پاسخ این است که یکی از این دو علم در واقع علم نبود. علمی که در دوران تمدن اسلامی و نیز در قرون وسطا تعلیم و تحصیل می‌شد پیش‌علم (prescience) بود. آن چه مسلمانان تولید کردند، شبیه همان بود که مسیحیان دوران قرون وسطا تولید می‌کردند نه آنچه دانش‌ورزان رنسانس نظیر گالیله و نیوتون به وجود آوردند. دکتر نصر خوب توجه کرده است که علم در تاریخ اسلام و در زبان‌های عربی و فارسی معادل science نیست و علم به معنای وسیع‌تری، یعنی معرفت به طور عام و علوم طبیعی، فلسفه و کلام و ادبیات به کار رفته است. اما ایشان، برخلاف مطهری، علوم تجربی جدید یا دانش‌ورزی را شامل تعریف علم نمی‌کند، بلکه آن را طرد و نفی می‌کند. هیچ یک از تمدن‌های اسلامی و تمدن مسیحی دوران قرون وسطا هنوز به مهم‌ترین کشف علم یعنی «روش علمی» نرسیده بودند. روش علمی همان «چیزی» است که دکتر نصر به دنبال آن است و تفاوت بین علوم اسلامی مورد نظر ایشان و علوم جدید را مشخص می‌کند. با این «چیز» بود که بسیاری از تصورات و تخیلات علمای مسیحی به هم ریخته شد، زیرا با آن می‌شد از طریق آزمایش و تجربه حقیقت مسائل علمی را نشان داد. علمای قرون وسطا، چه مسلمان و چه مسیحی، در مدل‌ها و نمونه‌هایی (paradigms) کار می‌کردند که مجموعه‌ای بود از اعتقادات ماورای طبیعی، اعتقادات ناشی از آداب و رسوم، و فرض‌های منطقی. وظیفه‌ی علم غایت‌شناسی بود، یعنی علم باید نظمی الهی در جهان پیدا می‌کرد که اشکال و وجوه آن در کتب مقدس و از طریق وحی توضیح داده شده بود. به عبارت دیگر همه‌ی علوم خدمتکار دین و وسیله‌ای بودند برای اثبات دین و ایمان و نمایش این که عقل و خرد نیز دین را تأیید می‌کند.

بیشتر بخوانید:   نفائس الفنون و مفهوم علم و تقسیمات آن

روش مشاهده‌ی علمی و آزمایش هنوز مدون نشده بود و علم همانند امروز به وسیله‌ای برای پیش‌بینی و کنترل تبدیل نشده بود و دانشمندان در عوض بر مبنای گفته‌ی دانشمندان و حکمای گذشته به استدلال و احتجاج می‌پرداختند. مشاهده و آزمایش در مقام شیوه‌ی عقلی برای شناخت طبیعت بسیار خام و ابتدایی بود (ابوریحان در مورد این افسانه که اگر افعی به زمرد بنگرد کور می‌شود و می‌گوید من به مدت 9 ماه در گرمای تابستان و سرمای زمستان این مطلب را با مارها و افعی‌های گوناگون آزمودم، ولی نه تنها چشم این جانور کور نشد بلکه نور آن بیشتر گردید!).
 
علم آن‌ها آن قدرها قابل اعتماد نبود و به راحتی می‌شد در آن تشکیک کرد. برعکس، کلام و الهیات مستحکم و متقین و تردیدناپذیر بودند. نه تنها هیچ شیوه‌ی منطقی، بلکه هیچ مشاهده یا آزمایشی نیز نمی‌توانست آن‌ها را رد کند. امثال رازی، ابن سینا، ابن هیثم در قرون وسطا و در یونان باستان فراوان بودند که نظریاتی خام در مورد جهان طبیعی داشتند و بعدها هم نشان داده شد که درست بودند، اما روش علمی را کشف نکرده بودند و نمی‌توانستند نظریات خود را به شیوه‌ی علمی ثابت کنند.
 
کشفیات لاوازیه واقعاً ادامه‌ی کار جابربن حیان نبود. دکتر نصر شرح مبسوطی از کارهای رازی نقل می‌کند و می‌گوید رازی در پایان هر فعل و انفعال شیمیایی می‌گفت انشاءالله، والله یعلم، و اگر خدا بخواهد. این نشان می‌دهد که رازی از حاصل کیمیاگری خود اطمینان نداشته است، زیرا حاصل تحقیق او مشخص و آزمایش‌های او کنترل شده نبود. این جهل و نسبت به پدیده‌ها و متافیزیکی دیدن واکنش‌های شیمیایی باعث می‌شد تا محققین پیشین دست خدا را در همه چیز ببینند. امروزه یک دانش‌ورز می‌داند که حاصل ترکیب اسید سولفوریک با کلرور باریم، که هر دو مایعی بی‌رنگ هستند، رسوب مشخص سفید رنگ سولفات باریم است. دانش‌ورز می‌داند که نتیجه‌ی آن نیز حتمی است و نتیجه را، برعکس رازی، به خداوند واگذار نمی‌کند. دانش‌ورز با ایمان امروزی خداوند را آغازگر جهان و قانون‌گذار این جهان می‌شناسد که قانون این واکنش شیمیایی را کشف کند. سه جمله‌ای را هم که رازی می‌گفته به طور ضمنی جزو صفات همان آغازگر به شمار می‌آورد.
 علم آن‌ها آن قدرها قابل اعتماد نبود و به راحتی می‌شد در آن تشکیک کرد. برعکس، کلام و الهیات مستحکم و متقین و تردیدناپذیر بودند. نه تنها هیچ شیوه‌ی منطقی، بلکه هیچ مشاهده یا آزمایشی نیز نمی‌توانست آن‌ها را رد کند. امثال رازی، ابن سینا، ابن هیثم در قرون وسطا و در یونان باستان فراوان بودند که نظریاتی خام در مورد جهان طبیعی داشتند و بعدها هم نشان داده شد که درست بودند، اما روش علمی را کشف نکرده بودند و نمی‌توانستند نظریات خود را به شیوه‌ی علمی ثابت کنند.
در آن دوران، کار علم جست و جوی حقیقت و طلب واقعیت نبود، بلکه تسلیم و کرنش در برابر مرجعیت و اولی‌الامر بود. استناد به مرجع (reference to the authority) نیز بسیار مهم بود. بنابراین هر چه که مرجع مورد استناد قدیمی‌تر و مقدس‌تر بود علم حاصل یقینی‌تر و مستدل‌تر بود. پس از آن به قول مهم‌ترین شخصیت‌های مذهبی استناد می‌شد. در اسلام مهم‌ترین مرجع قرآن و احادیث و در مسیحیت کتاب مقدس و رساله‌های قدیسین بود. به همین جهت آموزش هیئت بطلمیوسی و طب قرآنی و طبیعیات ارسطویی تا پیش از پیدایش دانش‌ورزی هم با متافیزیک مسیحی سازگار بود و هم با متافیزیک اسلامی و تا به امروز هم در مدارس اسلامی بی‌هیچ تردیدی به صورت بخشی از میراث اسلامی تدریس می‌شود. غربی بودن آن‌ها نیز باعث نگرانی مسلمانان نمی‌شد، زیرا مدتی پس از ظهور اسلام، علوم یونانی در متافیزیک و فلسفه‌ی اسلامی حل و هضم شده بود. هیئت کوپرنیکی و فیزیک گالیله که با متافیزیک مسیحی ناسازگار بود با مسیحیت درافتاد و آن را به چالش خواند و غوغایی در جهان مسیحیت انداخت. اما وقتی این علم به جهان اسلام هجوم آورد، با چالشی مواجه نشد زیرا علاوه بر آن که واقعیت این نظریات به شیوه‌هایی مختلف اثبات شده بود، در جهان اسلام کسی را یاری چالش با آن نبود و متافیزیک سابق همچنان در ذهن طلاب در کنار علوم جدید در دو محفظه در کنار هم برقرار ماند.
 
علم در اسلام انعکاس جهانا خارج نبود و علما می‌توانستند معلومات و معارف خود را در سیستم مذهبی و فلسفی خود تنظیم کنند. هرجا که تصویر طبیعت جهان خارج موجود در ذهن‌شان با متافیزیک‌شان جور در نمی‌آمد به جای آن متافیزیک را تغییر دهند تصویر جهان طبیعی موجود ذر ذهن‌شان را تغییر می‌دادند که کار بسیار بی‌دردسر و آسانی بود. پاسخ‌ها از پیش آماده بود، فقط عالم باید آن‌ها را منظم و مستدل می‌کرد. برای توضیح زمین لرزه، آتشفشان، سیل یا طلوع آفتاب و گردش ستارگان و ماه یا شیوع وبا و طاعون، هنوز هیچ روش علمی در دست نبود و باید چند قرن دیگر صبر می‌کردند. کتب مقدس و آثار مهم‌ترین حکما و علما مرجع عمده‌ی کشف علل این پدیده‌های طبیعی بودند و بنابراین عجیب نیست که دانشمندان مسیحی و اسلامی در قرون وسطا از این نظر تقریباً شبیه هم فکر می‌کردند. علت همه‌ی بلایای طبیعی به ارتکاب گناه توسط مردم، بی‌ایمانی آن‌ها،  خشم خداوند و انتقام او از بی‌دینی مردمان نسبت داده می‌شد. جهل علمای قرون وسطا در مورد انتقال بیماری‌ها به حدی بود که هر وقت طاعون در اروپا شیوع پیدا می‌کرد، مسیحیان تعداد زیادی از یهودیان به سبب این که عامل طاعون هستند قتل عام می‌کردند. جهان‌شناسی اسلامی و مسیحی بر اساس تعلیمات ارسطو بود و متکلمین و فلاسفه‌ی اسلامی و مسیحی با استدلال‌های منطقی و ادبی به خوبی متون کتب مقدس خود را با تعلیمات ارسطو و نیز تعلیمات ارسطو را با آن‌ها تطابق داده بودند.
 
دکتر نصر درست می‌گوید که چارچوب دوران قرون وسطا چه در جهان اسلام و چه در جهان مسیحیت بر اساس الهیات است، اما غافل از این است که مهم‌ترین دستاوردهایی که از آن‌ها برای ما به جا مانده - چه از یونانیان، مسلمانان، یا مسیحیان- دارای خصیصه و مشخصات عام و مادی بودند، نه الهی و ماورای طبیعی. این خصایص با دانش‌ورزی و فناوری نوین شباهت‌های زیادی دارند. مثلاً جست و جوی کیمیاگران برای تبدیل فلزات به طلا هرچند شکست خورد، اما از این طریق روش‌ها و ترکیبات متعددی کشف شد. مکانیک سقوط اجسام، اهرم‌ها و ماشین‌های ساده، خواص عدسی‌ها،  زندگی گیاهان و جانوران و غیر آن‌ها همگی نتیجه‌ی کنجکاوی بشر و نیاز مادی بودند نه کشف متون دینی، و امروزه دانش‌ورزی از بسیاری از این دستاوردها استفاده کرده است.

ادامه دارد..
 
منبع:
علم چیست؟ جستارهایی درباره‌ی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)

 بیشتر بخوانید:
 علم دینی؛ چیستی و امکان
 پیشینه و مفهوم علم دینی
 علم زدگی در برابر وهم زدگی

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط