آيا پس از دمکراسي حيات وجود دارد؟

يکي از ترفند هاي سيستم سرمايه داري بازار آزاد، دستکاري در مفاهيم واژگان و معادل کردن آنها با مفاهيم ديگر است. در اين سيستم، پيشرفت و توسعه، برابر نهاد اصلاحات اقتصادي و مقررات زدايي و آزادي برابر نهاد انتخاب قرار داده شده است. با اين سرقت ماهيت واژگان است که طرفداران اين سيستم مي توانند صداي هر منتقدي را با انگ هايي همچون ضد
شنبه، 11 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيا پس از دمکراسي حيات وجود دارد؟

آيا پس از دمکراسي حيات وجود دارد؟
آيا پس از دمکراسي حيات وجود دارد؟


 

نويسنده:آروندهاتي روي*




 
چکيده:
يکي از ترفند هاي سيستم سرمايه داري بازار آزاد، دستکاري در مفاهيم واژگان و معادل کردن آنها با مفاهيم ديگر است. در اين سيستم، پيشرفت و توسعه، برابر نهاد اصلاحات اقتصادي و مقررات زدايي و آزادي برابر نهاد انتخاب قرار داده شده است. با اين سرقت ماهيت واژگان است که طرفداران اين سيستم مي توانند صداي هر منتقدي را با انگ هايي همچون ضد بازار، ضد پيشرفت و ضد آزادي خفه کنند. کشور هند که عنوان بزرگ ترين دمکراسي جهان را يدک مي کشد، نمونه اي زنده از عوارضي است که دنبال کردن دمکراسي غربي به همراه مي آورد. نويسنده اين مقاله که تلخيصي است از مقاله اي مفصل در همين ارتباط، با محور قرار دادن کشمير و مسلمانان هندي و برخوردي که دولت اين کشور در طول قريب دو دهه اجراي دمکراسي در هند با آنها کرده است، برخي از زواياي پنهان اين سيستم حکومتي را فاش مي سازد.
در حالي که يکي از بحث هاي هميشگي ما اين است که آيا حيات پس از مرگ وجود دارد يا نه، آيا مي توانيم سؤال ديگري را نيز به اين مجموعه سؤالات اضافه کنيم؟ آيا پس از دمکراسي، حيات وجود دارد؟ اين حيات چه نوع حياتي خواهد بود؟ منظور من از دمکراسي، يک ايدئال يا الهام نيست، منظورم يک مدل کارکردي است؛ نظير ليبرال دمکراسي غربي و انواع آن، بنابراين آيا پس از دمکراسي حيات وجود دارد؟
تلاش ها براي پاسخ به اين سؤال، غالباً به مقايسه اي بين سيستم هاي حکومتي گوناگون مي انجامد و با نوعي دفاع همراه با بد قلقي و پرخاش گرانه از دمکراسي ختم مي شود. ما مي گوييم، دمکراسي نقايصي دارد. کامل نيست. کسي که در آن طرف بحث است، به ناگزير خواهد گفت: «افغانستان، پاکستان، عربستان سعودي و سومالي را ببينيد ... آيا شما اينها را ترجيح مي دهيد؟»
اما اينکه دمکراسي بايد اتوپيايي باشد که تمام جوامع «در حال توسعه» از آن الهام بگيرند، روي هم رفته سؤال جداگانه اي است. پرسش درباره حيات پس از دمکراسي، به آن دسته از ما برمي گردد که قبلاً در دمکراسي ها يا در کشورهايي که وانمود مي کنند دمکراسي هستند، زندگي کرده ايم. صحبت اين نيست که ما درون مدل هاي قديمي تر و بدنام تر توتاليتاريسم يا حاکميت اقتدارگرا مي لغزيم. حرف اين است که سيستم دمکراسي انتخابي – هر چه جنبه انتخابي بيشتر، دمکراسي کوچک تر – به برخي تعديلات ساختاري نياز دارد.
در اينجا اين پرسش مطرح است که ما براي دمکراسي چه کرده ايم؟ آيا آن را به چيزي ديگر مبدل کرده ايم؟ زماني که دمکراسي به آخر برسد چه اتفاقي مي افتد؟ دمکراسي چه وقت پوک و از معنا تهي شده است؟ زماني که در تمام نهادهاي آن غده اي بدخيم شکل بگيرد و به چيزي خطرناک مبتلا شود، چه اتفاقي مي افتد؟ اکنون که دمکراسي و بازار آزاد با هم ممزوج شده و به شکل يک اندام واره غارتگر درآمده است که تقريباً تماماً حول ايده حداکثر سود تکامل يافته است، چه اتفاقي مي افتد؟ آيا وارونه کردن اين روند ممکن است؟ آيا چيزي که جهش يافته و تغيير شکل داده شده را مي توان به عقب بازگرداند و به همان چيزي که تا قبل از آن بوده تبديل کرد؟
آنچه که ما امروز براي نجات سياره زمين نياز داريم، بينشي درازمدت است. آيا دولت هايي که بقاي آنها تماماً به دستيابي سود آني، بهره بردارانه و کوتاه مدت وابسته است، مي توانند چنين چيزي را فراهم آورند؟ آيا ممکن است که دمکراسي، اين پاسخ مقدس به اميدها و نيايش هاي کوتاه مدت ما، اين غارتگر آزادي هاي فردي و تغذيه کننده و رؤياهاي آزمندانه ما، به پايان بازي براي نژاد انسان تبديل شود؟ آيا ممکن است که دمکراسي با انسان مدرن تصادم پيدا کند، دقيقاً به اين خاطر که بازتاب بزرگترين بلاهت – نزديک بيني – ماست؟ ناتواني ما براي زيستن کامل در زمان حال (همانند کاري که اکثر حيوانات انجام مي دهند) آميخته با ناتواني ما براي ديدن آينده اي بسيار دور، ما را به موجوداتي عجيب در ميان جانوران تبديل مي کند که نه حيوان هستيم و نه پيشگو. به نظر مي رسد که هوش حيرت انگيز ما غريزه بقاي ما را پشت سر گذاشته است. ما هر اميدي را نسبت به اينکه انباشت مازاد هاي مادي جاي چيزي ژرف و دست نيافتني را که از دست داده ايم خواهد گرفت، غارت کرده ايم.
وانمود کردن به اينکه مقالات اين کتاب پاسخ هايي را براي تک تک اين سؤالات ارائه مي دهد، خود بزرگ بيني است. اين مقالات فقط با ذکر برخي جزئيات، چهره واقعيت را همانگونه که هست نشان مي دهند، گو اينکه ممکن است علامت خطر، ناديده گرفته شده باشد. اين مقالات مي گويند که شايد ديگر نتوان براي برقرار کردن عدالت و ثباتي که زماني آرزويش را داشتيم، به دمکراسي اتکا کرد. تمام مقالات در زمان مداخله ضروري دولت در لحظات حساس در هند نوشته شده اند؛ در طول نسل کشي مسلمانان در گجرات با حمايت دولت، درست قبل از تاريخ تعيين شده براي اعدام محمد افضل که در حمله سيزده سپتامبر 2001 به پارلمان در طول ديدار پرزيدنت جرج بوش از هند، به مرگ محکوم شده بود؛ در طول شورش جمعي در کشمير در تابستان سال 2008؛ پس از حملات بيست و شش نوامبر 2008 در بمبئي. آنها معمولاً نه فقط در واکنش به اين رويداد ها، بلکه در واکنشي نسبت به واکنش ها نوشته شده اند.
هر چند که بسياري از آنها به هنگام خشم نوشته شده اند؛ در لحظاتي که ساکت ماندن، سخت تر از سخن گفتن مي شود؛ آنها داراي يک سر نخ مشترک هستند. موضوع آنها ناهنجاري يا اشکالات تأسف بار موجود در روند دموکراتيک نيست. آنها درباره آتش در کانال ها نوشته شده اند. اين را نيز بايد بگويم که آنها بازنگري جامعي را از اوضاع به دست نمي دهند. اين مقالات مروري دقيق همراه با ذکر جزئيات از رويداد هايي مشخص هستند که اميدوارم برخي از ابعاد دمکراسي را در بزرگ ترين دمکراسي جهان نشان دهند؛ يا آن طور که زماني يک معترض کشميري در خيابان هاي سرينگر اشاره کرد، بزرگ ترين «دمون کريزي» (واژه اي با تلفظ نزديک به دمکراسي به معناي کم و بيش ديوانه). اين فرد گفته بود: «دمکراسي بدون عدالت، دمکراسي است با دمون کريزي.»
اگر چه اين مقالات بين سال هاي 2002 و 2008 نوشته شده اند، اما نشانه هاي نامرئي از يک آغاز را در خود دارند. سال 1989، يعني زماني که در کوهستان هاي صعب العبور افغانستان، سرمايه داري در جهاد ديرينه خود عليه کمونيسم شوروي پيروز شد. (البته چرخ دوباره به چرخش درآمده. آيا ممکن است که همين کوهستان ها اکنون دست اندرکار دفن سرمايه داري باشند؟). در خلال ماده هاي فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و سقوط ديوار برلين، دولت هند که زماني رهبر جنبش غير متعهدها بود، پشتک و وارويي بسيار سريع زد و خود را کاملاً در صف ايالات متحده، فرمانرواي جهان تک قطبي جديد قرار داد.
قواعد بازي به ناگهان و به کلي تغيير کرد. ميليون ها نفري که در روستاهاي پرت و دورافتاده و در قلب جنگل هايي دست نايافتني زندگي مي کردند و برخي از آنها هيچ گاه نامي از برلين يا اتحاد جماهير شوروي نشنيده بودند، هيچ تصوري از اين نداشتند که چگونه رويدادهايي که در اين مکان هاي دورافتاده رخ مي دهند، مي توانند بر زندگي آنها تأثير بگذارند. روند جاکني و جابه جا کردن آنها قبلاً در دهه 1950 آغاز شده بود، زماني که هند مدل توسعه شوروي را به کار گرفته و در نتيجه آن، کارخانجات عظيم فولادسازي (بهيلاري، بوکارو) و سدهاي بزرگ (هزاران سد) «ارتفاعات مشرف» بر اقتصاد را تصرف مي کردند. عصر «خصوصي سازي و تنظيم ساختاري» اين پروسه را با سرعتي گيج کننده تسريع کرد.
امروزه واژه هايي همچون «پيشرفت» و «توسعه» با «اصلاحات» اقتصادي، «مقررات زدايي» و «خصوصي سازي» جايگزين شده اند. «آزادي» معناي «انتخاب» را مي دهد. اين آزادي آن قدر که با برندهاي مختلف ادکلن ها ارتباط دارد، با روح انسان مرتبط نيست. «بازار» ديگر به معناي مکاني نيست که انسان با مراجعه به آن مايحتاج خود را خريداري مي کند. بازار فضايي قلمرو زدايي شده است که در آن شرکت هايي بي چهره به امر تجارت و کسب و کار اشتغال دارند، از جمله خريد و فروش «آينده ها». «عدالت» معناي «حقوق بشر» را يافته است. اين سرقت زبان، اين ترفند غصب واژگان و به کار گرفتن آنها به عنوان اسلحه، يا استفاده از آنها به عنوان نقابي پوشاننده نيات و افاده معنايي به کلي متضاد با معنايي که به طور سنتي داشته اند، يکي از درخشان ترين پيروزي هاي راهبردي تزارهاي شريعت جديد بوده است. اين کار به آنها اجازه داده تا عيب جويان خود را به حاشيه برانند و آنها را از زباني که صداي انتقاد آنها را منتقل مي کرد، محروم کنند و آنها را به عنوان «ضد پيشرفت»، «ضد توسعه»، «ضد اصلاحات» و البته «ضد ملي» - بدترين نوع منفي بافان – کنار بگذارند. اگر درباره نجات يک رودخانه يا حفاظت از يک جنگل صحبت کنيد، آنها مي گويند، «تو مگر به پيشرفت اعتقاد نداري؟» آنها به مردمي که زمين هاي آنها در اثر آب گيري سدها زير آب رفته و خانه هايشان با بلدوزر تخريب شده، مي گويند: «تو مدل توسعه جايگزين ديگري را مي شناسي؟» به کساني که معتقدند، يک دولت وظيفه دارد تحصيلات، مراقبت هاي درماني و امنيت اجتماعي اساسي را براي مردم فراهم آورد، مي گويند: «تو ضد بازار هستي». و چه کسي جز يک عقب مانده مي تواند مخالف بازار باشد؟
دو دهه اجراي اين نوع پيشرفت در هند باعث شده که تعداد زيادي از مردم طبقه متوسط اين کشور، به ثروتي ناگهاني و احترام ناگهاني که به همراه آن مي آيد، دست يابند و تعداد بسيار بيشتري، به يک طبقه پايين تر سقوط کنند. ده ها ميليون نفر در نتيجه سيل، خشکسالي و بيابان زايي ناشي از مهندسي زيست محيطي حساب نشده و پروژه هاي زيرساختي بسيار عظيم، سدها، معادن و «مناطق ويژه اقتصادي»، از زمين هاي خود جاکن شده اند. تمام اين کارها به نام فقرا انجام شده اند، اما در واقع، هدف آنها خدمت کردن به تقاضاهاي فزاينده آريستوکراسي جديد بوده است.
رژيم سياست هاي اقتصادي بازار آزاد توسط افرادي اداره مي شود که به شکلي سرخوشانه، از سرنوشت تمدن هايي که بيش از حد به آبياري مصنوعي وابسته بوده اند، غافل هستند؛ پديده اي که به يک چرخش نگراني آور در الگوهاي کاشت انجاميده است. غلات خوراکي با دوام که براي شرايط خاک و مايکرو آب و هواها مناسب هستند، جاي خود را به غلات «نقدي» که به آب زياد احتياج دارند و دست کاري ژنتيکي شده اند، داده اند؛ غلاتي که گذشته از اينکه کاملاً به بازار وابسته متکي هستند، به کودهاي شيميايي، آفت کش ها، آبياري کانالي و بهره برداري غير صحيح از آب هاي زيرزميني نيز متکي هستند. اين مزارع به عنوان مزارعي مورد تجاوز قرار گرفته و اشباع شده از مواد شيميايي، به تدريج خسته و غيرباور مي شوند، هزينه هاي خروجي کشاورزي آنها بالا مي رود و کشاورزان کوچک را در تله وام و بدهي گرفتار مي کند. در طول چند سال گذشته، بيشتر از صد و هشتاد هزار کشاورز هندي دست به خودکشي زده اند. در حالي که انبارهاي غله دولتي سرشار از غلات هستند، آنها کم کم فاسد مي شوند و گرسنگي و سوء تغذيه در هند به سطوح صحراي آفريقا نزديک مي شود. در واقع به درصد از نرخ رشد، کم کم به شکل يک مارپيچ رو به پايين در مي آيد. هر چه نرخ اين نوع رشد بيشتر باشد، عوارض وخيم تري به دنبال دارد.
در فوريه سال 2002، دولت «بي جي پي» در گجرات به رياست سر وزير نارندرا مودي، مديريت يک نسل کشي به دقت برنامه ريزي شده مسلمانان را در اين ايالت به عهده گرفت. اسلام ترسي که در اثر حملات يازده سپتامبر 2001 در سراسر جهان انتشار يافته بود، بهانه هاي لازم را به دست آنها داد. دستگاه ايالت گجرات ايستاد و تماشا کرد، در حالي که افزون بر دو هزار نفر از مردم کشتار مي شدند. زنان توسط گروه هاي تبهکار مورد تجاوز قرار گرفتند و زنده زنده سوزانده شدند. يکصد و پنجاه هزار مسلمان از خانه هايشان رانده شدند. جامعه مسلمانان در محلات خاصي اسکان داده شدند و هنوز هم مي شوند و از نظر اجتماعي و اقتصادي طرد شده اند. گجرات هميشه يک ايالت پر تنش بوده است. قبل از آن شورش هايي در اين ايالت رخ داده بود؛ اما اين بار اين شورش نبود. يک قتل عام با هدف نسل کشي بود و هر چند که تعداد قربانيان در مقايسه با مثلاً کشتارهاي رواندا، سودان يا کنگو قابل مقايسه نبود، اما کشتار گجرات به عنوان دورنمايي کلي طراحي شده بود که محال بود اهداف آن را اشتباه گرفت. اين يک هشدار عمومي از طرف دولت محبوب ترين دمکراسي جهان به شهروندان مسلمان بود.
نسل کشي گجرات، موضوع نخستين مقاله اين مجموعه با نام «دمکراسي: او کيست وقتي در خانه است؟» مي باشد که در مي 2002 نوشته شد، يعني زماني که هنوز تعدادي از اراذل در خيابان ها حضور داشتند و مسلمانان وحشت زده را به قتل مي رساندند. من تعمداً متن هيچ يک از اين مقالات را روزآمد نکرده ام، چون فکر مي کنم، مشاهده ماهيت سيستماتيک آنچه که در جريان است، معمولاً نوعي پيش بيني از رويدادهايي که هنوز به وقوع نپيوسته اند را نيز به دست مي دهد. بنابراين به جاي روزآمد کردن مقالات، پي نوشت هايي را به آنها افزودم.همزمان با انتشار کتاب، قريب دو ميليارد دلار در انتخابات عمومي سال 2009 هزينه شد. هزينه انتخابات هند از هزينه هاي انتخاباتي آمريکا بسيار بيشتر است. طبق گفته برخي از گزارش هاي رسانه ها، ميزان واقعي اين هزينه ها بالغ بر ده ميليارد دلار است. در اينجاست که بايد پرسيد، اين پول ها از کجا مي آيد؟
در اين انتخابات، «بي بي س» يک واگن قطار را با نام «ويژه انتخابات هند» به راه انداخت و با آن روزنامه نگاراني را از سراسر جهان، به گردش از مکان هاي ديدني هند برد تا خود شاهد معجزه انتخابات اين کشور باشند. روي ديواره اين واگن قطار شعاري نوشته شده بود: «آيا رأي دهندگان هندي ثروت هاي جهاني را احيا خواهند کرد؟» بي بي سي (هندي) در کافه اي که در نزديکي خانه من بود، پوستري را نصب کرده بود. روي اين پوستر يک اسکناس صد دلاري (با تصوير بن فرانکلين) به چشم مي خورد که يک اسکناس پانصد روپيه اي (با عکس گاندي) آن را زير سايه خود قرار داده بود. زير اين تصوير نوشته شده بود: «آيا رأي دهندگان هندي اسکناس هاي جهاني را نجات خواهند داد؟» با به کارگيري اين روش هاي زننده و شرم آور، هر انتخاباتي به يک بازار تبديل شده است، بازاري که در آن رأي دهندگان به چشم مشتري ديده مي شوند و دمکراسي با بازار آزاد يکي گرفته شده است: کساني که نمي توانند مصرف کنند، اهميتي ندارند.
همانگونه که از مقالات اين کتاب بر مي آيد، نهادهاي کهنسال دمکراسي هندي – قوه قضائيه، پليس، مطبوعات «آزاد» و البته انتخابات – از عملکرد يک سيستم نظارت و موازنه بسيار دور هستند و کاملاً عکس آن عمل مي کنند. آنها براي پوششي براي يکديگر جهت ترويج منافع بيشتر،«اتحاد و پيشرفت» فراهم مي کنند. در اين روند، آنها سردرگمي و اغتشاشي را به وجود مي آورند که صداهايي که براي هشدار بلند شده اند نيز صرفاً به بخشي از اين هياهو تبديل مي شوند. آري، اين روند تنها به تقويت تصوير دمکراسي تساهل و مدارا، پر سر و صدا، رنگين و به نوعي پر هياهو، ياري مي رساند. هياهويي که واقعي است.

پی نوشت ها :
 

* Arundhati Roy، فعال سياسي و نويسنده هندي

منبع:www.dawn.com
ماهنامه سياحت غرب ش هفتاد و ششم



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط