نگاهی به وقایع تاریخی اسطوره مانند
چکیده:
از آنجا که فکر نمیکنم هیچ یک از این مراحل در خارج از منطقهی مدیترانه، یعنی اروپا، خاور نزدیک از مدیترانه تا بین النهرین، و سواحل شمالی آفریقا اتفاق افتاده باشد، از گفتن هر چیزی درباره ی تفکر تاریخی در چین یا هر بخش دیگر جهان، جز منطقه ای که ذکر کردم، معذورم.
تعداد کلمات: 1618 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
از آنجا که فکر نمیکنم هیچ یک از این مراحل در خارج از منطقهی مدیترانه، یعنی اروپا، خاور نزدیک از مدیترانه تا بین النهرین، و سواحل شمالی آفریقا اتفاق افتاده باشد، از گفتن هر چیزی درباره ی تفکر تاریخی در چین یا هر بخش دیگر جهان، جز منطقه ای که ذکر کردم، معذورم.
تعداد کلمات: 1618 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ایدهی نوین اروپایی تاریخ طی چه گام ها و مراحلی به وجود آمد؟ از آنجا که فکر نمیکنم هیچ یک از این مراحل در خارج از منطقهی مدیترانه، یعنی اروپا، خاور نزدیک از مدیترانه تا بین النهرین، و سواحل شمالی آفریقا اتفاق افتاده باشد، از گفتن هر چیزی درباره ی تفکر تاریخی در چین یا هر بخش دیگر جهان، جز منطقه ای که ذکر کردم، معذورم.
یک نمونه ی تاریخ بدوی بین النهرین را از سندی متعلق به حدود ۲۵۰۰ ق. م. نقل کرده ام. میگویم تاریخ، ولی شاید بهتر بود بگویم شبه تاریخ، زیرا، چنانکه اشاره کردم، فکری که در این سند بیان شده است، در بیان عباراتی درباره ی گذشته به آنچه ما تاریخ میخوانیم شباهت دارد، ولی از چند نظر با آن فرق دارد: اولآ، این جمله ها پاسخ پرسش نیستند، ثمرهی تحقیق نیستند، بلکه فقط تأکید چیزهایی اند که نویسنده از قبل می دانسته است؛ ثانیة ، واقعات ضبط شده افعال انسانی نیستند، بلکه، در وهله ی اول و به هر حال، افعال مینوی اند. خدایان بر قیاس سلاطین بشری تصور شده اند که افعال شاهان و بزرگان را هدایت می کنند، همانگونه که اینان افعال زیردستان بشرشان را هدایت می کنند؛ نظام سلسله مراتبی دولت با نوعی نتیجه گیری به بالا کشیده می شود. به جای سلسله مراتب رعیت، مقام دون پایه، مقام عالی رتبه، شاه؛ با سلسله مراتب رعیت، مقام دون پایه، مقام عالی رتبه، شاه و خدا روبه رو این که شاه و خدا به نحو فاحشی از هم متمایزند، به طوری که خدا رئیس واقعی جامعه و شاه خدمتگزار او تصور می شود، یا شاه و خدا به نوعی هم هویت اند - شاه به سان تجسم خدا یا در هر حال به طریقی مینوی، نه انسانی محض، تصور شده است - مسئله ای است که نیاز نیست وارد آن شویم، زیرا هرآینه به آن پاسخ بدهیم، نتیجه آن خواهد بود که دولت نوعی یزدان سالاری تصور شده است.
من پیشنهاد میکنم تاریخی از این دست را تاریخ یزدان سالار بخوانیم که در آن کلمهی «تاریخ»، عین تاریخ، یعنی تاریخ علمی، معنی نمی دهد، بلکه بیان واقعا معلوم است برای اطلاع اشخاصی که آنها را نمی دانند، اما، به عنوان پرستندگان خدای مورد بحث، باید کردارهایی را که او به وسیله ی آنها خودش را ظاهر کرده است، بشناسند.
بیشتر بخوانید: بررسی مکاتب تاریخ نگاری در تمدن اسلامی
یک نوع شبه تاریخ دیگری هست که نمونه های آن را در نوشته های بین النهرین می یابیم و آن اسطوره است. تاریخ یزدان سالار، با این که در آغاز تاریخ افعال آدمی نیست، اما به آن مربوط است، به این معنا که شخصیت های مینوی داستان، حکام فوق بشری جوامع انسانی هستند و بنابراین، افعالشان افعالی است که بخشی نسبت به آن جوامع و بخشی از طریق آنها انجام گرفته است. در تاریخ یزدان سالار، بشر عامل افعال به ثبت رسیده نیست بلکه تا حدی ابزار و تا حدی گرفتار آنهاست. به علاوه، تصور این است که این افعال، به مناسبت آن که در ایامی در گذشته روی می دهند، مکانهای معینی در یک سلسله ی زمانی دارند. اسطوره، برعکس، ابدأ به اعمال آدمی مربوط نیست. عنصر آدمی به کلی تصفیه شده است و شخصیت های داستان فقط خدایان هستند. و افعال مینوی که ضبط شده اند حوادث تاریخ دار گذشته نیستند. درست است که تصور آن است که آنها در گذشته اتفاق افتاده اند، ولی در گذشته ای از تاریخ که چنان دور است که هیچ کس نمی داند چه زمانی بوده است. از همهی گاهشماری های ما خارج است و «آغاز چیزها» خوانده می شود. به این جهت، هنگامی که اسطوره ای به صورت آنچه یک شکل زمانی می نماید بیان می شود، به سبب روایت حوادثی که هر یک از آنها به ترتیب معینی به دنبال دیگری می آید، آن شکل دقیقا زمانی نیست، شبه زمانی است. راوی زبان توالی زمان را به سان استعاره به کار می برد و روابطی را بیان می کند که واقعا از لحاظ زمانی درک نمی کند. بن مایه ای که به نحو اسطوره ای به زبان توالی زمانی بیان می شود، در نفس اسطوره، عبارت است از روابط بین خدایان مختلف با عناصر مختلف با ماهیت مینوی. به این سبب نفس اسطوره همیشه خصوصیت بحث درباره ی پیدایش خدایان را دارد.
من پیشنهاد میکنم تاریخی از این دست را تاریخ یزدان سالار بخوانیم که در آن کلمهی «تاریخ»، عین تاریخ، یعنی تاریخ علمی، معنی نمی دهد، بلکه بیان واقعا معلوم است برای اطلاع اشخاصی که آنها را نمی دانند، اما، به عنوان پرستندگان خدای مورد بحث، باید کردارهایی را که او به وسیله ی آنها خودش را ظاهر کرده است، بشناسند.
مثلا، بیایید طرح اصلی بابلی شعر درباره ی خلقت را ملاحظه کنیم. این شعر در متنی متعلق به قرن هفتم ق. م. قرار دارد اما متن به صراحت نشان می دهد که شعر از متون بسیار قدیم تر رونویسی شده است و به دورهی همان سندی باز می گردد که قبلا نقل کردم:
شعر با بیان اصل همه ی اشیا آغاز می شود. هنوز هیچ چیز وجود ندارد، حتی خدایان. از درون این هیچی، پایه های کیهانی آپسو، آب شیرین، و تیامات، آب شور، ظاهر می شود.» اولین گام در پیدایش خدایان تولد مومو، اولین پسر آپسو و تیامات است. خدایان تکثیر و زیاد می شوند. بعد بر این سه فرد ( اصلی) مینوی شورش می کنند. آپسو تصمیم می گیرد آنها را نابود کند... ولی ایای خردمند با استفاده از جادو پیروز می شود. او افسون نیرومندی بر آبها، عنصر آپسو، می افکند و نیای خویش را به خواب فرو می برد، و موتو را اسیر می کند. تیامات اکنون «نقشه میکشد تا انتقام مغلوب را بگیرد. با کینگو ازدواج می کند، او را سردار سپاه خویش می کند، و لوحه های سرنوشت را به کف مراقبت او می سپارد.» ایا، که به نیروی غیبی به نقشه های او پی برده است، آنها را بر آنشار، خدای باستانی، فاش می کند. تیامات نخست بر این ائتلاف پیروز می شود، ولی اکنون مردوک ظهور می کند که تیامات را به جنگ تن به تن فرا می خواند، او را می کشد، بدنش را «چون ماهی» به دو نیم می کند، و از یک نیم آسمان را می سازد، که ستارگان را در آن جای می دهد، و از نیم دیگر زمین را؛ از خون مردوک انسان ساخته می شود.
این دو صورت شبه تاریخ، تاریخ یزدان سالار و اسطوره، تا ظهور یونان بر تمام خاور نزدیکی تسلط داشت. مثلا، سنگ مؤابیت (قرن نهم ق. م.) یک سند کامل تاریخ یزدان سالاری است، که نشان می دهد در مدت یک یا دو هزاره تغییر چندانی در شکل آن اندیشه روی نداده است:
من مشا هستم، پسر کمش، شاه مؤاب. پدرم سی سال شاه مؤاب بود و من بعد از پدرم شاه شدم. من این مکان عالی را برای مش ساختم، زیرا او مرا از سقوط نجات داد و بر دشمنانم پیروز گردانید.
ایدهی نوین اروپایی تاریخ طی چه گام ها و مراحلی به وجود آمد؟ از آنجا که فکر نمیکنم هیچ یک از این مراحل در خارج از منطقهی مدیترانه، یعنی اروپا، خاور نزدیک از مدیترانه تا بین النهرین، و سواحل شمالی آفریقا اتفاق افتاده باشد، از گفتن هر چیزی درباره ی تفکر تاریخی در چین یا هر بخش دیگر جهان، جز منطقه ای که ذکر کردم، معذورم.
«آمری، شاه اسرائیل، ایام بسیار طولانی سرکوبگر مؤاب بود، زیرا کمش بر کشورش خشم گرفته بود. پسرش جانشین او شد و او نیز گفت: "من مؤاب را سرکوب خواهم کرد. در روزگار من بود که او چنان گفت. و من بر او و خانمان اش پیروز شدم. و اسرائیل برای همیشه نابود شد. و آمری اختیار سرزمین مهدبا را به دست گرفت و در طول عمر خودش و نصف عمر پسرانش، چهل سال، آن جا زیست، ولی کمش در دوران عمر من آن را به ما باز گردانید.» یا باز در این جا نقل قولی است از روایتی که به دهان اسارهدون، شاه نینوا، در اوایل قرن هفتم ق. م.گذاشته شده است. این روایت مبارزهی او را با دشمنانی که پدرش، سنا چریب را کشته بودند نشان میدهد:
هراس خدایان بزرگ، سروران من، او را برانداخت. آنها هنگامی که سرعت حمله ی وحشتناک مرا دیدند، در کنار هم بودند. الهه ایشتار، الهه ی نبرد و کارزار، آن که روحانیت مرا دوست دارد، در کنار من ماند و خط آنها را در هم شکست. او خط نبرد آنها را در هم شکست، و آنها در جمع شان گفتند "آن شاه ماست ". نوشته های مقدس عبری هم شامل مقدار زیادی تاریخ یزدان سالار و اسطوره است. از دیدگاهی که من این نوشته ها را نگاه میکنم، عناصر شبه تاریخی در کتاب عهد قدیم، با عناصر مشابه در نوشته های بین النهرینی و مصری تفاوت اساسی ندارند. تفاوت عمده آن است که در حالی که عنصر یزدان سالار در نوشته های دیگر به طورکلی حالت خاص دارد، در نوشته های مقدس عبری به کلی گرایی گرایش دارد. مقصودم این است که خدایانی که کردارشان در نوشته های دیگر ضبط شده است، به طورکلی، رؤسای مینوی جوامع خاص تلقی می شوند. خدای عبری به یقین به معنایی خاص، رهبر مینوی اجتماع عبری تلقی می شود، ولی تحت تأثیر نهضت «پیغمبری»، یعنی حدودة از اواسط قرن هشتم به بعد، او را بیشتر و بیشتر رهبر مینوی تمام بشریت تصور کردند و، بنابراین، دیگر از او انتظار نداشتند منافع شان را در قبال منافع سایر جوامع خاص حفاظت کند، بلکه می خواستند با آنها همان طور رفتار کند که استحقاقش را دارند و با سایر جوامع به خصوص هم به همان طریق رفتار کند. این گرایش از خصوصیت به عمومیت، نه فقط بر تاریخ یزدان سالار عبریان، بلکه بر اساطیر شان نیز تأثیر می گذارد. برخلاف افسانه ی خلقت بابلیان، افسانه خلقت عبریان شامل کو ششی است نه در واقع کوششی که بسیار خوب اندیشیده شده باشد، زیرا تصور میکنم هر کودکی این پرسش بدون پاسخ را از بزرگ ترهایش کرده است که «زن قابیل که بود؟») برای شرح نه فقط اصل انسان به طورکلی، بلکه اصل اقوام گوناگونی که بشریت، آن طور که برای مبدعان افسانه معلوم بوده است، به آن تقسیم شده بود. در واقع تقریبا می توان گفت که خاص بودن افسانه ی عبری در مقایسه با افسانه های بابلی آن است که جای مبحث پیدایش خدایان را قوم شناسی می گیرد.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
من پیشنهاد میکنم تاریخی از این دست را تاریخ یزدان سالار بخوانیم که در آن کلمهی «تاریخ»، عین تاریخ، یعنی تاریخ علمی، معنی نمی دهد، بلکه بیان واقعا معلوم است برای اطلاع اشخاصی که آنها را نمی دانند، اما، به عنوان پرستندگان خدای مورد بحث، باید کردارهایی را که او به وسیله ی آنها خودش را ظاهر کرده است، بشناسند.
مثلا، بیایید طرح اصلی بابلی شعر درباره ی خلقت را ملاحظه کنیم. این شعر در متنی متعلق به قرن هفتم ق. م. قرار دارد اما متن به صراحت نشان می دهد که شعر از متون بسیار قدیم تر رونویسی شده است و به دورهی همان سندی باز می گردد که قبلا نقل کردم:
شعر با بیان اصل همه ی اشیا آغاز می شود. هنوز هیچ چیز وجود ندارد، حتی خدایان. از درون این هیچی، پایه های کیهانی آپسو، آب شیرین، و تیامات، آب شور، ظاهر می شود.» اولین گام در پیدایش خدایان تولد مومو، اولین پسر آپسو و تیامات است. خدایان تکثیر و زیاد می شوند. بعد بر این سه فرد ( اصلی) مینوی شورش می کنند. آپسو تصمیم می گیرد آنها را نابود کند... ولی ایای خردمند با استفاده از جادو پیروز می شود. او افسون نیرومندی بر آبها، عنصر آپسو، می افکند و نیای خویش را به خواب فرو می برد، و موتو را اسیر می کند. تیامات اکنون «نقشه میکشد تا انتقام مغلوب را بگیرد. با کینگو ازدواج می کند، او را سردار سپاه خویش می کند، و لوحه های سرنوشت را به کف مراقبت او می سپارد.» ایا، که به نیروی غیبی به نقشه های او پی برده است، آنها را بر آنشار، خدای باستانی، فاش می کند. تیامات نخست بر این ائتلاف پیروز می شود، ولی اکنون مردوک ظهور می کند که تیامات را به جنگ تن به تن فرا می خواند، او را می کشد، بدنش را «چون ماهی» به دو نیم می کند، و از یک نیم آسمان را می سازد، که ستارگان را در آن جای می دهد، و از نیم دیگر زمین را؛ از خون مردوک انسان ساخته می شود.
این دو صورت شبه تاریخ، تاریخ یزدان سالار و اسطوره، تا ظهور یونان بر تمام خاور نزدیکی تسلط داشت. مثلا، سنگ مؤابیت (قرن نهم ق. م.) یک سند کامل تاریخ یزدان سالاری است، که نشان می دهد در مدت یک یا دو هزاره تغییر چندانی در شکل آن اندیشه روی نداده است:
من مشا هستم، پسر کمش، شاه مؤاب. پدرم سی سال شاه مؤاب بود و من بعد از پدرم شاه شدم. من این مکان عالی را برای مش ساختم، زیرا او مرا از سقوط نجات داد و بر دشمنانم پیروز گردانید.
ایدهی نوین اروپایی تاریخ طی چه گام ها و مراحلی به وجود آمد؟ از آنجا که فکر نمیکنم هیچ یک از این مراحل در خارج از منطقهی مدیترانه، یعنی اروپا، خاور نزدیک از مدیترانه تا بین النهرین، و سواحل شمالی آفریقا اتفاق افتاده باشد، از گفتن هر چیزی درباره ی تفکر تاریخی در چین یا هر بخش دیگر جهان، جز منطقه ای که ذکر کردم، معذورم.
«آمری، شاه اسرائیل، ایام بسیار طولانی سرکوبگر مؤاب بود، زیرا کمش بر کشورش خشم گرفته بود. پسرش جانشین او شد و او نیز گفت: "من مؤاب را سرکوب خواهم کرد. در روزگار من بود که او چنان گفت. و من بر او و خانمان اش پیروز شدم. و اسرائیل برای همیشه نابود شد. و آمری اختیار سرزمین مهدبا را به دست گرفت و در طول عمر خودش و نصف عمر پسرانش، چهل سال، آن جا زیست، ولی کمش در دوران عمر من آن را به ما باز گردانید.» یا باز در این جا نقل قولی است از روایتی که به دهان اسارهدون، شاه نینوا، در اوایل قرن هفتم ق. م.گذاشته شده است. این روایت مبارزهی او را با دشمنانی که پدرش، سنا چریب را کشته بودند نشان میدهد:
هراس خدایان بزرگ، سروران من، او را برانداخت. آنها هنگامی که سرعت حمله ی وحشتناک مرا دیدند، در کنار هم بودند. الهه ایشتار، الهه ی نبرد و کارزار، آن که روحانیت مرا دوست دارد، در کنار من ماند و خط آنها را در هم شکست. او خط نبرد آنها را در هم شکست، و آنها در جمع شان گفتند "آن شاه ماست ". نوشته های مقدس عبری هم شامل مقدار زیادی تاریخ یزدان سالار و اسطوره است. از دیدگاهی که من این نوشته ها را نگاه میکنم، عناصر شبه تاریخی در کتاب عهد قدیم، با عناصر مشابه در نوشته های بین النهرینی و مصری تفاوت اساسی ندارند. تفاوت عمده آن است که در حالی که عنصر یزدان سالار در نوشته های دیگر به طورکلی حالت خاص دارد، در نوشته های مقدس عبری به کلی گرایی گرایش دارد. مقصودم این است که خدایانی که کردارشان در نوشته های دیگر ضبط شده است، به طورکلی، رؤسای مینوی جوامع خاص تلقی می شوند. خدای عبری به یقین به معنایی خاص، رهبر مینوی اجتماع عبری تلقی می شود، ولی تحت تأثیر نهضت «پیغمبری»، یعنی حدودة از اواسط قرن هشتم به بعد، او را بیشتر و بیشتر رهبر مینوی تمام بشریت تصور کردند و، بنابراین، دیگر از او انتظار نداشتند منافع شان را در قبال منافع سایر جوامع خاص حفاظت کند، بلکه می خواستند با آنها همان طور رفتار کند که استحقاقش را دارند و با سایر جوامع به خصوص هم به همان طریق رفتار کند. این گرایش از خصوصیت به عمومیت، نه فقط بر تاریخ یزدان سالار عبریان، بلکه بر اساطیر شان نیز تأثیر می گذارد. برخلاف افسانه ی خلقت بابلیان، افسانه خلقت عبریان شامل کو ششی است نه در واقع کوششی که بسیار خوب اندیشیده شده باشد، زیرا تصور میکنم هر کودکی این پرسش بدون پاسخ را از بزرگ ترهایش کرده است که «زن قابیل که بود؟») برای شرح نه فقط اصل انسان به طورکلی، بلکه اصل اقوام گوناگونی که بشریت، آن طور که برای مبدعان افسانه معلوم بوده است، به آن تقسیم شده بود. در واقع تقریبا می توان گفت که خاص بودن افسانه ی عبری در مقایسه با افسانه های بابلی آن است که جای مبحث پیدایش خدایان را قوم شناسی می گیرد.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
ساختارهای تاریخ قرون وسطی
فلسفه ی تاریخ کانت
تاریخ روسیه (ازقرن 9 تا پوتین)