نویسنده: سید محمد مهدی زاده
نظریه ی مصرف رسانه ای و فرهنگی، مؤید دور شدن از نظریه ی دریافت و نزدیک شدن به نظریه ی مصرف است. از دهه ی 1980 تا حدودی تحت تأثیر نظریه ی فمینیسم و به موازات چرخش فرهنگی در نظریه ی پست مدرن، مطالعات مصرف رسانه ای به عنوان سنت نظریِ مجزا ظاهر شد. نظریه های مصرف پاسخی بود به رویکردهای رفتارگرایی، ساختارگرایی، مارکسیسم و پدرسالاری که بر قدرت تولید مادی تأکید می کردند. از این منظر، رسانه ها مواد لازم برای ایجاد هویت، لذت و قدرت را می سازند. در نتیجه «مصرف کنندگان، تسخیرشدگان فرهنگ» نیستند، بلکه کاربران فعال و منتقد فرهنگ عامه اند. کردارهای مصرفی صرفاً بازتاب روندهای تولید نیستند یا نمی توان آن ها را به چنین فرایندهایی تقلیل داد. کردارهای مصرف کنندگان سویه ای صرفاً اقتصادی ندارد، بلکه به رؤیاها و تسلی ها، ارتباط و رویارویی، ایماژ و هویت مربوط می شود» (موریس، 233:1386).
فیسک و دوسر تو(1)، مصرف کنندگان را در موقعیت مقاومت در برابر صنایع فرهنگی و رسانه ای تعریف می کنند. در مقابل، جنکینز(2)، آبرکرامبی(3) و لانگهرست(4) مصرف کنندگان را این گونه تعریف می کنند که به هنگام مصرف، خودشان را تولید می کنند(لافی، 169:2007).
پی نوشت ها :
1. M. Decerteau
2. H. Jenkins
3. N. Abercrombie
4. B. Longhurst