جايگاه يقين در معرفت ديني (1)

در مقاله ي پيش رو ابتدا به اهميت، ارزشمندي و کيميايي عنصر يقين در مجموعه ي باورها و معارف ديني به خصوص مبدأ هستي و آثار و ابعاد گسترده ي آن اشاره شده و سپس به ادله ي اثبات مبدأ، به ويژه برهان نظم، از ديدگاه يقين آفريني پرداخته شده است. و در ادامه، سير اين برهان در غرب و توجه خاص متکلمان مسيحي بدان در اوج منازعات کلامي، و نهايتاً سخنان وايتهد، فيلسوف بزرگ انگليسي، در اين باره، مورد بررسي و توجه قرار گرفته است.
سه‌شنبه، 7 ارديبهشت 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جايگاه يقين در معرفت ديني (1)
جايگاه يقين در معرفت ديني (1)
جايگاه يقين در معرفت ديني (1)

نويسنده:حسين مقيسه




چکيده:

در مقاله ي پيش رو ابتدا به اهميت، ارزشمندي و کيميايي عنصر يقين در مجموعه ي باورها و معارف ديني به خصوص مبدأ هستي و آثار و ابعاد گسترده ي آن اشاره شده و سپس به ادله ي اثبات مبدأ، به ويژه برهان نظم، از ديدگاه يقين آفريني پرداخته شده است. و در ادامه، سير اين برهان در غرب و توجه خاص متکلمان مسيحي بدان در اوج منازعات کلامي، و نهايتاً سخنان وايتهد، فيلسوف بزرگ انگليسي، در اين باره، مورد بررسي و توجه قرار گرفته است.
در بخش هاي پاياني، نظام برتر هستي از نگاه غربيان و مقايسه ي آن با نظرگاه معارف اسلامي و آثار انديشمندان بنام و راهبرد يقين زايي آن مورد بحث قرار گرفته و دست آخر، ساحت هاي هستي از منظر ويژه ي اسلام و ژرفايي، توان تعالي بخشي، يقين زايي و باور آفريني اين معارف به عنوان والاترين دستاورد فرهنگ ناب و راستين اسلامي مورد بررسي و اذعان قرار گرفته است.
واژگان کليدي: يقين، قطع، علم، برهان، قياس خفي، الهيات طبيعي، هسته ي مشترک اديان، نظام احسن و برتر وجود، ساحت هاي هستي، دليل انّي، دليل لمّي.

مقدمه

راه يقين جوي ز هر حاصلي
نيست مبارکتر از اين منزلي

گرقدمت شد به يقين استوار
گرد ز دريا نم از آتش برآر
(نظامي، مخزن الاسرار)

از عناصر معرفتي بشر، هيچ کدام به اندازه ي يقين، آرامش بخش و راهگشا نيست؛ کالاي کمياب و اکسير اعظمي که بهجت آور و رضايت آفرين است و هر طبع و عاقلي آن را مي پسندد.
اگر عصر حاضر را دوران ترديد و شک و بي اعتمادي و بي هويتي بشر بدانيم، يقيناً، دواي درد و نوشداروي حياتبخش آن (يقين) است؛ از اين جهت است که فرآورده هاي فرهنگي بايد در راستاي اطمينان بخشي و يقين آفريني اصيل و ريشه دار، ارزشگذاري شوند.
در متون ديني هم، يقين گوهري پرارزش دانسته شده که بايد آن را به چنگ آورد و پاس داست. حضرت ابراهيم(ع) به دنبال درجات بالاتر يقين است که از خداوند شواهدي مي طلبد تا به اطمينان قلبي بيشتر او بينجامد. و لکن ليطمئن قلبي (بقره/26) در روايات و تعابير منسوب به اولياي دين نيز مي خوانيم: ما من شيء اعزّ من اليقين (کليني، ج2، ص51): چيزي کمياب تر از يقين نيست؛ يا «ماقسم في الناس شي اقل من اليقين (کليني، ج2،ص51): چيزي به کمي يقين ميان مردم توزيع نشده است.
در رواياتي به نقل ابوبصير از امام صادق(ع)آمده است: «قال لي ابوعبد...(ع): يا ابامحمد الاسلام درجه؟ قلت نعم. ..»(کليني، ج2،ص51): فرمود: آيا اسلام، مرتبه ي والايي است؟ گفتم: آري. فرمود: و ايمان مرتبه اي بالاتر؟ گفتم: بلي. فرمود: تقوي بالاتر از ايمان و يقين مرتبه اي برتر از تقوي؟ گفتم: آري. فرمود: چيزي به کمي يقين به مردم داده نشده است و شما به پائين ترين مرتبه (اسلام) تمسک جسته ايد، مراقب باشيد آن هم از چنگتان به در نرود.
باز هم هشدارهايي از اين دست را در کلمات معصومين(ع) مي توان يافت، از آن جمله: «عن النبي(ص): انه فال لا تجلسوا الا عند کل عالم. ..» (شيخ مفيد، ص335و مجلسي،ج2،ص52):جز نزد عالمان و دانشمندان زانو نزنيد که شما را از ترديد و شک به يقين، از دورويي به خلوص، از هواي نفس به خداترسي، از خود خواهي به فروتني و از بدخواهي و بددلي به نصيحت و خيرخواهي بخواند و دعوت نمايد.

گستره ي بحث يقين

بحث يقين، زوايا و ابعاد گوناگوني دارد از جمله:
1. متعلق يقين چيست؟ يقين به پشتوانه ي چه موضوع ها و حقايق يا احکام و تکاليفي بها و ارزش مي بايد؟
2. اسباب و راهکارهاي حصول يقين چيست؟آيا حدود و شرايطي دارد يا از هر راه که حاصل شود، معتبر است؟اگر مشروط و محدود است، آيا اين تشريط تنها در باب اجتهاد و استنباط احکام است؟ مثلاً آيا فقط قطع حاصل از قياس و استحسان (اگر حصول قطع به حکم شرعي از اين راه ها را بتوان فرض کرد) و... و اثار مترتب برآن، نامعتبر شمرده شده است يا در موضوع ها و حقايق ديگري هم مي تواند محدوديت داشته باشد؟ مثلاً بر قطع قطاع (انساني که زودتر از معمول به چيزي قطع پيدا مي کند) اثري مترتب نباشد يا اگر ماده ي برهان از محسوسات، مجربات و بديهيات و...نباشد، هر چند موجب قطع شود، بي اعتبار و بي اثر تلقي شود. يا از نظر عقل، ترتب آثار و حجيت قطع، ذاتي آن است و هيچ قيد و شرطي نمي توان براي آن در نظر گرفت (محقق خراساني، ج1،ص310)هر چند از نظر شرعي لحاظ چنين قيود و شروطي ممکن است.
3. آيا بين قطع و يقين، جز اين که هر دو حالاتي نفساني هستند، تفاوت ديگري نيز هست؟ مثلاً در يقين، انطباق قطعي با واقع، ملحوظ و معتبر باشد اما در قطع چنين کاشفيتي از واقع وجود نداشته باشد و از اين جهت گاه با واقع منطق باشد و گاه نه. (امام خميني، ج 2،ص84) و در صورت تفاوت معناي اين دو واژه با خصوصيت برتر يقين، راه حصول انطباق چيست؟ و در حقايق و معارف متعالي و فوق طبيعي، نشان انطباق چيست؟ چگونه مي توان آن را اثبات کرد؟ آيا صرفاً از راه رياضات و سير و سلوک هاي عرفاني است که به اين انطباق مي توان دست يافت يا راهکارهاي ديگري هم وجود دارد؟
اين ها و مسائلي از اين دست، ابعاد بحث يقين است که هر کدام تحقيقي جداگانه مي طلبد. قسمتي از اين مباحث را در کتب اصولي از جمله فرائد الاصول شيخ انصاري و کفايه الاصول محقق خراساني، و پاره اي ديگر را در کتب منطقي، در بحث صناعات خمس و مواد برهان بايد پي گرفت. عجالتاً در نوشته ي حاضر، يقين به وجود حقيقه الحقايق، يعني به ذات پاک خداوند، و راه وصول به آن مورد نظر است، به ويژه يقين موضوعي شهيد صدر؛ همچنين به برخي نظرات و سخنان انديشمندان غربي در اين باب، و تأثير نظام احسن هستي بر حصول يقين به کمال مطلق نيز اشاره مي رود.

اثر و سابقه ي يقين به مبدأ هستي

پرسابقه ترين حقيقتي که بشر بدان تعلق خاطر داشته و هيچ گاه نتوانسته تأثير آن را بر فکر و عمل خود ناديده بگيرد، وجود حقيقتي متعالي و ماورايي و محيط بر مجموعه ي هستي، از جمله بر سرنوشت بشر است که هيچ چيز از قلمرو علم و قدرت و خواسته ي او خارج نيست.
کاوش در ديرينه ترين آثار به جا مانده از انسانهاي اوليه (دورانت، ج1،ص88و 156) و توجه به حساسيت هاي منطقي و عقلاني عصر حاضر و شکوفايي هاي ژرف و بي سابقه ي ابعاد وجودي انسان، بيانگر آن است که اعنقاد به خدا و رابطه ي انسان با آن ذات پاک و تکاليفي که در برابر آن دارد، اساسي ترين و پرثمرترين حساسيت فکري و عملي تاريخ بشر بوده و هست و هيچ بديل و جايگزيني هم ندارد و اتخاذ موضع در اين مورد، نفياً و اثباتاً، تمام ابعاد و شئون ديگر زندگي را تحت تأثير قرار مي دهد. مبالغه نخواهد بود اگر تمام تحولات تاريخي را برآيند نظري و عملي اين ارتباط بدانيم و از همين زاويه به تجزيه و تحليل و ارزيابي آن بپردازيم.
هر جا فردي يا گروهي در وجود و صفات اين حقيقت متعالي و ارتباط آن با جان انسان به باور و يقين رسيده، برگ هاي زرين تاريخ افتخار و ارج و ارزش هاي بزرگ رقم خورده است و از ديگر سو، تمام يا اکثر تاريکي ها، ستم هاي سترگ، زشتي ها و پليدي ها، در خلاء چنان اعتقاد و ارتباطي رخ داده و مي دهد. بر اين اساس، جا دارد که بر پايه ي همين اصل اصيل، يعني با نظر به ارتباط ميان يقين و ذات ربوبي و متعالي خداوند، بحث يقين را پي گيريم.

ملاک اعتبار برهان

اصل مشترک و قابل اتکا در محاورات علمي و عقلايي آن است که بر دليل و به ويژه بر شکل کامل آن يعني بر برهان متکي باشد؛ «نحن ابناء الدليل» شعار فضاهاي تحقيقي و علمي است. مطلب اگر با برهان و دليل قابل همراه باشد، طبيعي جلوه مي کند و بي خرده گيري پذيرفته مي شود. حال بايد ديد راز اعتبار برهان چيست؟آيا ارزش ذاتي دارد، يا ابزاري؟
به نظر مي رسد برهان، واسطه و وسيله ي حصول و يقين است تا زمينه و بستر مناسبي براي باور و ايمان قلبي ايجاد گردد و به جهان بيني و بينش معقول و منطقي انسان شکل دهد. اگر برهان فاقد اين خاصيت باشد، به خودي خود موضوعيتي نخواهد داشت. اولياي دين و مصلحان و دلسوزان واقعي بشر به برهان از جهت باورزايي، يقين آفريني و آرامش بخشي آن ارج و بها مي دهند. معناي کلام عرفا هم که نسبت به برهان عقلي سخنان کنايت آميز آورده و پاي استدلاليان را لنگ و چوبين خوانده اند از جمله نراقي(ره) در مثنوي طاقديس (نراقي، ج2،ص12) منفي نيست، بلکه قصد آنان بيان سر و راز مطلوبيت برهان است و به تعبير امام خميني(ره) پاي واقعي اي که مي توان با آن قدم برداشت، ايمان و اعتقادي قلبي است که يکي از راه هاي وصول به آن برهان است و به تنهايي قادر نيست انسان را در مدارج کمال راه ببرد. (امام خميني، تفسير سوره حمد) پس از نفي و کنار نهادن ربهان و دليل، مورد نظر عرفاي ما نبوده و نيست. (ري شهري، ج2،ص12)

يقين آفريني برهان نظم

در ادله و براهين اثبات ذات و صفات خداوند هم نبايد از اين اصل اساسي غافل ماند؛ يعني براهين را بايد با همان معيار باورزايي و يقين آفريني ذهني و قلبي ارزشگذاري کرد؛ که با اين معيار، بيشترين امتياز را برهان نظم دارد و اين اثر و خاصيت به خوبي در آن وجود دارد. اين برهان به حدي قوي است که حتي متفکران غربي معترض بدان، مانند هيوم، که آن را از جهت منطقي و نظري قانع کننده ندانسته اند، به نقش ايمان آفريني و اطمينان بخشي آن اذعان دارند. (باربر، ص90و پاپکين، ص221)
تکيه ي متون ديني، از جمله توحيد مفصل، بر راهيابي انسان از طريق مشاهده ي جلوه هاي نظم طبيعت به وجود و صفات خداوند متعال (مجلسي، ج3،ص62) و استناد متکلمان و متدينان غربي به اين برهان در اوج منازعات و مناقشات فکري- مذهبي پس از رنسانس که به فرازهايي از آن اشاره خواهد شد، بر توانائي، کارآيي و نقش آفريني اين برهان دلالت دارد.
شهيد صدر در يک تقسيم بندي ابتکاري و جالب توجه، اقسام يقين را برشمرد و براي آن سه معناي، ذاتي و موضوعي ذکر کرده است و ضمن تعريف هر کدام، درباره ي يقين موضوعي مي نويسد: احتمال، درجاتي دارد و از کمترين درجه تا سرحد جرم در نوسان است اما يقين، يعني علمي که چنان با واقع مطابق است که احتمال هيچ خلافي در آن راه ندارد.
ما بايد قضايايي را فرض کنيم که مبدأ استنباط بوده و خود استنباط نشده باشند؛ يعني صحتشان صحت اوليه بوده و مستقيماً و بدون واسطه به دست آمده باشند. براين اساس بايد بپذيريم که در درجه ها و مقدارهاي بديهي، اولي و استنباط نشده داريم. از آن مقدارهاي بديهي و اصول اوليه يکي هم اين است که تجمع احتمالات بزرگ در يک مورد در ضمن شرائط معيني به يقين تبديل مي گردد. گويي ساختمان شناخت بشري طوري است که نمي تواند آن مقدار از احتمال ناچيز را نگهداري کند و به سود آن مقدار احتمال زياد و بزرگ از بين مي رود و به يقين تبديل مي شود. نابودي مقدار کوچک و تحول مقدار بزرگ به يقين، چيزي است که لازمه ي حرکت طبيعي شناخت بشري است و در نتيجه دخالت عواملي است که نمي توان بر آن ها چيره شد و از چنگالشان رهايي يافت، همانطور که رهايي از درجه هاي بديهي تصديقي که به صورت مستقيم و بلاواسطه به دست مي آيد امکان پذير نيست، مگر در حالاتي که شخص، انحراف فکري داشته باشد. حاصل آن که برخي احتمال هاي مخالف، عملاً هيچ فرقي با صفر نداشته و نامعقول شمرده مي شوند. (صدر، ج2، ص121و133)
البته اگر يک گام پيش نهيم، خواهيم گفت برهان نظم، عقلي محض است. به قول استاد مطهري(ره): شناخت خداوند به کمک آثار شناخته شده از راه تجربه، نوعي استدلال عقلي محض است. (مطهري، علل گرايش به ماديگري، ص169-170) درست است که مقدمه را از راه حس مي گيريم، اما مقدمات، از ماهيت برهان خارج اند؛ برهان مبنا قرار دادن معلوم براي کشف مجهول است و اين عمل صددرصد کار عقل است. (مظفر، ص201و281)
و اگر يک گام ديگر پيش نهيم، مي توان گفت برهان نظم برهاني تجربي است؛ يعني برخلاف نقد معروف هيوم در تجربي ندانستن آن، اين برهان هم قطعيت برهان را دارد و هم ملاک تجربي بودن را؛ که اگر به زبان ابن سينا و محقق طوسي در اثبات آن بکوشيم، خواهيم گفت: در هر تجربه اي، عقل، يک قياس پنهان دارد که تأمين کننده ي کليت و ضرورت و قطعيت برهان است. آن قياس خفي چنين است: «علت واحد، در شرائط واحد، اثر واحد دارد» و عقل جز اين را محال و ناممکن مي داند؛ يعني اگر کشف کنيم که اثري مانند حرارت آتش و رطوبت آب به طبيعت آب و آتش مربوط است نه به امري ديگر مقارن با آن ها، عقل با ضرورت و قطعيت حکم خواهد کرد که هر جا اين طبيعت پيدا شود، گرچه به تجربه ي ما هم در نيامده باشد و حتي وجود هم پيدا نکرده باشد، پس از وجود، اين اثر را خواهد داشت. (بوعلي سينا، ج1،ص217؛ مطهري، شرح مبسوط منظومه، ج3،ص366) بنابراين، مي توان گفت طبيعت نظم هاي دقيق، پيچيده و شگفت آور، به حکم رابطه ي منطقي و رياضي نظم و عقل با ضرورت، قطعيت، و يقين، بر وجود يک ناظم مدبر و محاسبه گر دلالت دارد.
منبع: فصلنامه آينه معرفت




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط