گر او پيدا شود بر من به شيدايي کشد کارم شاعر : اوحدي مراغه اي و گر من زو شوم پنهان به پيدايي کشد زارم گر او پيدا شود بر من به شيدايي کشد کارم که غير از نقش يک رنگي، نه او دارد، نه من دارم دو رنگي در ميان ما به يک بار آن چنان کم شد دو چشم او برانگيزد جهاني را به انکارم دلم گر چشم اقراري براندازد بغير او غمش بگسيخت تسبيحم، دمش دربست زنارم مرا از بس که او دم داد و دل غم ديد در عشقش از آن شب واله و حيران، نه در خوابم، نه بيدارم ميان خواب و بيداري...