مهدويت از ديدگاه نهج البلاغه (1)
اشاره
در عصري كه جهالت مدرن، عالم و آدم را به سراشيب سقوط نزديك نموده و بي عدالتي، ستم سالاري، معنويت ستيزي، اخلاق گريزي و هزاران فاجعه هولناك ديگر در جهان بيدادمي كنند و آينده بشر هر روز تاريك تر شده، وحشت و نااميدي رو به افزايش است، بحث از مهدويت از هر زاويه كه انجام شود در حقيقت بحث از نويدها، سعادت ها، شادكامي ها، پيروزي معنويت، اخلاق، عدالت، تقوا، ترسيم آينده درخشان براي بشر و از جمله خواستهاي الهي و انساني است.
بنابراين، بحث و تحقيق درباره حضرت مهدي(عليه السلام) از ضروري ترين و مهم ترين رسالتهاي دين پژوهان در عصر كنوني محسوبمي شود. و چون نام نهج البلاغه براي همگان، بخصوص نسل پويا و نوانديش و جوان، زيبا و دل انگيز است، طرح بحثي تحت عنوان «مهدي (عج) و مهدويت از ديدگاه نهج البلاغه» ضروريمي نمايد و براي عاشقان حضرت مهدي (عج) مفيد و پرجاذبه خواهد بود.
نوشته حاضر سعي نموده است تا جلوه اي از سيماي پر فروغ حضرت مهدي(عج) را در آينه نهج البلاغه نشان دهد.
مهدويت و استمرار خلافت الهي
همچون داستان سفينه نوح و يا كشتي حضرت موسي و خضر(عليهما السلام) و مانند آن ها نيست كه يك موضوع شخصي و معيني بوده و سپري شده باشد، بلكه جريان خلافت يك فيض متصل و فوز مستمر است كه از اول با انديشه دوام و انگيزه استمرار طرح شده است، به گونه اي كه اصل خلافت از قلمرو نبوّت و رسالت فراتر رفته و به امامت رسيده است. به اين دليل، در بحث مهدويت، جريان استمرار خلافت الهي در زمين از مباحث ظريفي است كه نمي توان از كنار آن به سادگي گذشت.
از اين رو، در نهج البلاغه در بحث ضرورت حجت در عالم، بر عنصر خلافت الهي در زمين تكيه شده است و حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در كلام مبسوطي در اين بارهمي فرمايد: «اللّهمَّ بلي، لاتخلوا الارضُ مِن قائم لِلّهِ بحجة، اِمّا ظاهراً مشهوداً و امّا خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حججُ اللّهِ و بيّناتُه. و كم ذا؟ و أين اولئكَ؟ اولئك و اللّهِ الاقلّونَ عدداً و الاعظمونَ عِندَاللّهِ قدراً. يحفظُ اللّهُ بِهم حُجَتُه و بيّناته... اولئكَ خلفاءُ اللّهِ في ارضِه و الدّعاةُ الي دينه. آه! آه! شوقاً الي رؤيتهم.»1 حضرت در اين فراز نوراني، كه بخشي از كلام مبسوط ايشان است،مي فرمايد: آري خداوندا، زمين هيچ گاه از حجت الهي كه براي خدا با برهان روشن قيام كند، خالي نيست، يا آشكار و شناخته شده است، يا بيمناك و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هايش از ميان نروند، تعدادشان چقدر است؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند كه تعدادشان اندك است، ولي نزد خدا بزرگ مقدارند كه خداوند به وسيله آنان، حجت ها و نشانههاي خود را نگاهمي دارد... آن ها جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند. آه، آه! چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم.
در كلام پربركت اميرمؤمنان(عليه السلام) بر اين نكته تأكيد شده كه بر اساس سنّت قطعي الهي، زمين از وجود خليفه خدا و حجت حق خالي نيست، گرچه حجت الهي گاهي آشكار است و همگان حضور او را دركمي كنند، گاهي شرايط ايجابمي كند كه از نظرها پنهان بوده و مردم به طور مستقيم از درك محضر او محروم باشند. اين نكته همان حقيقتي است كه در مكتب اهل بيت(عليهم السلام) مورد عنايت ويژه قرار گرفته است. امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد: «لو بقيتِ الارضُ بغيرِ امام لساخت»;2 اگر جهان لحظه اي بدون امام و انسان كامل باشد از هستي ساقطمي گردد.
امام محمّدباقر(عليه السلام) نيزمي فرمايد: «لو اَنَّ الامامَ رُفِعَ مِن الارضِ لَماجَت بِاَهلِها كَما يَموجُ البحرُ بِاَهله»;3اگر حجت الهي لحظه اي از زمين برداشته شود زمين همانند دريا دچار موج طوفانمي گردد.
اين گونه كلمات ائمّه اطهار(عليهم السلام)، بعدها زمينه مباحث ظريفي را در آثار بزرگان اهل حكمت فراهم نمود. شيخ اشراق با الهام مستقيم و صريح از كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره ضرورت انسان كامل در عالم، با اصرار فراوان گفته است: «و لا يخلوالارضُ عن متوغّل في التألّهِ ابداً، بل قد يكونُ الامامُ المتألّهُ مستولياً ظاهراً مكشوفاً، و قد يكون خفيّاً، و هو الّذي سمّاهُ الكافّةُ بالقطب، فله الرئاسةُ و اِن كانَ في غايةِ الخُمول.»4حكيم نام برده در اين بيان بر همان نكته اي اصرار ورزيده كه در كلام ائمّه هدي(عليهم السلام) بدان عنايت شده است; گفته: هيچ گاه زمين بدون انسان الهي و ربّاني نيست، اگرچه آن پيشواي متألّه گاهي حاضر و آشكار و زماني از نظرها پنهان است، و او همان كسي است كه نوعاً در عرف، از او به قطب يادمي شود و او پيشواي همگان است، گرچه در نهايت خاموشي باشد.
از مجموع آنچه گفته شد، بخصوص سخنان اميرمؤمنان(عليه السلام)، به خوبي روشنمي گردد كه وجود حضرت مهدي موعود(عليه السلام) در عالم به عنوان حجت الهي و استمرار خلافت او در زمين ضرورتي انكارناپذير دارد و جزو حقايق حتمي و قطعي نظام آفرينش است، به ويژه آنكه در روايات ياد شده، جريان ضرورت حجت الهي فراتر از مسائل شرعي و مديريت اجتماعي مطرح شده و به عنوان نياز قطعي نظام تكويني به شمار آمده است; زيرا انسان كامل واسطه فيض الهي در عالم است و عالم و آدم در پرتو او، فيض الهي دريافتمي كنند.
حضرت مهدي (عج) و عدالت جهاني
و در جاي ديگرمي فرمايد: «الا و مَن ادركَها منّا يسري فيها بسراج منير، و يخذوفيها علي مثالِ الصالحين ليحلَّ فيها رِبقاً و يعتقَ رقاً و يصدعُ شُعباً و يشعب صدعاً»;6 بدانيد آنكه از ما (مهدي) فتنههاي آينده را دريابد، با چراغي روشنگر در آن گاممي نهد و بر همان سيره و روش صالحان (پيامبر و امامان(عليهم السلام)) رفتارمي كند تا گره ها را بگشايد، بردگان و ملتهاي اسير را آزاد سازد، جمعيتهاي گم راه و ستمگر را پراكنده و حق جويان را جمع آوري مي كند.
ابن ابي الحديد، شارح نهج البلاغه، كه از علماي بزرگ اهل سنّت است، در ذيل اين كلام حضرتمي گويد: اميرمؤمنان علي(عليه السلام) يادآوري نموده است كه مهدي آل محمّد(عليهم السلام) در تاريكي فتنه ها با چراغ روشن ظهورمي كند و مردم را از بردگي و اسارت رهايي داده و مظلومان ستم ديده را از دست ستمگران نجاتمي دهد.7
در سخنان حضرت سه نكته اساسي به خوبي مورد توجه قرار گرفته اند:
اول. حضرت مهدي(عليه السلام) وقتي در برابر فتنه ها و بي عدالتيهاي اجتماعي قرارمي گيرد با چراغ پرفروغ حكمت و درايت الهي وارد عمل شده، در پرتو دستورات وحي آسماني و قرآن كريم، به ايجاد عدالت و خاموش نمودن شعلههاي بي عدالتيمي پردازد.
دوم. تمام ستم ديدگان عالم توسط حضرت مهدي(عليه السلام) از قيد اسارتهاي گوناگون و بي عدالتي رهايي يافته، زندگي همراه با سعادت و شادكامي براي آنان فراهممي گردد.
سوم. سيره عملي حضرت مهدي(عليه السلام) همان سيره صالحاني است كه حضرت اميرمؤمنان در نهج البلاغه درباره آن ها فرموده: «اللّهمَّ انّك تَعلمُ انَّه لم يكن الّذي كانَ منّا منافسةً في سلطان و لا التماس شيء مِن فضول الحطام و ليكن لنَرُدَّ المعالمَ من دينكَ و نُظهر الاصلاحَ في بلادِكَ فيأمَن المظلومونَ مِن عبادِكَ و تُقام المعطَّلةُ مِن حدودِك.»8
در اين كلام، بر خطوط كلي روش و عملكرد ائمّه اطهار(عليهم السلام)كه حضرت مهدي آخرين پرچمدار آن هاست، توجه داده شده، حضرتمي فرمايد: «خدايا تومي داني آنچه از ناحيه ما (اهل بيت(عليهم السلام)) صورتمي گيرد براي به دست آوردن قدرت و حكومت و ثروت دنيا نيست، بلكهمي خواهيم نشانههاي حق و دين تو را به جايگاه خودش بازگردانيم و در سرزمين تو اصلاح پديد آوريم تا بندگان ستم ديده ات از محروميت نجات يافته، با امنيت زندگي كنند و قوانين فراموش شده ات بار ديگر اجرا گردند.
بدين سان، معلوم است كه از نظر نهج البلاغه، تأمين عدالت در همه ابعاد زندگي بشر، يكي از اهداف بزرگ دولت كريمه حضرت مهدي(عليه السلام) است و جهانيان در سايه حكومت الهي عدل گستر جهاني قائم آل محمّد(عليهم السلام)، از هرگونه ستم و اسارت و بردگي نجات يافته، طعم شيرين عدالت را به خوبي خواهند چشيد; چنان كه در جاي ديگر آمده است: روزي حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در انديشه بود، شخصي از ايشان سبب تفكرش را جويا شد، حضرت در پاسخ فرمود: «تفكّرتُ في مولود يكونُ من ظهري، الحادي عشر من وُلدي، و هو المهدي يَملأُها عدلا كما مُلئت جوراً و ظلماً»;9 درباره فرزند يازدهم خود مهديمي انديشم كه روزي ظهور خواهد كرد و زمين را از جور و ستم پاك نموده، لبريز عدالت خواهد كرد.
حضرت مهدي(عليه السلام) و آسايش اقتصادي بشر
اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره نعمتهاي زمين در عصر ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)مي فرمايد: «تخرجُ له الارضُ افاليذَ كبدِها و تلقي اليه سلماً مقاليدَها»;10 در زمان ظهور حضرت مهدي، زمين ميوههاي دل خود (معادن طلا و نقره) را براي او بيرونمي ريزد و كليدهايش را به اومي سپارد.
مسئله وفور نعمت و رفاه اقتصادي مردم در زمان حكومت حضرت مهدي(عليه السلام)، حقيقتي است كه در روايات فراوان به آن اشاره شده است و از آن ميان، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)مي فرمايد: «... و تزيدُ المياهُ في دولته و تمدُّ الانهارُ و تُضعّفُ الارضُ اُكُلَها و سَتُخرجُ الكنوزُ»;11 در زمان برقراري دولت مهدي، آب ها فراوانمي گردند و نهرها كشيدهمي شوند، بركات زمين افزايشمي يابند و گنج ها استخراجمي گردند.
در همين زمينه، عارف بزرگ سعدالدين حموي نيز بر مسئله آسايش و رفاه اقتصادي مردم در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) تأكيد نموده و گفته است: «صاحب زمان كه علم به كمال دارد، تمامت روي زمين را به عدل آراسته گرداند و تمامت گنجهاي روي زمين بر وي ظاهر گردند، هرچند صفت وي كنم از هزار يكي نگفته ام.»12
يكي ديگر از بزرگان اهل معرفت نيز گفته است: «در ايّام حكومت حضرت مهدي(عليه السلام) مردم روزگار سرسبز و پر طراوتي دارند، رزق و روزي در آن ايّام فراوانمي شود و مردم در كمال امنيت به عبادت خداي رحمانمي پردازند.»13
پی نوشت ها :
1. نهج البلاغه، حكمت 147.
2و3ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، بنياد رسالت، 1364، ج21، ص251، كتاب«الحجة» باب «انّ الارضَ لاتخلوا من حجة».
4ـ شهاب الدين سهروردى، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، حكمة الاشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373، ج 2، ص 12.
5ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
6ـ نهج البلاغه، خطبه 150، بند 3.
7ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، داراحياءالتراث العربى، ج 2، ص 416.
8ـ نهج البلاغه، خطبه 131.
9ـ محمدبن على بابويه قمى، كمال الدين و تمام النعمه، دارالحديث، 1380، ج 1، ص 286، باب 26،ص 286.
10ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
11ـ لطف الله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، قم، مؤسسه حضرت معصومه(عليها السلام)، 1421 ق، فصل 4، باب 3، ص 589.
12ـ عزيزالدين نسفى، انسان كامل، چ چهارم، تهران، كتابخانه طهورى، 1367، فصل 6، ص 320، رساله نبوت و ولايت.
13ـ عبدالكريم جبلى، الانسان الكامل فى معرفة الاواخر و الاوائل، مصر، مكتبة مصطفى البابى الحلبى، 1390ق، ج 2، باب 61، ص 84.