گر او پيدا شود بر من به شيدايي کشد کارم

گر او پيدا شود بر من به شيدايي کشد کارم شاعر : اوحدي مراغه اي و گر من زو شوم پنهان به پيدايي کشد زارم گر او پيدا شود بر من به شيدايي کشد کارم که غير از نقش يک رنگي، نه او دارد، نه من دارم دو رنگي در ميان ما به يک بار آن چنان کم شد دو چشم او برانگيزد جهاني را به انکارم دلم گر چشم اقراري براندازد بغير او غمش بگسيخت تسبيحم، دمش دربست زنارم مرا از بس که او دم داد و دل غم ديد در عشقش از آن شب واله و حيران، نه در خوابم، نه بيدارم ميان خواب و بيداري...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر او پيدا شود بر من به شيدايي کشد کارم
گر او پيدا شود بر من به شيدايي کشد کارم
گر او پيدا شود بر من به شيدايي کشد کارم

شاعر : اوحدي مراغه اي

و گر من زو شوم پنهان به پيدايي کشد زارمگر او پيدا شود بر من به شيدايي کشد کارم
که غير از نقش يک رنگي، نه او دارد، نه من دارمدو رنگي در ميان ما به يک بار آن چنان کم شد
دو چشم او برانگيزد جهاني را به انکارمدلم گر چشم اقراري براندازد بغير او
غمش بگسيخت تسبيحم، دمش دربست زنارممرا از بس که او دم داد و دل غم ديد در عشقش
از آن شب واله و حيران، نه در خوابم، نه بيدارمميان خواب و بيداري شبي ديدم خيال او
که يار از شش جهت بيرون و من در صحبت يارمتو از هر چارديواري نشان من چه مي‌پرسي؟
نباشد دوستي با او که خود را دوست ميدارمکسي کو جان من باشد چه با او دوستي ورزم؟
بهل، تا داغ ورد او بسوزد اوحدي‌وارمز باغ ورد او دوري نخواهم کرد تا هستم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط