صنمي که مهر او را ز جهان گزيده دارم

صنمي که مهر او را ز جهان گزيده دارم شاعر : اوحدي مراغه اي به زرش کجا فروشم؟ که به جان خريده دارم صنمي که مهر او را ز جهان گزيده دارم نه چو من که خاک آن در ز براي ديده دارم دگران نهند خاک در او چو تاج بر سر تو در آن گمان که: من خود دل آرميده دارم من دل رميده حيران شده زان جمال و آنگه که من اين حديث روز ز پدر شنيده دارم مکن، اي پسر، ز خوبان طلب وفا به جانت صفتش بمن چه گويي؟ که بسي چشيده دارم به فسانه دوش گفتي که: فراق تلخ باشد به فراق دوست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صنمي که مهر او را ز جهان گزيده دارم
صنمي که مهر او را ز جهان گزيده دارم
صنمي که مهر او را ز جهان گزيده دارم

شاعر : اوحدي مراغه اي

به زرش کجا فروشم؟ که به جان خريده دارمصنمي که مهر او را ز جهان گزيده دارم
نه چو من که خاک آن در ز براي ديده دارمدگران نهند خاک در او چو تاج بر سر
تو در آن گمان که: من خود دل آرميده دارممن دل رميده حيران شده زان جمال و آنگه
که من اين حديث روز ز پدر شنيده دارممکن، اي پسر، ز خوبان طلب وفا به جانت
صفتش بمن چه گويي؟ که بسي چشيده دارمبه فسانه دوش گفتي که: فراق تلخ باشد
به فراق دوست ماند، چه خبر؟ که ديده دارمخبرم ز مرگ دادند که: چون بود؟ گر آن هم
که چو اوحدي فغاني به فلک رسيده دارمنه عجب که ناله‌ي من برسد به گوش آن مه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط