من همان داغ محبت که تو ديدي دارم

من همان داغ محبت که تو ديدي دارم شاعر : اوحدي مراغه اي هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم من همان داغ محبت که تو ديدي دارم که به پايان رسد، ار عمر به پايان آرم قصه‌ي درد فراق تو مپندار، اي دوست گل به دستم ده و از پاي درآور خارم خار در پاي چو از دست غمت رفت مرا بار ده پيش خود و دور کن از دل بارم بر دلم بار گران شد چو ز من دور شدي که تو در گردنم آويزي و من بگذارم؟ تا بدان روز تو گويي: اجلم بگذارد که چو خاک از بر خود دور فگندي خوارم ز آتش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من همان داغ محبت که تو ديدي دارم
من همان داغ محبت که تو ديدي دارم
من همان داغ محبت که تو ديدي دارم

شاعر : اوحدي مراغه اي

هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارممن همان داغ محبت که تو ديدي دارم
که به پايان رسد، ار عمر به پايان آرمقصه‌ي درد فراق تو مپندار، اي دوست
گل به دستم ده و از پاي درآور خارمخار در پاي چو از دست غمت رفت مرا
بار ده پيش خود و دور کن از دل بارمبر دلم بار گران شد چو ز من دور شدي
که تو در گردنم آويزي و من بگذارم؟تا بدان روز تو گويي: اجلم بگذارد
که چو خاک از بر خود دور فگندي خوارمز آتش سينه‌ي ريشم خبرت شد گويي
دست گيرش تو، که من بر سر استغفارماوحدي گر گنهي کرد، چو پايت برسيد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط