اگر آن يار سيه چرده ببيند رخ زردم شاعر : اوحدي مراغه اي هم به نوعي که تواند بکند چارهي دردم اگر آن يار سيه چرده ببيند رخ زردم اين زمان دل به يکي دادم و ترک همه کردم پيش ازينم دل ديوانه بده جاي گرو بود بر سر کوچهي او روز و شب از بس که بگردم شرم دارم ز سگان درو سکان محلت تا اجل در نرسد دامن ازو در ننوردم آ ستين گر چه به خون ريختنم باز نوردد هم به کوي تو برد باد محبت همه گردم خاک کوي توام، اي يار و پس از مرگ به زاري من آشفته کنون با همه عالم...