قذف از دیدگاه فقه (1)
منبع : راسخون
چکیده
در فصل نخست این تحقیق معنای لغوی و اصطلاحی حدّ و قذف از دیدگاه کتاب های لغت و منابع فقهی مورد بررسی قرار گرفته است. و نشان داده شده که حدّ از نظر لغت به معنای مرز و قانون است و قذف به معنای پرتاب کردن. از دیدگاه اصطلاح حدّ به مجازاتی می گویند که برای برخی از گناهان از جانب شارع مشخص شده است. و قذف در مورد نسبت زنا و لواط به کار می رود.
فصل دوم قذف انسان از دیدگاه قرآن و حدیث است. هدف از نگارش این فصل اثبات حرمت قذف انسان از منظر عقل و نقل می باشد. پیرامون قذف انسان در برخی از آیه های قرآن و روایات معصوم نکاتی ذکر شده که به آن استناد شده است.
در فصل سوم برخی از شرایط قذف مورد پژوهش قرار می گیرد. پرسش اساسی در این فصل این است که آیا قذف خبر است یا انشا؟ آیا اگر فردی در حالت عصبانیت الفاظ قذف را به کار ببرد موجب حدّ می شود یا نه؟ آنچه از روایات و مجموع قراین به دست می آید، نشان می دهد تحقق قذف به این شرط است که قاذف در مقام اثبات نسبت قذف باشد و به آثار و پیامدهای کلام توجه داشته باشد و سخنی که در زمان عصبانیت بر زبان جاری می شود سبّ است و تعزیر دارد.
پرسش دیگر این فصل پیرامون تعداد حدّ قذف است. اگر قاذف2 نفر ویا بیشتر را مورد قذف قرار دهد چه تعداد حدّ باید به او زد؟ تحقیق لغوی و اصلاحی حدّ نشان می دهد که هدف از اجرای حدّ بازدارندگی است. ممکن است با اجرای حدّ، قاذف نسبت به اشتباهش آگاه شود و از تکرار آن خودداری کند. با جرای یک مرتبه حدّ قذف نیاز به تکرار آن نیست. برخی از ادله منع در اینجا جریان می یابد و مانع از اجرای حدّ دوم است.
مقدمه
پیشینه و ادبیات موضوع قذف
بديهي است كه انسانها از نظر خلق و خو و انديشه مانند هم نيستند و در بين آنها فراوانند كساني كه برای جان و مال مردم ارزشي قائل نيستند و تنها به فزون خواهي خويش ميانديشند. قوانين جامعه بايد به گونهاي باشد كه اين افراد را به وحشت اندازد تا قصد تضييع حقوق ديگران را در سر نپرورانند و به حق خود قانع باشند.
مكتب اسلام دين زندگي است و با داشتن برنامه های فردي و اجتماعي فراوان، زنده و پوياست. قوانين اسلام ظرفيت ادراه كردن جامعه شباني وجامعه مدرن امروزی را دارد. پيامبر اسلام 13 سال در مدينه سررشته جامعه را به دست داشت و حكومت ميكرد. بسياري از آيههاي قرآن كه وضع قانون براي جامعه ميكنند در همين دوران بر پيامبر نازل شده است و جرايم اجتماعي مانند قتل، سرقت، زنا، قذف و ... داراي احكام ويژهاي می باشد.
در بین برخی از قوانین اسلام حقوق و تکالیفی وجود دارد که مربوط به ارتباط انسانها با همدیگر است. ارتباط بین انسانها گاهی مانند ازدواج وجدایی است که مباحث نکاح و طلاق را شامل می شود و در گذشته گاهی مانند برده و کنیز بوده که شامل موضوع عبد و امه می شود. و گاهی در مورد ضرب و جراحت و قتل است که در بحث قصاص و دیات طرح می شود. وآنچه به شیوه تجارت و معاملات نظر دارد در کتاب متاجر و آنچه مربوط به مسایل ارث است در کتاب ارث مورد دقت قرار می گیرد. و در برخی به اختلاف بین انسانها اشاره شده که مربوط به بحث قضا و شهادات است. گاهی نیز به نظارت بر رفتار یکدیگر نظر افکنده شده که در امر به معروف و نهی از منکر مورد کنکاش قرار می گیرد و گاهی به مسایل ارتباطات نامشروع جنسی نظر دارد که در حد زنا و لواط بیان می شود. گاهی نیز به نسبت های ناروا و فحاشی نظر دارد که در مباحث حدود و تعزیرات آن را مورد دقت قرار می دهد.
شيوه متداول فقهای شيعه اين گونه بوده كه ابتدا از بحث طهارت آغاز ميكردند و به ترتيب سلسله مباحث فقه پيش ميرفتند و معمولاً آنگاه كه مباحث حدود و تعزيرات می رسیدند كمتر عنايت ميورزيدند و مباحث حدود بيشتر از مباحث طهارت و صلاه داراي زمينههاي بكر است و نيازمند نو آوري است. براي نمونه اگر به بحث ركوع و يا سجده نگاه كنيم مييابيم كه چقدر وقت و توان فقها را با خود به همراه دارد. براي هر مسأله فرعي و در هر فرع نكتههاي فراواني ذكر گرديده. گويا مطالب مانند تسبيح در دست فقيه از اين طرف به آن طرف گرديده و پنبه آن زده شده است. نهايت تلاش يك فقيه در عصر کنونی اين است كه احتياط واجبي را به احتياط مستحب بدل كند و به عكس. اما در بحث حدود و تعزيرات زمينه نو آوري و خلاقيت فراواني است.
بكر ماندن بسياري از مباحث حدود و تعزيرات موجب شده جامعه امروز بیشتر به آنها نیازمند شود و به همين جهت است كه ميبينيم برخي از فقيهان معاصر به اين مهم پرداختهاند و كوشيدهاند تا از اين طريق فقه شيعه را پويا تر نمايند.
از طرف دیگر جوامع اسلامي در عصر كنوني به دليل رشد رسانه بیش از پیش در معرض دید مردم جهان قرار گرفته و این امر موجب شده انسانهای سرزمین های دیگر از قوانين اجتماعي اسلام هم از نظر تئوريك و هم عملي اطلاع يابند و آن را مورد نقد و نظر قرار ميدهند.
فراوان يافت ميشود كه اسلام را از طريق مختلف دين خشونت معرفي ميكنند و براي مدعاي خود به اجرای حدود در برخي از جوامع مسلمانان اشاره ميكنند و احكام قصاص،رجم، قذف را نشان از خشونت اسلام ميدانند. این امر براي فقيه امروز مسئوليت ميآورد و از او ميطلبد با تمام مشكلاتي كه سر راه خود دارد، پر كارتر باشد و علاوه بر فقه از منابع ديگر كمك بگيرد و به اين قبيل مباحث بپردازد.
حد قذف از موضوعات فقهی است که پیرامون آن تحقیقات گسترده ای صورت نپذیرفته و زمینه های بکر فراوان دارد. بی تردید از آنجا که فقیهان زمان و انرژی کمتری را در این خصوص صرف کرده اند، کنکاش در این موضوع مجال اندیشه و نظریه های نوین را فراهم می کند. امید است این تحقیق دریچه کوچکی باشد برای تمرکز بیشتر در بحث حدود و تعزیرات.
تعریف اصطلاح ها و مفاهیم
قاذف: مراد از این مفهوم فردی است که نسبت زنا به دیگری داده است.
مقذوف: مراد از این مفهوم فردی است که مورد قذف قرار گرفته است.
حد: اصطلاح فقهی است. شارع برای برخی از معصیت ها، مجازاتی مشخص نموده که به آن حد می گویند.
احصان: این مفهوم در مورد زن و مردی که همسر دارد به کار برده می شود.
حکم: اصطلاح حکم فتوایی است که فقیه پس از بررسی منابع فقهی استنباط می کند.
پرسش های تحقیق
پرسش دیگری که برای یافتن پاسخ آن تلاش شده قذف انسان است. انسان برترین مخلوق آفرینش است و دارای حرمت است و حرمتش باید پاس داشته شود. آیا به صرف مسلمان نبودن می توان او را تحقیر نمود و تیغ تهمت و دشنه دشنام را در قلبش فرو نشاند؟ قذف بار معنایی قبیحی دارد و به همین جهت نیز حد دارد آیا قذف انسان غیر مسلمان جایز است؟
بررسی شرایط حد قذف از موضوعات دیگر این تحقیق است. آیا اگر فردی بدون دانستن معنای لغت، واژه قذف را بکار ببرد قاذف است و باید به او حد زد؟ آیا اگر فردی در حالت عصبانیت به دیگری دشنام دهد شرایط حد قذف محقق می شود؟ نظریه ای که در این موضوع به عنوان پیش فرض مطرح می شود تا در سیر بحث اثبات و یا رد شود این است که قذف خبر است و با سب تفاوت دارد. قذف آنگاه محقق می شود که فرد به تبعات کلام خود توجه داشته باشد. و اگر سخنی بدون توجه به آثار آن بیان شود قذف نیست و حد ندارد بلکه سب است و تعزیر دارد.
روش تحقیق
گروه دیگر از فقیهان آنگاه که به استنتاج حکم می پردازند گذشته از بررسی های حدیثی و رعایت قواعد اصولی، به دیدگاه های فقهی دیگر توجه دارند و در کنار حدیث فهم فقیهان متقدم را محترم می شمرند و در برداشت نظر فقهی شان از آن تاثیر می پذیرند.
در این پژوهش برای یافتن پاسخ پرسش ها کوشش می شود در کنار بررسی احادیث از دیدگاه فقها بهره گرفته شود اما متاثر از فهم و برداشت خاصی نباشد.
بدیهی است که برخی از پرسش های فقهی در زمان های گذشته مطرح نشده و به همین جهت پاسخی صریحی نیز برای آن پیدا نمی شود، اما می توان با کنکاش در کتاب های فقه برخی عبارت ها که اشاره به آن مطلب دارد و یا می تواند قرینه باشد را یافت و از آن بهره گرفت. تکنیک دیگری که در این مجال به محقق کمک می کند، بررسی اصول و قواعدی است که با استفاده از آن بتوان پاسخ پرسش های نوین را کشف نمود.
فصل اول : حد و قذف از دیدگاه لغت و اصطلاح
معنای لغوی و اصطلاحی حد
حد از دیدگاه لغت
در فرهنگ فارسی معین این معانی ذکر گردیده است:
«1ـ اندازه ها. از اندازه خود در گذشتن، پا از گلیم خود درازتر کردن
2ـ سوی ها، کرانه ها، مرزها، سامان ها
3ـ آیین ها . روش ها، کنار و گوشه ها. آیین ها و روش ها.» (2)
در فرهنگ فشرده سخن این معانی آمده است:
« 1ـ آنچه در حیطه اختیار، توانایی، و قوای شخصی فرد قرار دارد: شما باید حد خودتان را بدانید و در این جور کارها دخالت نکنید.
2ـ اندازه؛ مقدار (معمول یا مورد پذیرش»
3ـ اندازه. دامنه یا شرایطی که چیزی یا کسی را محدود یا مقید میسازد: روزنامهها نباید در بیان مطالب از حدی که قانون مشخص کرده فراتر بروند
4ـ مرز یا کناره یک زمین یا سرزمین
5ـ (فقه) مجازات شرعی تعیین شدهای که در قبال ارتکاب جرم اجرا می شود
6ـ (ریاضی) مقداری که وقتی متغیر به اندازه کافی به آن نزدیک شود، تابع به قدر دل خواه به آن مقدار نزدیک شود
7ـ (منطق) تعریف شیء به وسیله صفات ذاتی آن به صورتی که شامل افراد آن نوع باشد و غیر آن را از تعریف خارج سازد.
8ـ (قد.) آخرین درجه و میزان چیزی؛ نهایت هر چیز
9ـ (قد) سرزمین؛ زمین.
10ـ (اِمصـ) (قد.) تیزی و برندگی» (3)
در ترجمه المنجد این چنین آمده است: «حدّ و حَدَد: باز داشتن، دفع کردن، حد زدن، اندازه کردن، کناره چیزی را نمایان کردن، تمیز دادن چیزی از چیزی، حرام کردن. حَدَّ اللهُ ذلک عَنّا: منع و رفع کرد خدا این را از ما. حَدَدتُ عَلَیهِ حَدّاً: خشم گرفتم بر او . اَحَدَّ عَلَیه: بر او سوگواری نمود، لباس سیاه پوشید. حَدَّتِ المَراَهُ حَدّاَ و حِداداً و اَحَدَّت: جامه و لباس سیاه پوشید زن بعد وفات شوهر. حَدَّ الشیء: تمیز داد آن چیز را. حَدَّ السَّکینَ: تیز کرد کارد را به سنگ یا سوهان.» (4)
در کتاب المفردات به این شرح آمده است: «الحَدُّ العاجزُ بَینَ الشیئَین الذی یَمنَعُ اختلاط احدِ هَما بالاخَر، یُقَالُ حَددتُ کذا جَعَلتُ لَه حدَّا یُمَیَّزُ و حُّد الدار ما تَتَمَیزُ به عن غیرها و حَدُّ الشیء الوَصفُ المحیطُ بمعنا المَمیِّزُ له عن غیره، و حد الزنا و الخمر سمی به لکونه مانعا لمتعاطیه عن معاوده مثله و مانعا لغیره ان سیلک مسلکه و قال الله تعالی: (و تلک حدود الله و مَن یَتَعَدّ َحدودَ الله.)(5)
در مجمع البحرين تحقیق زیبایی صورت پذیرفته است: «حدد: قوله تعالى: يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ[58/ 5] أي يحاربون الله و رسوله و يعادونهما أن يتجاوزوهما، و قيل يجانبون الله و رسوله، أي يكونون في حد و الله و رسوله في حد قوله حَادَّ اللَّهَ.
و في الحديث «إن الله جعل لكل شيء حدا و جعل على من تعدى الحد حدا» أي عذابا، و ذلك كحد القاذف و الزاني، و سمي حدا لمنعه من المعاودة، و أصله مصدر. و فيه «إقامة الحد أنفع في الأرض من المطر أربعين صباحا».
و الحدود الشرعية عبارة عن الأحكام الشرعية مثل حد الغائط كذا و حد الوضوء كذا و حد الصلاة كذا، قوله (علیه السّلام) «للصلاة أربعة آلاف حد».
و قد حصرها الشهيد الأول (ره) في رسالته الفرضية و النفلية بما يبلغ العدد المذكور، فمن أراد ذلك وقف عليه. و منه «أقمتم حدوده» أي أحكامه و شرائعه و «يضرب الحدود بين يدي الإمام» أي يقيمها. و الحد: الذنب، و منه أصبت حدا أي ذنبا يوجب الحد. و يحد لي حدا: أي يعين لي شيئا و يبينه لي. و حد السيف و غيره من باب ضرب و المحادة المعاداة، و منه إن قوما حادونا لما صدقنا أي عادونا و خالفونا. و الحاد اسم محمد ص في توراة موسى ع لأنه يحاد من حاد دينه قريبا كان أو بعيدا و في الحديث «لا يزال الإنسان في حد الطائف ما فعل كذا» يعني ثوابه ثواب الطائف فيما فعل.و في حديث وصفه تعالى «منفي عنه الأقطار مبعد عنه الحدود» أي لا يوصف بحد يتميز به عن غيره.
و في كلامهم (علیه السّلام) «هو الخالق للأشياء لا لحاجة، فإذا كان لا لحاجة استحال الحد، لأنه إذا نسب إليه الحد فقد ثبت احتياجه إليه تعالى الله عن ذلك علوا كبيرا».
و الحد: الحاجز بين الشيئين. و منه حد عرفات و هو من المأزمين إلى أقصى الموقف.
و جمع الحد حدود. و منه حدود الأيمان و يجمعها الشهادتان و الإقرار بما جاء به النبي ص من عند الله عز و جل و صلاة الخمس و الزكاة و صوم شهر رمضان و حج البيت و الولاية
و الحداد: ترك الزينة. و منه الحديث الحداد للمرأة المتوفى عنها زوجها.
و منه حدت المرأة على زوجها تحد حدادا بالكسر، فهي حاد بغير هاء: إذا حزنت عليه و لبست ثياب الحزن و تركت الزينة، و كذا أحدت إحدادا فهي محد و محدة، و أنكر الأصمعي الثلاثي و اقتصر على الرباعي.
و في الحديث" ليس لأحد أن يحد أكثر من ثلاثة أيام إلا المرأة على زوجها حتى يقضى عدتها".
و الحدة: ما يعترى الإنسان من النزق و الغضب، يقال حد يحد حدا: إذا غضب.
و في حديث سعد بن عبد الله عن أبي عبد الله ع قال و قد ذكر عنده رجل من أصحابنا و فيه حدة، فقال: إن الله تعالى في وقت ما ذرأهم أمر أصحاب اليمين و ائتمرهم أن يدخلوا النار فدخلوها فأصابهم وهجها فالحدة من ذلك الوهج، و أمر أصحاب الشمال و هم مخالفونا أن يدخلوا النار فلم يفعلوا فمن ذلك لهم سمت وقار.
و عن الباقر(علیه السّلام) و قد سئلما بال المؤمن أحد شيء؟ فقال: لأن عز القرآن في قلبه و محض الإيمان في صدره، و هو عبد مطيع لله و لرسوله مصدق.
و ربما كانت حدته على ما خالف المشروع و لم يمتثل أمر الشارع لا مطلقا.» (6)
کاربرد واژه حد در قرآن کریم
"الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْريحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخافا أَلاَّ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ."(7)
"فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُون."(8)
"الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ."(9)
"يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ "(10)
"أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ."(11)
"تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم.ُ "(12)
"فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكيناً ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ."(13)
"وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهينٌ" (14)
در هیچ کدام از آیه های بالا «حد» به معنای عقوبت نیست بلکه به معنای احکام الهی و اوامر و نواهی الهی می باشد. در تفسیر نمونه درباره واژه «حد» این توضیح آمده:« در اين آيه و آيات فراوان ديگرى از قرآن مجيد، تعبير لطيفى درباره قوانين الهى به چشم مىخورد و آن تعبير به" حد" و" مرز" است. و به اين ترتيب معصيت و مخالفت با اين قوانين تجاوز از حد و مرز محسوب مىگردد. در حقيقت در ميان كارهايى كه انسان انجام مىدهد يك سلسله مناطق ممنوعه وجود دارد كه ورود در آن فوق العاده خطرناك است. قوانين و احكام الهى اين مناطق را مشخص مىكند و بسان علائمى است كه در اين گونه مناطق قرار مىدهند و لذا در آيه 187 از سوره بقره مىبينيم كه حتى از نزديك شدن به اين مرزها نهى شده است. "تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها" زيرا نزديكى به اين مرزها انسان را بر لب پرتگاه قرار مىدهد و نيز در روايات وارده از طرق اهل بيت ع مىخوانيم كه از موارد شبههناك نهى فرمودهاند و گفتهاند:" اين كار در حكم نزديك شدن به مرز است و چه بسا با يك غفلت انسانى كه به مرز نزديك شده گام در آن طرف بگذارد و گرفتار هلاكت و نابودى شود.» (15)
مرحوم علامه طباطبایی نیز به این نکته اشاره می فرمایند: "كلمه حد به معناى ديوار و حائل بين دو چيز است، حائلى كه از اختلاط آن دو به يكديگر جلوگيرى كند و تمايز بين آن دو را حفظ كند، مانند حد خانه و بستان و منظور از حدود خدا در اين جا احكام ارث و فرائض و سهام معين شده است كه خداى تعالى در اين دو آيه با ذكر ثواب بر اطاعت خدا و رسول در رعايت آن حدود و تهديد به عذاب خالد و خوار كننده در برابر نافرمانى خدا و تجاوز از آن حدود امر آن را بزرگ داشته است." (16)
پی نوشت ها :
1 - علی اکبر دهخدا، لغت نامه، تهران، چاپ سیروس، انتشارات فردا، 1335 شمسی، ج 18، ص 378.
2- محمد معین، فرهنگ فارسی، چاپ نوزدهم، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1381، ج1، ص 1342.
3- فرهنگ فشرده سخن، به سرپرستی دکتر حسن انوری، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن، 1382، ج1، ص 844.
4- لویس، فرهنگ بزرگ جامع نوین (عربی بفارسی) (ترجمه المنجد لویس معلوف با اضافات)، مترجم احمدسیاح، چاپ نوزدهم، تهران، انتشارات اسلام، 1377، ج1، ص 326.
5- القاسم ابن الحسین بن محمد الراغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ دوم، دفتر نشرالکتاب، 144ه.ق. ص 109.
6- فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، تحقيق سيد احمد حسينى، چاپ سوم، تهران، كتابفروشى مرتضوى، 1375 ش، ج3، ص33.
7- بقره، آیه 229.
8- بقره، 230.
9- توبه، آیه 97.
10- طلاق، آیه 1.
11- البقره، آیه 187.
12- نساء، آیه 13.
13- المجادلة، آیه 4.
14- النساء، آیه 14.
15- ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، چاپ اول، تهران، دار الكتب السلامیة،1374 ج2، ص172.
16- سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی، چاپ پنجم، قم،دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1382، ج4، ص: 337.