به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان

به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان شاعر : اوحدي مراغه اي چو او باشد بغير از او نظر کردن، توان؟ نتوان به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان کنون چون در ميان رفتم حذر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان
به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان
به ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان

شاعر : اوحدي مراغه اي

چو او باشد بغير از او نظر کردن، توان؟ نتوانبه ترک وصل آن تنگ شکر کردن، توان؟ نتوان
کنون چون در ميان رفتم حذر کردن، توان؟ نتوانز سوداي کنار او حذر مي‌کردم از اول
مسلمانان، درين حالت سفر کردن توان؟ نتوانسرم در دام و تن در قيد و دل دربند مهر او
بدين تهمت ز شهر او را بدر کردن، توان؟نتوانغريبي، مفلسي گر با کسي دلبستگي دارد
دل بيچاره را خون در جگر کردن، توان ؟ نتوانبه جرم آنکه اين دل ميل خوبان مي‌کند، وقتي
بغير از ديده تيرش را سپر کردن، توان؟ نتوانز قوس ابروان چشمش چو تير از غمزه اندازد
چنان رخ را قياسي با قمر کردن، توان؟ نتوانبه زاري پيکر عشق از رخ او نور مي‌گيرد
حديث پادشاهان را دگر کردن، توان؟ نتوانمرا گويد: حديث من مگو، ديگر چه مي‌گويي؟
چه گويي؟ عالمي را زان خبر کردن، توان؟ نتوانازان لب اوحدي گر بوسه‌اي بستد شبي پنهان


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط