چو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم

چو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم شاعر : اوحدي مراغه اي چو رفتي در پي دشمن، مرا بگذار، من رفتم چو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم چو با من در نميسازي، مساز، اينبار من رفتم پس از صد بار جانم را که سوزانيده‌اي از غم چو از وصل تو دشمن بود برخوردار، من رفتم کشيدم جور و ميگفتم: ز وصلت برخورم روزي بنالم، تا بداند خصم: کز ناچار من رفتم ز پيش دوستان رفتن نباشد اختيار دل کزين پس با دل گمره ندارم کار، من رفتم چو دل پيش تو ميماند گواهي چند برگيرم:...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم
چو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم
چو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم

شاعر : اوحدي مراغه اي

چو رفتي در پي دشمن، مرا بگذار، من رفتمچو دل در ديگري بستي نگاهش دار، من رفتم
چو با من در نميسازي، مساز، اينبار من رفتمپس از صد بار جانم را که سوزانيده‌اي از غم
چو از وصل تو دشمن بود برخوردار، من رفتمکشيدم جور و ميگفتم: ز وصلت برخورم روزي
بنالم، تا بداند خصم: کز ناچار من رفتمز پيش دوستان رفتن نباشد اختيار دل
کزين پس با دل گمره ندارم کار، من رفتمچو دل پيش تو ميماند گواهي چند برگيرم:
چو دانستم که غير از من گرفتي يار، من رفتمترا چندين که با من بود ياري، بندگي کردم
که از شوخي چنان داني که از پيرار من رفتمبخواهم رفتن از جور تو من امسال و مي‌دانم
نگارا، بعد ازينم گر تويي غمخوار، من رفتممرا گفتي که: غمخوار تو خواهم شد بدلداري
تو او را يادگار من نگه مي‌دار، من رفتمندارد اوحدي با من سر رفتن ز کوي تو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط