عجب دارم گر او حالم نداند

عجب دارم گر او حالم نداند شاعر : خواجوي کرماني که مشک و بي زري پنهان نماند عجب دارم گر او حالم نداند اگر رحمت نمايد مي‌تواند يقينم کان صنم بر ناتوانان گرم او دل دهد ور جان ستاند دلم ندهد که ندهم دل بدستش ز شادي جان شيرين برفشاند بفرهاد ار رسد پيغام شيرين بجاي چشمه بر چشمش نشاند اگر دهقان چنان سروي بيابد تو پنداري که خونش مي‌دواند سرشکم مي‌دود بر چهره‌ي زرد که آبي بر لب خشکم چکاند نمي‌بينم کسي جز ديده‌ي تر که يکساعت ز خويشم وا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عجب دارم گر او حالم نداند
عجب دارم گر او حالم نداند
عجب دارم گر او حالم نداند

شاعر : خواجوي کرماني

که مشک و بي زري پنهان نماندعجب دارم گر او حالم نداند
اگر رحمت نمايد مي‌توانديقينم کان صنم بر ناتوانان
گرم او دل دهد ور جان ستانددلم ندهد که ندهم دل بدستش
ز شادي جان شيرين برفشاندبفرهاد ار رسد پيغام شيرين
بجاي چشمه بر چشمش نشانداگر دهقان چنان سروي بيابد
تو پنداري که خونش مي‌دواندسرشکم مي‌دود بر چهره‌ي زرد
که آبي بر لب خشکم چکاندنمي‌بينم کسي جز ديده‌ي تر
که يکساعت ز خويشم وا رهاندبجامي باده دستم گير ساقي
بگو خواجو سلامت مي‌رساندصبا گر بگذري روزي بکويش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط