مادری و تربیت دینی

زن چون عاطفی تر و حساس تر است، باید به او دو یا سه برابر محبت شود تا نرنجد و ناراحت نشود. یعنی چون مادر منبع عاطفه و محبت نسبت به دیگران است، باید از سوی فرزندان و همسرش بیشتر تغذیه عاطفی شود.
پنجشنبه، 19 فروردين 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مادری و تربیت دینی

اشاره

دکتر مسعود آذربایجانی، پژوهشگر و دانشیار گروه روان شناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه است. از جمله تألیفات وی می توان به کتاب «روان شناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی» و «درآمدی بر روان شناسی دین» و مقالاتی همچون «انسان مطلوب از دیدگاه اسلام و روان شناسی»، «اشتغال زنان در جامعه» و «نقد کنوانسیون حقوق کودک از نظر تربیتی» اشاره کرد. این نوشتار متن گفت وگو با ایشان درباره مادری و تربیت دینی.
 
امروزه بیشتر دختران و زنان متدین و انقلابی به فرزند آوری و ایفای نقش های مادرانه کمتر تمایل نشان می دهند و گاه دلایلی ذکر می کنند از جمله اینکه وضع جامعه بد است: فرآیند تربیت سخت است؛ ضریب خطا بالاست و به تعبیر کارشناسان علوم اجتماعی، نسل با کیفیت، بهتر از انبوه جمعیت بدون کیفیت است. در مقابل، تصویر بسیار مقدس و سخت گیرانه ای از مادری ترسیم می شود که خیلی ها را ترسانده است. مثلا در جامعه سنتی، نقش مادری ایفا می شود، مادر کارش را انجام می دهد و در متن زندگی روزانه قرار دارد، ولی توجه و التفات مستقیم به مادری چندان قوی نیست؛ یعنی وظیفه او را تشریح نکرده اند. این مسئله مطرح است که شاید مداخله هایی که برای حمایت از نقش مادری صورت می گیرد، به ضد مادری تبدیل شده باشد. حال به نظر شما ماهیت «مادری» در شبکه معنایی دینی ما چیست و چه جایگاهی دارد؟
 
اضلاع مسئله را در بحث مادری باید به صورت کامل در نظر گرفت و نگاه جامعی به آن داشت. یکی از اضلاع این مسئله، تربیتی است. یکی دیگر، جایگاه و نقش اجتماعی است که در علوم اجتماعی به آن توجه می شود و دیگری. مباحث دینی و انگاره هایی است که از مادر در آموزه های دینی وجود دارد. اقتضائات مدرنیته و جامعه امروزی با این اضلاع سه گانه در ارتباط و تعامل و چالش جدی است. حال، جامعه ما بخشی از آموزه های مدرنیته را پذیرفته و به سوی آن حرکت کرده است و البته با بخشی از آن هم درگیر است. به همین دلیل، زمانی می توانیم راجع به این موضوع صحبت کنیم که تصویر کاملی از آن داشته باشیم و این اضلاع در کنار یکدیگر دیده شوند.
 
نکته مهم دیگر در روان شناسی اجتماعی، بحث «برداشته» است؛ یعنی هنگامی که ادراک و شناخت اجتماعی نسبت به مسائل در انسان ایجاد می شود، چه عواملی موجب می گردد راجع به یک موضوع برداشت پیدا کنیم. برای مثال، فردی که به خواستگاری می رود و با کسی مواجه می شود که او را به عنوان یکی از گزینه های همسری در نظر گرفته است، با نگاه کردن به چهره، خانواده و ...، چند مورد اطلاعات اولیه در ذهنش ایجاد می شود. با توجه به این موارد، چه برداشت و ذهنیتی برای او پدید می آید؟ چندین عامل، ذهنیت ها و برداشت ها را شکل می دهند: انتظارات و امیدهای اهداف، منافع، پیش زمینه های قبلی، فراوانی فعالیت های ذهنی (مثلا تصور کسی که ذهنش فلسفی است، با تصور کسی که ذهن روان شناختی دارد، متفاوت است). فعال سازی های اخیر اینکه راجع به چه موضوعی فکر کرده است و تداعی ها.
 
بحث زنان و دختران دو جنبه دارد؛ اول، توصیف دقیق برداشت ها و تصورات دختران امروزی که مادران فردا هستند. دوم، تصویر بایسته و شایسته ای که دین برای این مسئله ترسیم می کند و وضع موجود باید به سمت این وضع مطلوب هدایت شود. بنابر این، نباید فقط به بحث های دینی و تربیتی اکتفا کرد.
 
پرسش نامه های اجتماعی و حقوقی را برای شما ارسال نکردیم.
بله، با پرسش نامه های اجتماعی و روانشناختی و رفتن به سراغ صاحب نظران و اندیشمندان می توان از تصورات و وضعیت دختران پایش دقیقی به عمل آورد و وضعیت بایسته این حوزه را ترسیم کرد. البته نباید از وضعیت موجود و تأثیر گذاری این عوامل بر افکارشان نیز غافل بود.
 
اگر نکته خاصی باقی مانده است، بیان فرمایید.
با روش پرسش نامه یا مصاحبه با دخترانی که در سن ازدواج، یعنی بین ۲۰ تا ۲۵ سالگی هستند و در آینده، مادر می شوند، بهتر می توان به برداشت و تلقی آنها از مادری رسید. البته در تحلیل آن می توان از عواملی که بر شمردم، استفاده کرد.

مادری و تربیت دینی
 
منظور شما، مادران است یا دختران؟ یعنی از مادران مصاحبه کیفی بگیریم و تصویر آنها از مادری را، بررسی کنیم یا تصویر ذهنی دخترانی را که هنوز مادر نشده اند، نسبت به مقوله «مادری» بسنجیم؟
 
منظور من، دخترانی بود که در آستانه مادری هستند. چون هدف شما از این همایش آن است که بدانید موانع فرزندآوری یا تکثیر اولاد چیست. در واقع، مهم ترین اشخاص پژوهش شما دخترانی هستند که با نزدیک به سن ازدواج هستند یا ازدواج کرده، ولی بچه دار نشده اند یا اینکه بچه داری را به تأخیر می اندازند. علت ها و عوامل این مسئله را بررسی کنید و ببینید چه نکاتی در ذهن آنهاست. البته مادران بالفعل هم می توانند به عنوان متغیر تعدیل کننده در تحقیق شما محسوب شوند؛ یعنی با مادرانی که یک یا دو بچه دارند و در این فرآیند قرار گرفته اند و مشکل خاصی برایشان به وجود نیامده است، مصاحبه شود تا بعضی از انگاره های ذهنی گروه اول را تعدیل کنند. گروه اصلی و هدف ما همان گروه نخست است. گروه دست کم ۲۰۰ نفره را به صورت خوشه ای تشکیل دهید. اعضای آن بهتر است از گروه های اقتصادی پایین، متوسط، بالا و از مشاغل نسبتا متنوع باشند. ابتدا با پرسش نامه، اطلاعاتی از آنها به دست آورید. سپس بررسی کنید که پرسش نامه ها چه خلأهایی دارند و آن خلاها را با مصاحبه کیفی پر کنید. همچنین با حدود ۲۰ نفر از اقشار مختلف مردم مصاحبه کنید؛ مثلا پزشک، معلم، کارمند، خانه دار و...
 
در مورد تصویر مادری، چون مطالعه جدی نکرده ام، تنها می توانم برداشت اولیه و سطحی خود را از این مسئله بیان کنم. این قضیه به کار جدی نیاز دارد. در این زمینه، مجموعه آموزه های دینی و سیره اهل بیت (علیهم السلام) کمک کننده هستند. به بیانی دیگر، در آموزه های روایی و آیات قرآن، تصویر مادر خیلی آرمانی و قدسی است، ولی اگر سیره را کنار بگذاریم، نگاه به این موضوع متعادل تر می شود. مثلا به غلط گمان می کنیم هر عملی که به نحوی با مادری منافات دارد، نباید انجام شود. تجدید فراش برای مردی که همسرش را از دست داده است، تا حدودی طبیعی به نظر می رسد، اما برای مادر به این راحتی نیست، آن هم به دلیل قداستی که به این نقش داده ایم. این در حالی است که تنها مانع، زمان عده زن است. در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیر المؤمنین امام علی (علیه السلام) نیز این مسئله بسیار عادی بود، مثل قضیه همسر جعفر که بعد همسر ابوبکر می شود. قداست مادر تا این حد، و به دور از مسائل و اقتضائات اجتماعی نبود. به همین دلیل، آیات و روایات را باید در کنار سیره در نظر بگیریم.

مادری و تربیت دینی
 
کدام یک از آموزه ها به مادر جنبه قدسی می دهند؟
بهشت زیر پای مادران است، که به مضامین مختلفی چون «الجنة تحت أقدام الأمهات» یا «تحت رجلیها» ذکر شده است و اهل سنت هم روایت می کنند، تعبیرهای بلندی است و به «مادری» تصویری قدسی می دهند. شاید بتوان گفت این تصویر، تصویر قدسی از «مادری» نیست. دو روایت معروف درباره مادر داریم: «الجنة تحت أقدام الأمهات»(1) و روایت دیگر فإن «الجنة تحت رجلیها»(2). ممکن است منظور این باشد که بهشت هر انسانی تحت قدم مادر اوست، نه اینکه مادر، چه کافر و چه مسلمان، در بهشت است؛ یعنی اگر کسی می خواهد به بهشت برود، باید ملازم قدم مادرش باشد. این معنا، مؤید آن دسته از آیات قرآنی است که بحث تکریم مادر را مطرح می کند، نه تقدس او را؛ یعنی به لزوم سپاس گزاری از کسانی مربوط می شود که بر گردن ما حق دارند، به ویژه پدر و مادر که در تکوین ما نقش داشتند و مخصوصا مادر. به عبارت دیگر، قرآن بر اکرام پدر و به خصوص مادر تأکید می کند. روایات هم این گونه اند. مسئله اینجاست که صرف نظر از بحث محبت نسبت به پدر و مادر، آموزه دیگری نداریم که به تقدس نقش مادری اشاره کرده باشد.
 
این مقوله سه مرحله دارد؛ مرحله اول، «تکریم» است که از مضامین مختلف به دست می آید و امری قطعی است. مرحله بالاتر، «محبت» است که آن را یک درجه بالاتر از تکریم می دانم؛ زیرا تکریم به قول آیت الله جوادی آملی، یک روش بین المللی در اسلام است و معنای آن، برخورد درست با دیگران و رعایت حقوق آنهاست. اینکه امر شده است به پدر و مادر «اف» نگویید، از سنخ «تکریم» و تقریبا بین پدر و مادر مشترک است، اما وقتی به «محبت» می رسد، مقام مادر یک درجه نسبت به پدر بالاتر می رود. مثلا در دوران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، شخصی که دچار مشکل شده بود، از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) کمک طلبید و پیامبر سه بار فرمود: به مادرت محبت کن و بعد، او را به محبت به پدر توصیه کرد. بنابر این، سهم مادر در محبت بیشتر است.
 
از «الجنة تحت أقدام الأمهات»، معنای بالاتری فهمیده می شود. حتی اگر آن معنای ملازم قدم مادر بودن را هم بپذیریم، جایگاه و مقام والایی از آن استنباط می شود که غیر از اکرام است. مثلا علما را هم باید اکرام کرد، ولی مادر مقام والاتری دارد و باید به او محبت هم بکنیم. حتی بالاتر از این، تعبیر قرآنی«ذلت» در آیه شریفه: «وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»(3) از مقام و رفعت بلند مادر حکایت دارد. این مسئله حتی به مضامین عرفانی نیز راه پیدا کرده است. از ابوسعید نقل می کنند که کسی از او پرسید: چگونه به این مقام رسیدی؟ می گوید: شبی را تا صبح کنار بستر مادر مریضم نشستم تا اگر از خواب بیدار شد و نیاز به آب داشت، پیش از اینکه بگوید، برایش فراهم کنم. در روایات ذیل آیه «وَ قَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا...»(4)، ده وظیفه نسبت به پدر و مادر ذکر شده که یکی از آنها همین است که قبل از آنکه او حاجتش را بگوید، فرزند باید آن را اجابت کند. مادر چنین جایگاهی دارد و اینکه من به«قدسیت» تعبیر کردم، قصدم، تعدیل آن بود. به هر حال، ما در مقام رفیع و ویژه ای دارد که غیر از مودت، محبت و تکریم است. اگر این نکاتی که گفتید، به ادله ای ضمیمه کنیم که در بحث های کتاب حقوق امام سجاد(علیه السلام) آمده است و اطاعت از پدر و مادر و تقدیم هوای آنها بر هوای انسان را بیان می کنند، تأکید بر رفعت جایگاه مادر را می توان به دست آورد. برای مثال، شما می خواهید شغلی انتخاب کنید که آنها ناراضی هستند. اینجا شاید دست کم استحباب را بتوان استنتاج کرد. اینکه می گویید در عینیت اجتماعی، اتفاق دیگری افتاده است، شاید به این دلیل باشد که خواسته اند با واقعیت ها به گونه ای رو به رو شوند که برای مردم مضیقه درست نشود تاهم رفعت مقام و جایگاه واقعی مادر حفظ شود و هم اینکه شاید این رفعت جایگاه، ساختاری برای حمایت از نقش باشد. به تعبیر دیگر، اگر جایگاه مادر در این ساختار مهم باشد و همه دست به سینه جلوی مادر قرار بگیرند و به او محبت کنند. مادر سرشار از محبت می شود و نقش خود را بهتر ایفا می کند. مرحوم آقای دولابی نقل می کردند که در دوره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، پسر جوانی به مادرش خیلی محبت می کرد. این مادر هم ظاهرا فلج بود یا در راه رفتن مشکل داشت و این پسر، او را روی دوش خود می گذاشت و این طرف و آن طرف می برد. خدمت پیامبر رسید و به طور تلویحی مقداری شکایت کرد که کمی اذیت می شود. حضرت فرمود: مادرت را شوهر بده. او گفت: سنی از او گذشته است و نمی شود. مادرش که تا آن موقع ساکت بود، گفت: آخر تو بهتر می فهمی با پیامبر! این ماجرا در تأیید همین نکته شماست که گاهی اوقات فقط ظاهر قضیه را می بینیم و فکر می کنیم تکریم مادر و رفعت مقام او این است که او را در ویترین نگه داریم، ولی اگر این نقش های اجتماعی، تحلیل و اقتضائات اجتماع در نظر گرفته شود، عزت و جایگاه مادر بهتر حفظ می شود.

مادری و تربیت دینی
 
در روایتی خواندم که علت اطاعت از پدر و مادر این است که آنها برای فرزندآوری و تربیت فرزند انگیزه داشته باشند و اگر فرزند از پدر و مادر اطاعت نکند، آنها دیگر انگیزه ای برای تربیت او نخواهند داشت. این همان ساختار حمایت از نقش است که اگر به درستی ایفا شود، مادر می تواند مادری اش را بکند و پدر، پدری اش را. به نظر شما آیا می توان گفت روایاتی که محبت را بیشتر نسبت به نقش مادر توصیه کرده اند تا نقش پدر، به این دلیل است که زن به طور کلی، عاطفی تر و احساسی تر از مرد است و به همین دلیل، سازو کار محبت کردن را برای مادر گذاشته اند و برای پدر همان تکریم کفایت می کند.
 
به صورت تعاملی می پذیرم؛ زن چون عاطفی تر و حساس تر است، باید به او دو یا سه برابر محبت شود تا نرنجد و ناراحت نشود. این یک طرف قضیه است. طرف دیگر، همان تغذیه عاطفی است؛ یعنی چون مادر منبع عاطفه و محبت نسبت به دیگران است، باید از سوی فرزندان و همسرش بیشتر تغذیه عاطفی شود. همین قضیه در رابطه پدر و مادر با دختر و پسر نیز صدق می کند. روایات متعددی بر این امر تأکید دارند که مثلا اگر پدر و مادر می خواهند هدیه ای بخرند، اول آن را به دختر دهند یا اگر دختر و پسر زمین خوردند، ابتدا دست دختر را بگیرند. این امر نشان می دهد دختر که بناست بعدها مادر شود، باید در طول حیات تکوینی و روانشناختی خود از نظر عاطفی تغذیه شود؛ زیرا یکی از کارکردهای جدی مادر کارکرد عاطفی است و باید ذخیره عاطفی بیشتری داشته باشد تا بتواند محبت و عواطف بیشتری نیز ابراز کند.
 
اشکالی که برخی به این مباحث وارد می کنند، این است که بیش از اندازه بر نقش مادری و اینکه بهشت زیر پای مادران است، تأکید می شود، ولی در مسائل جدی تر، مادر را کنار می گذاریم. اگر آن قدر مهم و در فرآیند تربیت مؤثر است، پس چرا پدر را مدیر تربیت فرزند می دانند؟ به عبارت دیگر، مسئولیت تربیت بر عهده پدر است. عملیات تربیت را ما در انجام می دهد، اما مادر و معلم از سوی پدر مأذون هستند. با این حساب، مادر، مسئول تربیت است با پدر یا تشریک مساعی می شود؟ آیا در ایفای این مسئولیت، مادر صرفا از جانب پدر مأذون است و اصلا آیا مادر مسئولیت واجب نسبت به تربیت دارد یا نه؟
 
 دو دسته بحث مطرح می شود. یک دسته عمومات است مثل «کلکم راع وکلکم مسئول عن رعیته»(5) که بعد در ادامه متذکر می شود مرد، «راع» و زن، «راعیه»  است؛ یعنی به هر دو جهت اشاره می کند. عموماتی از این قبیل که حتی اگر الزام و وجوبی هم از آن برداشت نکنیم، ترجیح احسان نسبت به زیر دستان و کسانی استنباط می شود که در حکم شبان و مسئول آنها هستیم. با توجه به این امر، قطعا پدر و مادر نیز این جنبه را به صورت عام دارند و مانند شبانی هستند که فرزندان، زیر دستان آنهایند و نسبت به آنها مسئولیت دارند.
 
تا حضانتش بحثی نداریم، بحث تربیت فرزند مطرح است.
این بحث عام است. منظور از شبانی فقط حضانت نیست که گرگ، گوسفند را نخورد، بلکه پرورش و مراقبت و محبت نیز مطرح می شود.

همه روایات مربوط به نام گذاری و آموزش مهارت به فرزندان، خطاب به مردان است.
ابتدا خطاب های عامی را بررسی می کنیم که به صورت مشترک شامل زن و مرد و پدر و مادر می شود. از برخی خطاب ها تقریبا معنای وجوب فهمیده می شود، مثل یا «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ»(6) بر مبنای بسیاری از روایات و مضامین دیگری که ذیل همین آیه مطرح شده، خطاب این آیه به مردان است. این به لحاظ تکوینی درست است؛ یعنی اگر به عنوان یک نظام به خانواده نگاه شود، اتفاقأ همه این اضلاع، همراه و حمایت کننده یکدیگر هستند.
 
در قدم دوم، وقتی از خطاب عام فراتر برویم و به خطاب خاص در خانواده برسیم، می بینیم وظیفه اصلی با مرد است. این امر از جهت تکوینی درست است؛ چون به صورت میانگین، مردها قدرت بیشتری دارند، هم از نظر اقتصادی و هم از جهت عقلی، صرف نظر از بحث هایی که در این زمینه وجود دارد. از سوی دیگر، این خطاب خاص با بحث نفقه و جایگاه و نقش اجتماعی مردان در اسلام نیز سازگارتر است؛ زیرا در اسلام، مرد به عنوان «قوامون على النساء» شناخته می شود. با توجه به این حلقه ها، کاملا درست است که مرد مورد خطاب برای تربیت است و اوست که مسئول حفظ خانواده از جهنم است. به عبارت دیگر، اگر هرگونه گناه و خلافی از اهل خانواده سر زد و آنها به جای اینکه راه بهشت را بپیمایند، به دوزخ بروند، مرد، مسئول و عهده دار است.
 
در مرحله سوم، با تحلیل این مفاهیم می بینیم که در مضامین روایات، حضانت فرزند تا دو سال با مادر است. این حضانت فقط به این معنا نیست که مادر مراقب فرزندش باشد تا کسی او را اذیت نکند یا نمیرد، بلکه در آن قطعة بحث شیر دادن مطرح است. شیر دادن واجب نیست و می توان برای این کار، دایه گرفت، ولی ما در اولویت و رجحان دارد و روایات زیادی درباره این رجحان داریم. در قرآن هم آن دو سال و شش ماهی که مطرح شده، «ثلاثون شهرا» و مواردی مانند «حمله و فصاله» نشان می دهد که شیر دادن بر عهده مادر است و این کار موجب برقراری رابطه عاطفی هم می گردد. با این نگاه تربیتی هم باز پدر مسئولیت اصلی را در تربیت بر عهده دارد و باید به دو فیلتر توجه کند: لقمه حلال و مادر.
 
مادر به بچه شیر می دها؛ لقمه را او به دهان بچه می گذارد و مراقب تربیت و آداب تربیتی اوست، مثل آداب غذا خوردن و سلام کردن. به سیره هم که مراجعه می کنیم، در این خصوص از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نکات ریزتری روایت شده است. در برخوردهای تربیتی ایشان هنگام بازی کردن با فرزندان، قضاوت بین آنها و اشعاری که برای آنها می خواند، نکات ظریف مادری مشاهده می شود. پس مسئولیت اصلی با پدر است؛ یعنی این آموزه با مجموعه نگاه نظام مند اسلام به خانواده هماهنگ است، به ویژه در دو سال اول تولد فرزند.
 
در سال های بعد هم مشارکت بین پدر و مادر وجود دارد، ولی با توجه به تقسیم کاری که صورت می گیرد و معمولا وظایف خانه با مادر است، مادر با فرزندان بیشتر سر و کار دارد. به همین دلیل، می تواند نقش فعال تری در تربیت آنها ایفا کند. از بعد روان شناسی نیز چون مادرها عاطفه قوی تری دارند، نفوذ و تأثیر گذاری آنها از جهت تربیتی به ویژه در سنین اولیه قوی تر است؛ زیرا ساختار شخصیتی بچه هنوز شکل نگرفته و بسیار انعطاف پذیر است. بنابراین، الگوهای تربیتی و مسائل عاطفی باید با هم بر کودک اعمال شود. به همین دلیل، در بسیاری از کشورها ترجیح می دهند معلم دانش آموزان دبستانی خانم باشد.

مادری و تربیت دینی
 
بعضی کارشناسان در آسیب شناسی جامعه ایرانی معتقدند نقش مادری بر نقش همسری غلبه پیدا کرده است و این امر در فرآیند تربیت فرزند تأثیر بدی دارد. از نظر آنها همت اصلی زن و مرد باید اصلاح روابط داخلی شان باشد؛ یعنی زن اول باید به شوهر توجه کند و توجه ثانویه او به بچه ها مربوط باشد. در واقع، فرزندان با مشاهده الگوی ارتباطی پدر و مادر، بسیاری از مسائل تربیتی را ناخودآگاه می آموزند. اگر توجه اصلی مادر به فرزند باشد و همسر در حاشیه قرار بگیرد، ممکن است پدیده ای چون پدرکشی و فرزندسالاری اتفاق بیافتد؛ زیرا در چنین موقعیتی، دیگر پدر نه می تواند نقش تعدیل کننده عاطفه مادری را ایفا کند، نه نقش نظارتی و حمایتی خود را. در نتیجه، مادرسالاری یا زن سالاری پدید می آید؛ یعنی احساسات مادرانه از حد خود خارج می شود و ممکن است منجر به فرزندسالاری شود. متون دینی در این باره چه می گویند؟ آیا همسری را مقدم می دارند یا مادری را؟ همچنین از نظر تربیتی، چه الگویی از مادری و همسری باید داشت تا بیشترین تأثیر را بر حیات خانوادگی به ویژه تربیت فرزندان بگذارد؟
 
 در این بحث، باید هر دو روی سکه را دید. اصل این آسیب را قبول دارم، به ویژه این بحث برای مادران سنتی و مادران گذشته، پر رنگ تر می شود و حتی در جلسات مشاوره، بسیاری از خانم ها در مورد روابط خود با همسرانشان می گویند که وجود فرزندان بر روابط زناشویی تأثیر منفی می گذارد. بحث های مشاوره نیز این امر را به عنوان یکی از شواهد مسئله تأیید می کنند. بنابراین، اصل این قضیه به عنوان یک آسیب، پذیرفتنی است. باید گفت اصل، رابطه بین زن و شوهر است و مسئله مادری باید در مرتبه ی بعدی قرار بگیرد؛ چون تقدم زمانی و تقدم رتبی دارد. تقدم زمانی یعنی اینکه خیلی از مواقع ممکن است اصلا بچه ای وجود نداشته باشد و اصل، آن چیزی است که تشکیل خانواده را اقتضا می کند؛ یعنی اینکه زن و مرد، همسران هم باشند. اگر این وظیفه و نقش به خوبی انجام شود، در ارتباط با فرزندان هم مشکلی به وجود نمی آید. همان گونه که ذکر شد، همسرى تقدم رتبی هم دارد؛ یعنی یک مادر وقتی می تواند مادر خوبی باشد که پیش تر با پشتیبانی های ویژه همسری از سوی همسر خود تغذیه شده باشد. این نکته ای است که گاهی اوقات پدرها به آن توجه نمی کنند و گاه خود مادرها نیز به آن بی توجه اند. یعنی اگر زن از جنبه های عاطفی و غیر عاطفی تأمین شود، بعد می تواند نقش مادری خود را به درستی ایفا کند. پس همسری تقدم رتبی و علی نسبت به نقش مادری دارد.
 
روی دیگر سکه این بحث آن است که روابط زن و شوهر باید در هاله ای از حیا پوشیده شده باشد. توجه به این قضیه، بسیاری از مسائل را در خانواده حفظ می کند و اثرات تربیتی خوبی هم دارد. اتفاقا روابط را از تعارفات ظاهری و مسائل روبنایی فراتر می برد و آن را ژرف تر می کند. این موضوع، هم به صورت سنتی در خانواده های قدیم مطرح بوده است و هم آموزه های دینی آن را تأیید می کند، ولی متأسفانه امروز این مسئله کم رنگ شده است. بنابراین، بخشی از قضیه هم این است؛ یعنی اگر ظهور مادری، بیشتر، ولی ظهور همسری، کمتر باشد، به معنای غلبه مادری بر همسری نیست.
 
 البته منظور از همسری، زناشویی به معنای خاص آن نیست. مثلا در خانواده سنتی، شوهر را با اسم کوچک صدا نمی کنند یا خیلی وقت ها پدر به اشتباه بچه اش را مقصر می داند و او را به اشتباه تنبیه می کند، ولی مادر سکوت می کند تا حرمت پدر حفظ شود و بعد به دور از چشم بچه ها اشتباه پدر را به او تذکر می دهد. در واقع، مادر به پدر اقتدار می دهد. یا مثلا اگر بچه شیطنت کند، مادر به او می گوید: صبر کن تا پدرت بیاید! و با این کار، بچه را از پدر می ترساند و از این اقتداری که برای پدر درست می کند، خود او هم استفاده می کند و کارهایش را به پیش می برد. یعنی همه دست به دست هم می دهند که نظام خانواده کار آمد شود، بدین معنا که اقتدار پدر به عنوان سرپرست خانواده حفظ می شود و در نتیجه، حرف و سخن او در زمینه تربیت فرزند پذیرفتنی است.
 
منظور از حیا همه این مسائل است. گاهی اوقات شوخی کردن در مقابل هم یا همدیگر را با اسم کوچک صدا زدن هم خلاف حیاست. ذیل آیه «و بالوالدین إحسانا»، یکی از حقوق والدین نسبت به فرزندان این است که فرزندان حق ندارند پدر و مادر خود را با اسم کوچک صدا بزنند. پیش از این، در بحث روانشناسی خانواده هم ذکر کرده ام که والدین از فرزندان خود انتظار دارند آنها را با اسم کوچک صدا نزنند؛ چون فرزندان الگو می گیرند؛ یعنی اگر پدر و مادر همدیگر را با اسم کوچک صدا بزنند، نباید انتظار داشت فرزندانشان این کار را نکنند؛ یعنی این اثر به صورت تکوینی است. سریال هایی که از تلویزیون پخش می شود، معمولا همین الگو را ترویج می دهند. مقصودم از بحث اخیر این نیست که نقش مادری دارد پررنگ می شود؛ چون اتفاقا مادری باید ظهور بیشتری داشته و بر ملا باشد، اما روابط همسری چون با هاله ای از حیا پوشیده شده، بهتر است در خلوت، ژرف تر و پنهان باشد. اتفاقا به صورت سنتی همین گونه بوده است؛ یعنی مادران جایگاه ویژه ای برای همسرانشان قائل بوده اند و مثلا بعد از ظهرها که پدر می خوابید، مادر، بچه ها را ساکت می کرد و می گفت پدرتان آمده، خسته است؛ یعنی اتفاق بازی بچه ها تحت الشعاع جایگاه پدر و همسر بود. این وضعیت نشان می دهد در مجموع، جایگاه همسری بر مادری غلبه داشت و حقوق آنان بیشتر رعایت می شد. در واقع، این دو را باید با هم در نظر گرفت.

مادری و تربیت دینی
 
بحثی مطرح است به نام «مادری طبیعی» در مقابل «مادری اجتماعی». به تعبیری، مرحله بارداری و زایمان بخش طبیعی مادرانه است، ولی آنچه به بعد از آن مربوط می شود، اجتماعی است. جامعه سنتی مرتبا می خواهد برای مادری منشأ تکوینی پیدا کند، ولی به این دیدگاه در علوم اجتماعی جدید اعتراض صورت می گیرد و انکار می شود. فمینیست ها نیز معتقدند نظام سنتی می خواهد مادری را صرفا تکوینی کند و زنان را وابسته به فرزند و خانه بار بیاورد. آیا گزارشی از مطالعات جامعه علمی با مطالعات دینی خودتان در این زمینه دارید؟ به نظر شما، زن در مادری چه نقش هایی ایفا می کند و آیا این نقش ها منشأ تکوینی دارد یا صرفا آموخته اجتماع است؟
 
 بخش عمده ای از مباحث دینی جنبه تکوینی دارد که به دو صورت مطرح می شود. یکی، بر اثر ولادت است و اینکه این نطفه از این مادر بوده است و دیگری، رضاع که لزوما مبتنی بر تولد نیست. اتفاقا در سیره و تاریخ و حتی در بحث های سنتی، شواهدی وجود دارد که مادران رضاعی هم تقریبا از همان مقدار حرمت مادران دیگر برخوردار بوده اند. پس ریشه و زمینه آن تکوینی است.
 
اینکه رابطه عاطفی مادر با فرزند، محکم تر از رابطه پدر با فرزند است، در هم زیستی و هم جواری ریشه دارد؛ یعنی اگر مادر، بیشتر کنار بچه باشد، تعلق خاطر او هم بیشتر می شود و اگر برای بچه بیشتر زحمت کشیده باشد، او را بیشتر دست پرورده خود می داند. این حد از مادری آن چیزی است که به آن«مادری اجتماعی» گفته می شود؛ یعنی وقتی نقش مادرانه ایفا می شود، هم نوعی تعلق به نقش و هم تعلق به دستاورد پدید می آید. مثل یک اثر هنری که هنرمند آن را دستاورد خود می داند و نگاه او به آن اثر، با نگاه دیگران فرق دارد. در مورد پدر، این تعلق کمتر است که البته از تأثیر گذاری محیط بر می خیزد.
 
آیا شواهد و گزارشی وجود دارد که برای نقش عاطفی و تربیتی مادر منشا تکوینی قائل شده باشند؟ مثلا من در متون دینی فقط یک حدیث ضعیف السند دیدم مبنی بر اینکه خدا بخشی از رحمت خودش را، چه در حیوانات و چه در انسان ها، به مادر عنایت می کند تا بتواند نسبت به فرزندانش عاطفه و رحمت مادرانه داشته باشد. به هر حال، آیا مطالعات روان شناسان، چیزی را در این زمینه ثابت کرده است؟
 
در روانشناسی اجتماعی، اولین عاملی که به عنوان جاذبه میان فردی ذکر می شود، هم جواری» و «مجاور بودن» است. مثلا همسایه ها، هر چند جدید باشند یا کسانی که در اتوبوس کنار آنها می نشینیم، همه نوعی همجواری است. حتی بر اساس تحقیقاتی، افراد یک کلاس به هم ردیف های خود علاقه بیشتری دارند تا کسانی که مثلا در ردیف دوم و سوم و پشت سر آنها نشسته اند. تحقیقات زیادی در این زمینه انجام شده است. حتی در مورد ازدواج ها هم تحقیقاتی انجام شده است که نشان می دهد شاید بیش از دو سوم ازدواج ها در فاصله مکانی بیست همسایه با هم است! این گونه تحقیقات در بسیاری از کشورها انجام شده است و ما هم در کتاب روانشناسی اجتماعی به این پرداخته ایم که هم جواری عامل تکوینی مهمی است.
 
چرا می گویید عامل تکوینی؟
چون تکوینی است؛ یعنی از موقع بسته شدن نطفه، بچه نه ماه در شکم مادر هست: شیر خوردن و غذا خوردن و خوابیدن او نیز همه در جوار مادر است. این عامل تکوینی از جهت همجواری، محبت و عاطفه دو سویه را به وجود می آورد که در مضامین دینی هم بر این مسئله تصریح شده است.
 
چند تن از روانشناسان از جمله فروید، بحث دیگری را مطرح کرده اند که به آن رنگ جنسی می دهد و آن هم بحث عقده ادیپ و عقده الکتر است که این رابطه را با والد ناهمجنس تشریح می کرد. کسانی مثل هارتمن بحث «عشق به موضوع » را مطرح کرده اند؛ یعنی مادر، اولین چیزی است که موضوع عشق و علاقه قرار می گیرد. به این ترتیب، اولین عواطف حول یک محور شکل می گیرد که می تواند منشأ علاقه مندی بعدی باشد. بالبی هم بحث «الگوی دلبستگی» یا (Attachment) را مطرح می کند. او سه نوع الگو برای دلبستگی ارائه می دهد: الگوی ایمنی، ناایمنی و اجتنابی که اینها بر اساس نوع روابطی است که اتفاقا فرزند با مادر یا دایه خود دارد. در نتیجه، فقط بحث ولادت و حمل نیست، بلکه بعد از آن هم نوع روابطی که ادامه پیدا می کند، مهم است. در نوع حمل، چند نوع رابطه نمی تواند وجود داشته باشد و همه یک شکل است، اما رابطه بعد از تولد، در سال اول و تا حدودی در سال های بعد، الگوی دلبستگی فرزند را در بزرگسالی شکل می دهد. با این حساب، می توان گفت افرادی که از جامعه گریزانند، الگوی دلبستگی آنها در کودکی اجتنابی بوده است. در مقابل، اگر نیازهای عاطفی، تغذیه ای، نظافتی، مراقبتی و دیگر نیازهای کودک در رابطه سالم با مادر تأمین شود، کودک آینده بهتری خواهد داشت. پس این مباحث، تکوینی است و حتی می تواند در بزرگسالی افراد اثر گذار باشد. حتی بعضی درباره الگوی دلبستگی انسان به خداوند هم نظریه پردازی کرده اند که پایان نامه ی دکتری آقای دکتر محمد مظاهری درباره همین موضوع بود.

مادری و تربیت دینی
 
با توجه به مطالعات اسلامی چه انتظاراتی از مادر می رود، اعم از انتظارات لازم و انتظارات راجح؟ یعنی یک مادر برای اینکه مادر خوبی باشد، چه کارهایی را باید انجام دهد و چه کارهایی را نباید انجام دهد؟ اولویت های مادر چه باید باشد؟
 
مباحث نباید به سست واجب و غیر واجب پیش برود. به نظر من، تصویری را که اسلام در این زمینه ترسیم کرده است، نمی توان به درستی منتقل کرد. تا جایی که من مطالعه کرده ام، شاید مادر در رابطه با فرزند، یک وظیفه و اجب هم نداشته باشد. مادر فقط نسبت به شیر دادن، آن هم در صورتی که احساس کند بچه در حال مرگ است، مسئولیت واجب دارد. وگرنه آن هم چندان واجب نیست. مثلا برای شیر دادن می تواند دایه بگیرد. اگر صرف نظر از بحث واجب بودن و نظرات فقهی به این قضیه نگاه کنیم و با دید تربیتی و اخلاقی اسلام به این موضوع بپردازیم، می بینیم مسائل زیادی در این زمینه وجود دارد. این مسائل را به چند دسته می توان تقسیم کرد: یک دسته از آن به قبل از تولد مربوط است؛ یعنی وظایف مادر پیش از تولد که در این مرحله، مراقبت از فرزند به طور مستقیم بر عهده اوست. البته پدر هم به صورت غیر مستقیم مشارکت دارد، ولی مراقبت از کودکی که در رحم هست، بر عهده مادر است و مادر نباید به عمد کاری کند که به فرزند آسیبی برسد. در این مرحله، مادر باید آرامش روحی کودک را با خواندن قرآن و ادعیه، رعایت اصول تغذیه ای و مانند آن تأمین کند و از سوی دیگر، باید از غذای حرام، نگاه و روابط حرام و اموری مانند این بپرهیزد؛ چرا که آثار ماندگاری بر فرزند می گذارد.
 
مرحله دوم، دوران شیرخوارگی است. در دوره حمل، مادر و کودک «کنفس واحده» هستند و مراقبت ها بسیار وثیق و نزدیک است. در دوره شیر خوارگی، اگر چه بچه از وجود مادر جدا می شود، ولی باز مادر بیشترین نقش را در زندگی او دارد و نزدیک ترین فرد به کودک است. در این دوره، اولین وظیفه ای که در روایات برای مادر برشمرده اند، شیر دادن است که نشان می دهد از جنبه های مختلف اهمیت دارد. اولا روحیات و صفات مادر را منتقل می کند. ثانیا نوزاد از نظر تغذیه و الگوی ایمنی بخشی تأمین می گردد. در نگاهی عام تر به سیره، موارد دیگری نیز برای دوره شیر دهی به مادر توصیه شده است؛ مثل اینکه ما در ابتدا با سینه چپ به نوزاد شیر دهد تا با ضربان قلب مادر آرامش پیدا کند؛ حتی الامکان رو به قبله باشد، مادر با وضو باشد و نظیر آن. این وظایف به دوره شیر خوارگی و حمل مربوط است. البته مسائل نظافت و مراقبت از بهداشت کودک نیز باید رعایت شود.
 
مرحله سوم، وظایف مربوط به بعد از دو سالگی فرزند است. در این دوره نیز آموزش آداب مختلف مثل آداب غذا خوردن، راه رفتن، معاشرت با دیگران و... بر عهده مادر است. البته این مسئولیت بر مادر، واجب نیست، ولی معمولا پدر به دلیل درگیری های شغلی، کمتر می تواند به طور مستقیم با کودک باشد، اما مادر از عهده این کار بهتر بر می آید. یکی از مباحث روان شناسی اجتماعی،«اثر تقدم» است؛ یعنی اولین تصویرهایی که از اشیای بیرونی در ذهن ایجاد می شود و در تصویر های بیرونی تأثیر می گذارد. در این باره بهتر است باز همان مثال خواستگاری را بیان کنم. در خواستگاری، اولین تصویری که در ذهن آقا از خانم یا در ذهن خانم از آقا ایجاد می شود، رفتارهای بعدی را بر اساس این انگاره ذهنی تفسیر می کنند. بنابر این، اگر مسئولیت مرحله سوم با مادر باشد، بهتر است؛ چون اولین رابطه اجتماعی کودک بین او و مادر شکل می گیرد و بعد روابط اجتماعی خود را بر اساس آن الگوی ارتباطی که با مادر داشته است، تفسیر می کند.
 
آیا می توان گفت روایات و آموزه های دینی، بیشتر بر مادر طبیعی و دوران بارداری و شیردهی تأکید دارند تا دو سال بعد و دوران تربیت کودک، یعنی دین بر نقش مادری فقط در دو سال اول تأکید می کند؟ روایات و متون نیز همین را بیان می کنند. با توجه به نگاه سیستمی دین به خانواده و اینکه حضانت فرزند از هفت سالگی به بعد بر عهده پدر است، آیا می توان گفت بیشتر بر چند سال اول زندگی کودک تأکید شده است و در ادامه راه نقش مادری کم رنگ می شود با آموزه های دینی در این مورد سکوت کرده است؟
 
دو دسته شواهد، این سخن را تأیید نمی کنند که وظایف مادری به دو سال اول زندگی کودک محدود می شود. یک دسته مربوط به همان بحث حضانت است که اولا نسبت به دختر این اولویت وجود دارد و تا هفت سال، حضانت او بر عهده مادر است. دلیل آن نیز روشن است. دسته دیگر، سیره عملی است. این سیره عملی به خصوص در افراد متشرع آن قدر قوی است که مضامین آن را از مباحث روایی می توان مستند یا کشف کرد، حتی اگر در روایات به صراحت به آن اشاره نشده باشد. با این حساب، بعد از دو سال هم عمده بحث های تربیتی مثل آموزش آداب بر عهده مادر است.
 
یعنی کس دیگری نمی تواند این کارها را انجام دهد؟ بر مبنای اصل هم جواری که خودتان اشاره کردید، می توان گفت اگر به جای مادر، فرد دیگری هم جوار کودک باشد و این کارها را انجام دهد، کودک از او می آموزد و این رابطه شکل می گیرد. درست است؟
 
بله، ولی اولویت با مادر است. در وضعیت فعلی، در ۹۹ درصد موارد، دایه و خدمت کار وجود ندارد و زن دیگری هم نیست؛ یعنی کسی که در خانه و هم جوار کودک هست، یا باید پدر باشد یا مادر. حتی مادربزرگ و خواهر شوهر هم نیست. خانواده، هسته ای و به صورت خیلی محدود است و امر بین پدر و مادر دایر است.

مادری و تربیت دینی
 
اشاره کردید وضعیت مطلوب این نیست که حتما مادر، مسئول این کارها باشد. بنابر این، اگر شخص دیگری بتواند متکفل این امور شود، مادر پس از سه، چهار سال اول خواهد توانست به دنبال تحصیلات، شغل و مشارکت های اجتماعی خود برود، بدون اینکه به بچه ضربه ای وارد شود.
 
دو نکته در این باره وجود دارد. اول اینکه نمی توان وضعیت فعلی جامعه را صد در صد تغییر داد؛ زیرا وضعیت به گونه ای است که دختر و پسر پس از ازدواج حتی از پدر و مادر خود نیز جدا می شوند. این شکل از زندگی اکنون بر جامعه مسلط است و آن را به راحتی نمی توان تغییر داد. در نتیجه، باید الگویی ارائه شود که با وضع موجود، هماهنگ و متناسب باشد. نکته دوم این است که این قضیه را اندکی می توان سیال کرد؛ یعنی به دلیل جنبه های تکوینی و عاطفی و حوصله و تحملی که مادر در آموزش آدابی مثل غذا خوردن دارد، اولویت با مادر است. پدر از نظر تکوینی و روانشناختی به این اندازه حوصله ندارد و چه بسا به جای آموزش اداب به کودک، پرخاشگری را در او الگوسازی کند.
 
می گویند هورمون استروژن، هورمون حوصله است.
بله، بخشی از این تفاوت ها واقعا تکوینی است و تحقیقاتی هم در این زمینه انجام شده است. نسبت پرخاشگری در زنان و مردان کلا متفاوت است. پس این اولویت را درباره زنان باید پذیرفت. حال به میزانی که او از طرف همسر، مادر و هر کس دیگری در این زمینه یاری شود، قطعا می تواند به اشتغال نیز بپردازد.
 
معمولا هر گاه درباره مادری بحث می شود، آن را به فرزند مرتبط می دانند. مادری در الگوی شخصیتی خود زن چقدر تأثیر دارد و تا چه اندازه می تواند او را بارور کند؟ اصلا در زمینه آثار روانی «مادری» بر زن تحقیقی شده است؟
 
تحقیقات میدانی و تجربی در این زمینه وجود ندارد، ولی به نظر من، مادری نه تنها در تکمیل شخصیت زن، بلکه در تکمیل شخصیت مرد هم مؤثر است. در واقع، اولین نکته این است که مادری و پدری را به عنوان یک تجربه و نقش جدید بپذیریم؛ زیرا آنها تا کنون فقط در نقش زن و شوهر بوده اند. قبل از آن هم نقش دختر و پسر با خواهر و برادر را بر عهده داشته یا مثلا دانش آموز و دانشجو بوده اند، ولی پدر و مادری نقشی جدید است که بالقوه می تواند زمینه ساز کمال آنها باشد و این کمال هم فقط از این راه به دست می آید. پس آن را به عنوان نقش جدید می پذیریم. پیرامون این نقش اجتماعی جدید، روابطی شکل می گیرد و اقتضائاتی دارد که خود این اقتضا، کمال جدیدی را برای پدر و مادر به همراه می آورد.
 
با دیدی عمیق تر و نگاه وجودی و فلسفی به این قضیه می توان گفت مادر شدن باعث می شود عواطف جدیدی در زن شکل بگیرد. شهید مطهری در کتاب «تعلیم و تربیت در اسلام»، بحثی را در این زمینه مطرح کرده است مبنی بر اینکه خودمحوری یکی از موانع جدی انسانها در تربیت اخلاقی است؛ یعنی خود را محور قرار می دهیم. اخلاقیون و عارفان معتقدند اولین قدم در تربیت اخلاقی این است که انسان روی خود پا بگذارد و از این خود خارج شود. یعنی جهت فلش رفتارهای انسان فقط به سمت خود نباشد. ازدواج این زمینه را به صورت طبیعی فراهم می کند که در حکم اولین قدم است. قدم دوم در این راه، مادری است. در واقع، نقش مادری به صورت طبیعی زمینه کمال را تا جایی فراهم می کند که مادر حاضر به رفتارهای فداکارانه می شود. مثلا دختری که تا مدتی پیش هرگز حاضر نبود خوابش را از دست دهد، اکنون در نقش مادر، به صورت طبیعی حاضر است چندین ساعت از شب را به خاطر فرزندش بیدار بماند. این کار نوعی ایثار است؛ یعنی از نظر اخلاقی، ایثار کردن و به خاطر دیگری، از حق خود گذشتن را تمرین می کند و کمال وجودی و اخلاق نیک در او پدید می آید.
 
از طرف دیگر، میزان سازگاری افرادی که فرزند دار می شوند، به صورت طبیعی در خانواده بیشتر است. البته مادری از جنبه های مختلفی فایده دارد و یکی از آنها هم همین است که حواس و توجهشان به چیزهای دیگری هم مشغول می شود. گذشته از این موارد ظاهری، نتایج عمیق تری هم پدید می آید مثل صفات اخلاقی جدید یا بیشتر شدن تحمل، گذشت و فداکاری. در حقیقت، ایثار و فداکاری برای فرزند، زمینه ساز فداکاری بیشتر نسبت به همسر نیز می شود.
 
خانم دکتر حجازی در اوایل دهه چهل کتابی نوشته اند با عنوان «جرایم زن در ایران» که در آن، بی فرزندی را یکی از عوامل جرم خیزی زنان می دانند؛ یعنی زن اگر مادر شده باشد، انگیزه مجرمانه کمتری دارد. همچنین برخی معتقدند زن در سنین جوانی، بین ۱۷- ۱۸ تا 40 سالگی، در دوره شور جنسی است. اگر در این دوره، انرژی بدن زن در گیر فرزندداری و شیردهی شود، از یک سو، حواس او بیشتر متوجه بچه می گردد و از سوی دیگر، مطالبات جنسی کمتری خواهد داشت. بنابر این، در چنین جوامع پر فرزندی، قوانین سخت گیرانه جنسی بهتر نتیجه می دهد. در مقابل، بی فرزندی و کم فرزندی موجب افزایش مطالبات جنسی و چه بسا انقلاب جنسی می شود؛ یعنی با اخلاق خویشتن دارانه نمی توان زنان را مهار کرد. جالب است که در ایران، از دهه هفتاد، سیاست های تعدیل جمعیت اعمال می شد و در کنار آن، شاهد تحولات جنسی هم بودیم.
 
باید آن طرف قضیه را نیز در نظر گرفت. در خانواده های سنتی لزوما این گونه نبود و با وجود تعداد زیاد فرزندان، زنان از نظر جنسی هم تامین می شدند. این ها مواردی نیست که حتما به چنین بحث هایی با صیغه کردن منجر شود. خانواده ها فرزندان متعددی داشتند و میانگین تعداد آنها در نسل قبل، هفت، هشت فرزند بوده است. به همین دلیل، زن باید هر دو یا سه سال، یک بار، فرزندی به دنیا می آورد. با این حال، نیازهای جنسی او هم تأمین می شد.
 
شاید در گذشته، بیداری جنسی به اندازه جامعه امروز نبوده است.
بله، درست است.
 
در پایان، اگر حرفی باقی مانده است، بفرمایید.
در ابتدای بحث هم اشاره کردم که باید بیشترین تمرکز روی خود دختران باشد که آماج و هدف اصلی تحقیق هستند. نکته مهم دیگر به مهارت های زندگی، همسرداری و مادری مربوط می شود. متأسفانه نوعی مادر هراسی در دختران وجود دارد که دلیل آن از نظر روان شناسی، توهم هایی است که در چند مسئله ریشه دارد. مثلا یکی از توهم های دختران این است که نگرانند جسم و اندام آنها به هم بخورد. دیگر اینکه شاید توانایی نداشته باشند یا نتوانند به خوبی از عهده تربیت فرزند برآیند. می ترسند روابط آنها با همسرانشان مخدوش شود و چیزهای دیگری از این قبیل که خود اینها منشأ ترس توهمی می شود. در واقع، وقتی منشأ ترس واقعی نباشد، اضطراب پدید می آید که به شکل های مختلفی بروز می کند؛ مثلا یکی از جلوه های اضطراب، وسواس است. یکی دیگر، فوبیا است؛ یعنی ترس یا در حقیقت، هراس. در دختران نیز نوعی هراس پنهانی از مادر شدن وجود دارد و به همین دلیل، ازدواج را به تأخیر می اندازند و وقتی هم ازدواج می کنند، مادر شدن را.
 
بنابراین، ضروری است پزشکان و روان پزشکان تصورهای درست از مادری را به دختران بیاموزند و نشان دهند ترس ها و نگرانی آنها توهمی بیش نیست. مهارت های مادری نیز باید مثل دیگر مهارت های زندگی به دختران آموزش داده شود. در گذشته، به صورت خیلی طبیعی، مادرشوهران، بسیاری از مهارت های زندگی را به تدریج، به عروس ها می آموختند؛ چون سن کمی داشتند و نیازی نبود که از قبل آموزش ببینند. این در حالی است که دختران امروز، خود را در این زمینه، عالم می دانند، ولی در حقیقت، از این مسائل هیچ آگاه نیستند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۸۰
2- مجموعه ورام، ج ۲، ص 284
3- سوره اسراء، آیه 24
4- سوره اسراء، آیه 23
5- بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۳.
6- سوره تحریم، آیه 6
 
منبع: مادری در نگاه دینی و عینیت اجتماعی، به کوشش: سمیه حاجی اسماعیلی، چاپ اول، ناشر: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قم 1393 ش، صص 284-265


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما