تو گلشن حسني و ما چون خار و خاشاک، اي صنم شاعر : اوحدي مراغه اي از ما چرا رنجيدهاي؟ حاشاک، حاشاک! اي صنم تو گلشن حسني و ما چون خار و خاشاک، اي صنم گفتار تلخ و لعل تو زهرست و ترياک، اي صنم آثار خشم و چشم تو کفرست و ايمان، اي پري ما را شگفت آيد همي زان گوهر پاک، اي صنم از دردمندان چنين در دل کدورت داشتن از دوستان اندر مکش روي طربناک، اي صنم وقت گلست، اي ماهوش، در وقت گل خوش باش، خوش چشمت به تير انداختن ترکيست بيباک، اي صنم زلفت به صيد انگيختن...