به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان شاعر : اوحدي مراغه اي چو او باشد بغير از او نظر کردن، توان؟ نتوان به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان کنون چون در ميان رفتم حذر کردن، توان؟ نتوان ز سوداي کنار او حذر ميکردم از اول مسلمانان، درين حالت سفر کردن توان؟ نتوان سرم در دام و تن در قيد و دل دربند مهر او بدين تهمت ز شهر او را بدر کردن، توان؟نتوان غريبي، مفلسي گر با کسي دلبستگي دارد دل بيچاره را خون در جگر کردن، توان ؟ نتوان به جرم آنکه اين...