چو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم شاعر : اوحدي مراغه اي چو رفتي در پي دشمن، مرا بگذار، من رفتم چو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم چو با من در نميسازي، مساز، اينبار من رفتم پس از صد بار جانم را که سوزانيدهاي از غم چو از وصل تو دشمن بود برخوردار، من رفتم کشيدم جور و ميگفتم: ز وصلت برخورم روزي بنالم، تا بداند خصم: کز ناچار من رفتم ز پيش دوستان رفتن نباشد اختيار دل کزين پس با دل گمره ندارم کار، من رفتم چو دل پيش تو ميماند گواهي چند برگيرم:...