زندگی شیرین
زندگی همراه با قناعت، زمینه برخورداری از آرامش و آسایش و راحتی را در حیات ما هموار میسازد. زندگی که انسان در آن دلپذیر و گوارا نفس میکشد. فرد قانع از زندگی فردی و اجتماعی خود راضی است و بنابراین زندگی را شیرین میبیند. امام صادق (علیهالسلام) فرمودهاند: «خَمْسٌ مَنْ لَمْ یَکُنَّ فِیهِ لَمْ یَتَهَنَّأِ الْعَیْشُ: الصِّحَّةُ، وَالْأَمْنُ، وَالْغِنَى، وَالْقَنَاعَةُ، وَالْأَنِیسُ الْمُوَافِقُ؛ کسی که پنج چیز در او نباشد، زندگی برایش گوارا نیست. سلامتی، امنیت، بی نیازی، قناعت و همسر موافق»[1] و در روایتی دیگر از امام علی (علیهالسلام) بیانشده است: «الْقَنَاعَةُ أَهْنَأُ عَیْشٍ؛ گواراترین زندگی قناعت است»[2]عزتنفس
حضرت امام صادق (علیهالسلام) فرمودهاند: لقمان به پسر خود چنین گفت: فرزند عزیز همواره نفس خود را به ادا وظایف شخصی و انجام کارهای خویش الزام کن؛ و جان خود را در مقابل شدائدی که از ناحیه مردم میرسد به صبر و بردباری وادار نما. اگر مایلی در دنیا به بزرگترین عزّت و بزرگواری نائل شوی از مردم قطع طمع کن و به آنان امیدوار مباش. پیامبران و مردان الهی با قطع امید از مردم به مدارج عالیهی خود نائل شدند.[3] عزّت و نفوذناپذیری اثر ارزشمند قناعت است. فردی که به آنچه دارد، قانع نیست، همواره درصدد است که کمبودهای مادّی خود را برطرف سازد و چون تأمین این نیازها در موارد زیادی مستلزم درخواست از دیگران است و از سوی دیگر، این کمبودها بیانتها میباشد، نیل به آنچه فرد در اختیار ندارد، مستلزم ابراز نیاز مداوم به دیگران است. این همان چیزی است که عزّت و نفوذناپذیری فرد را به شدّت به خطر میاندازد. ازاینرو، در روایات بسیاری قناعت موجب عزّت دانسته شده است.امام علی (علیهالسلام) میفرمایند: «مَنْ تَجَلْبَبَ الصَّبْرَ وَ الْقَنَاعَةَ عَزَّ وَ نَبُلَ؛ هر کس لباس صبر و قناعت بر تن کند، عزیز و بافضیلت می شود»[4]
عقل
عقل بزرگترین سرمایه بشر است که با آن خدا را شناخته و عبادت و بندگی میکند و بدینوسیله خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را تضمین میکند. هر انسان عاقلی در بین صفات خوب، صفت قناعت را انتخاب و آن را به نفع خود میداند. هراندازه عقل آدمی و دانش او نسبت به خودش و جهان پیرامون بیشتر باشد، بیشتر میپذیرد که باید از امکانات موجود بهترین بهرهوری را داشته و بدون حسرت خوردن به منابع دیگران در پی کسب منفعت فعلی خود باوجود منابع فعلی بود.عقل، قناعت را پیشه کرده و در برابر مطامع و لذتهای دنیوی تن به خواری و ذلت نمیدهد. امام علی (علیهالسلام) میفرمایند: «مَنْ عَقَلَ قَنِعَ آنکه تعقل کند قناعتپیشه است»[5]
امام کاظم نیز میفرمایند: «مَنْ أَرادَ الْغِنی بِلا مال وَ راحَهَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَهَ فِی الدّینِ فَلْیَتَضَّرَعْ إِلَی اللّهِ فی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یُکْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما یَکْفیهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما یَکْفیهِ اسْتَغْنی وَ مَنْ لَمْ یَقْنَعْ بِما یَکْفیهِ لَمْ یُدْرِکِ الْغِنی أَبَدً؛ هرکس بینیازی خواهد بدون دارایی و آسایش خواهد بدون حسد و سلامتی دین طلبد، باید به درگاه خداوند متعال زاری کند و بخواهد که عقلش را کامل نماید و هر کس که خرد ورزد بدانچه کفایتش کند قانع باشد و هر که بدانچه او را بس باشد قانع شود بینیاز گردد و هر که بدانچه او را بس کند قانع نشود، هرگز به بی نیازی نرسد»[6] امام علی (علیهالسلام) به نقش عقل در قناعتورزی و پاکدامنی اشاره میکنند و میفرمایند: «یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ أَنْ یَلْزَمَ الْقَنَاعَةَ وَ الْعِفَّةَ؛ سزاوار است آن کسی که خویشتن را بهدرستی شناخت، با قناعت و عفت ملازم باشد»[7]
نعمت
امام علی (علیهالسلام) قناعت را نعمتی از سوی خداوند متعال میدانند و میفرمایند: «القناعةُ نعمةٌ؛ قناعت نعمت است»[8] در فرهنگ لغت معین هم نعمت به معنای احسان و بهرهمندی.[9]خداوند بزرگ نعمات خود را بهسوی افراد شایسته، بیشتر اهدا میکند. امام علی (علیهالسلام) میفرمایند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً أَلْهَمَهُ الْقَنَاعَةَ؛ هرگاه خداوند خیر و خوبی را بر بندهای اراده کند، قناعت را به او الهام میکند»[10]
نیکبختی
انسان همواره درپی کشف کیمیای سعادت و یافتن پاسخ این پرسش است که راه نیکبختی کدام است و پایان مسیر زندگی به کجا ختم خواهد شد. امام علی (علیهالسلام) میفرمایند: «سَعَادَةُ الْمَرْءِ الْقَنَاعَةُ وَ الرِّضَا؛ قناعت و خشنودی وسیله نیکبختی است»[11] برای شخص نیکبخت زندگی سعادتمند و خوش در هوا و هوس و لذتهای دنیوی نیست زیرا عوامل ذکرشده نیکبختی راستین را نابود میکند. شادیهای همراه با حرص و طمع، شادیهای پایداری نیستند زیرا گاهی هست و گاهی نیست. نیکبختی در وجود شخص است و این صفت خوب، انسان را آرام و خرسند و قانع به داشتهای موجود خواهد کرد.هر انسانی که به زندگی کاملی دست پیدا کند نیکبخت میشود. اینچنین فردی در زندگی به امکاناتش بسنده میکند و اگر به دنبال کسب منفعتی باشد قطعاً این نیاز از روی ضرورت به وجود آمده است. پیشامدهای ناگوار هم نمیتوانند به نیکبختی لطمهای وارد کنند زیرا این صفت درونی شده است و با مسائل بیرونی خدشهای وارد نخواهد شد.
حیات طیبه
ثمره حیات طیبه، ابدی و ماندنی است و نابودی و فرسودگی در آن راه ندارد. حیات طیبه نوعی زندگی فردی یا اجتماعی میباشد که در آن جریان زندگی آرام و روان است و پاکی و آسودگی خاطر بر آن حاکم است و انجام کارها در آن از دردسرهای اضافی و مزاحمتهای بیجا به دور است. در روایتی که در نهجالبلاغه از امیر مؤمنان (علیهالسلام) آمده چنین میخوانیم: «و سئَل عَلیه السلام عَن قَول اللّه عَزّ و جَل: فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً، فقال: هی القناعة؛ از امام علی (علیه السلام) پرسیدند: منظور ازجمله «فلنحیینه حیاه طیبه» چیست؟ فرمود: قناعت»[12] البته درباره حیات طیبه نظرات گوناگونی توسط مفسرین مطرح شده است. مرحوم طبرسی در تفسیر بزرگ مجمع البیان برخی از آنها را بدینصورت بیان نمودند: رزق و روزی حلال؛ زندگی شرافتمندانه همراه با قناعت و خشنودی؛ بهشت پرطراوت و زیبا وزندگی خوش در آنجا؛ زندگی خوشبختانه در بهشت برزخی.[13]پینوشت
[1] مجلسی، محمدباقر (1339)، بحارالانوار، جلد 72، قم، انتشارات حکمت[2] تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
[3] مجلسی، محمدباقر (1339)، بحارالانوار، جلد 5، قم، انتشارات حکمت
[4] تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
[5] تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
[6] مجلسی، محمدباقر (1339)، بحارالانوار، جلد 1، قم، انتشارات حکمت
[7] تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
[8]- همان
[9] معین، محمد (1388)، فرهنگ فارسی معین، چاپ سوم، تهران، انتشارات گلی.
[10] تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد (1378)، تصنیف غررالحکم و دررالحکم، مترجم هاشم رسولی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
[11] لیثی واسطی، علی بن محمد (1376)، عیون الحکم و المواعظ، قم، انتشارات دارالحدیث
[12] دشتی، محمد (1389)، نهج البلاغه، قم، انتشارات اشکذر.
[13] طبرسی، فضل بن حسن (1390)، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، جلد 7، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی.