پاسخ به سه شبهه مهم پیرامون ولایت فقیه (1)

آنچه در ذیل می آید پاسخ شبهاتی است پیرامون مسأله ی ولایت فقیه که به درخواست دوست عزیزی به نگارش درآمده است. (این شبهات توسط شخص ناشناسی در قسمت نظرات وبلاگ ایشان مطرح شده است.) قبل از بیان شبهات و ذکر پاسخ آن ها تذکر نکاتی لازم است :
يکشنبه، 22 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
پاسخ به سه شبهه مهم پیرامون ولایت فقیه (1)
پاسخ به سه شبهه مهم پیرامون ولایت فقیه (1)
 
 
نویسنده : حجت الاسلام کیوان عزتی
منبع : اختصاصی راسخون


 

اشاره :

آنچه در ذیل می آید پاسخ شبهاتی است پیرامون مسأله ی ولایت فقیه که به درخواست دوست عزیزی به نگارش درآمده است.
( این شبهات توسط شخص ناشناسی در قسمت نظرات وبلاگ ایشان مطرح شده است.)
قبل از بیان شبهات و ذکر پاسخ آن ها تذکر نکاتی لازم است :

تذکر اول :

شبهاتی که عموما پیرامون مسأله ی ولایت فقیه مطرح می شود دو دسته است :
دسته ی اول شبهاتی علمی و فنی است که بالطبع پاسخ آن نیز علمی و فنی خواهد بود.
اما دسته ی دوم شبهاتی است که صرفا تهمت و افترای بی مدرک و حرف های عوامانه و به اصطلاح کوچه بازاری است که هیچ ارزش علمی نداشته و نه تنها پاسخی ندارد که اگر کسی هم سعی بر ارائه ی پاسخی داشته باشد اولا : این پاسخ تنها می تواند پاسخی جدلی باشد و ثانیا : بطور حتم شخص شبهه کننده هم پاسخ را نخواهد پذیرفت ، چون اصولا او برای دریافت پاسخ ، سؤال نکرده بود بلکه تنها هدفش ایراد شبهه و به تبع آن فحاشی و ایراد تهمت و افترا بوده است.
درمتن شبهات مورد اشاره ی ما نیز هردو نوع این شبهات موجودند لذا تنها به پاسخ شبهات دسته ی اول اقدام خواهد شد.

تذکر دوم :

بطور کلی شبهاتی که پیرامون دین اسلام مطرح می شوند شبهات جدیدی نیستند و همگی از صدر اسلام تا کنون مطرح بوده اند و این تنها شکل ظاهری آنهاست که به مرور زمان تغییر پیدا می کند که در دوره ما نیز همان شبهات تنها با تغییر آب و رنگ و اصطلاحات دهان پرکن تکرار شده است لذا اگر کسی واقعا به دنبال پاسخ بگردد و انگیزه ای جز حقیقت طلبی نداشته باشد با مراجعه به منابع مربوطه به آسانی پاسخ سؤال مورد نظر خود را خواهد یافت. مسأله ولایت فقیه نیز از این قاعده مستثنا نیست. امروز در باب ولایت فقیه هیچ شبهه ای که جدیدا مطرح شده باشد و عالمان بدان پاسخ نگفته باشند موجود نیست لذا مستشکل ما نیز اگر وقت خود را بجای جنجال بیهوده صرف مطالعه ی آثار بزرگان از علما می کرد و بجای پرسه زدن در لابلای صفحات روزنامه های سیاسی و سایت های جنجالی کمی هم به منابع صرفا علمی عنایت می نمود گرفتار چنین شبهات پیش پا افتاده و ضعیف نمی شد. لذا برای روشن شدن بیشتر این ادعا در ضمن پاسخ سوالات، بعد از توضیحات کوتاهی پیرامون آن سوال به پاسخ های قدیمی علما به آن شبهه نیز اشاره خواهد شد. و در موارد لزوم عین عبارات نقل خواهد شد.

تذکر سوم :

در هر بحث علمی لازم است نکاتی ابتداءً روشن شود که از جمله ی آنها معتقدات مورد اشتراک است.
اصولا با کسی که مثلا نبوت یا امامت را قبول ندارد نمی توان پیرامون ولایت فقیه بحث کرد ، بلکه باید ابتدا پیرامون نبوت و امامت با او بحث کرد و آنگاه ولایت فقیه. همینطور است کسی که مثلا اصول تشیع را قبول نداشته باشد یا اصول فقه و فقاهت را نپذیرفته باشد. عدم رعایت این نکته آفتی است که باعث می شود بسیاری از بحث ها بدون رسیدن به نتیجه ی مطلوب رها گشته و عقیم بماند. مستشکل محترم ما نیز متأسفانه دقیقا معتقدات خود را مشخص نکرده است لذا ما نظر او را پیرامون مسائلی که از نظر ترتیب علمی، مقدم بر بحث ولایت فقیه هستند ، به درستی نمی دانیم اما با توجه به اینکه مطلبی علیه دیگر اصول در کلام ایشان ذکر نشده و در جایی از کلامشان نیز به عصمت ائمه استناد شده و یا در جایی دیگر مخالفت بعضی از فقها را با مسأله ی ولایت فقیه سند مدعای خویش قرار داده است بنا را بر این می گذاریم که ایشان با دیگر اصول و مبانی مذهب شیعه ی جعفری علیه السلام و با اصول فقه شیعه و بقول امام راحل با فقه جواهری مشکلی ندارند و تنها ایرادشان مسأله ی ولایت فقیه است. بدیهی است که اگر ایشان در مقدمات بحث نیز دچار اشکال باشند پاسخ های ما کافی نخواهد بود و اصولا ایشان باید ابتدا آن مشکلات را حل کنند و سپس به مسأله ی ولایت فقیه بپردازند تا ترتیب علمی بحث ها رعایت شده باشد.

تذکر چهارم :

با توجه به اینکه مستشکل محترم ( همانند بسیاری از مدعیان فضل و دانش که در مقابل استدلالات محکم و متقن حضرت علامه مصباح یزدی درمانده شده و جز توهین و فحاشی حرفی برای گفتن ندارند ) ، به نام آیت الله مصباح حساسیت دارند !!! حتی الامکان در پاسخ شبهات از نظرات ایشان استفاده نشده و به استشهاد به کلام دیگر بزرگواران از علما اکتفا گردیده است.
و اما ذکر شبهات و پاسخ به آن ها :

شبهه ی اول :

در مورد ولایت فقیه بین علما “ اجماع ” نیست.

پاسخ شبهه :

اولا : بر فرض که این حرف صحیح باشد و عده ای از علما در طول دوران غیبت با این مسأله مخالفت کرده باشند این مسأله چیز جدیدی نخواهد بود و بقول حضرت آیت الله جوادی آملی :
« در دین ، غیر از ضروریات اولیه و برخی از نظریات که با فاصله اندک ، به ضروریات منتهی می شوند ، بسیاری از مسائل نظری مورد اختلاف است. حتی در مبطلات و مصححات نماز ، شرایط و موانع نماز ، شرایط و موانع صحت صوم که امر روشنی در اسلام است ، باز می بینیم که در میان صاحب نظران اختلاف وجود دارد و چنین اختلافی بسیار طبیعی است ... در هر صورت ، تاریخ بشر و علوم بشری نشان داده است که در مسائل پیچیده ی نظری ، همگان توافق نداشته و ندارند و سیر تکاملی دارد. لیکن در جریان ولایت فقیه اگر به روح حاکم بر متون فقهی از یک سو و تفکر ناب فقیهان اسلام از سوی دیگر نگاه شود و از این منظر مورد بررسی قرار گیرد ، اختلاف بسیار کم خواهد شد.» (1)
اما بحث بر سر این است که آیا این دلیل توجیه خوبی برای مخالفت با این مسأله است ؟ شما به هر مسأله ی فقهی که نگاه کنید در طول تاریخ فقاهت ممکن است مخالفینی برای آن پیدا کنید ، اما آیا با این بهانه می توان احکام را زیر پا گذاشت ؟ اگر این حرف پذیرفته شود معنایش چیزی جز تعطیل دین نخواهد بود. مثلا امروز مرجع تقلید من می گوید «فلان چیز» واجب است. من به کتب فقهی ای که در طول دوره ی غیبت امام عصر علیه السلام نوشته شده رجوع می کنم و چند فقیه را پیدا می کنم که با این مسأله مخالفند و به بهانه ی مخالفت این چند فقیه امر مرجعم را زیر پا می گذارم ! مجددا مرجع تقلیدم می گوید «بهمان چیز» واجب است و من باز هم به بهانه ی مخالفت فلان فقیه و به صرف این ادعا که « این مسأله اجماعی نیست » با آن مخالفت می کنم ! آیا چیزی از دین باقی می ماند مگر همان عده ی احکام قلیل که در کلام آیت الله جوادی با عنوان « ضروریات و نظریات منتهی به ضروریات » از آنها یاد شد ؟! و آیا اصولا من انسان متدینی هستم یا یک انسان هوس باز که بجای اطاعت از دستورات به دنبال توجیهی برای فرار از اجرای احکام است ؟!
و از سویی دیگر اصولا برای عمل به احکام نیازی به اجماع نداریم. نکته ی جالب اینکه بسیاری از فقها در طول تاریخ بوده اند که اصلا اجماع را هم حجت نمی دانند لذا اگر این استدلال سست مستشکل محترم را بپذیریم باید خود اجماع هم حجت نباشد چون خود حجیت اجماع هم مسأله ای اختلافی است !!!
ثانیا : این ادعای مستشکل که : « در مورد ولایت فقیه بین علما “ اجماع ” نیست.» اساسا ادعای باطلی است. و تا کنون چندین جلد کتاب از سوی محققین حوزه و دانشگاه در ابطال این حرف باطل به نگارش در آمده است که به عنوان نمونه کتاب « ولایت فقیه در اندیشه فقیهان » (2) را می توان نام برد. لذا بحث ها و اختلاف هایی نیز که در این باره جریان دارد تنها به نحوه ی استدلال بر این مسأله و در موارد قلیلی به تعیین حدود و ثغور آن برمی گردد نه اصل مسأله.
و اصولا اگر ولایت فقیه را نپذیریم چه راهی برای اجرای احکام اسلامی در جامعه باقی خواهد ماند ؟! و لذا همان دلیلی که حضور امام را بعد از پیامبر لازم می داند به همان دلیل در غیبت امام نیز، به ولی فقیه نیاز خواهیم داشت. بقول امام راحل :
« دلیلی که بر ضرورت امامت اقامه می گردد ، عینا بر ضرورت تداوم ولایت در عصر غیبت دلالت دارد. و آن لزوم بر پا داشتن نظام و مسؤولیت اجرای عدالت اجتماعی است.» (3) مگر آنکه اساسا مستشکل محترم دلیلی بر ضرورت امامت نیز در چنته نداشته باشد !!! آیت الله جوادی آملی در این باره می نویسند :
« ما فقیهی نداریم که به صورت مطلق ، ولایت را برای فقیه قبول نداشته باشد. فقیهانی که می گویند فقیه ولایت ندارد ، مقصودشان آن است که ابتداءً این سِمَت برای فقیه جعل نشده که او اقدام به تشکیل حکومت کند ، ولی همین فقیهان ، ولایت فقیه را از باب حِسْبه قبول دارند.اگر مردمی برای اجرای قوانین و دستورهای خداوند آماده باشند ، زمینه آماده است و حکومت اسلامی در چنین فرضی ، از مصالح مهم الهی است که بر زمین مانده و مطلوب شارع است. در این فرض ، کسی نگفته است که فقیه مسؤولیت ندارد و لازم نیست احکام الهی با وجود شرایط مساعد اجرا بشود ؛ حتی نازل ترین تفکر مخالف ولایت فقیه در میان عالمان و فقیهان نیز ولایت از باب حِسْبه را لازم می داند...» (4)
آیا مستشکل محترم کلمات فقها را بهتر از آیت الله جوادی درک کرده اند؟! برای تکمیل بحث ذکر کلام یکی دیگر از محققین درباره ی این اشکال خالی از لطف نیست. ایشان می نویسند :
« بر اساس تصریح برخی از فقهای بزرگ شیعه ، اصل ولایت فقیه ، مورد اتفاق یا حداقل از نظرات مشهور بین فقیهان شیعه است. مرحوم نراقی از علمای قرن سیزدهم ( 1245 هـ ) می نویسد: " ولایت فقیه فی الجمله بین شیعیان اجماعی است و هیچ یک از فقها فی الجمله در ولایت فقیه اشکال نکرده است." (5) ابن ادریس حلی از فقهای بزرگ قرن ششم هجری نیز می نویسد : "ائمه همه ی اختیارات خود را به فقهای شیعه واگذار کرده اند." (6) صاحب جواهر ( متوفای 1266 هـ ) (7) می فرماید : " کسی که در ولایت فقیه وسوسه کند ، طعم فقه را نچشیده است و معنا و رمز کلمات معصومین علیهم السلام را نفهمیده است." (8) امام خمینی (ره) نیز در این زمینه می فرماید : " موضوع ولایت فقیه ، چیز تازه ای نیست که ما آورده باشیم ؛ بلکه این از اول مورد بحث بوده است. حکم میرزای شیرازی در حرمت تنباکو ، چون حکم حکومتی بود ... همه ی علما تبعیت کردند ... مرحوم کاشف الغطاء بسیاری از این مطالب را فرموده اند ... مرحوم نراقی همه ی شئون رسول الله را برای فقها ثابت می دانند. آقای نائینی نیز می فرمایند : این مطلب از مقبوله ی عمر بن حنظله استفاده می شود ... این مسأله تازگی ندارد." (9) بنابراین عمده ی اختلاف ها در حدود و ثغور آن و چگونگی اثبات آن می باشد. حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه فرموده است : " ولایت فقیه و رهبری جامعه و اداره کردن شئون اجتماعی در هر عصر و زمان از ارکان مذهب حقه ی اثنی عشری است و ریشه در اصل امامت دارد. پس اگر کسی از راه دلیل خلاف آن را معتقد شود ، معذور است ؛ ولی در عین حال برای او جایز نیست که تفرقه و اختلاف ایجاد کند." (10) » (11)

ادامه دارد...

پی نوشت :

(1) آیت الله جوادی آملی ، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت ، ص 355 و 356
(2) کتاب « ولایت فقیه در اندیشه ی فقیهان » توسط دکتر یعقوبعلی برجی در 426 صفحه به نگارش در آمده و با همکاری دانشگاه امام صادق علیه السلام و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها ( سمت ) در تابستان سال 1385 به زیور طبع آراسته شده است.
ضمنا کتاب « پیشینه ها و مبانی ولایت فقیه نزد علمای شیعه » نوشته محسن حیدری هم کتاب خوبی در این زمینه است که نظرات 25 تن از علمای بزرگ شیعه از شیخ مفید تا امام خمینی (ره) در آن آمده است.
(3) امام خمینی (ره) ، کتاب البیع ، ج 2 ، ص 461
(4) آیت الله جوادی آملی ، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت ، ص 406
(5) ملا احمد نراقی ، عوائد الأیام ، ص 186
(6) ابن ادریس حلی ، سرائر ، ج 2 ، ص 25
(7) عالم بزرگ شیعی و نویسنده ی معجم عظیم « جواهر الکلام » که کتاب ایشان جزء معتبرترین کتب فقهی عالم تشیع بشمار می رود و اکثر دروس خارج فقه حوزه بر مبنای کتاب ایشان برقرار است، و در جلالت قدر او همین بس که فقه مصطلح را فقه جواهری می نامند.
(8) جواهر الکلام ، ج 2 ، ص 398
(9) امام خمینی (ره) ، ولایت فقیه ، ص 112 و 113
(10) اجوبة الاستفتائات ، الجزء الاول ، ص 18 ، دار الوسیله ، 1426 هـ .
(11) حمید رضا شاکرین ، پرسش ها و پاسخ های دانشجویی ، ج 15 ، ص 102 و 103



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط