اي غنچهي خندان چرا خون در دل ما ميکني اي غنچهي خندان چرا خون در دل ما ميکني شاعر : شهريار خاري به خود ميبندي و ما را ز سر وا ميکني اي غنچهي خندان چرا خون در دل ما ميکني کاخت نگون باد اي فلک با ما چه بد تا ميکني از تير کجتابي تو آخر کمان شد قامتم با دوست هم رحمي چو با دشمن مدارا ميکني اي شمع رقصان با نسيم آتش مزن پروانه را زشت است اي وحشي غزال اما چه زيبا ميکني با چون مني نازک خيال ابرو کشيدن از ملال اين داني و با ما هنوز امروز و فردا ميکني امروز ما بيچارگان اميد فردائيش نيست در گوشهي ميخانه هم ما را تو پيدا ميکني اي غم بگو از دست تو آخر کجا بايد شدن شورافکن و شيرينسخن اما تو غوغا ميکني ما شهريارا بلبلان ديديم بر طرف چمن