ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم

ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم شاعر : اوحدي مراغه اي خيال روي تو در چشم در فشان دارم ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم تو آب ديده‌ي پيدا بهل، که پوشيده که اين جراحت از آن تير و آن کمان دارم بپرس ز ابرو و مژگان خويش قصه‌ي من که از جفاي تو دستي بر آسمان دارم شدم چو خاک زمين خوار و روي آنم نيست همين کمر که ز بهر تو در ميان دارم چنان مکن که به زنار در حساب آيد چه غم ز سرزنش هر که در جهان دارم؟ مرا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم

شاعر : اوحدي مراغه اي

خيال روي تو در چشم در فشان دارمز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارمتو آب ديده‌ي پيدا بهل، که پوشيده
که اين جراحت از آن تير و آن کمان دارمبپرس ز ابرو و مژگان خويش قصه‌ي من
که از جفاي تو دستي بر آسمان دارمشدم چو خاک زمين خوار و روي آنم نيست
همين کمر که ز بهر تو در ميان دارمچنان مکن که به زنار در حساب آيد
چه غم ز سرزنش هر که در جهان دارم؟مرا به عشق تو چون آب در گذشت از سر
بمن فروش، که هم سيم و هم ضمان دارمباو حديث به يک بوسه اعتماد ار نيست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط