اين همه جلوه و در پرده نهاني گل من اين همه جلوه و در پرده نهاني گل من شاعر : شهريار وين همه پرده و از جلوه عياني گل من اين همه جلوه و در پرده نهاني گل من و آن ندانيم که خود چيست تو آني گل من آن تجلي که به عشق است و جلالست و جمال يک دهن وصف تو هر دل به زباني گل من از صلاي ازلي تا به سکوت ابدي نيست در کوي توام نامه رساني گل من اشک من نامه نويس است وبجز قاصد راه گاه با قهر عبوسان خزاني گل من گاه به مهر عروسان بهاري مه من همدم زمزمهي ناي شباني گل من همره همهمهي گله و همپاي سکوت شهسواري و به رنگينه کماني گل من دم خورشيد و نم ابري و با قوس قزح گه به خونم خط و گه خط اماني گل من گه همه آشتي و گه همه جنگي شه من وه که سرمايه هر سود و زياني گل من سر سوداگريت با سر سودايي ماست طرفه پيچيده به طومار زماني گل من طرح و تصوير مکاني و به رنگآميزي چه به از عمق سکوت تو بياني گل من شهريار اين همه کوشد به بيان تو ولي