فراق روي تو مي‌سوزدم جگر، چه کنم؟

فراق روي تو مي‌سوزدم جگر، چه کنم؟ شاعر : اوحدي مراغه اي ز کوي عافيت افتاده‌ام بدر، چه کنم؟ فراق روي تو مي‌سوزدم جگر، چه کنم؟ دلم نماند، ز هجر تو صبر بر چه کنم؟ به دل کنند صبوري چو کار سخت شود براي پاي تو دارم، وگرنه سر چه کنم؟ مرا سريست به دست از جهان و آنرا نيز کنون ز هجر تو جان مي‌کنم، دگر چه کنم؟ دلي که بود، به زلف تو داده‌ام، ديرست مرا بگوي که: با آب چشم تر چه کنم؟ ز چشم خلق، گرفتم، بپوشم آتش دل منال گو: ز غم ما و غم مخور، چه کنم؟ ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فراق روي تو مي‌سوزدم جگر، چه کنم؟
فراق روي تو مي‌سوزدم جگر، چه کنم؟
فراق روي تو مي‌سوزدم جگر، چه کنم؟

شاعر : اوحدي مراغه اي

ز کوي عافيت افتاده‌ام بدر، چه کنم؟فراق روي تو مي‌سوزدم جگر، چه کنم؟
دلم نماند، ز هجر تو صبر بر چه کنم؟به دل کنند صبوري چو کار سخت شود
براي پاي تو دارم، وگرنه سر چه کنم؟مرا سريست به دست از جهان و آنرا نيز
کنون ز هجر تو جان مي‌کنم، دگر چه کنم؟دلي که بود، به زلف تو داده‌ام، ديرست
مرا بگوي که: با آب چشم تر چه کنم؟ز چشم خلق، گرفتم، بپوشم آتش دل
منال گو: ز غم ما و غم مخور، چه کنم؟چو گويمت که: غم اوحدي بخور، گويي:


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط