به دلیل همین فقدان تبیین فلسفی و پدیدارشناختی چنین سپهر آگاهی فراطبیعی است که در عرفان ما شهودگرایی عرفانی و اعتقاد به وجود حوزه معرفتی خاصی که از آن با تعابیر گوناگون مکاشفات، شهود، فتوحات، معرفت قلبی، معرفت الهی، معرفت ربانی، علم لدنی، علم حضوری و ... یاد می شود، با نوعی آگنوستیسیسم (لاادری گری) همراه است، یعنی حوزهای مرموز، معمایی، تاریک و ناشناخته وجود دارد که فقط خواص، اهل سلوک و پارهای از اولیاء واصلان و کاملان، پس از طی طریق و رسیدن به احوالی خاص بدان راه دارند و دیگران، یعنی نا آشنایان، بیگانگان و خوکردگان به عقل جزوی را به این حوزه راه نیست و ایشان از آن هیچ نمیدانند. بر اساس همین نحوه نگرش است که از سروری قلب بر عقل و برتری شهود، و از معرفتی که حاصل لطف و عنایت الهی است، سخن میرانند و می گویند تا زمانی که فرد از حجاب عقل خارج نشده و اسیر مجادلات عقلی است و عقل را بر دیگر قوای باطنی سیطره می بخشد، نمی تواند به ساحت معانی غیبی، به اسرار و معانی حقیقی و آسمانی و به معرفت حقیقی دست یابد. اما هرگز نه سرشت این ساحت معانی غیبی روشن گشته است و نه دقیقا معلوم است که چه کسانی به این حوزه راه یافته اند و از ساکنان حرم ستر عفاف ملکوتند و کدامین معارف را باید حقایق الهی، قلبی، لدنی و شهودی تلقی کرد.معرفت ربانی و معرفت قلبی همه و همه تعابیری هستند حکایتگر وجود ساحت فراموش شده ای در نحوه هستی انسان و وجود نحوه و سطحی از آگاهی است که با آگاهیهای نظری، اکتسابی و متداول متفاوت است. در اشاره به جایگاه یا قوه این معرفت، از تعابیر مجازی قلب، فؤاد، روح و غیره استفاده میشود در اینجا نیز باید به چند نکته توجه داشت. ساده ترین نکتهای که نباید فراموش شود کاربرد تعابیر مجازی بسیار در سنت عرفانی ماست. برای مثال، تعابیری چون آسمانی، لطف و عنایت الهی یا بخشش یزدان، معرفت ربانی و معرفت قلبی همه و همه تعابیری هستند حکایتگر وجود ساحت فراموش شده ای در نحوه هستی انسان و وجود نحوه و سطحی از آگاهی است که با آگاهیهای نظری، اکتسابی و متداول متفاوت است. در اشاره به جایگاه یا قوه این معرفت، از تعابیر مجازی قلب، فؤاد، روح و غیره استفاده میشود که به همان سطحی از وجود انسان اشاره دارند که در فلسفه های جدید از آن به قوه خیال استعلایی (در کانت به منزله ریشه مشترک وبنیاد حس و فاهمه، و سطحی از وجود انسان که عمیق تر از سطوح حواس و فاهمه یا قوه معرفت مفهومی حصولی است)، اگزیستانس یا داز این اصطلاح خاص هایدگر برای نامیدن حقیقت انسان و نحوه هستی خاص آدمی) تعبیر می گردد. همچنین، نظر به این که این سطح از آگاهی تابع احکام معارف معمول و متداول نظری و اکتسابی نبوده، کمتر تحت هدایت اراده و تصمیم فرد است، از سرچشمه ناشناخته آن در سنتهای گوناگون ماقبل متافیزیکی، به خصوص در سنت عبری به آسمان یا لطف و عنایت الهی و از واسطه انتقال آن به فرشته، عقل فعال، روح القدس، جبرئیل و ... تعبیر می گردد. مجازی خواندن این تعابیر به هیچ وجه نباید به معنای انکار حقیقی بودن مابه ازای آنها یا سکولار کردن و تقلیل آنها به تصوراتی توهمی و روان شناختی یا مفاهیمی در سطح عقل مشترک تلقی شود، همچنان که حقیقی و واقعی تلقی شدن آنها نزد بسیاری که در سنت حکمی و عرفانی ما می اندیشند، می تواند ذهن انسان مدرن را در دوران ما درگیر پرسشهایی نامربوط سازد. این تعابیر مجازی اند صرفا بدین معنا که حکایتگر ساحاتی وجودشناختی، معرفت شناختی و انسان شناختی هستند که غالبا ملموس و محسوس نبوده، از سطح عقل متعارف فراترند؛ لذا، این مفاهیم باید به شیوه ای پدیدارشناسانه و آشکار کننده ساحات ناآشکاری از هستی و وجود انسان و سطوح گوناگونی از آگاهی های آدمی فهم گردند.
لیکن تاریخ نزاع ها و درگیری های میان خود عرفا و اختلاف نظرهای بنیادین آنان حکایت گر ناروشن بودن حوزه این نحو معارف به اصطلاح شهودی و قلبی است. اما هایدگر از یک سو، می کوشد در پدیدارشناسی ادراک خویش نشان دهد که چگونه در مرحله ای ماقبل معرفتی، در همین زندگی روزمره، مواجهة دازاین با وجود فی نفسه برای همه انسانها امری ضروری و اجتناب ناپذیر است، و از سوی دیگر، ما را به نوعی مواجهة غیر مفهومی، حضور شاعرانه و پاسخ دادن به ندای وجود در همین سپهر آگاهی طبیعی، و نه در ساحتی مرموز، معمایی، تاریک و ناشناخته، فرامی خواند. در اندیشه هایدگر، برخلاف سنت های عرفان شرقی، هیچ گونه برون خویشی به معنای جذبه و خلسة صوفیانه و نیل به سپهر آگاهی غیرطبیعی به رسمیت شناخته نمیشود و از این جهت هایدگر در سنت کانتی قرار دارد که هیچ گونه شهود عقلی و عرفانی را نمی پذیرد. کانت صراحتا اعلام میدارد که ما هیچ شهودی از اراده الهی نداریم. این در حالی است که در سنت نظری ما، چه در عرفان و چه در فقه و کلام، برخلاف تفکر هایدگر، مکررا از دریافت مراد و اراده شارع یا فهم الهامات غیبی خداوند سخن گفته میشود.
باید توجه داشت که کاربرد اصطلاحاتی چون شهود و تفکر شهودی در سیاق اندیشه هایدگر، رهزن ذهن ما نشود و، آن را با معنا و مفهوم شهود در سنت عرفانی خودمان خلط نکنیم. احتمالا به دلیل همین سوء فهمها و رهزنیهای ذهنی است که خود هایدگر در آثارش، همچون وجود و زمان، متافیزیک چیست؟ سرچشمه اثر هنری، در راه زبان، «دربارة ذات حقیقت» و «پرسش از تکنولوژی» کمتر واژه شهود را به کار برده است؛ در این آثار اصطلاحات «شهود» و «شهودی» به هیچ وجه مفاهیمی اساسی و محوری نیستند؛ بلکه بیشتر در آثاری چون کانت و مسئله مابعدالطبیعه، تفسیر پدیدارشناختی نقد عقل محض کانت و مسائل بنیادین پدیدارشناسی و در سیاق شرح و تفسیر فلسفه استعلایی کانت و به تبع اوست که از تعابیر شهود و شهودی بهره می گیرد. به نظر می رسد که در اینجا، به منظور هر چه روشن تر شدن بحث بحثی که اندیشیدن درباره آن برای ما و سنت تاریخی مان بسیار سرنوشت ساز است لازم است اصطلاح «شهود» و صفت آن، یعنی «شهودی»، مورد تأمل بیشتری قرار گیرد.
اصطلاح «شهود»( intuition)، که اساسا به معنای دریافت مستقیم و بی واسطه است، در مباحث فلسفی و عرفانی به چند معنای گوناگون به کار میرود که نباید آنها را با هم یکی گرفت و خلط آنها مسئله ساز است. این معانی گوناگون عبارتند از:
لیکن تاریخ نزاع ها و درگیری های میان خود عرفا و اختلاف نظرهای بنیادین آنان حکایت گر ناروشن بودن حوزه این نحو معارف به اصطلاح شهودی و قلبی است. اما هایدگر از یک سو، می کوشد در پدیدارشناسی ادراک خویش نشان دهد که چگونه در مرحله ای ماقبل معرفتی، در همین زندگی روزمره، مواجهة دازاین با وجود فی نفسه برای همه انسانها امری ضروری و اجتناب ناپذیر است، و از سوی دیگر، ما را به نوعی مواجهة غیر مفهومی، حضور شاعرانه و پاسخ دادن به ندای وجود در همین سپهر آگاهی طبیعی، و نه در ساحتی مرموز، معمایی، تاریک و ناشناخته، فرامی خواند. در اندیشه هایدگر، برخلاف سنت های عرفان شرقی، هیچ گونه برون خویشی به معنای جذبه و خلسة صوفیانه و نیل به سپهر آگاهی غیرطبیعی به رسمیت شناخته نمیشود و از این جهت هایدگر در سنت کانتی قرار دارد که هیچ گونه شهود عقلی و عرفانی را نمی پذیرد. کانت صراحتا اعلام میدارد که ما هیچ شهودی از اراده الهی نداریم. این در حالی است که در سنت نظری ما، چه در عرفان و چه در فقه و کلام، برخلاف تفکر هایدگر، مکررا از دریافت مراد و اراده شارع یا فهم الهامات غیبی خداوند سخن گفته میشود.
باید توجه داشت که کاربرد اصطلاحاتی چون شهود و تفکر شهودی در سیاق اندیشه هایدگر، رهزن ذهن ما نشود و، آن را با معنا و مفهوم شهود در سنت عرفانی خودمان خلط نکنیم. احتمالا به دلیل همین سوء فهمها و رهزنیهای ذهنی است که خود هایدگر در آثارش، همچون وجود و زمان، متافیزیک چیست؟ سرچشمه اثر هنری، در راه زبان، «دربارة ذات حقیقت» و «پرسش از تکنولوژی» کمتر واژه شهود را به کار برده است؛ در این آثار اصطلاحات «شهود» و «شهودی» به هیچ وجه مفاهیمی اساسی و محوری نیستند؛ بلکه بیشتر در آثاری چون کانت و مسئله مابعدالطبیعه، تفسیر پدیدارشناختی نقد عقل محض کانت و مسائل بنیادین پدیدارشناسی و در سیاق شرح و تفسیر فلسفه استعلایی کانت و به تبع اوست که از تعابیر شهود و شهودی بهره می گیرد. به نظر می رسد که در اینجا، به منظور هر چه روشن تر شدن بحث بحثی که اندیشیدن درباره آن برای ما و سنت تاریخی مان بسیار سرنوشت ساز است لازم است اصطلاح «شهود» و صفت آن، یعنی «شهودی»، مورد تأمل بیشتری قرار گیرد.
اصطلاح «شهود»( intuition)، که اساسا به معنای دریافت مستقیم و بی واسطه است، در مباحث فلسفی و عرفانی به چند معنای گوناگون به کار میرود که نباید آنها را با هم یکی گرفت و خلط آنها مسئله ساز است. این معانی گوناگون عبارتند از:
الف. شهود حسی(sense intuition):
یعنی دریافت بی واسطه داده های حسی به واسطه حواس. برای مثال، قوة لامسه ما به نحو شهودی، یعنی به نحو بی واسطه، گرمای آتش را دریافت می کند، چشم ما بی واسطه، یعنی بدون واسطه دریافت دیگری، رنگها و اشکال را در می یابد، و همچنین است دریافت های دیگر قوای حسی ما
ب. شهود عقلی(rational intuition):
یعنی دریافت بی واسطه پاره ای از مفاهیم یا گزاره های عقلی۔ برای مثال، از نظر دکارت، گزاره کوگیتو، یعنی «فکر می کنم، پس هستم»، به شهود عقلی، یعنی بدون استدلال و بدون وساطت ادراکات دیگر درک می شود. همچنین از نظر عقل گرایان، دریافت ما از اصول منطق، نظیر اصل این همانی (هو هویه) یا اصل امتناع تناقض، با شهود عقلی است. همچنین، برخی، متعلقات ریاضیات، اعم از اصول موضوعه یا اشکال و اعداد، را حاصل شهود عقلی میدانند.
ج. شهود اخلاقی و زیبایی شناختی(moral and aesthetic intuitions):
برخی، از شهودهای اخلاقی یا زیبایی شناختی سخن می گویند. این گروه، بر خلاف تجربه گرایان، معتقدند که دریافت ما از ارزش های اخلاقی، یعنی خوبی و بدی، با ارزش های زیبایی شناختی، یعنی زیبایی و زشتی، مأخوذ از تجربه نیست، بلکه در ما قوه یا استعدادی برای دریافت بی واسطه این ارزش ها وجود دارد. اما غالب ایشان نیز، در تبیین سرشت این شهودهای اخلاقی یا زیبایی شناختی در نهایت آن را به همان شهود عقلی بازمی گردانند.
د. شهود خداوند:
بسیاری نیز از شهود خداوند سخن گفته اند. از نظر آنان، دریافت ما از خداوند امری بی واسطه و غیراستنتاجی است. این شهود نیز ظاهرا نهایتا به شهود عقلی بازمی گردد. آنچه در فرهنگ ما نیز به واسطه پاره ای از متکلمان معاصر، به نحوی نادقیق و پارادوکسیکال برهان فطرت یا فطری بودن خداوند نامیده می شود، در نهایت به همان شهود عقلی بازمی گردد.
هـ. شهود عرفانی(mystic intuition):
همان گونه که در سطور پیشین توضیح داده شد، در تفکر و عرفان های شرقی، به دلیل مفروض گرفته شدن امکان نیل به من استعلایی و با این فرض که فرد در انقطاع از همه اوصاف و تعلقات میتواند با حقیقت وجود و بنیاد جهان وحدت یابد، امکان شهود و تجربه ای یکسره خاص، که از آن می توان به شهود عرفانی» تعبیر کرد، تصدیق میشود. در این شهود، عارف در عالم مثال به حقایق اصیلی دست می یابد که در سپهر آگاهی طبیعی نیل به آنها امکان پذیر نیست.
و. شهود محض (pure intuition)یا شهود مطلق(absolute intuition):
کانت معتقد بود که ما شهودهای پیشین یا مقدم بر تجربهای(a priori) نیز داریم که حتی مقدم بر شهود حسی هستند. از نظر کانت، زمان و مکان شهودهای محض و مقدم بر تجربه اند. برای این که معنای شهود محض کانت را دریابیم، در اینجا باید به تمایز دیگری توجه کنیم که بسیار ظریف و نیازمند دقت نظر است.
وقتی تعابیری چون شهود، احساس، تصور و ادراک را به کار می بریم، معمولا دو معنا مورد نظرمان است که در بسیاری از مواقع خلط می شوند. برای نمونه، وقتی تعبیر «شهود» را به کار می بریم، مرادمان گاه عمل شهود کردن است و گاه امر مشهود، یعنی آنچه شهود شده است. برای مثال، وقتی از شهود حسی سخن می گوییم، این تعبیر گاه به توانایی عمل دریافت حسی توسط قوای لامسه، بینایی، چشایی، شنوایی و بویایی اشاره دارد و گاه به خود آنچه توسط عمل شهود حسی دریافت می شود، یعنی ملموسات، مشهودات، مسموعات و غیره.
حال، وقتی کانت از «شهود محض» سخن می گوید مرادش بیشتر عمل شهود کردن است تا آنچه مورد شهود واقع می شود. یعنی زمان و مکان اموری نیستند که مورد شهود قوهای واقع شوند، بلکه شهود محض، یعنی پذیرندگی محض اند که اساسا پذیرندگی حواس، یعنی پذیرندگی شهود حسی، را امکان پذیر می سازند. به همین معنا، آنها ماتقدم (پیشینی) یعنی مقدم بر هر گونه تجربه و هر گونه شهود حسی هستند. وقتی کانت از امور پیشینی یا ماتقدم سخن می گوید، مرادش اموری است که از جهان خارج دریافت نشده اند، بلکه از آن خود ذهن و، به تعبیر دقیق تر، خود ذهن اند. فراموش نکنیم که این شهود ماتقدم بنیاد معرفت است، لیکن خود از سنخ معرفت، به معنای معرفت حصولی و مفهومی، نیست.
وقتی تعابیری چون شهود، احساس، تصور و ادراک را به کار می بریم، معمولا دو معنا مورد نظرمان است که در بسیاری از مواقع خلط می شوند. برای نمونه، وقتی تعبیر «شهود» را به کار می بریم، مرادمان گاه عمل شهود کردن است و گاه امر مشهود، یعنی آنچه شهود شده است. برای مثال، وقتی از شهود حسی سخن می گوییم، این تعبیر گاه به توانایی عمل دریافت حسی توسط قوای لامسه، بینایی، چشایی، شنوایی و بویایی اشاره دارد و گاه به خود آنچه توسط عمل شهود حسی دریافت می شود، یعنی ملموسات، مشهودات، مسموعات و غیره.
حال، وقتی کانت از «شهود محض» سخن می گوید مرادش بیشتر عمل شهود کردن است تا آنچه مورد شهود واقع می شود. یعنی زمان و مکان اموری نیستند که مورد شهود قوهای واقع شوند، بلکه شهود محض، یعنی پذیرندگی محض اند که اساسا پذیرندگی حواس، یعنی پذیرندگی شهود حسی، را امکان پذیر می سازند. به همین معنا، آنها ماتقدم (پیشینی) یعنی مقدم بر هر گونه تجربه و هر گونه شهود حسی هستند. وقتی کانت از امور پیشینی یا ماتقدم سخن می گوید، مرادش اموری است که از جهان خارج دریافت نشده اند، بلکه از آن خود ذهن و، به تعبیر دقیق تر، خود ذهن اند. فراموش نکنیم که این شهود ماتقدم بنیاد معرفت است، لیکن خود از سنخ معرفت، به معنای معرفت حصولی و مفهومی، نیست.
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394