بررسی لغوی مباهله
برخی مباهله را به معنای لعن گرفته اند. امّا مباهله با لعن کمی تفاوت دارد. در عمل مُباهله نکات و لطائفی وجود دارد که آن نکات در لعن وجود ندارد. لعن و نفرینی که در مُباهله وجود دارد باید کاملاً برای خداوند خالص گردانیده شود و در این مسیر با تضرّع و با قلبی پاک، حاجت خویش را از خداوند متعال درخواست نمایند.[4]شرایط تحقّق مباهله
اینگونه نیست که انسان برای هر کاری بتواند با خصم و دشمن خویش مباهله نماید. بلکه برای انجام مباهله شروطی وجود دارد:الف) مباهله در اصول معارف دینی همچون تعیین رسول خدا و لزوم اطاعت از ایشان محقّق می شود.
ب) فرد مخالف عقیده حقّ، در ظاهر فردی نشان داده می شود که بدنبال یافتن حقیقت است، امّا در باطن به هیچ عنوان حاضر به قبول استدلال های حقّ جویان نمی باشد.
ج) طرف حقّ، علم شهودی و قطعی به عقیده خویش داشته باشد و سخن طرف مقابل را کاملاً مخالف حقیقت بداند.
د) مباهله فقط برای رضای خدا و با خلوص نیّت صورت بگیرد.
پس مباهله در صورتی که مربوط به اصول معارف الهی نباشد، مثل اختلافات علمی و فروعات عقیدتی، یا در مواردی که طرف مقابل حاضر به نشستن و بحث کردن هست و بعد از روشن شدن موضوع، حقیقت را قبول می نماید، واقع نمی شود. مباهله در صورتی که برای به کرسیّ نشاندن سخن خود باشد و تضرّع و خلوص نیّت در آن نباشد، محقّق نمی گردد.[5]
روز مباهله
در زمان پیامبر اکرم(ص)، مسیحیّت، آنچه را که حضرت عیسی مسیح(ع) آورده بود را تبعیّت نمی نمودند و تغییرات و تحریفاتی اساسی در دین اصلی مسیحیّت ایجاد نموده بودند. پیامبر اکرم(ص) بعد از مباحثه ها و محاجّه های بسیاری راجع به عقاید مسیحیّت، همچون بنده بودن عیسی مسیح و نه خدا بودنش، یا واحد و احد بودن الله و نه سه گانه بودنش، تصمیم به مباهله با مسیحیّت و به نظر علّامه طباطبایی حتّی نسبت به یهود نیز مباهله صورت دادند.[6] و این دو گروه در ابتدای امر، مباهله را قبول نمودند، امّا بعد از آنکه دیدند پیامبر اکرم دست اهل بیت خویش را برای مباهله گرفته است، از این واقعه ترسیدند و از میمون و خوک شدن گروه هایی در قرون گذشته درس گرفتند و به پرداختن جِزیه تسلیم شدند.[7]اهمیّت مباهله در اسلام
یکی از اتّفاقاتی که دین مبین اسلام در صدد زدون آن از مردم می باشد، کفر و دلبستگی های مادّی به دنیا می باشد. در روایتی پیامبر اکرم(ص) علّت اصرار مسیحیان بر اعتقادات باطلشان را عادت نمودن آنان به مصرف گوشت خوک و شرابی می دانند، که اسلام آن را حرام اعلام نموده است و این عُلقه به دنیا و سخت بودن ترک آن، منجر به انکار و ردّ اسلام شد.[8]اسلام حُبّ دنیا را خطرناک می داند و در روایتی پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:«حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ».[9] وقتی آدمی دنیا و مطالب مادّی را در زندگی خویش جزو اصلی ترین اهداف خویش ترسیم نماید، سبب کوری و کری او در نشنیدن حقیقت می گردد و ای چه بسا خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَة نیز بگردد.
جایگاه مباهله در حقّانیّت پیامبر اکرم(ص)
مسیحیان نجرانی دو کتاب بزرگ و ارزشمند در بین خود داشتند. کتاب جامعه، که صفات پیامبر بعد از حضرت عیسی(ع) در آن آمده بود و کتابی دیگر به نام صحیفه شیث(ع). که در مواقع اختلاف و تصمیم گیری های مهمّ این دو کتاب را حجّت قرار داده و بر روی مبانی این دو کتاب بحث و نظر می کردند.لذا بعد از رسیدن نامه رسول خدا به دست ایشان که در آن پیامبر اکرم آنان را به اسلام دعوت نموده بود، بعد از بحث و نظر، نتیجه بر آن شد که جمعی از بزرگان و دانشمندان حضوری با پیامبر دیدار داشته و با او به استدلال بپردازند تا میزان حقّانیّت ادّعای او بر پیامبر خاتم بودن را محک بزنند.
امّا چناچه که قبلاً گفته شد، آنان از پذیرش استدلال ها و آیات قرآن سر باز زدند و پیامبر را به مباهله دعوت نمودند و با خود چنین گفتند که اگر محمّد(ص) با سربازان و سپاهیانش به آوردگاه مباهله آمد او نیز همچون پادشاهان دیگر برخورد نموده است و از مباهله کردن با او نباید ترسید.
ابوحارث یکی از دانشمندان نجرانی شرکت کننده در مباهله تا حضور اهل بیت پیامبر را مشاهده نمود، به دوستانش توصیه نمود که دست از مباهله بردارند. زیرا این عمل را عمل انبیاء گونه می دانست. ابو حارث اعتراف و اقرار به حقّانیّت حضرت محمّد(ص) می کند و صفات او و اهل بیتش را همانند آنچه در کتاب جامعه و صحیفه شیث آمده است برمی شمارد.[10]
نجرانی ها خود با چشمانشان سیاهی آسمان و وزیدن بادهای تند و لرزش زمین را حسّ نمودند و از ترس رنگ رُخسارشان زرد شده بود و پیامبر(ص) فرمودند: اگر اینان با من مباهله می نمودند همگی به صورت میمون و خوک تبدیل می گشتند و در کمتر از یکسال همگی نابود می شدند.[11]
این اعتراف دشمن و این اتّفاقات در جهان هستی و اعتقاد محکم نبی الله که دست عزیزترین کسان خویش را می گیرد و می آورد، همگی نشان دهنده حقّانیّت رسول اکرم(ص) دارد. زیرا که اگر پیامبر دعا می کرد و عذاب نازل نمی شد یا آنها دعا می کردند و عذاب نازل می شد بکلّى اساس اسلام از بین می رفت. نصرانی ها نیز به علّت عدم اعتقاد راسخ در حقّانیّت دینشان بود که از مباهله دست کشیدند.
اثبات ولایت امیرالمؤمنین(ع) از طریق واقعه مباهله
خداوند متعال در سوره آل عمران آیه 61 می فرمایند: « فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْکَذِبِین».« پس هر کس با تو درباره عیساى مسیح(ع) پس از آنکه تو را علم آمده محاجّه و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را و ما زنانمان را و شما زنانتان را و ما خودمان را و شما خودتان را (کسانى را که مانند جان ماست) فرا خوانیم، آن گاه به یکدیگر نفرین کنیم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.تعبیر أَنْفُسَنا بلاشکّ و لا تردید منظور علىّ بن أبی طالب(ع) می باشد. این که خداوند متعال در قرآن، علی(ع) را بمنزله جان و روح و روان پیامبر و بمنزله شخص رسول اکرم معرّفى نموده است، بی دلیل نمی باشد. زیرا که علی(ع) و پیامبر اکرم(ص) هر دو بصورت مشترک مسئولیّت دعوت بحقّ و نیز نفرین به خصم را دارا هستند. زیرا پیرو حقیقی دین اسلام، و تابع واقعی حقّ و حقیقت ایشان هستند و نه مدّعی حقّ و حقیقت.
این تعبیر قرآن دلیل روشنی بر امامت و ولایت مولی الموحّدین امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب(ع) می باشد. افضلیّت حضرت محمد(ص) از جمیع انبیاء و مرسلین مسلّم است. فلذا طبق این آیه شریفه که حضرت علی(ع) را نفس حضرت محمّد(ص) می داند، افضلیّت حضرت على(ع) از همه انبیاء مسلّم خواهد بود.[12]
روایاتی دالّ بر اثبات ولایت امام علی(ع) از آیه مباهله
در روایتی آمده است در مجلسى بعضى از حاضرین از حضرت رضا(ع) سؤال نمودند، آیا پروردگار در قرآن اصطفاء را تفسیر نموده است؟ حضرت چند مورد را بیان نمودند و مورد سوّم را جایی دانستند که نیکان از خلق خود را امتیاز و فضیلت داد و امر فرمود به رسول اکرم که با خصم مباهله کند. در آیه «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» دانشمندان که در آن مجلس حضور داشتند، گفتند مراد از کلمه انفسنا رسول اکرم است.حضرت فرمودند: اشتباه کردید، بلکه مراد علىّ بن أبی طالب است، و شاهد آن است که رسول اکرم(ص) فرمودند: بسوى قبیله بنو ولیعه خواهم فرستاد کسى را که مانند خودم باشد، و مراد علىّ بن أبی طالب بوده، و او را به آن ناحیه فرستاد.
در روایتی دیگر آمده است وقتی نصارى از اسم و رسم اهل بیت پیامبر پرسیدند؛ در پاسخ به آن ها گفتند: این پسر عمّ و وصىّ و داماد او علىّ بن ابى طالب(ع) و این دختر او فاطمه و اینان دو پسران او حسن و حسین می باشند.
از روایت روشن می گردد که وصایت علی(ع) از زمان پیغمبر(ص) در بین مردم بگونه ای مسلّم و معروف بوده که به این عنوان آن حضرت را معرّفى می نمودند. [13]
پینوشت:
[1] بحارالانوار، ج97، ص168.
[2] «وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً». سوره احزاب، آیه33.
[3] الطرائف، ترجمه داود إلهامى، ص 137 .
[4] تفسیر روشن، ج4، ص247.
[5] تفسیر روشن، ج4، ص 249.
[6] ترجمه تفسیر المیزان، ج3، ص 370.
[7] تفسیر المیزان، ذیل آیه 61، سوره آل عمران.
[8] بحارالانوار، ج35، باب7، روایت1.
[9] شرح مصباح الشریعة، ترجمه عبد الرزاق گیلانى، ص 216.
[10] تقویم شیعه، ص320.
[11] تفسیر برهان، ج1، صص287 و 288.
[12] انوار درخشان در تفسیر قرآن، ج3، ص 99.
[13] روان جاوید در تفسیر قرآن مجید، ج1، ص 430.