تبارشناسي كلام جديد
چكيده
كليد واژه ها
1. كلام قديم
الكلام علم يقتدر معه علي اثبات العقائد الدينيه بايراد الحجج و دفع الشبه.(2)
دانش كلام - به دليل آنكه مباني عقيدتي و « اصول دين » ( و در رأس آنها، مسئله توحيد و صفات خداوند ) را بررسي مي كند - به نام هاي ديگري همچون « فقه اكبر »(3) ( در برابر فقه اصغر كه بيان تكاليف عملي و « فروع دين » را بر عهده دارد )، « علم توحيد و صفات » و « علم اصول دين » نيز خوانده شده (4)است.
دليل نام گذاري اين علم به « كلام » را مي توان وجوهي از اين دست دانست:
الف ) در نخستين آثاري كه در اين موضوع نگارش يافته اند، بخش هاي مختلف نوشتار با عنوان « الكلام في... » از يكديگر جدا شده اند.(5)
ب ) يكي از مسائل بحث انگيز و آغازين اين علم، قديم يا حادث بودن « كلام خداوند » بوده است.
ج ) با فراگيري اين علم، آدمي بر سخن گفتن ( تكلم ) در امور اعتقادي توانا مي گردد.
د ) قوت استدلال هاي به كار رفته در اين علم، به گونه اي است كه گويا بر آموزه هاي علوم ديگر، در مقايسه با اين علم، نمي توان عنوان « كلام » نهاد.
هـ ) همچنان كه فيلسوفان از دانشي بهره مي برند كه « منطق » نام گرفته است، عالمان ديني نيز نامي مشابه براي دانش خود برگزيده اند. ( كلام - همچون منطق - در لغت به معناي « سخن » است ) به بيان ديگر، چنان كه « منطق » آدمي را بر سخن گفتن در امور عقلي توانا مي سازد، « كلام » توان گفت و گو درباره امور شرعي را فزوني مي بخشد.(6)
با اين همه، گروهي از خاورشناسان وجوه ياد شده را كنار نهاده اند و واژه « كلام » را داراي خاستگاهي يوناني مي دانند و آن را برابر نهاد واژه هايي چون dialexis و Logos مي پندارند. (7)
كلام و فلسفه
شيخ مفيد ( 336- 413 ق )، ابن حزم ظاهري ( 384-456 ق ) و ابن مرتضي ( 764-840 ق) از پيشوايان زيديه، در زمره كساني هستند كه در تقسيم مباحث كلامي خود از دو اصطلاح لطيف و جليل ( يا يكي از آنها ) بهره گرفته اند.(9)
بدون ترديد، يكي از نخستين متكلماني كه كلام را با فلسفه درآميخت و بسياري از معتزله نيز از او تأثير پذيرفتند، متكلم بزرگ شيعي، هشام بن حكم ( متوفاي حدود 199 ق ) است. به گفته عبدالقاهر بغدادي ( متوفاي 429 ق )، هشام اجسام را مركب از اجزاي تجزيه ناپذير (لايتجزي ) نمي دانست و اموري چون رنگ، طعم، بو و صوت را از زمره اجسام مي انگاشت. به گفته وي، نظام معتزلي اين انديشه ها را از هشام به ارث برده و آنها را زيربناي برخي ديگر از نظريه هاي خود ( همچون جواز طفره و تداخل اجسام) (10)ساخته است.(11) همچنين، هشام بر اين باور بود كه انسان - افزون بر بدني كه در حكم جمادات است - روحي حساس، مدرك و فاعل دارد كه مي توان آن را « نور من الانوار » ناميد. (12)برخي از انديشمندان معاصر، با استناد به سخناني از اين دست، هشام را بزرگ ترين شخصيت فلسفي زمان خود مي شمارند.(13)
به هر حال، كلام اسلامي - با وجود مخالفاني كه گام نهادن عقل در عرصه دين را چندان برنمي تابيدند و طرح مسائل تازه و اصطلاح هاي نوپيدا را انحراف از شريعت سهله نبوي مي دانستند - (14)از آغاز تاكنون، هيچ گاه از حركت باز نايستاده است؛ هر چند با فراز و نشيب هاي فراواني روبه رو بوده است. امتزاج با فلسفه، به اين حركت شتاب بيشتري بخشيده و تحولات اين دو دانش را به يكديگر گره زده است. اين امتزاج، تنها به معناي بهره گيري « متكلمان » از آموزه هاي فلسفي نيست، بلكه بسياري از « فيلسوفان » نيز به مسائل خاص كلامي بي اعتنا نبوده اند. افزون بر فيلسوفان، بسياري از انديشمندان ديگر جهان اسلام ( همچون محدثان، فقيهان، عارفان و مفسران ) نيز به طرح مسائل كلامي پرداخته و به غناي اين مباحث مدد رسانده اند.
اگر از چهارچوب خاصي كه متكلمان نخستين براي دانش كلام ترسيم كرده اند، فراتر رويم و - چنان كه از تعريف اين علم برمي آيد - هرگونه تبيين و اثبات عقلي دين و دفاع عقلاني از آن را بحث كلامي بناميم، بسياري از انديشمندان ديگر و به ويژه فيلسوفان را نيز بايد در فهرست متكلمان برجسته جاي داد؛ چنان كه شهيد مرتضي مطهري ( 1299 - 1358 ش ) - كه خود بدين معنا از متكلمان بزرگ شيعه در عصر حاضر است - با اشاره به فلسفه و كلام شيعي مي گويد:
فلاسفه شيعه بدون اينكه فلسفه را به شكل كلام درآورند - و از صورت حكمت برهاني به صورت حكمت جدلي خارج سازند - با الهام از وحي قرآن و افاضات پيشوايان ديني، عقايد و اصول اسلامي را تحكيم كردند. از اين رو، اگر ما بخواهيم متكلمين شيعه را برشماريم و مقصودمان همه كساني باشد كه درباره عقايد اسلامي شيعه تفكر عقلي داشته اند، هم جماعتي از راويان حديث و هم جماعتي از فلاسفه شيعه را بايد جزء متكلمين بشماريم.(15)
به باور شهيد مطهري كساني چون صدرالمتألهين شيرازي ( 979 - 1050 ق ) و ملاهادي سبزواري ( 1212 - 1289 ق )« اگر در زمره متكلمان به شمار نيامده اند، اما...[ در راستاي هدف علم كلام ] از هر متكلمي اثر وجودي بيشتري داشته اند ».(16) وي در جايي ديگر، درباره رابطه حكمت متعاليه با مكتب هاي ديگر ( از جمله كلام ) مي گويد:
فلسفه صدرا..... به منزله چهارراهي است كه چهار جريان، يعني حكمت مشائي ارسطويي و سينايي، حكمت اشراقي سهروردي، عرفان نظري محيي الديني و معاني و مفاهيم كلامي با يكديگر تلاقي كرده[اند] و مانند چهار نهر، سر به هم برآورده، رودخانه اي خروشان به وجود آورده اند.(17)
از سوي ديگر، تحولات دنياي جديد پرسش هاي تازه اي فراروي متكلمان نهاد و حتي كساني را بر آن داشت كه از نو شدن علم كلام ( و نه فقط مسائل آن ) سخن بگويند. مسائلي چون منشأ دين، تجربه ديني، كثرت گرايي ديني، زبان دين، و نيز رابطه دين با اموري چون اخلاق و علم تجربي از دل مشغولي هاي متكلمان در دوران جديد است؛ مسائلي كه طرح آنها در عرصه مباحث كلامي، نقطه عطفي در تاريخ اين علم به شمار مي رود. امروزه در اين عرصه تازه، گاه وصف « جديد » را نيز به «كلام » مي افزايند و از تعبير « كلام جديد »سود مي جويند. مقصود از اين اصطلاح و نسبت آن با اصطلاح هايي چون « فلسفه دين » و « الهيات فلسفي » - كه در فرهنگ مغرب زمين ريشه دارند - در ادامه اين نوشتار بررسي خواهد شد.
2. كلام جديد و فلسفه دين
الف ) فلسفه دين
برخي از دين پژوهان، بر تمايز ميان فلسفه دين و كلام ( الهيات ) تأكيد مي ورزند و « التزام به ديني خاص » و « رويكرد جانب دارانه » را از ويژگي هاي بحث هاي الهياتي مي شمارند.(21) برخي ديگر از اين واقعيت كه فلسفه دين در عمل به قلمرو « اديان توحيدي» محدود گشته است، اظهار ناخرسندي مي كنند.(22) با اين همه، مرزبندي هايي از اين دست چندان مورد پذيرش همگان قرار نگرفته است.(23) برخي از انديشمندان مسيحي، در كتاب هاي فلسفه دين خود، حتي از آموزه هايي چون تجسد و فديه - كه مبنايي جز « ايمان » ديني ندارند - نيز سخن مي گويند؛(24) و برخي ديگر از آنان، فلسفه دين را شكل يا مرحله تكامل يافته الهيات مي شمارند.(25)
ب) كلام جديد
نويسندگان مسيحي نيز براي اشاره به چهره جديد الهيات، تعبير modern theology(الهيات مدرن / كلام جديد ) را در آثار خود به كار مي برند و شلايرماخر(1768 - 1834 م ) را بنيان گذار آن مي خوانند.(28) اين اصطلاح، در مقايسه با « فلسفه دين »، رواج كمتري دارد و بيشترين تأكيد آن بر مباحثي همچون تجربه ديني، مسيح شناسي و اسطوره زدايي از كتاب مقدس و نيز ارائه تفسيرهايي نو از برخي آموزه هاي مسيحي - همچون آموزه وحي، نجات و تثليت - است.(29) بر اين اساس، آنچه امروزه در كشور ما « كلام جديد » خوانده مي شود، دست كم از نظر مسائل مطرح شده در آن، غالباً همان چيزي است كه غربيان آن را « فلسفه دين » مي نامند.
كلام جديد يا مسائل جديد كلامي؟
تحول شگرفي كه امروزه در علم كلام پديد آمده است، پرسشي بدين مضمون را پيش روي انديشمندان نهاده است: آنچه نو گشته،آيا خود اين دانش است،يا مسائل آن ؟ به بيان ديگر، كدام يك از دو تعبير درست(تر) است: كلام جديد، يا مسائل كلامي جديد ؟ گروهي - با معيارهايي گوناگون - از دگرگوني ماهوري اين علم جانب داري مي كنند و دسته اي ديگر، جز طرح مسائل نو، تحولي در اين علم نمي بينند.(31) ما در اينجا از طرح ادله دو گروه چشم مي پوشيم و خواننده را به اين نكته توجه مي دهيم كه به هر حال، مي توان تعبير « كلام جديد » را تعبيري موجه دانست؛ با اين توضيح كه بر اساس ديدگاه دوم، صفت « جديد » نه مربوط به خود كلام، بلكه مربوط به مسائل آن است. اين نكته را با اشاره به مسئله اي از ادبيات عرب بهتر مي توان روشن ساخت. در زبان عربي، گاه مي گوييم: « زيد قائم» و گاه: « زيد قائم ابوه ». در جمله دوم، قيام در ظاهر به زيد نسبت داده شده، اما در واقع، مربوط به پدر او است. در بحث پيش گفته نيز مي توان چنين گفت: « كلام جديد مسائله ».
تفاوت كلام جديد و فلسفه دين
با توجه به آن چه گذشت، ميان كلام جديد و فلسفه دين، از نظر « روش » نيز مي توان تفاوت نهاد. متكلم - بر خلاف فيلسوف دين - به روش عقلي بسنده نمي كند و مي تواند در برابر كساني كه با آنها اصول مشتركي دارد، از ادله نقلي نيز بهره گيرد.
همچنين، فيلسوف دين - بر خلاف متكلم - بيشتر به مسائلي توجه دارد كه به ديني معين اختصاص ندارند. به همين دليل، طرح مسائلي همچون مسيح شناسي، اسطوره زدايي از كتاب مقدس و نيز ارائه تفسيرهايي نو از برخي آموزه هاي مسيحي ( همچون آموزه وحي، نجات،و تثليث ) از ويژگي هاي الهيات مدرن مسيحي است كه آن را از فلسفه دين رايج در جوامع مسيحي ممتاز ساخته است.
افزون بر چنين تفاوت هاي اساسي ميان فلسفه دين و كلام جديد، در عمل به تفاوت هايي ميان ويژگي هاي صاحب نظران اين دو رشته برمي خوريم كه در ماهيت اين دو علم ريشه ندارند. براي مثال، فيلسوفان دين غالباً انگليسي زبان هستند و در جوامع كاتوليك پرورش يافته اند، اما اصطلاح كلام جديد با نام كساني گره خورده كه زبان اصلي آنان آلماني و مذهب شان پروتستان است. در ميان اين گروه - افزون بر شلاير ماخر - افراد برجسته زير به چشم مي خورند: رودلف بولتمان ( 1884-1976 م)، پل تيليخ ( 1886-1965 م)، كارل بارت ( 1886-1968 م) و اميل برونر (1889-1966 م).
نكته مهم در اينجا آن است كه چنان كه گذشت، غالباً تفاوت هايي ماهوي فلسفه و كلام ناديده گرفته مي شود و گاه فلسفه دين در وادي كلام گام برمي دارد؛ چنان كه از قديم، بسياري از فيلسوفان به خروج از قلمرو فلسفه متهم شده اند.
ج ) كلام (الهيات ) فلسفي
در فرهنگ اسلامي نيز، تعبير « كلام فلسفي » پيشينه اي ديرينه دارد؛ چنان كه محمدبن اسحاق نديم ( متوفاي 438/385 ق ) كلام معتزلي را كه از روش فلسفه مدد مي گرفت، كلام فلسفي مي نامد.(35)
د) دين پژوهي(دين شناسي)
نكته پاياني: چنان كه گذشت، شهيد مطهري انديشمندان مسلمان را به« تأسيس » كلام جديد ( اسلامي ) فرامي خواند و مسائلي را در اين علم مي گنجاند كه در فلسفه دين و الهيات مدرن مسيحي مورد بحث نبوده اند. شايد بهتر باشد انديشمندان مسلمان، پيشينه غربي اصطلاح هاي ياد شده ( فلسفه دين، كلام جديد، كلام فلسفي، الهيات فلسفي، دين شناسي و دين پژوهي ) را ناديده بگيرند و با توافق يكديگر، مسائل مورد اهتمام متكلمان مسلمان را در ذيل يكي از آنها ( يا اصطلاحي ديگر ) بگنجانند و از كاربرد اصطلاح هاي پراكنده اي كه سردرگمي مخاطبان را در پي دارد، بپرهيزند.
پي نوشت ها :
* استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، تاريخ دريافت: 1387/11/16، تاريخ پذيرش: 1387/11/24
1. بعضي از نويسندگان با استناد به برخي روايت ها، زمان پيدايش اصطلاح « كلام » را دوران حيات پيامبر اسلام (ع) مي دانند. ر.ك: محمد عبدالحليم، « كلام قديم »، ترجمه محسن جهانگيري، در تاريخ: تاريخ فلسفه اسلامي، زير نظر سيدحسين نصر، ج 1، ص 131-133.
2. قاضي عضدالدين ايجي، المواقف، ص 7.
3. چنان كه دو تن از پيشوايان فقهي اهل سنت، ابوحنيفه (متوفاي 150 ق ) و محمدبن ادريس شافعي ( 150-204 ق )، كتاب اعتقادي خود را « الفقه الاكبر» ناميده اند (ر.ك: علي قاري قادري، شرح الفقه الاكبر للامام ابي حنيفه، محمدبن يسن بن عبداله، الكوكب الازهر شرح الفقه الاكبر للامام الشافعي ). هر چند در درستي انتساب اين دو كتاب به ابوحنيفه و شافعي ترديدهايي نيز وجود دارد ( ر.ك: حاجي خليفه، كشف الظنون عن اسامي الكتب و الفنون، ج 2، ص 1288،1287؛ علي سامي نشار، نشأه الفكر الفلسفي في الاسلام، ج 1، ص 238.
4. ر.ك: نصيرالدين طوسي، تلخيص المحصل، ص 1؛ ابن ميثم بحراني، قواعد المرام، ص 20؛ سعدالدين تفتازاني، شرح المقاصد، ج 1، ص 164؛ عبدالرزق لاهيجي، شوارق الالهام، ص 6.
5. اين ويژگي در آثاري از قرن چهارم هجري، به چشم مي خورد. براي مثال، ر.ك: ابوالحسن اشعري، الابانه عن اصول الديانه؛ همو، اللمع في الرد علي اهل الزيغ و البدع؛ قاضي ابوبكر باقلاني، تمهيد الاوائل؛ قاضي عبدالجبار معتزلي، المغني.
6. عبدالكريم شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 30؛ قاضي عضدالدين ايجي، المواقف، ص 8-9؛ سعدالدين تفتازاني، شرح المقاصد، ج 1، ص 164؛ عبدالرحمن بن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 497.
7. ر.ك: محمد عبدالحليم، « كلام قديم »، در: تاريخ فلسفه اسلامي، ج 1، ص 133.
8. عبدالرحيم خياط، الانتصار، ص 39، 94 و 117.
9. ر.ك: محمدبن محمدبن نعمان، مصنفات الشيخ المفيد، ج 4، ص 33، 95، 135؛ ابومحمد ابن حزم، الفصل، ج 5، ص 2؛ احمدبن يحيي بن مرتضي، البحر الزخار، المقدمه، ص 99.
10. اشعري اين دو نظريه را نيز به اصحاب هشام بن حكم نسبت مي دهد و آنها را چنين تعريف مي كند: طفره آن است كه جسم از جايگاه نخستين خود، بدون گذر از مكان دوم، به نقطه سوم رود؛ نيز مقصود از مداخله آن است كه دو جسم لطيف در مكان و حيزي يگانه قرار گيرند ( ابو الحسن اشعري، مقالات الاسلاميين، ص 60- 61 ).
11. عبدالقاهر بغدادي، الفرق بين الفرق، ص 79.
12. همان، ص 42؛ ابوالحسن اشعري، مقالات الاسلاميين، ص 60-61 و 331.
13. علي سامي نشار، نشأه الفكر الفلسفي في الاسلام، ج 2، ص 172، 196.
14. به گفته برخي از اين مخالفان: « من طلب الدين بالكلام تزندق » ( ر.ك: جلال الدين سيوطي، صون المنطق و الكلام عن فن المنطق و الكلام، ص 57 ). به هر حال، نه تنها منطق و فلسفه يوناني، كه دانش كلام نيز از طعن هاي مخالفان در امان نبوده است و در اين موضوع، كتاب هايي نيز به نگارش درآمده است. براي نمونه، افزون بر منبع پيشين، مي توان از دو كتاب زير ياد كرد: خواجه عبداله انصاري، ذم الكلام و اهله؛ ابوالفضل المقري، احاديث في ذم الكلام و اهله.
15. مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، بخش كلام، ص 55.
16. همان، ص 58.
17. مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 524.
18. اين سلسله درس ها در چهار نوبت ( در سال هاي 1821، 1824، 1827 و 1831 ) و در دانشگاه برلين ايراد شده اند.
ر.ك: Peter C.Hodgson (ed.)، Hegel Lectures on the Philosophy of Religion , V1 ,p83.
19.Philosophical thinking about religion in john Hick , philosophy of Religion , p 1.
20. برخي اساساً به جاي اصطلاح Philosophy of Religion از تعبير Philosophic Study of Religion استفاده كرده اند. ر.ك: William Ernest Hocking , Meaning of God in Human Experience(A philosophic Study of Religion).
21. Brightman , A Philosophy of Religion , p viii Hick , Philosophy of Religion. p 1-2
22. Kessler(ed) , Philosophy of Religion , p xv.
23. (ر.ك: ديويد مايكل پيلين، مباني فلسفه دين، 18؛ اچ جي هوبلينگ، « مفاهيم و مسائل فلسفه دين »، در: قبسات، ش 2، ص 68-70؛ صادق لاريجاني، « تأملي در كلام جديد »، در: انديشه حوزه، ش 5، ص 102؛ Smith(ed) , The HarperCollins Dictionary of Religion , p 899.
24. ر.ك: مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ص 463-475.
25. Philosophy of religion... is the highest stage or form of theology ». D.S. Adam , Theology in: James Hastings(ed) , Encyclopedia of Religion and »Ethics , V.12,p 299.
26.در يكي از سخنراني هاي سيداحمد خان هندي (1817-1898 م ) نيز چنين آمده است: « امروز ما به كلام جديدي نياز داريم كه با ياري آن بتوانيم يا بطلان علم جديد را اثبات كنيم،... يا نشان دهيم كه اين تعاليم منطبق بر مراتب ايمان اسلامي است ». ( ميان محمد شريف (ويراستار)، تاريخ فلسفه در اسلام، ترجمه گروهي از مترجمان، ج 4، ص 202
27. مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، ص 37-39.
28. See: Gerrish , Schleiermacher , Friedrich in: Mircea Eliade (ed) , The Encyclopedia of Religion , V13 , pl 08.
29. See: Ford ( ed ) , The Modern Theologians , p 4.
30. چنان كه ابن خلدون (732-808 ق) ميان طريقه متكلمان متقدم و متأخر و مسائل طرح شده از سوي آنان تفاوت مي نهد.(ر.ك: تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 497-499).
31. در اين موضوع، مقالات متعددي در منبع زير آمده است: علي اوجبي(گرد آورنده )، كلام جديد در گذر انديشه ها، همچنين، ر.ك: William Nicholls , Systematic and Philosophical Theology , p 17.
32. اين اصطلاح گاه - همانند الهيات طبيعي (عقلي) - به دانشي اشاره دارد كه هدف آن كندوكاو درباره وجود خداوند با تكيه بر براهين فلسفي است (ر.ك: لئو الدرز، الهيات فلسفي توماس آكوئيناس، ترجمه شهاب الدين عباسي، ص 21 و 71 ).
33. Flew & Macintyre , New Essays in Philosophical Theology. p x.
34. همچون فيلسوف و متكلم انگليسي، تننت (Frederick Robert Tennant )(م1866-1957). جلد نخست كتاب وي در سال 1928 منتشر شده است.
35. محمدبن اسحاق نديم، الفهرست، ص 206.
36. برخي از آثار فارسي كه در نام گذاري آنها از اصطلاح « فلسفه دين » يا عناوين مشابه استفاده شده است، عبارتند از: محمد حسين زاده، فلسفه دين؛ احمد بهشتي، فلسفه دين؛ محمد تقي جعفري، فلسفه دين؛ مرتضي فتحي زاده ( گردآورنده و مترجم )، جستارهايي در فلسفه دين ( مجموعه مقالات )؛ ابوالقاسم فنايي، درآمدي بر فلسفه دين و كلام جديد؛ هادي صادقي، كلام جديد؛ عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد؛محمد محمدرضايي و ديگران،جستارهايي در كلام جديد؛مهدي هادوي تهراني، جستارهايي در كلام جديد؛احد فرامرز قراملكي، هندسه معرفتي كلام جديد؛ محمدحسن قدردان قراملكي، كلام فلسفي؛ ابراهيم سلطاني و احمد نراقي ( گردآورندگان و مترجمان )، كلام فلسفه ( مجموعه مقالات )؛ محمد محمدرضايي، الهيات فلسفي؛ عبداله جوادي آملي، دين شناسي؛ محمد حسين زاده، دين شناسي؛ بهاء الدين خرمشاهي ( گردآورنده و مترجم )، دين پژوهي ( مجموعه مقالات ).
37. Sharpe , Comparative Religion in: Mircea Eliade (ed) , The Encyclopedia of Religion , v 3 , p 580.
38. Kessler(ed) , Philosophy of Religion , p xix
39. براي آشنايي بيشتر با رشته « دين پژوهي » ر.ك: سيمور كين و اريك شارپ، « دين پژوهي » درس: دين پژوهي، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، ج 1، ص 115-198.
1. نهج البلاغه، ترجمه: سيدجعفر شهيدي، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چهارم، 1372 ش.
2. ابن مرتضي، احمدبن يحيي، طبقات المعتزله، بيروت، دارالمنتظر، الثانيه، 1409 ق.
3. ابن حزم الاندلسي، ابو محمد علي، الفصل في الملل و الاهواء و النحل، مصر، المطبعه الادبيه، 1317 ق.
4. ابن حنبل، احمد، مسند احمدبن حنبل، « بي جا »، « بي نا »، « بي تا ».
5. ابن خلدون، عبدالرحمان، تاريخ ابن خلدون، بيروت، دارالكتب العلميه، 1413 ق.
6. ابن قتيبه الدينوري، عبداله بن مسلم، الامامه و السياسه، قم، منشورات الشريف الرضي، 1363 ش.
7. -----، عبداله بن مسلم، المعارف، تصحيح: محمد اسماعيل عبداله الصاوي، مصر، المطبعه الاسلاميه، 1353 ق.
8. ابن كثير الدمشقي، اسماعيل، البدايه و النهايه، بيروت، دار احياء التراث العربي و مؤسسه التاريخ العربي، 1413 ق.
9. ابن مرتضي، احمد بن يحيي، البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار، صنعاء دارالحكمه اليمانيه، 1409 ق.
10. ابن نديم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تهران، انتشارات مروي، 1350 ش.
11. ابن يسن بن عبداله، محمد، الكوكب الازهر شرح الفقه الاكبر للامام الشافعي، بغداد، مكتبه الفكر العربي، 1986 م.
12. اشعري، ابوالحسن علي بن اسماعيل، الابانه عن اصول الديانه، تحقيق: فوقيه حسين محمود، قاهره، دارالانصار، 1397 ق.
13. -----، اللمع في الرد علي اهل الزيغ و البدع، تصحيح: حموده غرابه، قاهره، المكتبه الازهريه للتراث، « بي تا ».
14. -----، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، تصحيح: هلموت ريتر، ويسبادن(آلمان)، النشرات الاسلاميه، الثالثه، 1400 ق.
15. الدرز، لئو، الهيات فلسفي توماس آكوئيناس، ترجمه: شهاب الدين عباسي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1381 ش.
16. انصاري الهروي، ابواسماعيل عبداله بن محمد، ذم الكلام و اهله، تحقيق: ابوجابر الانصاري، المدينه النبويه، مكتبه الغرباء الاثريه، 1419 ق.
17. اوجبي، علي ( گردآورنده )، كلام جديد در گذر انديشه ها، تهران، مؤسسه فرهنگي انديشه معاصر، 1375 ش.
18. ايجي، قاضي عضدالدين عبدالرحمان بن احمد، المواقف في علم الكلام، بيروت، عالم الكتب، « بي تا ».
19. باقلاني، قاضي ابوبكر محمدبن الطيب، تمهيد الاوائل و تلخيص الدلائل، تحقيق: عمادالدين احمد حيدر، بيروت، مؤسسه الكتب الثالثه، 1414 ق.
20. بحراني، ابن ميثم، قواعد المرام في علم الكلام، مطبعه مهر، 1398 ق.
21. بغدادي، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، تصحيح محمد زاهد الكوثري، مصر، نشر الثقافه الاسلاميه، 1367 ق.
22. پترسون، مايكل و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه: احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو، سوم، 1379 ش.
23. پيلين، ديويد، مباني فلسفه دين، ترجمه گروهي از مترجمان، ويرايش: سيدمحمود موسوي، قم، بوستان كتاب، 1383 ش.
24. تفتازاني، سعدالدين، شرح المقاصد، تحقيق: عبدالرحمان عميره، قم، منشورات الشريف الرضي، 1409 ق.
25. جرجاني، السيد الشريف علي بن محمد، شرح المواقف، قم، منشورات الشريف الرضي، 1412 ق.
26. حاجي خليفه، مصطفي بن عبدالله، كشف الضنون عن اسامي الكتب و الفنون،، بيروت، دارالفكر، 1410 ق.
27. خياط، ابوالحسين عبدالرحيم بن محمد، الانتصار و الرد علي ابن الراوندي الملحد، تحقيق: محمد حجازي، قاهره، مكتبه الثقافه الدينيه، 1988 م.
28. سامي نشار، علي، نشأه الفكر الفلسفي في الاسلام، قاهره، دارالمعارف، التاسعه، 1995 م.
29. سجستاني، ابو داود سليمان بن اشعث، سنن ابي داود، تحقيق: محمد محي الدين عبدالحميد، بيروت، دارالفكر، « بي تا ».
30. سيدمرتضي، علي بن الحسين، انقاذ البشر من الجبر و القدر، تصحيح: علي الخاقاني النجفي، النجف، مطبعه الراعي، 1354 ق.
31. سيوطي، جلال الدين، صون المنطق و الكلام عن فن المنطق الكلام، تعليق: علي سامي النشار، مكه المكرمه، عباس احمد الباز « بي تا ».
32. شبلي نعماني، تاريخ علم كلام، ترجمه: محمد تقي فخر داعي گيلاني، تهران، چاپ رنگين، 1328 ش.
33. شريف، ميان محمد(ويراستار)، تاريخ فلسفه در اسلام، ترجمه گروهي از مترجمان، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1370 ش.
34. شهرستاني، محمد بن عبدالكريم، الملل و النحل، تحقيق: محمد سيد كيلاني، بيروت، دارالمعرفه، الثانيه، 1395 ق.
35. صدوق، شيخ محمد بن علي بن بابويه، التوحيد، تصحيح: سيدهاشم حسيني طهراني، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، الرابعه، 1415 ق.
36. طوسي، نصيرالدين محمد، تلخيص المحصل ( نقد المحصل )، بيروت، دارالاضواء الثانيه، 1405 ق.
37. عبدالحليم، محمد،« كلام قديم » ترجمه: محسن جهانگيري، در: تاريخ فلسفه اسلامي، ج 1، زير نظر سيدحسين نصر و اليور ليمن، تهران، انتشارات حكمت، 1383 ش.
38. قاري القادري، علي، شرح الفقه الاكبر للامام ابي حنيفه، استانبول، مطبعه عثمانيه، 1304 ق.
39. قاضي عبدالجبار بن احمد الاسدآبادي، المغني في ابواب التوحيد و العدل، قاهره، الدار المصريه و دارالكتب، 1380 ق.
40. كين، سيمور و اريك شارپ، « دين پژوهي »، در: دين پژوهي، ترجمه: بهاء الدين خرمشاهي، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372 ش.
41. لاريجاني، صادق، « تأملي در كلام جديد »، در: انديشه حوزه، ش 5، تابستان 1375 ش.
42. لاهيجي، عبدالرزاق، شوارق الالهام في شرح تجريد الكلام، تهران، مكتبه الفارابي، 1401 ق.
43. مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، الثانيه، 1403 ق.
44. مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران، صدرا، سيزدهم، 1379 ش.
45. -----، خدمات متقابل اسلام و ايران، قم، دفتر انتشارات اسلامي، « بي تا ».
46. مفيد، شيخ محمدبن محمدبن النعمان، مصنفات الشيخ المفيد، قم، المؤتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، 1413 ق.
47. مقري، ابوالفضل عبدالرحمان بن احمد، احاديث في ذم الكلام و اهله، تحقيق: ناصر بن عبدالرحمان، الرياض، داراطلس، 1417 ق.
48. نوبختي، الحسن بن موسي، فرق الشيعه، النجف، المطبعه الحيدريه، 1355 ق.
49. هوبلينگ، اچ جي، « مفاهيم و مسائل فلسفه دين »، ترجمه: حميدرضا آيت الهي، در: قبسات، ش 2، زمستان 1375 ش.
50. Adam , D.S., Theology in: James Hastings (ed) , Encyclopedia of Religion and Ethics , V. 12. pp 293-300.
51. Brightman , Edgar Sheffield. A philosophy of Religion , New York: Prentice-Hall , 1940.
52. Flew. Antony & Alasdair Maclntyre(eds) , New Essays in Philosophical Theology , New York: The Macmillan Company , 1955.
53. Ford , David F. (ed) , The Modern Theologians , Oxford: Blackwell , 1997.
54. Gerrish , B. A., Schleiermacher , Friedrich in: Mircea Eliade(ed) , The Encyclopedia of Religion (New York: Macmillan , 1993) V13 , pp 108-113.
55. Hick. John H., Philosophy of Religion , New Jersy: Prentice Hall , 4th edition , 1990.
56. Hocking , William Ernest , Meaning of God in Human Experience ( A philosophic Study of Religion ) , New Haven: Yale University press , 1912.
57. Hodgson , Peter C.(ed) , Hegel Lectures on the Philosophy of Religion , trans. by R. F. Brown , et al T Berkeley: University of California Press , 1984.
58. Kessler , Gary E. (ed) , philosophy of Religion , Belmint: Wadsworth publishing Company , 1999.
59. Nicholls , William , Systematic and Philosophical Theology , USA: Penguin Books , 1969.
60. Sharpe , Eric J., Comparative Religion in: Mircea Eliade (ed) , The Encyclopedia of Religion ( New York: Macmillan , 1993 ) V 3 , pp 578-580.
61. Smith , Jonathan Z.(ed) , The HarperCollins Dictionary of Religion , New York: HarperSanFrancisco , 1995.
فصل نامه معارف عقلي شماره 11
/ج