جايگاه و تاثير آيين مسيحيت در آفريقا(5)

11.ارائه كمك هاي موردي به نيازمندان: علاوه بر مديريت غيردلسوزانه دولتمردان در برخي كشورهاي آفريقايي كه موجب منازعات نژادي و ديني در آفريقا مي شود، آن قاره مستعد بسياري از بلايا و مشكلاتي است كه زندگي مردم را تهديد مي كند. براي مثال، در سال هاي اخير، بيابان زايي گسترده، هجوم ملخ ها به آن قاره، خشكسالي در جنوب و شرق
سه‌شنبه، 28 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جايگاه و تاثير آيين مسيحيت در آفريقا(5)

جايگاه و تاثير آيين مسيحيت در آفريقا(5)
جايگاه و تاثير آيين مسيحيت در آفريقا(5)


 

نويسنده: محمدرضا شكيبا*




 
11.ارائه كمك هاي موردي به نيازمندان: علاوه بر مديريت غيردلسوزانه دولتمردان در برخي كشورهاي آفريقايي كه موجب منازعات نژادي و ديني در آفريقا مي شود، آن قاره مستعد بسياري از بلايا و مشكلاتي است كه زندگي مردم را تهديد مي كند. براي مثال، در سال هاي اخير، بيابان زايي گسترده، هجوم ملخ ها به آن قاره، خشكسالي در جنوب و شرق آفريقا، وجود بيش از 5 ميليون آواره در سراسر قاره و رشد بيماري هايي مانند ايدز و مالاريا، معضل بزرگي براي آن مردم به وجود آورده كه زيان هاي آن بي شمار و غيرقابل جبران است. گروه هاي تبشيري و كليسايي به كمك كشورهاي غربي در اين زمينه ها بسيار فعال عمل كرده و در رفع مشكلات مردم بسيار فداكاري مي كنند. در حال حاضر، بيشترين ميزان كمك به درماندگان آفريقا در همه زمينه ها از سوي گروه هاي كليسايي هدايت شده و موجب تلطيف قلوب مردم شده است.
12.توجه به نيازهاي فكري و معنوي مردم: گروه هاي مسيحي در امر تأليف، انتشار و توزيع كتاب در آفريقا پيشرو بوده و بهترين كتابهاي ديني را تهيه و در اختيار مردم مي گذارند؛ به طوري كه مي توان گفت، تقريباً بهترين كتاب فروشيهاي كشورهاي آفريقايي متعلق به كليساست. علاوه بر آن، كليساها در امر نشريه و اطلاع رساني نيز بسيار فعال و كوشا بوده و داراي روزنامه، هفته نامه، فصلنامه و نشريات غيرادواري هستند و همواره پيوند خود را با مردم حفظ مي كنند. آنها حتي نشريه اي با عنوان «براي نزديكي بيشتر» منتشر كردند و در آن به مسائل اسلام و مسيحيت از ديد به اصطلاح تقريبي مي پردازند.
13.نگاه به جوانان: جوانان از منظر كليساي تبشيري، از مهم ترين اقشار جامعه محسوب شده و جلب توجه آنها بسيار ضروري است؛ از اين رو بخش مهمي از تلاش هاي كليسا مربوط به جوانان و آماده ساختن آنها براي همكاري با كليساست.

مسيحيت و تأكيد بر قوانين مردم سالاري
 

از مسائلي كه همواره در آفريقا بر آن تأكيد مي شود، اين است كه مسيحيت خواهان و مشوق دموكراسي، قانونمندي، توسعه و رفاه بوده، در حالي كه اسلام مخالف مردم سالاري و تمدن است. آنها چنين وانمود مي كنند كه كشورهاي اسلامي چندان نصيب و بهره اي از سعادت و رفاه نداشته، ولي كشورها و گروه هاي مسيحي از نعمت ها مواهب دنيا بهره مند شده اند. به زعم برخي از ارباب كليسا، اين امر نقطه ضعفي براي اسلام و مسلمانان قلمداد شده و نشانگر عدم تطابق اسلام با نيازمندي هاي مردم است.
در همين رابطه، برخي جرايد و مخالفان آيين اسلام به كارهايي مانند نوشته هاي «راين تاگيرا» اشاره مي كنند كه معتقد است چشم اندازهاي دموكراسي در كشورهاي اسلامي محدود بوده و كشور دموكراتيكي در بين ممالك اسلامي وجود ندارد. وي در يك مقايسه گسترده ميان كشورهاي به دموكراسي روي آورده در طول سالهاي پس از جنگ جهاني دوم و به ويژه پس از فروپاشي شوروي و بلوك سياسي ــ نظامي شرق، چنين تحليل مي كند كه الگوي حركت به سوي دموكراسي و جنبش دموكراسي خواهي در جهان رو به گسترش است. البته آفريقا نيز در اين راستا گام برداشته و مسيحيت در اين زمينه فعال بوده است. اين مطالب، اگرچه در خصوص برخي كشورهاي اسلامي صدق مي كند، اما نگاه مغرضانه وي موجب ناديده گرفتن حقايق شده است. براي نمونه، اينكه گفته شود اسلام با مردم سالاري و رشد مخالف است، از ترفندهاي دشمنان اسلامي و برخي گروه هاي تبشيري استعماري است و رخدادهاي اخير در جهان اسلام، بي اساس بودن اين ادعا را ثابت مي كند.

شرايط مسلمانان و تنش هاي آنها با مسيحيت تبشيري
 

نمي توان به حضور و نفوذ اديان اشاره كرده و از تنش هاي بين اديان و حتي مذاهب سخني به ميان نياورد. مسلمانان تقريباً 50 درصد جمعيت آفريقا را تشكيل مي دهند و از نظر جمعيت و پيشينه، صاحب اقتدار و توانايي ذاتي هستند. اما پس از سلطه استعمار، براي مدت مديدي آنها احساس مي كردند كه از حضور در شرايط تصميم گيري دولتي و ايفاي نقش در حكومت محروم شده اند. شايد بيش از حضور وسلطه استعمار، تلاش هاي تبشيري موجب نگراني و حساسيت مسلمانان در آفريقا و مبارزه آنها با استعمار مسيحي گرديد. براي نمونه، تلاش هاي پيروان عثمان دان فوديو و جنبش حيدره در غرب، مهدي سوداني در شمال و برخي مسلمانان در شرق و جنوب قاره كه از موقعيت پيش آمده ناخشنود بودند، به همين منظور صورت گرفت. در واقع، حضور استعمار موجب شد كه رهبران اسلامي بيدار شده و براي رفع مشكلات خود تلاش كنند. آنها براي رهايي از سلطه استعمار، در اين انديشه بودند كه علاوه بر مبارزه با حكام استعماري بايد به پالايش و اصلاح باورهاي ديني مردم بپردازند. آنها مي خواستند با اجراي قوانين و عدالت در منطقه، انسجام و اتحاد برقرار كنند و به اين ترتيب، استعمار و تلاش هاي فرهنگي آن را در قاره ضعيف سازند. براي مثال، آنها پادشاهي فدرال هوسا را به صورت يك پادشاهي مركزي درآورده و سكوتو را مقر و پايتخت سلسله عثماني قرار دادند. اين همان خليفه نشين سكوتو بود كه امارت هاي هوسا و فولاني خود را وامدار آن دانسته، ولي پس از سلطه انگستان در اختيار لوگارد قرار گرفته و موجبات شهرت و آسايش وي را فراهم آورد. تا پيش از آغاز دوره جديد و تعدد احزاب و مردم سالاري در آفريقا، مسلمانان از قدرت سياسي اندكي برخوردار بودند. براي مثال، در كنيا و در كابينه آقاي جوموكنياتا هيچ وزير مسلماني حضور نداشت؛ در حالي كه منابع مسيحي نيز بر اين باور بودند كه مسلمانان، 25 درصد جمعيت آن كشور را تشكيل داده و مي دهند.
ناخرسندي مسلمانان از دولت هاي آفريقايي، عمدتاً به دليل حضور اندك نمايندگان آنها در حكومت و مؤسسات دولتي و منع آنها از دايره تصميم گيري عمومي است كه از آن جمله به مسائل زيرمي توان اشاره كرد: اعمال تبعيض در تقاضانامه هاي آنها توسط وزيران و دولتمردان، اعمال محدوديت در ثبت مؤسسات آموزشي، عدم اجازه تأسيس دانشگاه به مسلمانان، در نظر نگرفتن فرصت برابر براي مسلمانان در برنامه هاي راديو و تلويزيون دولتي، تعلل در ارائه گذرنامه، كارت هويت و ديگر مدارك دولتي به آنها، سخت گيري بي مورد براي آنها در برخي موارد؛ تبعيض در پذيرش آنها در دانشگاه ها، ادارات و نظاير آن. در واقع، مسيحيان بيشترين سهم را در مشاغل دولتي، بخش هاي تجاري و صنعتي، حضور در دانشگاه و رسانه ها و بهره برداري از توريسم و امر هتلداري در مناطق مختلف داشته و در حفظ اين عرصه ها بسيار كوشا هستند. نتيجه اين رخدادهاي توسعه طلبانه در بخش هاي تحت سلطه استعمار، اين بود كه مناصب و موقعيت هاي حساس و مهم كشور در نهايت در اختيار مسيحيان آفريقايي آموزش ديده در مدارس تبشيري قرار گرفت. همچنين مسلمانان كه از آموزش غربي محروم بودند، به صورت اصناف دون پايه و پيله ور در جامعه حضور پيدا كردند. در اوگاندا نيز همانند كنيا، نيجريه، ساحل عاج، كنگو، گينه و تانزانيا تلاش ها وفعاليت هاي مسلمانان آفريقايي و چالش آنها با دولت را مي توان در مقياس بزرگ، پاسخي به بي عدالتي هاي اقتصادي و اجتماعي قلمداد كرد كه در دوران استعماري و پس از استعمار در جامعه پديد آمده بود.
در خصوص تنش هاي ميان اديان پس از استقلال در كشورهاي آفريقايي عوامل اقتصادي، سياسي و اجتماعي نيز مؤثر بود. در واقع، هنگامي كه مسلمانان به عنوان يك گروه اقليت، درخواست تأسيس يك حزب اسلامي را از دوست هاي خود مي كردند تا جايگزين احزاب مسيحي گردد، به دنبال پذيرش خود به عنوان يك شهروند كامل با تمام حقوق و امتيازها بودند؛ امتيازي كه به نظر آنها دولت هاي آفريقايي را از آنها دريغ كرده بودند. اين اقدام جماعت هاي مسلمان كه از روح هويت ديني آنها سرچشمه مي گرفت، در واقع پاسخي به ضعف ها و نارسايي هاي مؤسسات و انجمن هاي ملي و مذهبي به شمار مي رفت كه نتوانسته بودند خدمات سياسي ــ اجتماعي مورد نظر را ارائه دهند.

نگرش دولتمردان و نخبگان آفريقايي پس از استقلال به دين
 

گفتني است كه پس از استقلال كشورهاي آفريقايي، اديان مورد بي مهري قرار گرفته و عامل چندان مهمي در حكومت هاي آفريقايي محسوب نشده و نوعي چپ گرايي تحت تأثير شوروي و چين باب شده بود. علاوه بر آن، دولتمردان در تصميم گيري هاي سياسي خود، بيشتر جانب مسائل نژادي و قبيله اي را رعايت مي كردند. حتي در تقسيم قدرت و مناصب دولتي، دسترسي به كمك هاي خارجي، امكان مجدد و ديگر فرصت ها و اولويت هاي اقتصادي، از افراد قبيله و همكيشان خود حمايت مي كردند و اين امر، به منازعات بسيار در آفريقا دامن زد.
گفتني است كه در دهه هاي پس از جنگ جهاني دوم كه بسياري از كشورهاي آفريقايي استقلال خود را از قدرت هاي استعماري اروپايي بازپس مي گرفتند، مسيحيت كلاسيك به دليل همگامي با حكام استعماري با بي مهري مردم رو به رو گرديد و از گسترش و نفوذ آن كاسته شد. در آن دوران، ارائه تعبير و تفسير ماركسيستي از حوادث تاريخي و اجتماعي و بي توجهي به معنويت و باورهاي ملي مذهبي تا حدودي رايج بود؛ از اين رو انديشه ماركسيستي كه ساختار تفكر و تعامل فرهيختگان با ديگران را شكل مي داد، اهميت و نقش مذهب را تحت الشعاع قرار داده بود. گفتني است كه از دهه هشتاد به بعد، نهضت ها و انديشه هاي مذهبي مورد توجه تحصيلکردگان و سياست مداران قرار گرفته و مباني ديني، رشد بسزايي كرد.
شايد بتوان گفت كه پس از استقلال كشورهاي آفريقايي، مبشران و ارباب كليسا نوعي نهضت گسترش ديني نوين را در پيش گرفتند تا برخي تجربيات تلخ تاريخي را از اذهان مردم زدوده و با رويكرد نوين و بومي، مردم را جلب كنند. نخستين اصلاحات مؤثر در غرب و شرق آفريقا، همانا در دهه پنجاه به وقوع پيوست كه طي آن، مبلغان مذهبي مسيحي وابسته به كشورهاي غربي احساس كردند كه بايد رويكرد خود را تغيير داده و همكاري و همدردي بيشتري با مردم بومي حتي عليه كشور استعمارگر داشته باشند. فارغ التحصيلان آفريقايي دانشگاه هاي غربي پس از بازگشت به وطن، تلاش خود را براي ترويج فرهنگ و بهبود شرايط ابراز داشته و به دنبال اصلاح و تغيير و تحول در جوامع خود بودند. چينوا چپ و پاول سوينكا پس از بازگشت به ميهن، نظرات خود را در خصوص انديشه و باورهاي حاكم بر جامعه در خلال داستان، رمان و شعر بيان داشتند. آنها عموماً متمايل به رويكرد سوسياليستي رايج در آن دوران بوده و خواهان ساخت آفريقا بر آن روال بودند. اما به دليل عدم توانايي آن انديشه در رفع مشكلات مردم، آنها و عموم روشنفكران به تدريج از آن انديشه دست كشيده و راهكارهاي مبتني بر اديان الهي را در نظر گرفتند و مسلمانان و مسيحيان به كتاب الهي و اصول آيين خود روي آوردند؛ از اين رو شايد بتوان گفت كه نوعي اصلاح ديني نيز در آن دوران صورت گرفت.

پي نوشت ها :
 

*کارشناس مسائل آفريقا

منبع:پایگاه نور35
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط