معشوق به سامان شد تا باد چنين باد شاعر : سنايي غزنوي کفرش همه ايمان شد تا باد چنين باد معشوق به سامان شد تا باد چنين باد اکنون شکر افشان شد تا باد چنين باد زان لب که همي زهر فشاندي به تکبر امروز بتر زان شد تا باد چنين باد آن غمزه که بد بودي با مدعي سست اکنون شکرستان شد تا باد چنين باد آن رخ که شکر بود نهانش به لطافت بي سر چو گريبان شد تا باد چنين باد حاسد که چو دامنش ببوسيد همي پاي تاج سر سلطان شد تا باد چنين باد نعلي که بينداخت همي مرکبش...