خود را ز بد و نيک جدا کردم و رفتم

خود را ز بد و نيک جدا کردم و رفتم شاعر : اوحدي مراغه اي رستم ز خودي، رخ به خدا کردم و رفتم خود را ز بد و نيک جدا کردم و رفتم او را چو خران سر به چرا کردم و رفتم آن نفس به همي، که گرفتار علف بود کم گفتم و آن کام فدا کردم و رفتم کام همگان محنت و ناکامي من بود در يک رکعت جمله قضا کردم و رفتم هر فرض که از من به همه عمر قضا شد از خون دل و ديده ادا کردم و رفتم هر قرض که در گردن من بود ز غيري من پشت برين روي و ريا کردم و رفتم روي همگان چونکه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خود را ز بد و نيک جدا کردم و رفتم
خود را ز بد و نيک جدا کردم و رفتم
خود را ز بد و نيک جدا کردم و رفتم

شاعر : اوحدي مراغه اي

رستم ز خودي، رخ به خدا کردم و رفتمخود را ز بد و نيک جدا کردم و رفتم
او را چو خران سر به چرا کردم و رفتمآن نفس به همي، که گرفتار علف بود
کم گفتم و آن کام فدا کردم و رفتمکام همگان محنت و ناکامي من بود
در يک رکعت جمله قضا کردم و رفتمهر فرض که از من به همه عمر قضا شد
از خون دل و ديده ادا کردم و رفتمهر قرض که در گردن من بود ز غيري
من پشت برين روي و ريا کردم و رفتمروي همگان چونکه به محراب ريا بود
از پاي دل آن سلسله وا کردم و ر فتمپاي دلم از هر هوسي سلسله‌اي داشت
دل را به غم عشق دوا کردم و رفتمتن را به نم چشم فرو شستم و شد پاک
او را به دل خويش رها کردم و رفتمديدم که: دل اوحدي اين جا بگرو بود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط