اندر دل من عشق تو نور يقينست

اندر دل من عشق تو نور يقينست شاعر : سنايي غزنوي بر ديده‌ي من نام تو چون نقش نگينست اندر دل من عشق تو نور يقينست مهر تو چو جنانست و وفاي تو چو دينست در طبع من و همت من تا به قيامت جان تو که همراه دم بازپسينست تو بازپسين يار مني و غم عشقت از جان به برم گر همه مقصود تو اينست گويي ببر از صحبت نا اهل بر من او را چه غم تاش و چه پرواي تکينست آن را غرض صحبت ديدار تو باشد خود وصل چه چيزست که اميد چنينست اميد وصال تو مرا عمر بيفزود نوک مژه بر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اندر دل من عشق تو نور يقينست
اندر دل من عشق تو نور يقينست
اندر دل من عشق تو نور يقينست

شاعر : سنايي غزنوي

بر ديده‌ي من نام تو چون نقش نگينستاندر دل من عشق تو نور يقينست
مهر تو چو جنانست و وفاي تو چو دينستدر طبع من و همت من تا به قيامت
جان تو که همراه دم بازپسينستتو بازپسين يار مني و غم عشقت
از جان به برم گر همه مقصود تو اينستگويي ببر از صحبت نا اهل بر من
او را چه غم تاش و چه پرواي تکينستآن را غرض صحبت ديدار تو باشد
خود وصل چه چيزست که اميد چنينستاميد وصال تو مرا عمر بيفزود
نوک مژه بر هم زد يعني که همينستگفتم که ترا بنده نباشد چو سنايي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط