وجوه عمده پیشینه مفهوم نوستالژی (قسمت سوم)

واقعیت این است که نوستالژی وجودی از بسیاری جهات به شیوه ناسیونالیستی در نوستالژی خودخواسته ادغام شد، که اکنون، از بیشتر جهات به شیوه سرمایه دارانه در نوستالژی مصرف گرایانه ادغام شده است، در حالی که این نیز در سنجش نهادینه شدن جهانی مسئلہ عام شدگی خاص و خاص شدگی عام در هم سرشته می شود.
سه‌شنبه، 27 آذر 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وجوه عمده پیشینه مفهوم نوستالژی (قسمت سوم)
نوستالژی و شکل‌گیری قالب جهانی شدن
 
چکیده:
واقعیت این است که نوستالژی وجودی از بسیاری جهات به شیوه ناسیونالیستی در نوستالژی خودخواسته ادغام شد، که اکنون، از بیشتر جهات به شیوه سرمایه دارانه در نوستالژی مصرف گرایانه ادغام شده است، در حالی که این نیز در سنجش نهادینه شدن جهانی مسئلہ عام شدگی خاص و خاص شدگی عام در هم سرشته می شود.

تعداد کلمات: 1616 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8  دقیقه
 
وجوه عمده پیشینه مفهوم نوستالژی (قسمت سوم)
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی

روشن است که نوستالژی در قرن بیستم ارتباط نزدیکی با مصرف گرایی دارد. نوستالژی در زمان ما در قیاس با نوستالژی خودخواسته و ترکیبی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که جزء اصلی سیاست فرهنگی بود، اساسأ هم اقتصادی است، به این مفهوم که محصول عمده سرمایه داری جهانی است که خود متصل به رابطه عام و خاص است) و هم به لحاظ فرهنگی بیشتر «دموکراتیک» است. البته معنی این سخن آن نیست که نوستالژی خودخواسته و دارای انگیزه سیاسی به کلی کنار زده شده است. با وجود نوستالژی بیرق برافراشته آمریکای اسطوره ای، اسطوره سازی اوکانی، استفاده زیرکانه سیاسی از اندیشه یکتا بودن ژاپن، استفاده نوستالژیک در مشروعیت دادن به ناسیونالیسم قومی در سرزمینهای شوروی سابق، پرورش فکر «خلوص چینی» و غیره و غیره چه کسی می تواند این را بگوید؟ (حال بگذریم از نوستالژی مشخصأ جهانی که بار دیگر به آن باز خواهم گشت. بنابراین نکته مورد نظر من این است که نوستالژی در شکل هدایت شده سیاسی اش اکنون در نوع گسترده تر و رایج تر نوستالژی مصرف گرایانه متبلور شده است، هر چند که از پارهای جهات مولد آن نیز هست. اکنون تقاضای مشخص و گسترده ای برای نوستالژی وجود دارد. پیش از اواخر قرن نوزدهم، زمانی که هنوز یورش جهانی شدن مدرن شروع نشده بود، نوع مستقیم تری از نوستالژی وجودی که به طور طبیعی تر» از بیگانگی و غربت انسان بر میخاست، رایج بود. معنی این حرف آن نیست که نوستالژی وجودی سپس جایش را به نوستالژی خودخواسته داد تا خود جایش را به نوستالژی مصرف گرایی دهد). واقعیت این است که نوستالژی وجودی از بسیاری جهات به شیوه ناسیونالیستی در نوستالژی خودخواسته ادغام شد، که اکنون، از بیشتر جهات به شیوه سرمایه دارانه در نوستالژی مصرف گرایانه ادغام شده است، در حالی که این نیز در سنجش نهادینه شدن جهانی مسئلہ عام شدگی خاص و خاص شدگی عام در هم سرشته می شود.

استدلال من این است که ریشه آنچه را که نیرن نوستالژی خودخواسته خوانده است، به بهترین وجه، در ارجاع به مرحله جهانی شدن طی دوره ۱۸۷۰ - ۱۹۲۵ قابل فهم است و اینکه ما اکنون در مرحله دیگری از جهانی شدن به سر می بریم؛ در حالی که دوره 1925 -1968 نوعی دورۂ فترت انگاشته میشود. این مرحله سوم و مدرن از جهانی شدن نوع پیچیده تر و به لحاظ جهانی نهادینه شده تری از نوستالژی را ایجاد می کند. با توجه به وضعیت سیال «امور جهان» در زمان نوشتن هر سخن تحلیلی در باره این مسئله خود یقینا به بخشی از فرایند بازساخت واقعیت جهانی معاصر تبدیل می شود. شاید این نکته را به وجه بهتر بتوان بر حسب مباحثی که با سخنان فوکویاما در باره «پایان تاریخ» به راه افتاد توضیح داد. (فوکویاما بعد کتاب دیگری منتشر کرد و همین موضوع را به شیوه متفاوت تحلیل کرد و بر مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن»، به عنوان عامل اصلی در امور انسانی و بیناجامعهای، تأکید کرد. این موضوع از نیچه گرفته شده است و در کارهای وبر به صورت ارجاع خاص به آلمان دیده میشود). فوکویاما که، دست کم تا حدودی، به عنوان نایب رییس اداره برنامه ریزی سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا و همچنین به عنوان مرید تفسیر الکساندر کوزو از هگل مطلب مینویسد، از «نوستالژی پرقدرتی» سخن میگوید که «در زمانی که تاریخ وجود داشت» آن را احساس کرده است (18 :1989 ,Fukuyama). ظاهرا پایان جنگ سرد بین اتحاد شوروی و ایالات متحد و به اصطلاح پیروزی «اندیشه غربی» (3 :1989 ,Fukuyama) باعث شده است که فوکویاما احساس کند که نوستالژی برای مدتی در آینده، حتا در دنیای پسا تاریخی، همچنان محرک رقابت و منازعه» خواهد بود (18 :1989 ,Fukuyama). به نظر فوکویاما «خود چشم انداز قرنها کسالت... به آغاز مجدد تاریخ خدمت» خواهد کرد.

   بیشتر بخوانید :    جهانی شدن،اهداف و عوامل انگیزه ساز

سخنان فوکویاما (که غالبا بد فهمیده شده است و بحث های گسترده ای که ایجاد کرده است، تأیید معتبری برای این نظر است که نوستالژی در وضعیت جهانی۔ بشری معاصر بیش از پیش هویدا شده است. به بیان دیگر، نوستالژی، صرف نظر از اهمیت آن از حیث مسیر تکامل زندگی فرد و سبک زندگی فردی، از لحاظ جهانی- فرهنگی نیز هر روز اهمیت بیشتری کسب می کند (71-31 :1974 ,Davis). تعریف فرد دیویس از «نوستالژی جمعی»، در اینجا حائز اهمیت است، هر چند که او به تجربه جهان بودگی توجهی نداشته است: «نوستالژی جمعی... مرتبط با وضعیتی است که در آن اعیان نمادین عمومیت، رواج همگانی و خصلت مأنوس کسب می کنند، نمادهایی از دنیای گذشته که... می توانند امواج پیاپی احساس نوستالژیک را در میان میلیونها انسان در زمان معین به جنبش در آورند» (3-122 :1974 ,Davis). دیویس تا آنجا که یک ارزیابی جامعه شناختی از شرایط موجد نوستالژی جمعی (یا از منظر دیگر نوستالژی نوع بالش) به دست می دهد، بیشتر کارش را محدود به چیزی می کند که از آن به عنوان فرسایش احساس به خانه به مثابه «محل جغرافیایی» خاص با فضای مشخص خاص خود» نام می برد (124 :1974). به این ترتیب او «دلتنگی برای خانه» را بیشتر به صورت «تحول دایم فضای جامعه» و ظهور «صنعت نوستالژی» (119 :1974) تعریف می کند. به بیان دیگر، دیویس بر این عقیده است که چه بسا ما اکنون در مرحله «نوستالژی تفسیرشده» قرار داریم که متضمن تلاش برای متعین کردن نوستالژی با «پرسش های تحلیلی» در باره بنیادها، که دقیقة موضوع بحث همین فصل است، شناخته میشود. در حالی که کار دیویس در عطف توجه به واقعیت رقیق شدن خصوصیت انضمامی «خانه» و تأکید روی اشکالات انگاره نوستالژی به عنوان نفس «دلتنگی برای خانه» احتمالا کار درستی بوده است (چنانکه در بحث مربوط به فوکویاما گفته شد اما این مسئله را نیز نباید از نظر دور داشت که مفهوم خانه اخیرا به خوبی روشن شده است.
با این حال باید دقت کنیم که در مورد میزان نوستالژی در دنیای معاصر اغراق نکنیم. مثلا از آسیب شناسی علمی اجتماعی نوستالژی در بحث از گردشگری در زمان ما بوی خطر به مشام می رسد، زیرا گرایشی وجود دارد از حیث اینکه ازدیاد مقرهای گردشگری «تاریخی» را نوستالژی عیان تعبیر کنند. در حالی که بی شک حدودی از نوستالژی در این حرکت وجود دارد، از جمله نوستالژی محیط صنعتی و روستایی، نباید این موضوع را فراموش کرد که بخش مهمی از گردشگری در زمان ما تا حد زیادی متضمن بازاندیشی است. چنان که جان اوری گفته است بسیاری از گردشگران امروز با برخورداری از فرصتهای کثیر برای انتخاب جویای لذت و سیاحتند و مهم تر آن که می دانند گردشگری «مجموعه کاملی از ماجراهای گوناگون است، نه یک تجربة واحد». این موضوع در فصل بعد دنبال خواهد شد.
در اینجا من از دلمشغولی اخیر در باره بی خانمانها به عنوان مردم فاقد مسکن واقعی و فیزیکی سخن نمی گویم، هر چند که این دلمشغولی مسلما با موضوع بحث این جا بی ارتباط نیست. اشاره من به خصوص به «خانه» در جنبش رشدیابنده محیط زیست و کاربرد آن در حرکت هایی مثل حرکت صلح سبز است. کره زمین به عنوان خانه یا به عنوان مدلول رابطه بین نوع بشر و محیط طبیعی (چه جاندار و چه بی جان)، تا حدودی به دلیل مسافرت فضایی، به یکی از رایج ترین درون مایه های نمادی زمان ما تبدیل شده است. جهان به عنوان جایی که ما در آن زندگی میکنیم به طور فزاینده ای در جبهه های گوناگون مرکز توجه قرار میگیرد: مثلا در تلاش برای مشروعیت دادن به جایگاه برخی ملت های خاص در مسئله محیط زیست که در حقیقت به سراسر جهان به عنوان یک کل تعلق دارد، یا در برنامه های توجیه مشروعیت جنبش سبز که تا همین اواخر وجه فراپارلمانی داشت، همچنین در توجیه پیشا قراردادی دامنه جهانی شرکت های فراملی، همین طور در تلاش کشوری (یا به معنای آمریکایی آن تلاش دولتی در رقابت برای بهره ای از کلوچه اقتصاد جهانی، سرانجام در کوشش برای قراردادن جغرافیا در «جای درست» برنامه درسی و غیره و غیره. اما به یک معنا در سوی دیگر سکه پیدایش و تکامل چیزهایی مثل جنبش جهانی مدافع خانه و مدافع همسایه را مشاهده میکنیم که از اروپا به مثابه یک خانه صحبت می کند، و همین طور از وحدت کل جهان سخن میگوید. نوستالژی فقط آن چیزی نیست که بوده است، بیش از آن چیزی است که بوده است. نوستالژی به وجه دوگانهای جهانی است. نوستالژی هم در مقیاس جهانی وجهی جمعی گرفته است و هم متوجه خود مسئله جهان بودگی شده است. بنا به ملاحظه بوردی (13-12 :1988) «وقتی واقعیت دیگر آن چیزی نیست که بوده است، نوستالژی به معنای واقعی خود ظهور میکند». تا آنجا که به «واقعیت» مربوط می شود، یکی از اجزای اصلی تحولات معاصر عبارت است از شتاب گرفتن جهانی شدن و پیچیده تر شدن اشکال آن. جهانی شدن در قرن بیستم، به ویژه در مرحله معاصر آن، گرایشهای نوستالژیک را به شیوه های گوناگونی شتاب می بخشد. خود سیالیت تحولات جهانی، چنان که دیدیم، نوستالژی را به مثابه آرزوی کالبد امنی برای «نظم جهانی» و به همین صورت نوعی نوستالژی فرافکنانه برای جهان به عنوان خانه برانگیخته است.

با این حال باید دقت کنیم که در مورد میزان نوستالژی در دنیای معاصر اغراق نکنیم. مثلا از آسیب شناسی علمی اجتماعی نوستالژی در بحث از گردشگری در زمان ما بوی خطر به مشام می رسد، زیرا گرایشی وجود دارد از حیث اینکه ازدیاد مقرهای گردشگری «تاریخی» را نوستالژی عیان تعبیر کنند. در حالی که بی شک حدودی از نوستالژی در این حرکت وجود دارد، از جمله نوستالژی محیط صنعتی و روستایی، نباید این موضوع را فراموش کرد که بخش مهمی از گردشگری در زمان ما تا حد زیادی متضمن بازاندیشی است. چنان که جان اوری (100: 1990 ,Urry) گفته است بسیاری از گردشگران امروز با برخورداری از فرصتهای کثیر برای انتخاب جویای لذت و سیاحتند و مهم تر آن که می دانند گردشگری «مجموعه کاملی از ماجراهای گوناگون است، نه یک تجربة واحد». این موضوع در فصل بعد دنبال خواهد شد.
 
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)

   بیشتر بخوانید :
   جهانی شدن و کارآفرینی
   جهانی شدن و گفتمان‌ها‌ی هویت ملی
   جستاری نظری پیرامون جهانی شدن
   جهانی شدن از منظر تهدیدها و فرصت ها

 
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط