بيار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم شاعر : اوحدي مراغه اي که بوي دوست ميآرد نسيم باد نوروزم بيار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم که عذرم خود ترا گويد که: من روشنتر از روزم به عشقم سرزنش کردي ،ببين آن روي را امشب که جز عاشق نميداند حکايتهاي مرموزم مگو احوال درد من به پيش هر هوسبازي که چون بايد ز عکس او دگر بارش بر افروزم رها کن، تا بميرد شمع پيش او ز رشک امشب که من چشم از جمال او نميدانم که: بردوزم رقيب از رشک من هر دم گريبان...