ادبیات در دوره کلاسیک (قسمت دوم)

فلسفه نقش بارز شعر را در زندگی روشنفکری عهده دار شد. مسائل اساسی حیات انسانی که علتی برای خلق تراژدی گشتند، اکنون علتی برای فراموشی آن بودند.
چهارشنبه، 13 فروردين 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ادبیات در دوره کلاسیک (قسمت دوم)
ملاحظات دیوگنس لائرتیوس (Diogenes Laertius) را درباره زیباشناسی در این رساله می یابیم. عادت بر این است که او را در ردیف فلاسفه فیثاغورثی قرار میدهند، اما قطعاتی که از او به ما رسیده است قطعاتی که درباره زیباشناسی است با رد این مسئله نشان میدهد که به قطب دیگر فلسفه زمان خود یعنی فلسفه تجربی و نسبیت باورانه سوفسطائیان نزدیک بوده است.
 
یکی از قطعاتی که به او نسبت داده شده است از نسبیت فرم‌های هنری و وابستگی آنها به انسان صحبت می کند. گفته دیگری که مهمترین مسئله در هنر می‌باشد، این است که استعداد هنرمند موهبتی طبیعی است. در سومین قطعه میخوانیم که «فهم بینا و شنواست».خلاصه صورت بندی عقل گرائی یونانی اینست که دانش ما از اندیشه ناشی می‌شود حتی اگر به نظر برسد که از چشم و گوشمان گرفته شده است. این دیدگاه برای تئوری زیبایی و هنر نیز اهمیت دارد و ذکر چنین عقیده بنیادینی توسط یک شاعر قابل توجه است.
 

پایان تراژدی آریستوفانس

 دوره باشکوه تئاتر کوتاه بود و پس از قرن پنجم دیگر ادامه پیدا نکرد: تراژدی آتنی با مرگ سوفوکلس و اوریپیدس به پایان رسید. در قرن چهارم میلادی آثاری برای تئاتر نوشته شد؛ در واقع، تولید افزایش یافت، بسیاری از نویسندگان نمایشنامه می نوشتند و برخی آنها بسیار پرکار بودند. آستیداموس اتنی Astidamus ۲۴۰ تراژدی و تئاتر طنز، کارکینوی آکراگاسی ( Acragas , Carcinus ) ۱۶۰ تا، آنتیفانی أتنی (Antiphanes) ۲۴۵ کمدی و آلکسیس توریئی ( Thuri , Alexis ) ۲۸۰ تا نوشت، اما آنها کیفیت خوبی نداشته و از سطح بالایی برخوردار نبودند. در قرن چهارم افراد مشهور و برجسته بیشتر به نثر روی آوردند. مسلمة، مخاطبان عاشق تئاتر بودند و بازیگران در سراسر یونان نمایش‌های خود را برگزار می کردند، اما باید دانست که آئین تئاتر، عمدتأ آئینی در خدمت بازیگر بود. آریستوفانس به ما میگوید که در دوره او بازیگر از یک شاعر اهمیت بیشتری داشت.
 
در سال ۴۰۶، پس از فوت سوفوکلس و اوریپیدس، آریستوفانس تراژدی آتنی را در کمدی اش به نام «قورباغه ها» (The Frogs) جمع کرد و به حق نتیجه گرفت که دوره تراژدی به پایان رسیده است، و به خاطر همین مسئله آخرین تراژدی نویس (اوریپیدس) را سرزنش کرد. او این رویداد تلخ را به دیدگاه های روشن بینانه و مدرن اوریپیدس نسبت میداد که از نظر او مخرب جامعه بود. اما مهمترین علت را در این میدید که اوریپیدس تحت تأثیر سقراط و فلسفه قرار گرفته و سادگی و بی احساسی را به جای علو و والایی جایگزین کرده است. این قضاوت که سقراط و سوفسطائیان، یعنی فیلسوف و روشنفکر، موجب دگرگونی در فرهنگ یونان شدند، درست است. در قرن چهارم نثر مهم تر از نظم شد. فلسفه نقش بارز شعر را در زندگی روشنفکری عهده دار شد. مسائل اساسی حیات انسانی که علتی برای خلق تراژدی گشتند، اکنون علتی برای فراموشی آن بودند. زیرا غالبا چنین تصور می شد که بهتر بود این پرسش ها در جایی دیگر و به روشی متفاوت مطرح می شد، چرا که بیشتر به فلاسفه مربوط بود تا به شعرا. این مسائل برای هنر به طور غیرمستقیم تأثیر مفیدی داشته اند، زیرا فیلسوفان را به نظریه پردازی درباره شعر و هنر رهنمون می ساختند.
 
آریستوفانس نظریه پرداز نبود، اما برای اولین بار، ایده نقد هنر را براساس نیازها و ضرورت‌های اخلاقی و سیاسی جامعه به کار گرفت و تأکید کرد که این ایده و دیدگاه بایستی در هنر تعیین کننده باشد. او تنها انسانی نبود که اینگونه می اندیشید، اما اولین فردی بود که این اندیشه را اظهار کرد. و به عبارت دقیقتر در یک اثر شاعرانه این کار را انجام داد، اما این اصل اخلاقی و موعظه گر را به زودی فیلسوفان اتخاذ کردند.همچنین او مضمون دیگری را نیز در تئوری هنر وارد کرد. در یکی از کمدی هایش می گوید: «چیزی را که در واقعیت نداریم، با تقلید صاحب میشویم (در شعر)». این مطلب اظهارنظر جدیدی از مفهوم کهن تقلید بود که فیلسوفان به زودی آن را توسعه و تکامل بخشیدند.
 

نثر

نثر که یکی از دستاوردهای اساسی قرن چهارم بود، نثرهای مورخان بزرگ یعنی هرودت (Herodotus) و توکودیدس و نثرهای سخنرانان و خطیبانی همچون ایسوکراتس و بعدها دموستنس (Demosthenes) را شامل می شد. حمایت نظام أتنی حکومت از پیشرفت و توسعه سخنرانی و خطابه مانند حماسه و تراژدی یونانی آن را به چنان اوجی رساند که تا به امروز نیز بدان نرسیده است. اما این خطابهها مشکلی را برای نظریه پردازان هنر به وجود آورده بودند، زیرا با وجود اینکه آثار هنری به شمار می آمدند، موضوعشان به قدری عمل گرایانه بود که به نظر می رسید اصلا متعلق به حوزه هنر نیستند.
 
خالقان نثر یونانی، گرگیاس (Gorgias) و افلاطون را نیز که نظریه هنر را بنیان نهادند، شامل میشد. بعدها فیلوستراتوس Philostratus یونانی بر أن بود که خدمات گرگیاس به نثر هنری را با خدمات آیسخولوس به تراژدی مقایسه کند. افلاطون فرم ادبی خاص خود را که آمیخته ای از رساله و درام بود و زبان و سبک منحصر بفردش را به کمال رساند. همانگونه که ویلاموویتس (Wilamowitz) میگوید، نثر او بایستی با صدای بلند خوانده شود تا شاید زیبایی اش آشکار گردد، زیرا آثار او قله ای است که «فتح نشده و هیچ گفتار انسانی ای نیز آن را فتح نخواهد کرد». در مقابل، ارسطو الگویی ساده و دقیق از نثر علمی فراهم آورده است که بزرگترین تزئین آن، عدم وجود تزئین است.
 
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص113-110، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.