ایمان و دینداری چیست؟

ایمان از نظر عرفای اسلامی، امری اختیاری است؛ زیرا خداوند سبحان بدان امر کرده و بر این امر، حجت تام و قوی بر خلق عطا نموده است و از برخی تعابیر به دست می آید که ایمان، حقیقتی قلبی است
دوشنبه، 15 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ایمان و دینداری چیست؟
مفاهیمی مانند: ایمان و امید، عشق... از ناب ترین مقولات انسانی اند که به زندگی آدمی حلاوت می بخشند. جوهره ایمان، بیشتر به حوزه دین ارتباط دارد و کاربرد و منزلت آن در ادبیات و تعالیم دینی، به خوبی نمایان است. تحولات سیاسی و اجتماعی پس از جنگ صفین از ناحیه فرقه خوارج (فرقه ای که اطاعت عملی خدای سبحان را شرط ایمان میدانست) و سپس از سوی فرقه مرجئه (فرقه ای که معرفت به خدا را برای ایمان کافی میدانست)، منشأ آغازین ایمان پژوهشی بوده است. این حوادث باعث شد تا پرسشهای فراوانی از چیستی ایمان و متعلقات آن به پیشوایان دین عرضه گردد و پاسخهایی ارایه شود.
 
ایمان از باب إفعال ماده آمن (امن، یؤمن، ایمان)، در لغت به معنای گرویدن، ایمن گردانیدن و باور داشتن، روی کردن و اعتماد ورزیدن است. ایمان در قرآن، به معنای فعل ایمان یا معنای محتوای آن و یا هر دو به کار رفته است.متکلمان و حکمای اسلامی درباره حقیقت، ارکان و شرایط ایمان دیدگاههای مختلفی بیان کرده اند. آیا ایمان، اقرار زبانی، یا تصدیق قلبی و یا فعل نیک است و یا آمیزه ای از اینهاست؟ متکلمان امامیه، ایمان را تصدیق قلبی خدا، رسول و رسالت او دانسته اند؛ بنابراین، اقرار زبانی و عمل جوارحی، نه رکن ایمان است و نه شرط آن. هر چند شیخ مفید، ایمان را تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل جوارحی معرفی کرده است. خواجه نصیرالدین طوسی، نیز علاوه بر تفسیر تصدیق قلبی، به تفسیر ترکیبی از تصدیق قلبی و اقرار زبانی روی آورده است. خوارج، آلودگان به گناه را از جرگه اهل ایمان رانده و مرتکبان گناه را با کافران مترادف دانسته اند. از این رو، عمل نیک را رکن ایمان شمردهاند. اشاعره - مهم - ترین فرقه اهل سنت به طور عمده، به رأی امامیه گرایش دارند، ولی ابوالحسن اشعری- مؤسس این مکتب - دو تفسیر، یعنی تصدیق قلبی و همچنین اعتراف قولی و عملی را مطرح کرده است. مرجئه در مقابل خوارج، عمل را از مرتبه ایمان به تأخیر انداخته و آن را با معرفت برابر دانسته اند. ابوحنیفه، ایمان را به معرفت الهی و تصدیق قلبی و اقرار زبانی تفسیر نمود. معتزله علاوه بر تصدیق قلبی به عمل جوارحی نیز تأکید داشتند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حدیثی فرموده است: « فقال الإیمان تصدیق بالجنان و إقرار باللسان و عمل بالأرکان وهو عمل کله ». فرمود: ایمان گواهی به قلب، و اعتراف به زبان و عمل به اعضاء و جوارح می باشد، ایمان همه اش عمل است. خواجه نصیرالدین طوسی در تجرید الاعتقاد، به استناد آیه «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا» تصدیق قلبی بدون اقرار زبانی و نیز به استناد آیه وقالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا اقرار زبانی، بدون تصدیق قلبی را کافی ندانسته است. فرقه کرامیه بر این باورند که حقیقت ایمان، اقرار کردن به زبان، نسبت به حقانیت اصول دین است و تصدیق قلبی و کردارهای نیک دخالتی در آن ندارد. اسماعیلیه نیز میان ایمان ظاهری و باطنی فرق نهاده، ایمان ظاهری را اقرار زبانی و ایمان باطنی و حقیقی را تجربه ی عقلی یا قلبی، دانسته اند.
 
ایمان از نظر عرفای اسلامی، امری اختیاری است؛ زیرا خداوند سبحان بدان امر کرده و بر این امر، حجت تام و قوی بر خلق عطا نموده است و از برخی تعابیر به دست می آید که ایمان، حقیقتی قلبی است؛ زیرا چه بسا جماعتی در امر ایمان به سر حد معرفت برسند و با معجزه پیامبران، علم به حقایق دینی پیدا کنند، ولی از روی ظلم و برتری جویی و حسد، اظهار به تصدیق نکنند و دل آنها به نور ایمان منور نگردد. البته عارفان، ایمان را به ایمان علمی و ایمان عینی تقسیم نموده و ایمان عینی را زاییده تجلی شهودی دانسته اند. این طایفه، ایمان و عقل را رفیقان سالک طریقت شمرده اند و انسان را تا زمانی که از ایمان به شرایع محروم باشد، از حکم وهم، رها و خلاص ندانسته اند.
 
فیلسوفان و متکلمان مسیحی و غربی نیز در گفتمان ایمان، شرکت دارند. ایمان نزد آکویناس، تصدیقی است که مؤمن از روی شواهد ناقص، بر اساس اراده و اختیار خود بدان روی می آورد و به امور غیبی نیز تعلق دارد. وجود «شواهد ناقص» برای این جهت است که عنصر ایمان به صورت ضد عقلانی، فاقد مدرک در نیاید؛ ولی به مرتبه علم و درجه یقین بالاتر نمی رسد و به مشهودات تعلق ندارد. نکته جالب این که آکویناس، علیرغم رویکرد خود درباره ایمان، درصدد اثبات وجود خداوند از طریق براهین پنج گانه (براهین هستی شناختی، جهان شناختی، اتقان صنع، اجماع عام، درجات کمال) است. مارتین لوتر - بنیان گذار جنبش اصلاح کلیسا ایمان را اعتماد (Trust) به خداوند تفسیر می کند و شلایر ماخر، آن را به احساس تعلق و وابستگی تبیین می نماید. پل تیلیش، ایمان را حالت دلبستگی واپسین یا تعلق به غایت قوی و نهایی دانسته و پویایی ایمان را به پویایی دلبستگی واپسین استناد داده است. کی برکگارد، ارتباط ایمان و تعقل را ضدیت کامل، و ویتگنشتاین آن دو مقوله را بی ارتباط با یکدیگر، و آکویناس ارتباطشان را مثبت معرفی می کنند. برای نمونه، در زمینه ایمان به خداوند، سه دیدگاه مختلف در غرب مطرح است:
 
نخست، کسانی که معتقدند ما خدا را آفریده ایم و دین دار بودن فایده چندانی ندارد؛ یعنی ملحدان دوم، کسانی که معتقدند ما خدا را آفریدهایم؛ اما دین دار بودن، همچنان ارزشمند است. دان کیوبیت، متکلم معاصر اروپایی، بر این رویکرد اصرار دارد. دان کیوپیت، با توجه به رویکرد خود، ایمان را تعهدی خلاقانه و مختارانه به ارزشهای معنوی و به شیوه ای از زندگی می داند. وی از این نکته غفلت کرده که موضع او خودویرانگر و خود ابطال است. سوم، کسانی که معتقدند خدا ما را آفریده و مهم ترین تکلیف ما انسانها، ستایش خداوند است. اینها واقع گرایان دین دار هستند.
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط