يارب، تو حاضري که ز دستش چه ميکشم؟ شاعر : اوحدي مراغه اي وز عشوههاي نرگس مستش چه ميکشم؟ يارب، تو حاضري که ز دستش چه ميکشم؟ ديگر کمند زلف چو شستش چه ميکشم؟ صد نوبت آزمودم و جز بند دل نبود در حلقههاي سنبل پستش چه ميکشم؟ چون آهوان به حکم خطا حلق خويشتن چون گرد بر ضمير نشستش چه ميکشم؟ گفتم: به دامنش بکشم گرد از آسمان از بهر يک دو بوسه که هستش، چه ميکشم؟ چندين هزار جو و جفا زان دهن، که نيست بنگر که: از گشاد وز بستش چه ميکشم؟ خونم ز دل گشود...